ابراهیم موصلی
ابواسحاق، ابراهيم بن ماهان بن بهمن بن نُسك، ملقب به نديم، موسيقىدان، آهنگساز و شاعر بزرگ اوايل عصر عباسى.
محتویات
زندگینامه ابراهیم موصلی
درباره زندگى و فعاليت هنري اين شخصيت پرآوازه اطلاعات تاريخى و روايات افسانهاي فراوانى در دست است كه در منابع گوناگون پراكنده است. با اين همه، منبع اصلى تحقيق در احوال و آثار وي همان كتاب اغانى ابوالفرج اصفهانى است. حدود 35 منبعى كه در اينجا بررسى شدهاند - و نخستين آنها ديوان ابوالعتاهيه (د 210ق/825م) و آخرينشان شذرات الذهب ابن عماد (د 1089ق/1678م) است - جز آنها كه مقدم بر ابوالفرج بودهاند، غالباً روايات ابوالفرج را عيناً يا با مختصر تغييري نقل كردهاند. مقاله حاضر نيز به ناچار متكى بر دادههاي اين كتاب است.
زندگى ابراهيم در 125ق/743م در كوفه به دنيا آمد. اين تاريخ مورد تأييد همه منابعى است كه به سال تولد وي اشاره كردهاند [۱] كه ولادت او را در 115ق/733م دانسته است. پدر وي ماهان كه از نجيب زادگان ايرانى [۲] ريبرا و ساكن اَرّجان فارس بود، براي گريز از ستم كارگزارانِ اموي كه خراجى سنگين از او مطالبه مىكردند، به كوفه مهاجرت كرد[۳] و در آن شهر دختر يكى از دهگانان ايرانى را كه همچون خود وي از ستم امويان به كوفه گريخته بود، به زنى گرفت[۴] گرچه از پارهاي روايات چنين برمىآيد كه اين وصلت پيش از مهاجرت به كوفه و احت
مالاً در اَرّجان صورت گرفته بوده، چه روايت شده كه مادر ابراهيم هنگام خروج از اَرّجان و ورود به كوفه باردار بوده است.[۵] ابراهيم زادة اين پيوند بود.
زندگى ابراهيم را به طور كلى به دو دوره مىتوان تقسيم كرد: دوره نخست كه در سفرهاي گوناگون و با بىپيرايگى گذشت، تا اواسط عمر وي ادامه داشت اما دوره دوم يكسره در بغداد و در بارگاه پرشكوه خلفاي عباسى سپري شد. غالب روايات مندرج در اغانى و ساير منابع نيز به ويژه به همين دوره از زندگى وي مربوط مىشود. دو يا سه ساله بود كه پدرش ماهان در اثر ابتلا به طاعون در كوفه درگذشت[۶] و خاندان خُزَيمة بن خازم كه از تميميان بودند، كفالت او و دو برادر صلبى وي را به عهده گرفتند.[۷] و او با فرزندان خُزِيمة بن خازم پرورش يافت و به مكتب رفت و بدين سبب وي را از موالى بنى تميم شمردهاند.[۸]
معروف است كه وي نام پدر خود ماهان را كه موجب سرزنش عربها نسبت به وي بود، به ميل خود يا به اشاره ديگران به ميمون بدل كرد. [۹] به همين سبب است كه در پارهاي از منابع نام پدر وي را ميمون [۱۰] و در يك مورد ماهان بن ميمون[۱۱] نيز گفتهاند.
گويند در جوانى ميلى به فراگيري علم از خود نشان نمىداده[۱۲] و ظاهراً در همين دوره شوقى به موسيقى در او پديدار گشته است.[۱۳] علت دلبستگى او را به موسيقى همنشينى با جوانان كوفه دانستهاند.[۱۴]
آشنایی ابراهیم موصلی با موسیقی
روايتى افسانهآميز هم در اين باره نقل شده حاكى از آنكه وي در سفر موصل با گروهى همراه شد كه راهزنى مىكردند و با مالى كه از اين طريق بدست مىآوردند، به بادهنوشى و آوازخوانى مىپرداختند و او در ميان ايشان به موسيقى علاقهمند شد.[۱۵] اما بستگانش موسيقى و خنياگري را زيبندة او نمىيافتند و عرصه را بر او تنگ مىكردند.
وي سرانجام نكوهش ايشان را برنتافت و نه تنها از آنان كه از زادگاه خود كوفه نيز گريخته روي به جانب موصل آورد[۱۶] و مىدانيم كه كوفه در آن روزگار شاهراه ارتباط ميان سرزمينهاي مختلف بود و طبعاً محل تلاقى فرهنگهاي گوناگون.
ظاهراً هدف وي از عزيمت به موصل پرداختن به هنر مورد علاقهاش موسيقى بوده است،[۱۷] گرچه از پسرش اسحاق روايت كردهاند كه «طلب روزي» او را به موصل كشانده است.[۱۸] وي در طول اقامت كوتاه خود در موصل كه مدت آن را بين چهار ماه تا يك سال نوشتهاند.[۱۹] به فراگيري موسيقى پرداخت.[۲۰]
با توجه به چندگونگى اجتماعى و فرهنگى موصلِ آن روزگار، بعيد نيست كه در آن مدت علاوه بر موسيقى عربى با موسيقى سرزمين هاي ديگر نيز آشنا شده باشد.[۲۱] پس از اين اقامت كوتاه به كوفه بازگشت.[۲۲] البته دو روايت ديگر نيز حاكى از عزيميت وي از موصل به ري [۲۳] يا به بغداد [۲۴] در اين باره نقل شده كه احتمالاً مراد از هر دو، سفرهاي بعدي وي به اين دو شهر بوده است. معروف است كه در بازگشت به كوفه او را موصلى خطاب كردند.[۲۵] و از آن پس به موصلى شهرت يافت. البته در وجه انتساب وي به موصل روايات ديگري نيز نقل شده، اما مسلم اين است كه اقامت او در اين شهر موجب اين انتساب بوده است. از آن پس نام موصلى بر او و خانواده او ماند، چنانكه پسرش اسحاق (ه م) نيز كه از مشاهير موسيقى دانان عصر عباسى است، به موصلى معروف است.
دلبستگى ابراهيم به موسيقى سبب شد كه وي ديگر بار عزم سفر كند و اين بار ظاهراً براي هميشه زادگاه خود كوفه را ترك گويد. او اين بار رهسپار ري شد و ديرزمانى در آن شهر زيست و به فراگيري موسيقى ايرانى و عربى همت گماشت[۲۶] و در همين شهر با دو زن ايرانى به نامهاي دُوشار و شاهَك ازدواج كرد.[۲۷]
گويند دُوشار كه ظاهراً بيشتر مورد محبت او قرار داشت، نوازنده دف بوده و ابراهيم او را در حال نوازندگى و خنياگري در ري ديده و دلباختهاش شده بود.[۲۸] شعري نيز كه ابراهيم در ستايش وي سروده، سخت معروف است [۲۹]. يوهان فوك(EI،2). دوشار (دوشير1) را مادر ابراهيم خوانده، اما اين نظر مورد تأييد هيچ يك از منابع نيست.
شاهَك زن ديگر ابراهيم مادر اسحاق است [۳۰] وي ظاهراً در مدت اقامت در ري در خنياگري مهارتى يافته بوده، چه نقل شده است كه يكى از خادمان منصور عباسى را با آواز شيفتة خود ساخت و از او صله گرفت.[۳۱] اين صله كه به تصريح خود وي نخستين درآمد او از موسيقى و خنياگري بود.[۳۲] وي را ياري داد كه براي تكميل هنر ارزشمند خود، از نو بار سفر بربندد و براي ديدار جُوانويه موسيقىدان زرتشتى كه آوازهاش را در ري شنيده بوده، رهسپار اُبُلّه شود.[۳۳] از زندگى و هنر جُوانويه كه بىگمان ايرانى بوده است، چندان اطلاعى در دست نيست. همين اندازه مىدانيم كه وي مردي زرتشتى و موسيقى دانى حاذق بوده كه در اُبُلّه تنى چند از ايرانيان را تعليم موسيقى و آواز مىداده است.[۳۴] ابراهيم چندي در جوار وي به سر برد و از او تعليم موسيقى گرفت.[۳۵] ظاهراً وي طى همين مدت در موسيقى و خنياگري آوازهاي بلند يافته بوده است، چه توجه محمد بن سلمان بن على والى بصره يا برادرش على بن سليمان را (ظاهراً توسط جُوانويه) به خود جلب كرده و مدتى در ملازمت وي به سر برده و در مقام خيناگر بارگاه وي از عزت و احترامى وافر برخوردار بوده است.[۳۶] با اين حال به نقل از وي روايت كردهاند كه مايل نبوده است كه موسيقى و آواز را وسيله امرار معاش سازد و ترجيح مىداده است كه به شهر خود كوفه بازگردد.[۳۷] پس از چندي مهدي خليفة عباسى كه آوازة او را شنيده بود، وي را به بغداد پايتخت عباسيان فراخواند.[۳۸]
عزيمت وي به بغداد و ورودش به بارگاه مهدي سرآغاز دوران ثروت و عزت است كه تا پايان عمر وي ادامه يافت. اين دوره از زندگى او كه يكسره در بغداد و در ملازمت سه تن از خلفاي عباسى سپري گشت، سرشار از كاميابى است گرچه مهدي خليفه گهگاه به كيفر شرابخواري او را گرفتار تازيانه و سياهچال مىساخت.[۳۹]
تاريخ ورود ابراهيم به بغداد روشن نيست، اما از پارهاي قرائن مىتوان به تقريب زمان آن را مشخص كرد. مىدانيم كه آمدن ابراهيم به بغداد مقارن دوران خلافت مهدي عباسى بوده است؛ پس با توجه به تاريخ آغاز خلافت مهدي (158ق/775م) به يقين مىتوان گفت كه ورود ابراهيم به پايتخت پس از اين تاريخ، يعنى پس از 23 سالگى وي بوده است.
از سوي ديگر به روايت ابن اثير، محمد بن سليمان بن على ياد شده، در 160ق/777م از جانب مهدي به ولايت بصره و پارهاي نواحى ديگر منصوب شده و در 164ق/781م نيز از اين مقام معزول گشته است (6/49، 63). با اين حساب اقامت ابراهيم در بارگاه وي و سپس عزيمت او به بغداد لاجرم در اين فاصله يعنى ميان 35 تا 39 سالگى ابراهيم بوده است. به ديگر سخن دوره نخست زندگى ابراهيم كه عمدتاً به سفر و فراگيري موسيقى گذشته تا سى و چند سالگى وي يعنى تا زمان ورودش به بغداد ادامه داشته است.[۴۰]
در بغداد در حضور مهدي كه خود شيفته موسيقى بود.[۴۱] آواز مىخواند [۴۲] وي پس از فُلَيْح بن ابى العَوْراء و سَيّاط سومين موسيقى دانى بود كه به بارگاه مهدي راه مىيافت.[۴۳] سَيّاط نسبت به وي سمت استادي داشت [۴۴] چنانكه پس از مرگ وي نيز به مناسبتى او را سخت ستود.[۴۵] ابراهيم در بارگاه مهدي از مقام و منزلتى والا برخوردار بود[۴۶] و با فرزندان وي موسى و هارون نيز روابطى نزديك داشت، چنانكه در مجالس بزم آنان شركت مىجست اما مهدي با آنكه دلبسته موسيقى و آواز بود و خود نيز صدايى دلنشين داشت، [۴۷] همنشينى فرزندان خود را با خنياگران، زيبندة ايشان نمىيافت و از آنجا كه ابراهيم در باده گساري افراط ميكرد، مهدي كه ظاهراً اهل باده نوشى نبود او را از همنشينى با فرزندانش منع كرد و چون ابراهيم به فرمان وي وقعى ننهاد دستور داد تا او را تازيانه زدند و به زندان افكندند. البته مهدي چندي بعد او را رها ساخت اما سوگندش داد كه ديگر با موسى و هارون معاشرت نداشته باشد.[۴۸]
گفتنى است كه ابن جامع ديگر موسيقىدان برجسته روزگار مهدي نيز در اين ماجرا همراه ابراهيم بود و همچون وي مورد خشم مهدي قرار گرفت، اما چون نسب قريشى داشت، خليفه از مجازات او درگذشت و تنها به تبعيد او از بغداد اكتفا كرد.[۴۹] ابراهيم در دوران كوتاه خلافت موسى الهادي (169-170ق/ 785-786م) فرزند مهدي مال و حشمت فراوان بدست آورد، چه هادي به جبران جفايى كه در دوران خلافت پدرش بر ابراهيم رفته بود، او را سخت اكرام كرد و پاداشهاي گران داد.[۵۰] وي و ابن جامع و حَكَم الوادي 3 موسيقىدان محبوب هادي بودند.[۵۱]
در دوران خلافت هارون الرشيد (170-193ق/786-809م) ابراهيم به اوج شهرت و كاميابى رسيد. درباره روابط ميان ابراهيم و هارون روايات بسياري نقل شده است، چنانكه از ميان بيش از 200 روايت كوتاه و بلندي كه صاحب اغانى در شرح احوال ابراهيم نقل كرده، بيش از يك سوم به زندگى وي در اين دوره مربوط مىشود.
گويند نخستين خنياگري كه پس از به خلافت رسيدن هارون در حضور وي آواز خوانده، ابراهيم بوده است.[۵۲] نيز وي را نخستين شاعري دانستهاند كه پس از به خلافت رسيدن هارون الرشيد با سرودن مديحهاي از او صله گرفته است.[۵۳] وي در اين دوره كه مصادف با دو دهة آخر عمرش بود، از هنرمندان طراز اول بارگاه هارون الرشيد محسوب مىشد.[۵۴]
از ميان اين هنرمندان به ويژه بايد از يحيى مكى نام برد كه استاد موسيقى كهن عرب بود و ابراهيم سنن موسيقى حجازي را نزد وي آموخت [۵۵] ابراهيم كه موسيقىدان محبوب هارون شمرده مىشد، در سفر و حضر ملازم و همنشين وي بود و لقب نديم را نيز از همينجا داشت.[۵۶] علاقه هارون به وي و هنرش چنان بود كه او همواره مىبايست آماده باريابى به حضور خليفه و عرضه هنرش باشد، گرچه اين دلبستگى مانع از آن نبود كه هارون گاه همچون پدرش، به دلائل مختلف بر وي خشم گيرد و روانه محبسش سازد.[۵۷] در يكى از اين موارد دوستش ابوالعتاهيه، شاعر معروف شعري در ستايش وي سرود و در آن حبس ابراهيم را حبس «شادي» و فقدان وي را مايه تلخكامى خواند.[۵۸]
دلبستگى خلفا به ويژه هارون به ابراهيم گذشته از مقام و منزلت والا، ثروتى عظيم نيز به وي ارزانى كرد.[۵۹] [۶۰] به روايت پسرش اسحاق، دارايى وي افزون بر مقرري ماهانه 10 هزار درهمى و عوايد مستغلاتش و صلههاي گرانبهايى كه از بزرگان مىگرفته به 24 ميليون درهم مىرسيده است.[۶۱]
گويند: در بغداد خانهاي مُزيّن به فرشهاي ابريشمين داشت كه در وسعت و نيكويى بىهمتا بوده است.[۶۲] جاه و منزلت ابراهيم در دربار هارون تا پايان عمر وي پايدار بود. حتى گويند هنگامى كه در اواخر عمر به سبب بيماري از خدمت در دربار كناره گرفت و خانهنشين شد، هارون شخصاً از وي عيادت كرد.[۶۳]
ابراهيم در مدت خدمت در دستگاه خلافت بغداد با برمكيان نيز پيوندهاي نزديك و دوستانه داشت. دوستى وي با ايشان نه تنها از روايات متعددي كه ابوالفرج در اين باره نقل كرده كه از شعري نيز كه ابراهيم پس از به خلافت رسيدن هارون در مدح وي سروده، آشكار است. در اين مديحه كه پيشتر بدان اشاره شد، ابراهيم پس از تحسين هارون انتخاب يحيى برمكى را به وزارت مىستايد.[۶۴]
با آنكه ابراهيم دو سه دهة آخر عمر خود را يكسره در بغداد و در ملازمت خلفاي عباسى به ويژه هارون سپري كرده است، از پارهاي روايات چنين برمىآيد كه در اين سالها گاه سفرهايى نيز به سرزمينهاي ديگر به ويژه ايران و حجاز داشته است، فى المثل از روايت در اغانى [۶۵] چنين برمىآيد كه سفري به ري كرده و در آن شهر تصادفاً با كنيزي از شاگردان قديميش ملاقات نموده است.
البته بعيد مىنمايد كه اين خبر مربوط به دوره نخست زندگى وي يعنى روزگاري باشد كه در پى فراگيري موسيقى به شهرهاي مختلف و از آن جمله ري سفر مىكرده است، چه در نخستين سفرش به ري او خود شاگردي بيش نبوده است.
در دو سفر ديگر نيز يكى به طوس [۶۶] و ديگري به شام، [۶۷] او را همراه و همدم هارون مىيابيم. افزون بر اين دو روايت ديگر حضور او را در مكه[۶۸] و مدينه [۶۹] نشان مىدهد. ريبرا (ص روايت اخير و نيز روايتى ديگر از[۷۰] را دال بر كوشش ابراهيم در گردآوري ترانههاي عاميانة عرب و فراگيري موسيقى كهن حجازي دانسته است.
روايات ديگري نيز در دست است كه به طور ضمنى حضور او را در مكه در حج سال 186ق/802م، يعنى دو سال پيش از مرگش نشان ميدهد. هارون در اين سفر براي خلافت 3 فرزندش به ترتيب امين و مأمون و قاسم بيعت مجدد گرفت و فرمان داد كه بيعتنامه را در كعبه بياويزند و ابراهيم نيز كه ظاهراً در اين سفر در ركاب هارون بود، شعري در ستايش اين بيعت سروده است[۷۱]
ابراهيم در 188ق/804م در 63 سالگى در بغداد درگذشت[۷۲] سبب مرگ وي را بيماري قولنج دانستهاند.[۷۳] در برخى منابع افزون بر تاريخ ياد شده، سال 213ق/828م را نيز تاريخ احتمالى وفات وي دانستهاند.[۷۴] اما همه تاريخ نخست را بر آن ترجيح دادهاند و هيچ نشانه تاريخى نيز مبنى بر اين كه وي دوران پس از هارون (د 193ق) را درك كرده باشد، در دست نيست.
به روايت بعضى از منابع وفات ابراهيم موصلى با وفات كسائى نحوي [۷۵] در يك روز روي داده و مأمون نيز به امر هارون بر جنازههاي ايشان نماز خوانده است.[۷۶]
ليكن با توجه به گزارش منابع ديگر درباره سالهاي وفات 4 شخصيت ياد شده كسائى، 189ق/805م؛ عباس بن احنف، 192ق/808م؛ ابوالعتاهيه، 211ق/ 826م؛ ابوعمرو شيبانى، ح 206ق/821م در صحت اين روايت به رغم آن كه در چندين منبع آمده است، بايد ترديد كرد، چنانكه ابن خلكان.[۷۷] و ابن تغري بردي [۷۸] نيز به همين دليل در صحت آن ترديد كردهاند.
ويژگيهاي هنري و خصوصيات اخلاقى: ابراهيم دردورانى مىزيست كه عموماً آن را «عصر زرين» تمدن عباسى خواندهاند.[۷۹] دورانى كه در آن بغداد باشكوه و ثروت خيرهكنندهاش كانون علم و هنر مشرق زمين شده بود و موسيقى عرب نيز در اوج شكوفايى خود بود. ابراهيم كه خود در اين شكوفايى سهمى بسزا داشته است.[۸۰] طى سفرهاي مختلف خود و در محضر استادان گوناگون با سنن موسيقى ايرانى و عربى آشنا شده و در اين هنر تسلط و مهارت يافته بود.[۸۱] وي يكى از 3 موسيقىدان نامداري به شمار مىرود كه در همه مقامهاي موسيقى روزگار خود استاد بودهاند.[۸۲] خنياگري توانا بود و صدايى بس دلنشين داشت[۸۳]، چنانكه گويند: هرگاه آواز او با نواي عود شاگردش زَلْزَلْ همراه مىشد، شنوندگان را به وجد مىآورد.[۸۴]
در نوازندگى چيره دست بود و عود را نيكو مىنواخت.[۸۵] بنابر روايتى مشهور زبردستى و دقت وي در نوازندگى تا اندازهاي بوده كه مىتوانسته است از ميان گروه بيشماري عود نواز كه همگى آهنگ واحدي را مىنواختهاند، نوازندهاي را كه خارج مىنواخته و حتى زهى را كه در عود وي با ديگر زهها همساز نبوده است، به دقت تشخيص دهد.[۸۶]
در آهنگسازي نيز ابراهيم را بىبديل دانستهاند[۸۷] به روايت پسرش اسحاق، وي در طول فعاليت هنري خود 900 آهنگ ساخته بود كه از آن ميان 300 آهنگ به نظر اسحاق بىهمتا بوده است.[۸۸]
در روايتى ديگر اسحاق پدر را آفرينندة 600 آهنگ دانسته كه او از آن ميان 200 آهنگ را به سبك موسيقى كهن و به غايت نغز و دلكش يافته است.[۸۹] ابراهيم خود درباره روش آهنگسازيش گفته است: «نخست هر آنچه فكرم را به خود مشغول مىدارد از انديشه دور مىكنم و جلوههاي طرب را در نظرم مجسم مىسازم. در اين هنگام رشتههاي آهنگ به سويم روان مىشوند، پس به هدايت ايقاع به راه آنها مىروم و بر آهنگى كه خواسته من است، دست مىيابم و آن را به تكرار مىخوانم».[۹۰]
از ابتكارات ابراهيم در موسيقى عرب ابداع مقام ماخوري يا «خفيف ثقيل ثانى» است و آن نوعى موسيقى سبك و طرب انگيز بوده كه نغمة آن از 6 مضراب تشكيل مىشده است: دو مضراب سبك و يك مضراب سنگين، سپس سكون و بعد دو مضراب سبك و يك مضراب سنگين ديگر [۹۱] در وجه تسمية آن گويد كه چون ابراهيم در اين مقام آوازهاي فراوانى در ميكدهها (ماخورها) مىخوانده لاجرم اين نوع آهنگ نام ماخوري به خود گرفته است. با اين همه شباهت لفظى و معنائى دو اصطلاح «ماخور» و «ماهور» در خور تأمل است و پژوهش عميقتري را ايجاب مىكند.
ابراهيم در روايتى مشهور مدعى شده كه ماخوري را ابليس به وي آموخته است.[۹۲] ارتباط با ابليس نكتة جالبى است. با توجه به اين كه ابراهيم تنها كسى نيست كه مدعى ملاقات با ابليس يا جن شده، موسيقىدانان ديگري نيز چون شاگردش زَرْياب (ه م) برجستهترين موسيقىدان اندلس پسرش اسحاق، ابراهيم بن مهدي و حتى برخى موسيقىدانان معاصر اروپا و به طور كلى غالب هنرمندان بزرگ ادعاهايى از اين دست كردهاند.[۹۳] بعيد نيست كه اين گونه ادعاها با الهامات و تجربههاي روحى اين هنرمندان مرتبط بوده باشد. چنانكه به گفته حسن كاتب [۹۴]برخى منشأ موسيقى را گاه در ابليس جستوجو مىكردهاند.
ابوالفرج نيز كه حكايت ملاقات ابراهيم را با ابليس نقل كرده با آنكه ساختگى بودن آن را محتمل دانسته، امكان برگرفته شدن آن را نيز از روايت ديگري كه به الهامات ابراهيم در خواب مربوط مىشود، رد نكرده است.[۹۵]
معروف است كه هارون الرشيد ابراهيم را مأمور ساخته بود كه به ياري اين جامع و فُلَيح بن ابى العَورا، 100 ترانه از زيباترين آن روزگار را براي او گردآوري كنند.[۹۶] مجموعهاي كه اين 3 تن فراهم آوردند بعدها مبناي اغانى ابوالفرج اصفهانى شد. ابوالفرج ترانههاي مزبور را همراه با اطلاعاتى درباره «ايقاع» و «اصبع» خاص هر آهنگ و نيز زندگىنامه سراينگان اشعار و سازندگان آهنگها در اغانى گردآوري كرده است.[۹۷]
ابراهيم نخستين موسيقىدانى است كه به كنيزان سفيدپوست تعليم نوازندگى و خنياگري داده است.[۹۸] وي در اين كار افزون بر ملاحظات هنري، منافع مادي خود را نيز در نظر داشت، چه نوازندگى و خنياگري ارزش و اعتبار كنيزان سفيدپوست را كه خود بهائى گران داشتند، دوچندان مىكرد.[۹۹] در واقع تربيت و فروش كنيزان سفيدپوست كه ابراهيم و يزيد حَوراء موسيقىدان برجسته دربار مهدي و هارون، مشتركاً بدان مىپرداختند.[۱۰۰][۱۰۱] از منابع مهم درآمد ابراهيم محسوب مىشد.[۱۰۲]
در تاريخ موسيقى شرق اسلامى، ابراهيم نماينده سنت كهن موسيقى عرب به شمار مىرود و اين نكتهاي است درخور تأمل، چه وي و پسرش اسحاق كه خود بعدها نامورترين نمانيده اين سنت كهن و بزرگترين استاد موسيقى در عصر خود و بلكه در تمامى تاريخ اسلام شدند،[۱۰۳] تبار ايرانى داشتند و طبعاً موسيقى ايرانى را نيك مىشناختند. با اين همه چون شيفته موسيقى كهن عرب بودند به روش موسيقىدانان حجاز كه گاهواره هنر عرب شمرده مىشد.[۱۰۴] سخت پاي بند بودند و تخطى از آن را مجاز نمىدانستند.
ابراهيم موسيقى كهن را به حرير كهنهاي تشبيه مىكرد كه هر چه بيشتر در آن نگريسته شود، زيباتر مىنمايد و هرچه بيشتر در آن تأمل كنند، محاسنش آشكارتر مىگردد اما موسيقى جديد را همانند حرير تازهبافتى مىدانست كه چشمها را خيره مىكند اما با تأمل در آن معايبش آشكار و از زيباييش كاسته مىگردد.[۱۰۵]
اسحاق به ويژه در اين وادي گوي سبقت از پدر ربود. او چنان شيفتة موسيقى كهن عرب بود كه هر نوع تغيير در سنن موسيقى پيشينيان را عملى زشت و نكوهيده مىشمرد.[۱۰۶] قس: [۱۰۷] عجيب اين كه رقيب او ابن جامع (ه م) كه اشراف زادهاي قرشى بود از تغيير و نوآوري در موسيقى عرب استقبال مىكرد و خود و هواخواهانش، مُخارِق عَقِيد و ديگران در برابر سنت طلبان پيرو ابراهيم، جبهة مخالفى تشكيل داده بودند.[۱۰۸]
با آنكه اين رقابتها افزون بر انگيزههاي هنري، دلايل شخصى و حرفهاي نيز داشته و به گفته فارمر[۱۰۹]اساساً از حسادت نسبت به موقعيت عالى خاندان موصلى در بارگاه خلفا سرچشمه مىگرفته است، رهبران اين گروه رقيب را بايد پيشگامان دو مكتب متفاوت به شمار آورد كه بعدها به ترتيب به مكتب كهن (كلاسيك) عربى به رهبري اسحاق موصلى و مكتب ابداعى ايرانى (رمانتيك) به رهبري ابراهيم بن مهدي (ه م) معروف شدند [۱۱۰]
ظاهراً دلبستگى ابراهيم به موسيقى كهن عرب همچون پارهاي خصوصيات ديگر وي با محيط تربيتى و نيز خوي و خصلت او بىارتباط نبوده است. او «عجم» ي بود كه از اوان كودكى جذب فرهنگ عربىِ زادگاه خود كوفه شده بود. با آنكه پدر و مادرش ايرانى بودند، در خانوادهاي عرب پرورش يافته و با زبان و سنن قومى عرب خو گرفته بود. دوران كودكى و نوجوانى او يكسره به دور از سرزمين پدريش سپري شده بود.
بعدها نيز جز سفر ري و اقامت كمابيش طولانيش در آن شهر كه ظاهراً نخستين تماس مستقيم او با ايران و فرهنگ آن بوده است و نيز برخى سفرهاي ديگر كه پيشتر بدانها اشاره شد، مجال ديگري براي آشنايى مستقيم با فرهنگ و آداب و رسوم سرزمين نياكانش نداشته است. از آنچه درباره دوره كودكى و جوانى وي نقل شده، نكتهاي نيز كه دال بر آشنايى او با زبان و ادب فارسى يا ميل وي به فراگيري آن باشد، بدست نمىآيد.
بدين سبب روشن نيست كه آيا زبان فارسى را به درستى مىدانسته و آيا همواره مىتوانسته است بدان تكلم كند يا نه، گرچه از تصويري كه خود از زندگيش در ري بدست داده چنين برمىآيد كه در معاشرت با ايرانيان مشكلى نداشته است.[۱۱۱] چنانكه ازدواجش با دُوشار و شاهك رازي نيز مؤيد همين نظر است. در هر حال اگر هم پيوند او با فرهنگ و ادب ايرانى هيچگاه گسيخته نشده باشد، قرينهاي نيز در دست نيست كه دال بر انس و الفت او با فرهنگ سرزمين نياكانش باشد.
شخصیت ابراهیم موصلی
ظاهراً مرگ زودرس پدر و در نتيجه مؤانست وي با اعراب در شخصيت او تأثيري قاطع داشته و با فراهم آوردن امكان تأثير عوامل قومى و فرهنگى عرب بر شخصيت وي ماية دوري تدريجى او از فرهنگ و سنن ايرانى شده است. لذا عجيب نيست كه از علائق ملى در او اثري نمىبينيم، چنانكه باكى نداشته كه نسب خود را انكار كند و خود را موصلى بخواند.[۱۱۲] و يا نام ايرانى پدر خود را چنانكه گفتيم، به نام عربى تبديل كند.
اينگونه رفتار البته با حال و هواي اجتماعى و فرهنگى آن روزگار كه در آن حاكميت اعراب با ستيزهجويى فزاينده شعوبيان مواجه شده بود، سازگار بوده است اما دلبستگى به فرهنگ و موسيقى كهن عرب و جانبداري مصرانه از سبكهاي كهن حجازي در برابر عناصر و سبكهاي موسيقى سرزمينهاي ديگر به ويژه ايران، آن هم از جانب كسى كه خود ايرانى تبار بوده است، بى گمان از مرز احتياط و دورانديشى بسى فراتر مىرود. اين پديدهاي است كه نشان از همدلى و سنخيت روحى دارد و شايد بتوان آن را نوعى دفاع از ميراث فرهنگى جامعهاي خواند كه ابراهيم ظاهراً خود را دست كم از لحاظ تربيتى، عضوي از آن مىدانسته است. شخصيت و خوي و خصلت ابراهيم نيز طبعاً در اين وضع بىتأثير نبوده است.
ابراهيم هنرمندي بود كه آسودگى و بهره مندي از مواهب زندگى را بر مبارزهجويى و درگيري در كشاكشهاي اجتماعى ترجيح مىداد. از سياست دوري مىجست، عشرت طلب و كامجوي بود. صفحات اغانى مشحون از ذكر مجالس لهو و كامرانى او و دوستانش در بارگاه خلفاست. هنرمندي را از ثروت اندوزي جدا نمىدانست. چندان كه از بركت هنر و قريحة خود ثروتى افسانهاي به چنگ آورد و از آنجا كه از زيركى نيز بهرهاي وافر داشت، مى كوشيد در كنار بذل و بخششهاي فراوان [۱۱۳] از جهالت برخى اعراب توانگر اما سادهدل نيز به سود خود و هنرش بهره گيرد.[۱۱۴]
با دينداري و پارسايى ميانهاي نداشت و در بند رعايت حلال و حرام نبود. پس از مرگ وي دِعبل (148- 246ق/765-860م) در رثايش شعري سرود كه شايد بيش از هر توصيف ديگري روشنگر شخصيت و هنر او باشد. در تصاوير اين مرثيه، تارهاي عود، كنيزان خنيانگر، خمهاي شراب و مهرههاي شطرنج را مىبينيم كه در سوگ ابراهيم به عزا نشستهاند.[۱۱۵] توان گفت آنچه اين تصاوير بدان اشاره دارند، يعنى نوازندگى، خنياگري، باده نوشى و كامرانى و به ديگر سخن موسيقى و لذت، اجزاءِ اصلى زندگى و هنر ابراهيم بوده است.
شاگردان موصلی
وي شاگردان برجستهاي نيز تربيت كرده است. از آن جملهاند ابوجعفر محمد بن حمزه، ابوصَدَقه، اسحاق فرزند وي بَرصَوما، زَلْزَلْ برادر زن وي، سُلَيم بن سَلاّم، عَلُّويه، مُخارِق، مُعَلَّى بن طَريف و نيز بسياري كنيزان خنياگر كه از آن ميان نيز مىتوان از بَذْل، دَنانير و مُتيَّم نام برد.[۱۱۶]
ابراهيم در شعر نيز صاحب ذوق بوده و منابع مختلف به اين نكته اشاره كردهاند.[۱۱۷] تنها ابوالفرج حدود 130 بيت از اشعار وي را عمدتاً در جلدهاي 5 و 6 اغانى نقل كرده است.
اين سرودهها كه از قطعات كوچك 2 تا 6 بيتى تشكيل شدهاند، معمولاً مضامينى ساده و اوزانى پُر ايقاع دارند و مىتوان آنها را از زمرة اشعار ساده و ترانهوار شعراي «نوخاسته» به شمار آورد. وي اين سرودهها را اغلب دستماية ترانههاي خود مىساخته است. عامري [۱۱۸] ابراهيم را صاحب مصنفات بسيار در فقه و غريب الحديث نيز شمرده است، اما نظر به اين كه در جاي ديگري به مصنفات او اشاره نرفته و نيز با توجه به شناختى كه از زندگى و شخصيت ابراهيم داريم، اين روايت را بايد بىاساس تلقى كرد.
آوازه ابراهيم موصلى به غرب نيز رسيده است و اين به گفته فارمر (همانجا) به بركت كتاب هزار و يك شب است كه حكايات ابراهيم، گاه در هالهاي از افسانه به صفحات آن راه يافته است.
پانویس
- ↑ ابوالفرج، اغانى، ج5، ص155؛ابن نديم، الفهرست، 157؛ خطيب، تاريخ بغداد، ج6، ص175؛ سمعانى، الانساب، ج12، ص482 و ديگران؛ مگر ابن كثير، البدایة، ج9، ص201.
- ↑ ابوالفرج، اغانى،ج5، ص154؛ ابن خلكان، وفيات الاعيان، ج1، ص42؛ يافعى، مرآةالجنان، ج1، ص420.
- ↑ ابن نديم، الفهرست، ص157
- ↑ ابوالفرج، اغانى،ج5، ص154
- ↑ خطيب، تاريخ بغداد، ج6، ص175؛ سمعانى، الانساب، ج12، ص482
- ↑ ابوالفرج، اغانى، ج5، ص154-155.
- ↑ همانجا؛ ابن خلكان، وفيات الاعيان، ج1، ص43؛ نويري، نهايةالادب، ج4، ص328.
- ↑ ابوالفرج، اغانى، ج5، ص154-155؛ ابن كثير، البدایة، ج9، ص201.
- ↑ ابوالفرج، اغانى، ج5، ص154؛ ابن نديم، الفهرست، ص157.
- ↑ مسعودي، مروج الذهب، ج8، ص98؛ خطيب، تاريخ بغداد، ج6، ص176؛ ابن خلكان، وفيات الاعيان، ج1، ص42؛ ابن تغري بردي، النجوم الزاهرة، ج2، ص280.
- ↑ نويري، نهايةالادب، ج4، ص328.
- ↑ ابوالفرج، اغانى، ج5، ص157.
- ↑ ابوالفرج، اغانى، ج5، ص156.
- ↑ ابوالفرج، اغانى، ج5، ص156؛ خطيب، تاريخ بغداد، ج6، ص175؛ نويري، نهايةالادب، ج4، ص328؛ ذهبى، سيراعلام النبلاء، ج9، ص80؛ ابن كثير، البدایة، ج9، ص200.
- ↑ ابوالفرج اغانى، ج5، ص156-157؛ ريبرا، همانجا.
- ↑ ابوالفرج، اغانى، ج5، ص156-157؛ خطيب، تاريخ بغداد، ج6، ص175؛ نويري، نهايةالادب، ج4، ص328؛ ذهبى، سيراعلام النبلاء، ج9، ص80
- ↑ ابوالفرج، اغانى، ج5، ص157.
- ↑ خطيب، تاريخ بغداد، ج6، ص175-176.
- ↑ ابوالفرج، اغانى، ج5، ص156؛ خطيب، تاريخ بغداد، ج6، ص176؛ نويري، نهايةالادب، ج4، ص328
- ↑ ابوالفرج، اغانى، ج5، ص157.
- ↑ نك: خانلري، مجلة موسيقى(40)، ص4-5.
- ↑ ابوالفرج، اغانى، ج5، ص156؛ ابن اثير، الكامل، ج6، ص411؛ سمعانى، الانساب، ج12، ص482، نويري، نهايةالادب، ج4، ص328، ابن كثير، البدایة، ج9، ص200.
- ↑ ابوالفرج، اغانى، ج5، ص157.
- ↑ خطيب، تاريخ بغداد، ج6، ص176
- ↑ ابوالفرج، اغانى، ج5، ص156؛ خطيب، تاريخ بغداد،، ج6، ص175؛ سمعانى، الانساب، ج12، ص482،ابن اثير، الكامل، ج6، ص411؛ ابن خلكان، وفيات الاعيان، ج1، ص42؛ نويري، نهايةالادب، ج4، ص328، ابن كثير، البدایة، ج9، ص200.
- ↑ ابوالفرج، اغانى، ج5، ص157-158؛ نويري، نهايةالادب، ج4، ص328.
- ↑ ابوالفرج، اغانى، ج5، ص157-158.
- ↑ ابوالفرج، اغانى، ج5، ص271؛ خانلري، مجلة موسيقى(40)، ص6-7.
- ↑ نك: ابوالفرج، اغانى، ج5، ص158
- ↑ ابوالفرج، اغانى، ج5، ص158؛ نويري، نهايةالادب، ج4، ص328.
- ↑ ابوالفرج، اغانى، ج5، ص158؛ نويري، نهايةالادب، ج4، ص328.
- ↑ ابوالفرج، اغانى، ج5، ص158؛ نويري، نهايةالادب، ج4، ص328.
- ↑ ابوالفرج، اغانى، ج5، ص158؛ نويري، نهايةالادب، ج4، ص328-329؛ قس: فارمر، مصادر موسيقى العربية، ص116.
- ↑ ابوالفرج، اغانی، ج5، ص158-159؛ نويري، نهايةالادب، ج4، ص328-329.
- ↑ ابوالفرج، اغانی، ج5، ص158-159؛ نويري، نهايةالادب، ج4، ص329.
- ↑ ابوالفرج، اغانی، ج5، ص159-160؛ نويري، نهايةالادب، ج4، ص329.
- ↑ ابوالفرج، اغانی، ج5، ص159؛ نويري، نهايةالادب، ج4، ص329.
- ↑ ابوالفرج، اغانی، ج5، ص159؛ نويري، نهايةالادب، ج4، ص329.
- ↑ ابوالفرج، اغانی، ج5، ص160-161.
- ↑ سلطانى، موسيقى و موسيقى شناسان ايران، (1،2)، ص40، حاشيه.
- ↑ فارمر، مصادر موسيقى العربية، ص93.
- ↑ ابوالفرج، اغانی، ج5، ص160؛ ابن خلكان، وفيات الاعيان، ج1، ص42؛ صفدي، الوافى بالوفيات، ج6، ص99؛ يافعى، مرآةالجنان؛ عامري، غربال الزمان، ص175؛ ابن عماد، شذرات الهذب، 1/319.
- ↑ ابوالفرج، اغانی، ج5، ص160؛ نويري، نهايةالادب، ج4، ص329.
- ↑ ابوالفرج، اغانی، ج6، ص152؛ فارمر، مصادر موسيقى العربية، 116؛ دانش پژوه، مداومت در اصول موسيقى ايران، ص9.
- ↑ ابوالفرج، اغانی، ج6، ص153؛ قس: فارمر، مصادر موسيقى العربية، 113.
- ↑ ابوالفرج، اغانی، ج5، ص159؛ نويري، نهايةالادب، ج4، ص329.
- ↑ فارمر، مصادر موسيقى العربية، ص93.
- ↑ ابوالفرج، اغانی، ج5، ص160-162؛ نويري، نهايةالادب، ج4، ص330-321.
- ↑ ابوالفرج، اغانی، ج6، ص303؛ قس: فارمر، مصادر موسيقى العربية، ص115.
- ↑ ابوالفرج، اغانی،ج5، ص163؛ نويري، نهايةالادب، ج4، ص331.
- ↑ فارمر، مصادر موسيقى العربية، ص93.
- ↑ ابوالفرج، اغانی، ج5، ص203-204.
- ↑ ابوالفرج، اغانی، ج5، ص242.
- ↑ جاحظ، التاج، ص37-38؛ ابن عبدربه، العقد الفريد، ج6، ص31؛ ابشيهى، المستطرف فى كل فن مستظرف، ج1، ص170.
- ↑ ابوالفرج، اغانی، ج6، ص175؛ قارمر، مصادر موسيقى العربية، ص113.
- ↑ فارمر، مصادر موسيقى العربية، ص116.
- ↑ ابوالفرج، اغانی، ج5، ص166، 220.
- ↑ ص220؛ خطيب، تاريخ بغداد، ج6، ص177؛ ابن خلكان، وفيات الاعيان، ج1، ص43.
- ↑ ذهبى، سيراعلام النبلاء، ج9، ص80، ابن كثير، البدایة، ج9، ص200.
- ↑ ابن تغري بردي، النجوم الزاهرة، ج2، ص126؛ فارمر، مصادر موسيقى العربية، ص117.
- ↑ ابوالفرج، اغانی، ج5، ص163؛ ابن كثير، البدایة، ج9، ص200-201؛ ابن تغري بردي، النجوم الزاهرة، ج2، ص126؛ فارمر، مصادر موسيقى العربية، ص117.
- ↑ ابن عبدربه، العقد الفريد، ج6، ص32؛ فارمر، مصادر موسيقى العربية، ص117.
- ↑ ابوالفرج، اغانی، ج5، ص253؛ نويري، نهايةالادب، ج4، ص341؛ فارمر، مصادر موسيقى العربية، ص117.
- ↑ ابوالفرج، اغانی، ج5، ص242؛ طبري، تاريخ، ج8، ص233؛ مسعودي، مروج الذهب، ج6، ص288-289؛ ابن اثير، الكامل، ج6، ص108.
- ↑ ابوالفرج، اغانی، ج5، ص188-189
- ↑ ابوالفرج، اغانی، ج5، ص168-169.
- ↑ ابوالفرج، اغانی، ج5، ص203.
- ↑ ابوالفرج، اغانی، ج5، ص222-223.
- ↑ ابوالفرج، اغانی، ج5، ص251.
- ↑ ابوالفرج، اغانی، ج5، ص202.
- ↑ طبري، تاریخ، ج8، ص286؛ ازدي، تاريخ الموصل، ج13، ص302؛ مقدسى، البدء والتاريخ، ج6، ص106؛ العيون والحدائق، ج3، ص304-305؛ ابن تغري بردي،النجوم الزاهرة، ج2، ص119.
- ↑ ابوالفرج، اغانی، ج5، ص155؛ ابن نديم، الفهرست، ص157؛ خطيب، تاريخ بغداد، ج6، ص177؛ ابن خلكان، وفيات الاعيان، ج1، ص43؛ نويري، نهايةالادب، ج4، ص328، 341 و منابع متعدد ديگر،
- ↑ ابوالفرج، اغانی، ج5، ص253؛ ابن خلكان، وفيات الاعيان، ج1، ص43؛ صفدي، الوافى بالوفيات، ج6، ص100؛ يافعى، مرآةالجنان، ج1، ص421.
- ↑ خطيب، تاريخ بغداد، ج6، ص177-178؛ ابن خلكان، وفيات الاعيان، ج1، ص43؛ صفدي، الوافى بالوفيات، ج6، ص100؛ يافعى، مرآةالجنان، ج1، ص421.
- ↑ ابوالفرج، اغانی، ج5، ص254؛ ابن عبدربه، العقد الفريد، ج5، ص377؛ ابن تغري بردي، النجوم الزاهرة، ج2، ص128؛ عباس بن احنف همانجاها؛ سراج قاري، مصارع العشاق، ج1، ص231؛ نويري، نهايةالادب، ج4، ص341؛ و ابوالعتاهيه، ديوان؛ سراج قاري، مصارع العشاق، ج1، ص231؛ابن خلكان، وفيات الاعيان، ج1، ص43؛ ابن كثير، البداية ، ج9، ص209؛ و ابوعمرو شيبانى؛ ابن خلكان،وفيات الاعيان، ج1، ص43؛ ابن كثير، البداية ، ج9، ص209
- ↑ ابوالفرج، اغانی، ج5، ص254؛ ابن عبدربه، العقد الفريد، ج5، ص377-378؛ سراج قاري، مصارع العشاق، ج1، ص231؛ابن تغري بردي، النجوم الزاهرة، ج2، ص119؛ قس: فارمر، مصادر موسيقى العربية، ص117.
- ↑ ابن خلكان، وفيات الاعيان، ج3، ص25
- ↑ ابن تغري بردي، النجوم الزاهرة، ج2، ص128-129
- ↑ فارمر، مصادر موسيقى العربية، ص91.
- ↑ ابن خلدون، مقدمه، 427؛ بروكلمان، تاريخ ملل و دول اسلامى، ص162.
- ↑ خطيب، تاريخ بغداد، ج6، ص175؛ سمعانى، الانساب، ج12، ص482، ذهبى، سيراعلام النبلاء، ج9، ص80؛ صفدي، الوافى بالوفيات، ج6، ص99؛ ابن تغري بردي، النجوم الزاهرة، ج2، ص126.
- ↑ ابوالفرج، اغانی، ج5، ص230-231.
- ↑ ذهبى، سيراعلام النبلاء، ج9، ص80
- ↑ ابوالفرج، اغانی، ج5، ص201-202؛ ابن خلكان، وفيات الاعيان، ج1، ص42؛ صفدي، الوافى بالوفيات، ج6، ص99؛ابن كثير، البداية ، ج9، ص209
- ↑ ذهبى، سيراعلام النبلاء، ج9، ص80؛ ابن نغري بردي، ج2، ص260.
- ↑ ابوالفرج، اغانی، ج5، ص243؛ قس: ريبرا، ص49 ؛ فامر، مصادر موسيقى العربية، ص117
- ↑ ابنخلكان، وفيات الاعيان، ج1، ص42؛ يافعى، مرآةالجنان، ج1، ص420.
- ↑ ابوالفرج، اغانی، ج5، ص187، ريبرا، ص50.
- ↑ ابوالفرج، اغانی، ج21، ص56.
- ↑ ابوالفرج، اغانی، ج5، ص230؛ ريبرا، ص49.
- ↑ نك: فارابى، الموسيقى الكبير، ص1042-1043؛ خوارزمى، مفاتيح العلوم، ص246؛ مسعودي، مروج الذهب، ج8، ص98.
- ↑ ابوالفرج، اغانى، ج5، ص231-236؛ قس: مقري، نفح الطيب، ج4، ص122-123.
- ↑ نك: مقري، نفح الطيب، ج4، ص122-123؛ باربيه دومنار، ص307؛ ريبرا، ص103؛ شيلُوا، ص195، حاشيه.
- ↑ حسن كاتب، كمال ادب الغناء، ص138-139.
- ↑ نك: ابوالفرج، اغانی، ج5، ص231-237.
- ↑ ابوالفرج، اغانی، ج1، ص7-9؛ قس؛ ريبرا، ص94؛ فارمر، مصادر موسيقى العربية، ص22؛ فارمر، مصادر موسيقى العربية، ص119.
- ↑ نك: بلاشر، تاريخ ادبيات عرب، ج1، ص211 به بعد.
- ↑ ابوالفرج، اغانی، ج5، ص170؛ قس: فارمر، مصادر موسيقى العربية، ص102.
- ↑ ريبرا، ص46.
- ↑ ابوالفرج، اغانی، ج3، ص251.
- ↑ ريبرا، ص46.
- ↑ ابوالفرج، اغانی، ج5، ص163.
- ↑ نك: فارمر، مصادر موسيقى العربية، ص126-124.
- ↑ فارمر، مصادر موسيقى العربية، ص91.
- ↑ كاتب، كمال ادب الغناء، ص30.
- ↑ ابوالفرج، اغانی، ج10، ص69.
- ↑ باربيه دومنار، ص328-327؛ فارمر، مصادر موسیقی العربیة، ص148.
- ↑ قس: فارمر، مصادر موسیقی العربیة، ص146؛ دانش پژوه، مداومت در اصول موسيقى ايران، ص9.
- ↑ فارمر مصادر موسیقی العربیة، ص146
- ↑ نك: ابوالفرج، اغانی، ج10، ص69-70؛ قس: باربيه دومنار، ص329-327؛ ريبرا، ص69-66؛ فارمر، مصادر موسیقی العربیة، ص148-146؛ دانش پژوه، مداومت در اصول موسيقى ايران، ص9.
- ↑ ابوالفرج، اغانی، ج5، ص158.
- ↑ ابوالفرج، اغانی، ج5، ص159؛ خانلري، ابراهيم ماهان و اسحاق موصلى، ص6.
- ↑ نك: ابوالفرج، اغانی، ج5، ص169.
- ↑ ابوالفرج، اغانی، ص190-191
- ↑ نك: راغب، محاضرات الادباء، ج2، ص314؛ دعبل، شعر دعبل، ص262-263.
- ↑ نك: ابوالفرج، اغانی، ج5، ص227، ج6، ص164، ص239-240، ج 7، ص293، ج11، ص333، ج15، ص356، ج17،ص75، ج18، ص65؛ قس: ريبرا، ص50 ؛ فارمر، مصادر موسیقی العربیة، 117.
- ↑ ابوالفرج، اغانی، 5/169-170؛خطيب، تاريخ بغداد، ج6، ص175؛ سمعانى، الانساب، ج12، ص482؛ ذهبى، ج8، ص98؛ صفدي، الوافى بالوفيات، ج6، ص99؛ ابن كثير،البداية، ج9، ص200؛ ابن تغري بردي، النجوم الزاهرة، ج2، ص126.
- ↑ عامري، غربال الزمان، ص175.
منابع
- ابشيهى، محمد، المستطرف فى كل فن مستظرف، قاهره، 1371ق/ 1952م.
- ابن اثير، الكامل، بيروت، 1385ق/1965م.
- ابن تغري بردي، النجوم الزاهرة، قاهره، 1349ق/1930م.
- ابن خلدون، مقدمه، بيروت، داراحياء التراث العربى.
- ابن خلكان، وفيات الاعيان، به كوشش احسان عباس، بيروت، 1398ق/1978م.
- ابن عبدربه، احمد، العقد الفريد، به كوشش احمد امين و ديگران، قاهره، 1368ق/1949م.
- ابن عماد، عبدالحى، شذرات الهذب، قاهره، 1350ق/1931م؛ ابن كثير، البداية والنهاية، قاهري، 1351-1358ق.
- ابن نديم، الفهرست.
- ابوالعتاهيه، اسماعيل، ديوان، بيروت، 1384ق/1946م.
- ابوالفرج اصفهانى، على، اغانى، بيرت، داراحياء التراث العربى.
- ازدي، يزيد، تاريخ الموصل، به كوشش على حبيبة، قاهره، 1387ق/1697م.
- بروكلمان، كارل، تاريخ ملل و دول اسلامى، ترجمة هادي جزايري، تهران، 1346ش.
- بلاشر، رژي، تاريخ ادبيات عرب، ترجمة آ. آذرنوش، تهران، 1363ش.
- جاحظ، عمرو، كتاب التاج، به كوشش احمد زكى پاشا، قاهره، 1322ق/1914م.
- خانلري، پرويز، «ابراهيم ماهان و اسحاق موصلى»، مجلة موسيقى، دورة سوم، شم 40، بهمن 1328ش.
- خطيب بغدادي، احمد، تاريخ بغداد، قاهره، 1931م.
- خوارزمى، محمد، مفاتيح العلوم، به كوشش فان فلوتن، ليدن، 1895م.
- دانش پژوه، محمدتقى، مداومت در اصول موسيقى ايران، 1355ش.
- دعبل بن على خزائى، شعر دعبل، به كوشش عبدالكريم الاشتر، دمشق، 1403ق/1983م.
- ذهبى، شمس الدين محمد، سيراعلام النبلاء، به كوشش شعيب الارنؤط و كامل الخراط، بيروت، 1404ق/1984م.
- راغب اصفهانى، حسين، محاضرات الادباء، قاهره، 1287ق/1870م.
- سراج قاريء، جعفر، مصارع العشاق، بيروت، دارصادر.
- سلطانى، سلطانعلى، «موسيقى و موسيقى شناسان ايران»، مهر، س 7، شم 1، 2، مهر و آبان 1321ش.
- سمعانى، عبدالكريم، الانساب، به كوشش شرف الدين احمد، حيدرآباد دكن، 1401ق/1981م.
- صفدي، خليل بن ابيك، الوافى بالوفيات، به كوشش س. ددرينگ، بيروت، 1392ق/1972م.
- طبري، تاريخ، به كوشش محمد ابوالفضل ابراهيم، قاهره، 1960-1968م.
- عامري، يحيى بن ابى بكر، غربال الزمان، به كوشش محمد ناجى زعبى العمر، دمشق، 1405ق/1985م.
- العيون والحدائق، به كوشش دخويه و دييونگ، ليدن، 1865م.
- فارابى، محمد، كتاب الموسيقى الكبير به كوشش غطّاس عبدالملك خشبه، قاهره، دارالكاتب العربى للطباعة والنشر.
- فرمر، هنري جورج، مصادر موسيقى العربية، ترجمة حسين نصار، قاهره، مكتبة مصر.
- كاتب، حسن احمد، كمال ادب الغناء، به كوشش غطاس عبدالملك خشبه، قاهره، 1395ق/1975م.
- مسعودي، على، مروج الذهب، به كوشش باربيه دومنار، پاريس، 1871-1874م.
- مقدسى، مُطَهَّر بن طاهر، البدء والتاريخ، به كوشش كلمان هوار، پاريس، 1919م.
- مقري تلمسانى، احمد، نفح الطيب، به كوشش يوسف الشيخ محمد البقاعى، بيروت، 1406ق/1986م.
- نويري، احمد، نهايةالادب، قاهره، وزارة الثقافة والارشاد القومى.
- يافعى، عبدالله، مرآةالجنان، حيدرآباد دكن، 1334-1349ق.
نيز:
Barbier de Meynard, M. C., "Ibrahim fils de Mehdi", J A, vol. XIII, paris, 1869; EI 2 ; Farmer, H. G., History of Arabian Music, London, 1967" K b tib Hasan ibn Ahmad, La perfection des connaissances musicales, ed. Amnon Shiloah, Paris, 1972; Ribera, Julian, Music in Ancient Arabia And Spain, Translated and abridged by Eleanor Hague and Marion Leffingwell, New York, 1970.
منابع
- مهران ارزنده، مدخل «ابراهیم موصلی» در دانشنامه جهان اسلام، ج2.