حسین بن احمد بن حجاج
ابوعبداللَّه حسین بن احمد (م، ۳۹۱ ق)، معروف به «ابن حجاج»، ادیب و شاعر شیعی مذهب در قرن چهارم هجری و از معاصران سیدرضی بود. ابن حجاج از شعرای دوستدار اهل بیت (علیهم السلام) و دشمن سرسخت دشمنان دین بود و در هر مورد اشعار فراوانی سروده است. از آثار او، میتوان به دیوان ده جلدی او اشاره کرد که در موزه های مختلف جهان نگهداری می شود.
زندگینامه
ابوعبدالله حسین بن احمد ابن حَجّاج، در محلۀ «سوق یحیی» در بغداد زاده شد و بعدها، اشعار متعددی به یاد آن محله سرود.[۱]
نیاکان او همه از جملۀ کارگزاران و دبیران حکومت بودهاند.[۲] وی نیز به شیوۀ نیاکان، کار کتابت پیشه کرد و در نوجوانی به خدمت ابواسحاق ابراهیم صابی (م ۳۸۴ ق) که خود از منشیان و دیوانسالاران آل بویه در بغداد بود، درآمد، اما به زودی دریافت که کار شعر بس پرحاصلتر است. از این رو از خدمت ابواسحاق کناره گرفت.
به گفتۀ ابن شهر آشوب او نزد ابنرومی (م ۲۸۳ ق) درس خوانده است.[۳] اما چنانکه خواهیم دید، این روایت سخت غریب جلوه میکند. در میان روایات پراکنده، آنچه از همه قدیمتر به نظر میآید روایاتی است که به رابطۀ او با مهلبی (م ۳۵۲ ق) وزیر معزالدوله و متنبی اشاره دارد. مهلبی که خود شاعر زبردستی بود، پیوسته با فقیهان و قاضیان و نیز شاعران بغداد انجمن داشت. در همین انجمنها بود که ابنحجاج و رقیبش ابن سکره (م ۳۸۵ ق) نیز حضور مییافتند. در یکی از همین انجمنها بود که وی شعر مهلبی را با الفاظ و عبارات خاص خود به ریشخند گرفت.[۴] وی با متنبی شاعر نیز معارضه داشت.
ظاهراً در زمان فرمانروایی بختیار (۳۵۶-۳۶۷ ق) بود که کار ابن حجاج رونق یافت. وی هم بختیار را مدح گفت و هم وزیران معروف او ابوالفضلشیرازی (م ۳۶۲ ق)، ابوالفرج ابنفسانجس و ابنبقیه را (وزارت: ۳۶۲-۳۶۶ ق).
بزرگ دیگری که در خلال این سالها، ممدوح او واقع شده، ابوتغلب حمدانی (م ۳۶۹ ق) است که دوبار به بختیار در بغداد پناه برد. شاعر وی را در قصیدهای ستود که با خمریهای آغاز میشود. در این خمریه، معانی دلنشین و رایج در آغاز عصر عباسی، در زبانی لطیف و روان، به معانی ابن حجاجی درآمیخته است. قصیدۀ دیگری نیز که به همین شیوه است در بغداد و در سپاسگزاری از اسبی که به او هدیه شده بود، سروده است.[۵]
در ۳۶۲ قمری ابوطاهر بن بقیه به وزارت رسید. ابن حجاج به خدمت او شتافت و به مدحش پرداخت. به استناد یکی از اشعار اوست که میتوان گفت وی در زمان همین وزیر به مقام محتسبی بغداد برگزیده شد.[۶] اینک چگونه میتوان پذیرفت که مردی چون ابن حجاج که خود را پیامبر «مجون و سخف» میداند،[۷] قادر است محتسب پایتخت خلافت شود و مسئولیتی بس حساس، از جمله مسئولیت امر به معروف و نهی از منکر را بر عهده گیرد؟ شاید سیاست نابخردانۀ بختیار و وضع بی سر و سامان بغداد و ضعف اخلاقیات در آنجا،[۸] امکان چنین انتصابهایی را فراهم میآورد. شاید هم نظر مؤلفان متأخر شیعه، از نورالله شوشتری تا زمان حاضر، صائب باشد که عموماً در او، وقار و پارسایی و پاکدامنی را بر دیگر جنبههای اخلاقی، غالب میدانند.
ابنحجاج ظاهراً چند سالی بر این کار بود، ولی گویا چندان موفقیتی حاصل نکرد، به خصوص که در اثنای آن از لودگی و مزاح دست برنمیداشت.[۹] سپس چون از آن کار عزل شد، اندوه خود را با شوخی و مسخرگی در قطعهای بیان داشت.[۱۰]
در عوض ملاحظه میشود که وی شغلهای متعدد دیگری ـ که البته هیچ کدام در ردیف حسبۀ بغداد نبودهاند ـ داشته است. ذهبی اشاره میکند که وی عهدهدار کتابت نیز شد و جوائزی گرفت، اما سخن ذهبی را دیگران تأیید نکردهاند. آنچه مسلم است اینکه او به اموری از نوع مقاطعه کاری میپرداخت و از این راه ثروت کلانی به دست آورده بود، مثلاً زمانی «ضمانت» نهر قلاّ را در بغداد به عهده داشت و چنانکه خود نیز در دو بیت اشارت دارد، عاقبت از این کار زیان فراوان دید.[۱۱]
ثروت او آنقدر بود که بتواند در زمان بختیار مهمانی مفصلی تدارک ببیند و بزرگان دولت را به آن فرا خواند و کسانی را که از پذیرفتن دعوت او سرباز زنند، به پلیدیهای شعر هرزۀ خود بیالاید. اما ثروت فراوان او که نظر برخی از نویسندگان را نیز جلب کرده،[۱۲] خالی از دردسر نبود، به ویژه که حاکمان هم او را آرام نمیگذاشتند. چنانکه یک بار اموالش را مصادره کردند.[۱۳]
در ۳۶۴ قمری که بختیار در معرض شکست قرار داشت، عضدالدوله به همراهی وزیرش ابوالفتح بن عمید (فرزند محمد بن عمید) به بغداد رفت. پس از آنکه کارها سامان یافت، عضدالدوله خود بازگشت و ابن عمید را در بغداد باقی گذاشت. ابن عمید سخت متمایل به دیدار ابن حجاج بود، اما شهرت شاعر به هرزهگویی و لاابالیگری او را نگران میداشت. سرانجام او را در سرای خود به طعام فراخواند و برخلاف انتظار مردی دید سخت خوش روی و خوش لباس، آبرومند و باوقار و پر آزرم که آداب سخن گویی و سکوت در محضر امیران را نیک میداند و از این رو سخت شگفت زده و شادمان شد.[۱۴] از آن پس وی به ابن عمید پیوست و به شیوۀ خود قصایدی در مدحش سرود.[۱۵]
با اینهمه کشاکش که در زندگی او ملاحظه میکنیم باز او خود ادعا میکند که خانهنشینی را بیشتر میپسندد و سر جنگ جز با زنان و غلامان ندارد و آواز نای را بر بانگ شیپور ترجیح میدهد. با وجود این وی گاه ناچار میشد در رکاب امیران به سفرهای جنگی نیز برود: قطعهای که دربارۀ گشودن قلعۀ اَرْدُمُشت سروده و به کلمات فارسی آکنده است، نشان از آن گونه سفرها دارد.
ابنحجاج در تشیع متعصب بود و از اهانت به معتقدات دیگر مذاهب باک نداشت و البته تسلط دیلمیان شیعی مذهب بر بغداد، کار را بر او آسان میکرد. در اواخر عمر اوست که از دوستی نزدیکش با شریف رضی آگاه میشویم. این مسأله از روایات مربوط به پس از مرگ او آشکار میشود.
ابن حجاج در ۳۹۱ قمری، احتمالاً برای سرکشی به املاک خود، به قریۀ نیل در جنوب بغداد رفت و همانجا وفات یافت.[۱۶] جسدش را به بغداد آوردند و به خاک سپردند.[۱۷] در روایات سدۀ ۶ قمری به بعد چند نکتۀ تازه دربارۀ وفات او میتوان یافت. نخست آنکه شریف رضی در مرگ شاعر مرثیهای سرود. نکتۀ دوم که ظاهراً در سدۀ ۷ قمری از یاقوت سرچشمه گرفته این است که این شاعر را بر حسب وصیتی که کرده بود، پایین پای امام موسی کاظم (علیه السلام) به خاک سپردند و بر سنگ گورش نوشتند: «و کلْبُهُم باسِطٌ ذِراعَیه بِالوَصیدِ».[۱۸]
پانویس
- ↑ یاقوت، بلدان، ۳/ ۱۹۵.
- ↑ ابن جوزی، ۷/ ۲۱۶؛ ابن تغری بردی، ۴/ ۲۰۴.
- ↑ معالم، ۱۴۹.
- ↑ ثعالبی، ۳/ ۳۷.
- ↑ ثعالبی، ۳/ ۹۶.
- ↑ ابن شهر آشوب، معالم، ۱۴۹؛ ابنجوزی، ۷/ ۲۱۶؛ ابن خلکان، ۲/ ۱۶۸.
- ↑ ثعالبی، ۳/ ۳۲.
- ↑ بلاشر، ۳۱۹.
- ↑ ثعالبی، ۳/ ۷۰-۷۱.
- ↑ صفدی، ۱۲/ ۳۳۵.
- ↑ یاقوت، بلدان، ۴/ ۸۴۳.
- ↑ ابن جوزی، ۷/ ۲۱۶.
- ↑ ثعالبی، ۳/ ۵.
- ↑ ابوحیان، ۱/ ۱۳۷.
- ↑ ثعالبی، ۳/ ۵۳ -۵۴، ۶۹-۷۰، ۸۹.
- ↑ صابی، ۸/ ۴۰۳؛ خطیب، ۸/ ۱۴.
- ↑ صابی، ۴/ ۴۰۳؛ یاقوت، ادبا، ۹/ ۲۲۸.
- ↑ ابن خلکان، همانجا؛ صفدی، ۱۲/ ۳۳۲.
منابع
- دایرة المعارف بزرگ اسلامی، "ابن حجاج" از آذرتاش آذرنوش.
- پایگاه جامع تاریخ، بازیابی: ۱۹ دی ۱۴۰۰.
- دبیرخانه شورای برنامه ریزی مدارس اهل سنت، بازیابی: ۲۲/۷/۱۳۹۲.