میر کبیر

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۲ اکتبر ۲۰۱۲، ساعت ۰۷:۲۲ توسط بهرامی (بحث | مشارکت‌ها) (اصلاح الگو)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
منبع توضیح برای مشارکت کنندگان
احتمالا یک منبع الکترونیکی

اعتبار منبع محرز نشده است!

منبع این نوشتار با توجه به مشخصات ذکر شده برای آن یک منبع صرفا الکترونیکی در یک سایت است که نهاد یا موسسه تولید کننده آن نامشخص است یا در فهرست مراکز معتبر تولید کننده محتوای دیجتال اسلامی قرار ندارد.

برای جلوگیری از حذف صفحه در صفحه بحث این مقاله اثبات کنید که یک مرکز معتبر تولید کننده این محتواست یا آن را با نوشته خودتان یا منبعی مطمئن تر جایگزین کنید.

ميرزا ابوالقاسم فرزند سيد حسين معروف به مير کبير یکی از علمای بزرگ شيعه در قرن دوازدهم هجری است. مير کبير عالمی جامع، فقيهی کامل، عارفی زاهد و شاعری ماهر بود. او خواهرزادۀ آقا حسين گيلانی است. وی در سال 1090 متولد شد و از اوايل کودکی هم خويش را به تحصيلات دينی و قرآنی مصروف نمود و پس از طی مقدمات علوم در اوايل بلوغ به دارالعلم اصفهان در سلک شاگردان علامه مجلسی درآمد و بعد از فوت علامه از محضر خال خويش (آقا حسين گيلانی)، آقا جمال خوانساری، مرحوم سراب و ديگر اعلام اصفهان سالها بهره مند بود و پس از مسافرت به عتبات عاليات خود در رديف فقها و مجتهدين بزرگ حوزه های عراق و ايران قرار گرفت. مير کبير با سيد صدر الدين قمی در نجف و کربلا مدتها به تعليم و تعلم اشتغال داشتند و با هم صميميتی به سزا داشتند. محدث قمی به نقل از سيد شهرستانی می نويسد: هر گاه اين دو بزرگوار وارد حرم ائمه اطهار می شدند هر کدام زودتر به نماز می ايستاد ديگری به او اقتدا می نمود.

صاحب تراجم علما اغلب به وصف صاحب ترجمه رفته اند و احفاد خودش نه فقط جد خويش را به خوبی می شناسند بلکه مترجم العلمای جهان اسلامند.(روضات،وديعه، فرهنگ عقايد شيعه). مير کبير اثر ارزنده ای در اصول و معارف اسلامی (و در اعتقادات) به نام مناهج المعارف دارد که در سالهای اخير به نام فرهنگ عقايد شيعه در چندين صفحه تجديد چاپ شد. همچنين کتاب فقهی او در شرح ذخيره محقق خوانساری است که نزد آيت کبری ميرزا محمد هاشم خوانساری بود و مورد استفاده اعلام حوزۀ عراق قرار گرفت.

او شرحی بر دعای ابوحمزه و شرحی بر خطب صديقه کبری عليها السلام و کتاب مصباح را در ادعيه به خط زيبائی نوشت. مير کبير مهارت شعری و شم فقهی خويش را در منظومه ای که از همزه و الف خالی است به کار برده و در هزار بيت تمام ابواب فقهی را مشخص و مدلل می سازد. نماز جمعه را واجب عينی می دانسته و در اين خصوص نيز رساله ای به رشته تحرير برد. عصر او با هجوم و آشوب افاغنه مصادف بود، که نابسامانيهای مختلف او را وادار به ترک اصفهان و گاه از دياری به ديار ديگر کشانيد. مير کبير سرانجام از اصفهان با عده ای به قصد عتبات (برای زيارت و اقامه درس و بحث و ديدار صدر قمی) عازم سفر گرديد. در مسير حرکت به عتبات، کاروان او به جرفادقان توقف نمود. اهالی متدين اين محل طی صحبت کوتاهی عشقی وافر به ميرکبير پيدا کردند، و به هنگام انجام فريضه و ارتباط با خالق کراماتی از او مشاهده نمودند که گوئی مردم گمشدۀ خود را پيدا نموده اند. در غياب آقا به کاروانيان گفتند: ميرکبير قرار شده همين جا بماند (گلپايگان) منتظر او نمانيد. ساعتها پس از حرکت کاروان به سوی عتبات، آقا متوجه نقشه شد. وقتی از رفتن به عتبات مأيوس شد، تصميم مسافرتی به خوانسار نمود. (خمين و خوانسار و گلپايگان نزديک یکديگرند) در اين هنگام جمعی از اهالی جرفاقان نيز به دنبال او حرکت کردند و وارد خوانسار شدند. اهالی زيرک خوانسار که متوجه اقامت مير کبير بدين ديار شدند گفتند الحال که قصد ماندن بدين نواحی را داريد کليد اين شهر زيبا در حضور شما تقديم می گردد و ما مردم نيز از ارادتمندان علمای آل رسول بايد حتما در شهر خود بمانيد، جمعی که از گلپايگان در رکاب آقا بودند از اين اصرار اهالی خوانسار به سختی ناراحت شدند و کار به مشاجره کشيد، که مير عزيز با فکری خداپسندانه و جملاتی آرام اهالی هر دو سامان را ساکت و خشنود نمود. معظم له در قريه حد وسط فيما بين دو شهر (قودجان) ساکن شد و مدتی در خوانسار و زمانی در گلپايگان اهالی هر دو شهر را به زير چتر اسلام کشانيدو با عزمی استوار و نيتی خالصانه چند سالی پيش رفت و مردم را برای خدا راهنمائی می نمود. و در هر دو شهر اقامه جمعه و جماعت داشت. مير عزيز در هنگام دعا و نيايش و در حال ارتباط با خدا از دنيا و مافيها بيرون می رفت و حالت خوشی به او دست می داد که مخصوص اوليای خاص اوست. اما او هر چه بود دير یا زود رفت و ما هم نيز...

وی در سال 1175 در قوجان وفات نمود و در کنار جاده اصلی دو شهر مدفون شد. مقبره اش هم اکنون مزار است. اگر اجازه دهيد قصه ديگری اضافه کند و آن اينکه پس از فوت مير عزيز بر سر تقسيم اولادش فيما بين اهالی دو شهر مجددا کار به بحث و مشاجره می کشد. سرانجام فرزند ارشد او به نام سيد محمد سهم اهالی گلپايگان و فرزند آخرش سيد حسين سهم اهالی خوانسار و فرزندان ديگر در قودجان منزل آقا می مانند (و از آن سهميه گلپايگان که سمی حقير او را سبطی است محمد نام جد فقير که وی بهترين وثيق و نام شريفش بدين دفتر به چند جا عزيز که او خود و خاندانش، اولاد و احفادش یکی پس از ديگری از فضلا و اعلام بزرگ شيعه و خلاصه کنم که مير عزيز را نه فقط محمدباقر صاحب روضات است، بلکه محمد تقی صاحب نماز استسقا و هزاران عالم و مجتهد فاضل ديگر درهمه جای جهان که اگر حياتی بدی، به ذکر مشاهير بعضی رسی. جد ما ميرکبير خطی نيکو داشت و اکثر اولاد و احفاد او که اغلب از اعلام بلاد اسلامند و هم آنان که به ديار عشق رسيدند به خوش خطی معروفند. در خاتمه ای جد بزرگوار و ای اجداد عظام باب حوائج فقير کوچکتر از آنکه مرا نامی و عملی و یا اثری که در جمله شما، اما طمع بی جا و اميد فراوان آنکه: فردا اين بی بضاعت را در رديف احفادت در حضور مولايت... حاشيه رفتم و دانم که حاشيه رفتم، اما اين آيه را خواندم که الحقنا بهم ذريتهم و ما التناهم من عملهم من شیء... در اينجا با دلی سوزان و اشکی ريزان فقط او را گويم که با آنکه از کودکی تا حال به یاد تو بودم، اما تقصيرات فراوان مرا و ارزانی نعمتهای بيکران تو را، مسلما برای همه عفو و کرم و بخشش فقط تور است. معبودا به اواخر عمر رسيدم و نارسائيها در بندگی نمودم، اما با زبان دل گفته و می گويم: عاملنی بفضلک و لا تعاملنی بعدلک. معشوقا آنگاه که به جهان آفرينش تأملی نمودم، کرۀ زمين را در جمله کهکشانها بسی کوچک ديدم، و در بين مخلوقات زمين از همه کوچکتر خود را یافتم. و اين اشعار را بارها زمزمه نمودم: پشه کی داند که اين دير از کسی است ـ در بهاران زاد و مرگش دردی است. ملياردها نفر آمدند و رفتند که اکثر آنها گم شدند، چه بسا از نيکو کاران! که امروز آنها را نه نامی و نه نشانی! و نه ديگران را از آنها یادی! و نه زمين و کرات ديگر را از بود و نبود اينها رنجی یا خبری!!!

یکی مرغ بر کوه بنــشــســت و خــــــاســت بـــــــر آن کـــه چه افـــزود و زان کــــه چه کاســـت

مـــن آن مـــرغم و ايـــن جـــهـــان کـــوه من چو رفـتـم جـهـان را چـه اندوه مــــــــن

منبع

پایگاه شعائر