خسرو پرویز
«خسروپرویز» فرزند هرمز ساسانی، بیست و سومین پادشاه سلسله ساسانیان بود که از سال ۵۹۱ تا ۶۲۶ میلادی بر تخت سلطنت در ایران تکیه زد. وی در عصر خویش، جنگهای خونینی با بهرام چوبین و پس از وی با سپاهیان امپراتوری روم شرقی به راه انداخت.
تمایل خسرو به افزودن بر قلمرو امپراتوری و نبردهای ۲۵ سالۀ وی با بیزانس عملاً هزینۀ سنگینی را بر تودههای مردم تحمیل کرد و نیز باعث شد تا قوای نظامی ایران کاملاً تحلیل رود.[۱] گیرشمن معتقد است که وی ملت را زیر بار مالیات خرد کرد. نه مراعات اقویا میکرد نه ضعفا؛ و چون مردی بدگمان بود، حتى صمیمیترین خدمتکاران خود را به دیار نیستی فرستاد.[۲] پیرنیا او را ضعیفالنفس، خودپسند، ستمکار، شهوتران و حقناشناس توصیف میکند و معتقد است که وی ایران را با سرعتی حیرتآور به سمت انقراض برده است.[۳]
در عصر خسرو، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به نبوت برانگیخته شد و پس از هجرت آن حضرت از مکه به مدینه و تشکیل حکومت اسلامی، در سال شش هجری نامهای از سوی آن حضرت برای او ارسال گردید.
متن نامه پیامبر اسلام به خسروپرویز، بر اساس برخی منابع چنین است: «... وَ کَتَبَ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ مِنْ مُحَمَّدٍ رَسُولِ اللَّهِ إِلَى کِسْرَى عَظِیمِ فَارِسَ سَلَامٌ عَلى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدى وَ آمَنَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ شَهِدَ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ وَ أَدْعُوکَ بِدَاعِیَهِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَإِنِّی أَنَا رَسُولُ اللَّهِ إِلَى النَّاسِ کَافَّهً لِأُنْذِرَ مَنْ کانَ حَیًّا وَ یَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَى الْکافِرِینَ فَأَسْلِمْ تَسْلَمْ فَإِنْ أَبَیْتَ فَإِنَّ إِثْمَ الْمَجُوسِ عَلَیْکَ»؛[۴] به نام خداوند بخشندهی مهربان؛ از محمد(ص) فرستاده خدا به خسرو، بزرگ ایران. سلام بر کسی که راهنمایی را پیروی کند و به خدا و رسول او ایمان آورد و گواهی دهد که معبودی جز خدای یگانه و بی شریک نیست، و این که محمد(ص) بنده و فرستاده او به همه مردم است و من تو را به خداوند فرا میخوانم، زیرا من فرستاده خداوند به سوی مردمام تا هر که را زنده باشد، بیم دهم و حق بر کافران تثبیت شود؛ پس اسلام آور تا سالم بمانی و اگر سر باز زدی، همانا گناه مجوس بر توست.
ولی خسروپرویز به نامه رسول خدا صلی الله علیه و آله جسارت کرد و نامهرسان را با تحقیر برگردانید و همین امر سبب گردید که رسول خدا صلی الله علیه و آله وی را نفرین کند. خسرو سپس نامهای به عامل خویش در یمن نوشت و وی را فرمان داد که دو تن از فرماندهان زبده خویش را به حجاز فرستاده و محمد بن عبدالله (صلی الله علیه و آله) را دستگیر نمایند!
حاکم یمن بنا به دستور خسروپرویز دو تن از فرماندهان خویش را به مدینه اعزام و فرمان دستگیری پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را به آنان صادر کرد. هنگامی که آن دو بر پیامبر صلی الله علیه و آله وارد شدند، پیامبر به آنان فرمود که دیگر نیازی به این کارها نیست، زیرا در شب گذشته فرزند خسروپرویز (شیرویه) پدرش را کشت و خود بر جای وی به تخت سلطنت تکیه زد.
همان طوری که پیامبر صلی الله علیه و آله از عالم غیب خبر داده بود، قباد معروف به شیرویه با همدستی دولتمردان و فرماندهان عالیرتبه ساسانی، پدرش خسروپرویز را از سلطنت خلع و در دهم جمادی الاول سال هفتم و یا نهم قمری، وی را به هلاکت رسانید و به سلطنت بلندمدت وی (از ۵۹۱ تا ۶۲۶ میلادی) خاتمه داد و خود بر تخت سلطنت تکیه زد.[۵]
پانویس
منابع
- سید تقى واردى، روزشمار تاریخ اسلام، جلد چهارم، ماه جمادی الاول.
- "خسروپرویز"، دایرةالمعارف بزرگ اسلامی، جلد ۲۲، محمد نوید بازرگان.