امانت
حفظ حقوق مالی و غیر مالی دیگران را امانت گویند
محتویات
واژه شناسی
امانت ضد خیانت است[۱] و از «ا م ن» به معنای آرامش، سکون و بر طرف شدن خوف و اضطراب[۲] گرفته شده و به معنای تأمین امنیت حقی از حقوق به وسیله عهد، وصیت و مانند آن[۳] یا به معنای حالتی است که انسان را به حفظ حقوق دیگران برانگیخته و او را از تضییع یا تصرف در آن باز میدارد.[۴] این واژه بر اعیان نیز اطلاق شده و به مالی که در نزد دیگری به امانت سپرده شود امانت[۵] و به شخص مورد اعتماد که امانت به او سپرده میشود «امین»[۶]گویند.
اقسام امانت
امانت دو قسم است:
1. امانت مالکی و آن در موردی است که مالی با اذن مالک در اختیار غیر قرار گیرد و سبب آن یا عقدی است که امانت موضوع اصلی آن است؛ مانند ودیعه یا عقدی است که امانت در ضمن آن مطرح است؛ مانند اجاره، عاریه، مضاربه و مانند آن.[۷]
2. امانت شرعی و آن مالی است که به اذن شارع در اختیار غیر مالک قرار میگیرد و او شرعاً مکلف به حفظ آن است؛ مانند اینکه باد لباس کسی را در خانه غیر مالکش بیندازد.[۸] ودیعه نیز به معنای امانت است؛ لیکن تفاوت آن با امانت در این است که امانت عام بوده و به مواردی که مالی با قصد یا بدون قصد در اختیار دیگری قرار میگیرد اطلاق میشود؛ اما ودیعه خاص است و تنها امانتهایی را که با قصد و انشا در اختیار کسی قرار داده شود شامل است[۹]، افزون بر این، ودیعه عقدی است که نیاز به ایجاب و قبول دارد و در متعاقدین شرایط عامه تکلیف شرط است[۱۰]، برخلاف امانت که در همه موارد آن این امور لازم نیست. این موضوع در قرآن با واژههای مختلفی آمده است؛ مانند:«امانت» که 6 بار استعمال شده (بقره/2، 283؛ نساء/ 4، 58؛...)، «امین» که 12 بار بهکار رفته (اعراف/7،68، یوسف/12، 54؛...) و نیز«حَفیظ» یکبار (یوسف/12،55)، «حافظون» دوبار (یوسف/ 12،12،63)، «حافِظات للغَیب» یک بار (نساء/4، 34) و افعال «امن» و مشتقات آن 6 بار (بقره/2، 283؛ آلعمران/3،75، یوسف/12، 64) بهکار رفته است.
اهمیت و جایگاه امانت:
امانتداری از ویژگیهای اخلاقی و صفات پسندیده و در میان همه اقوام و ملتها از اهمیت ویژهای برخوردار است و عموم انسانها با هر عقیده و مذهبی امانتداری را ارجنهاده و شخص امانتدار را میستایند. در شریعت اسلام نیز امانت از اهمیت و جایگاه والایی برخوردار است و قرآنکریم در آیات متعدد مسلمانان را به توجه و حفظ امانت دیگران سفارش کرده است؛ از جمله در آیه 58 نساء/4 خداوند با تأکید به همگان فرمان میدهد که امانتها را به اهل آن باز گردانند:«إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَىٰ أَهْلِهَا» اهل امانت اختصاص به مؤمن ندارد، بلکه فاسق را نیز دربرمیگیرد، چنانکه پیامبر فرمود:امانت را به صاحبش بازگردانید، هرچند فاسق باشد.[۱۱] امام صادق(علیه السلام)نیز فرمود:اگر قاتل علی(علیه السلام)امانتی به من بسپارد آن را به وی باز خواهم گرداند.[۱۲] و نیز امام سجاد(علیه السلام)فرمود:اگر قاتل پدرم حسین بن علی(علیه السلام)شمشیری که با آن پدرم را به شهادت رسانده در نزد امانت گذارد به او بازخواهم گرداند.[۱۳]
در شأن نزول آیه فوق نیز نقل شده که پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) پس از فتح مکه کلید کعبه را که از عثمان بن طلحه کافر به امانت ستانده بود به وی بازگرداند.[۱۴] قرآن در آیاتی دیگر از فرشته وحی به عنوان فرشتهای امانتدار یاد میکند:«نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ» (شعراء/26،193 و نیز تکویر/81، 21) و در آیات متعدد دیگری نیز قرآن از انبیای الهی، به عنوان فرستادگانی امین یاد کرده است:«إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ» (شعراء/26، 107، 125، 143، 162، 178) که این امر حکایت از اهمیت امانت در نزد خداوند و رسولان او و نیز ملتهای گذشته دارد، همچنین قرآن یکی از ویژگیهای مؤمنان راستین را امانتداری آنان دانسته است:«قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ... وَالَّذِينَ هُمْ لِأَمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ» (مؤمنون/23، 1 و 8) و در آیهای دیگر امانتداری را مصداق تقوا و وفا به عهد برمیشمارد:« وَمِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِقِنْطَارٍ يُؤَدِّهِ إِلَيْكَ... بَلَىٰ مَنْ أَوْفَىٰ بِعَهْدِهِ وَاتَّقَىٰ فَإِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ» (آلعمران/3، 75 و 76) در روایات اسلامی نیز بر نقش و اهمیت امانت تأکید فراوانی شده است؛ در روایتی امانت عامل استواری و نظام امت[۱۵] و در حدیثی دیگر خیانت در امانت با بیدینی یکسان شمرده شده است.[۱۶] در موردی دیگر امام صادق(علیه السلام)معیار شخصیت و ایمان فرد را امانتداری او دانسته است؛ نه فراوانی رکوع و سجود وی.[۱۷]
انواع امانت:
امانتهایی که به دیگری سپرده میشود از جهت صاحب امانت دو قسم است:
1. امانتهای الهی:
قرآن در آیات متعدد از امانتهایی که خداوند در اختیار بشر نهاده سخن به میان آورده است. خداوند در آیه 72 احزاب/33 میفرماید:ما امانت را بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه داشتیم؛ ولی آنها از پذیرش آن امتناع کردند؛ ولی انسان آن را بر دوش کشید:«إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ» مراد از امانت خدا در این آیه به نظر برخی ولایت الهی، دین حق، واجبات و محرمات خدا، اطاعت از خدا، نماز* و روزه*[۱۸] است. برخی نیز مقصود از آن را عقل یا جمله «لا إله إلاّ اللّه» دانسته و عدهای گفتهاند:مراد اعضای بدن انسان است که خداوند به عنوان امانت در اختیار انسان نهاده است و انسان باید آنها را در راهی که خدا دستور داده بهکار گیرد.[۱۹]در روایات اهلبیت(علیهم السلام)امانت در آیه فوق بیشتر به ولایت*، ولایت امیرمؤمنان(علیه السلام)، ولایت تمامی ائمه و امامت[۲۰] تفسیر شده است.
در مورد عرضه امانت بر آسمانها و زمین و علت امتناع آنها و پذیرش انسان نیز اقوال گوناگونی در میان مفسران مطرح است. برخی گفتهاند:مقصود عرضه امانت بر اهل آسمان* و زمین است، زیرا آسمان و زمین جماد بوده و جماد تکلیفی ندارد.[۲۱] برخی در تأیید این نظریه گفتهاند:خودداری آسمان و زمین* از حمل امانت به معنای عدم وجود استعداد پذیرش امانت در آسمان و زمین بوده است.[۲۲] عدهای دیگر برآناند که امانت بر خود آسمان و زمین عرضه گردیده و جهت امتناع ضعف و ناتوانی آسمان و زمین و کوچک شمردن خود از پذیرش آن بوده است؛ اما انسان آن را پذیرفت؛ ولی حق این امانت را ادا نکرد، به همین جهت خداوند وی را ظالم و جاهل شمرد[۲۳]:« إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولًا» (احزاب/33، 72) قول دیگر این است که «عقل»* در تقدیر باشد، بر این اساس معنای آیه این خواهد بود که اگر آسمان و زمین عاقل بودند به جهت عظمت امانتهای الهی و ترس از کوتاهی در انجام آن از پذیرش این امانتها امتناع میکردند؛ ولی انسان با ظلم به خویشتن و جهل از واقعیت امر ترسی به خود راه نداد و این امانت را پذیرفت.[۲۴]
قرآن در آیاتی دیگر فرشته وحی را در آوردن قرآن به امانتداری متصف کرده است:«نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ»(شعراء/26،193 و نیز تکویر/81، 19 21) یا پیامبران خود را به عنوان فرستادهای امین به مردم معرفی کردهاند:«إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ» (شعراء/26، 107، 125، 143، 162، 178؛ اعراف/7، 68) از این آیات به دست میآید که قرآن و کتب آسمانی و شرایع الهی از دیگر امانتهای خداوند است که برای ابلاغ آن به مردم به جبرئیل و انبیای الهی سپرده شده است.
در آیه 27 انفال/8 نیز قرآن مسلمانان را از خیانت به خدا برحذر داشته است:«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَخُونُوا اللَّهَ» با توجه به شأن نزول آیه که مورد افشای اسرار از سوی ابولبابه* است[۲۵] اسرار مسلمانان میتواند مصداق بارز امانت خدا در این آیه باشد. برخی نیز مقصود از خیانت در امانت خدا را ترک واجبات دانسته[۲۶] و بعضی دیگر گفتهاند:مراد غنایم جنگی است که در دست مسلمانان بوده یا مقصود همه تکالیف الهی است.[۲۷]
اموالی که در اختیار انسان قرار دارد از دیگر امانتهای الهی است، بر همین اساس قرآن از این اموال به مال* خدا یاد کرده و به مسلمانان توصیه کرده که با آن، به بردگان در راه آزادی خویش کمک کنند:«وَالَّذِينَ يَبْتَغُونَ الْكِتَابَ مِمَّا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ فَكَاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فِيهِمْ خَيْرًا وَآتُوهُمْ مِنْ مَالِ اللَّهِ الَّذِي آتَاكُمْ» (نور/24،33) و در آیهای دیگر همه انسانها را جانشینان خدا در این اموال دانسته و به آنان سفارش میکند که از این اموال در راه او انفاق کنند:«وَأَنْفِقُوا مِمَّا جَعَلَكُمْ مُسْتَخْلَفِينَ فِيهِ» (حدید/57،7)، ازاینرو انسان باید این اموال را در راهی صرف کند که صاحب اصلی آن اجازه داده است، چنانکه امام زینالعابدین(علیه السلام)فرمود:وقتی مال از آن خداست آن را جز در راه خدا مصرف نکن.[۲۸]
ب:امانتهای مردم:
بخش دیگر امانتهایی است که انسانها به یکدیگر میسپارند:«فَإِنْ أَمِنَ بَعْضُكُمْ بَعْضًا» (بقره/2، 283) و امانتگذار در این قسم گاه پیامبر(صلی الله علیه وآله)، امام(علیه السلام) و حاکم اسلامی و گاه مردم عادیاند. در آیه 27 انفال/8 قرآن مسلمانان را از خیانت* به پیامبر و امانتهای خود برحذر داشته است:«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَخُونُوا اللَّهَ وَالرَّسُولَ وَتَخُونُوا أَمَانَاتِكُمْ» که به نظر مفسران مقصود از امانتهای پیامبر(صلی الله علیه وآله)، اسرار آن حضرت است که در نزد مسلمانان قرار داشت.[۲۹] برخی نیز مراد از آن را سنت پیامبر(صلی الله علیه وآله) و... یا اوامر و نواهی آن حضرت[۳۰] دانستهاند. به نظر برخی مراد از امانت پیامبر غنایم جنگی است که آن حضرت در دست مسلمانان قرار داده که قرآن به مسلمانان فرمان میدهد که قبل از قسمت در آن خیانت نکنند[۳۱] و مقصود از امانت مردم:«أَمَانَاتِكُمْ» اموال و اسراری است که افراد در نزد یکدیگر به امانت میگذارند.[۳۲] برخی نیز گفتهاند:مراد از امانت مردم در این آیه اعمال و عباداتی است که خدا و رسول در اختیار مردم گذاشتهاند که در حقیقت همان امانتهای خداست.[۳۳] در آیه 75 آلعمران/3 نیز از اموال و پول فراوان یا اندک به عنوان امانت مردم یاد شده و اهل* کتاب در نگهداری این امانتها به دو دسته امین و غیر امین تقسیم شدهاند:«وَمِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِقِنْطَارٍ يُؤَدِّهِ إِلَيْكَ وَمِنْهُمْ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِدِينَارٍ لَا يُؤَدِّهِ إِلَيْكَ» مقصود از این دو گروه به نظر برخی، یهودیان هستند که برخی از آنان امانتدار و گروهی دیگر خائن به امانات بودند[۳۴]؛ اما قول دیگر این است که مراد از امانتداران مسیحیان و مقصود از غیر امانتداران یهودیان هستند که خیانت در امانت غیر همکیشان خود را جایز شمرده و این عمل را به خداوند نسبت میدادند.[۳۵] قول دیگر این است که امانتداران یهودیانی هستند که اسلام آوردهاند و خیانتکاران کسانی هستند که به شریعت خود مانده و طبق عقیده خود نسبت به امانت غیر یهود احساس مسئولیتی ندارند.[۳۶]
امانت مردم گاه میتواند یک انسان باشد، چنانکه برادران یوسف از آن جهت که پدرشان آنان را امین بر یوسف* نمیدانست وی را سرزنش کردند:«قَالُوا يَا أَبَانَا مَا لَكَ لَا تَأْمَنَّا عَلَىٰ يُوسُفَ وَإِنَّا لَهُ لَنَاصِحُونَ» (یوسف/12،11) و با معرفی خود به وصف امانتداری خواستار به همراه بردن یوسف شدند:«أَرْسِلْهُ مَعَنَا غَدًا يَرْتَعْ وَيَلْعَبْ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ» (یوسف/12،12)؛ ولی پس از به همراه بردن یوسف به عهد خود در حفظ او وفا نکردند (یوسف/12،15 18)، ازاینرو وقتی آنان برای بار دیگر بنیامین* را برای همراهی خود از پدر طلب کردند (یوسف/12،63) آن حضرت آنان را به سبب خیانت پیشین امین بر وی ندانست:«قَالَ هَلْ آمَنُكُمْ عَلَيْهِ إِلَّا كَمَا أَمِنْتُكُمْ عَلَىٰ أَخِيهِ مِنْ قَبْلُ»(یوسف/12،64) و از آنان وثیقهای اطمینان آور خواست و پس از گرفتن وثیقه، بنیامین را به آنان سپرد. (یوسف/12،64) گاه نیز امانت انسانها، مسئولیتها و مقامهای دنیوی است، بر همین اساس دختران* شعیب به پدر پیشنهاد کردند که برای برعهده گرفتن چوپانی و دیگر کارهای آنان موسی را به اجیری بگیرد، زیرا او مسئولیتپذیر و امانتدار است:«قَالَتْ إِحْدَاهُمَا يَا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَيْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِيُّ الْأَمِينُ» (قصص/28، 26) یوسف(علیه السلام)نیز بدان جهت که خود را در احراز مسئولیتها امانتدار میدانست به عزیز مصر پیشنهاد کرد که مسئولیت خزانهداری وی را بر عهده گیرد:«قَالَ اجْعَلْنِي عَلَىٰ خَزَائِنِ الْأَرْضِ إِنِّي حَفِيظٌ عَلِيمٌ» (یوسف/12،55) و نیز آنگاه که سلیمان اراده کرد مأموریت آوردن تخت بلقیس را به یکی از مأموران خود بسپارد یکی از جنیان با این استدلال که فردی قوی و امانتدار است برای پذیرش این مسئولیت پیشگام گردید:«وَإِنِّي عَلَيْهِ لَقَوِيٌّ أَمِينٌ»(نمل/27،39)؛ همچنین از دیگر امانتهای بشری حفظ اسرار خانوادگی است که زن و شوهر باید به آن ملتزم باشند، ازاینرو قرآن یکی از اوصاف زنان شایسته و مؤمن را رازداری آنان برشمرده است:«فَالصَّالِحَاتُ قَانِتَاتٌ حَافِظَاتٌ لِلْغَيْبِ بِمَا حَفِظَ اللَّهُ» (نساء/4،34)
احکام امانت
1. وجوب حفظ و بازگرداندن امانت:
قرآن در آیه 58 نساء/4 انسانها را به ردّ امانت به صاحبانشان فرمان داده است:«إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَىٰ أَهْلِهَا » و در آیهای دیگر میگوید:اگر برخی از شما چیزی را به امانت نزد شما سپرد امانت گیرنده باید آن را به صاحبش باز گرداند:«فَإِنْ أَمِنَ بَعْضُكُمْ بَعْضًا فَلْيُؤَدِّ الَّذِي اؤْتُمِنَ أَمَانَتَهُ» (بقره/2،283) آیات فوق افزون بر دلالت بر وجوب ردّ امانت، بر حفظ و عدم وارد کردن نقص و عیبی به آن[۳۷] از باب مقدمه واجب نیز دلالت دارد، زیرا تا امانت حفظ نشود بازگرداندن آن ممکن نیست؛[۳۸] همچنین آیات فوق عام بوده و همه امانتها اعم از مادی و معنوی و تمام افراد اعم از مسلمان یا کافر و نیکوکار یا فاسق را شامل است و روایات اسلامی نیز بر ادای امانت به صاحب آن هرچند فاسق یا قاتل اهلبیت(علیهم السلام)باشد، تأکید کرده است.[۳۹]
2. حرمت خیانت در امانت:
خیانت در امانت دیگران به هر صورتی حرام است:«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَخُونُوا اللَّهَ وَالرَّسُولَ وَتَخُونُوا أَمَانَاتِكُمْ» (انفال/8، 27) جمله «تَخُونُوا أَمَانَاتِكُمْ» عطف به جملات پیشین بوده و مقصود «لاتَخونوا اَمنتِکم» است؛ یعنی در امانتهای خدا و رسول و نیز امانتهای خودتان خیانت نورزید.[۴۰] قول دیگر این است که «لا» در تقدیر نبوده و این جمله جواب جمله«لَا تَخُونُوا اللَّهَ وَالرَّسُولَ» است و معنای آیه چنین میشود که به امانتهای خدا و رسول او خیانت نورزید که در این صورت در امانتهای خودتان خیانت ورزیدهاید[۴۱]، زیرا امانت خدا و رسول که همان اسرار پیامبر باشد امانت مسلمانان نیز شمرده میشود. قرآن در آیه 75 آلعمران/3 نیز خیانت گروهی از اهل کتاب (یهود) در امانتهای غیر همکیشان خود را طرح و آنان را بدین جهت نکوهش کرده است:«وَمِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ... مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِدِينَارٍ لَا يُؤَدِّهِ إِلَيْكَ إِلَّا مَا دُمْتَ عَلَيْهِ قَائِمًا ۗ ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا لَيْسَ عَلَيْنَا فِي الْأُمِّيِّينَ سَبِيلٌ وَيَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ وَهُمْ يَعْلَمُونَ» از مذمت یهود از سوی خدا به سبب این عمل آنان برمیآید که خیانت در امانت از دیدگاه شرایع الهی عملی ناروا و ناپسند است.
3. عدم ضمان امین:
اگر امانت بدون تفریط و تعدی تلف یا نقصی بر آن وارد شود امانت گیرنده ضامن نیست[۴۲]:«مَا عَلَى الْمُحْسِنِينَ مِنْ سَبِيلٍ » (توبه/9، 91)؛ اما در صورت تعدی یا کوتاهی، شخص ضامن است.[۴۳] برخی با استناد به آیه فوق گفتهاند:ضامن نبودن امین تنها در امانتهایی است که امانتگیرنده نسبت به صاحب امانت محسن و نیکوکار شمرده میشود؛ اما در امانتهایی که وی به نفع خودش در امانت تصرف میکند، مانند عاریه یا اجاره، شخص محسن شمرده نشده و ضامن خواهد بود.[۴۴] ( => ضمان)
4. تقاص از امانت:
بدهکاری که از دادن حق دیگری امتناع میورزد و مالی در نزد صاحب حق به امانت گذارده آیا صاحب حق میتواند حق خویش را از امانت تقاص کند یا نه؟ برخی از فقیهان با استناد به آیه 126 نحل/16 که مقابله به* مثل را جایز شمرده:«و اِن عاقَبتُم فَعاقِبوا بِمِثلِ ما عوقِبتُم» این عمل را جایز شمردهاند[۴۵]؛ اما بسیاری از فقیهان امامیه[۴۶] و اهل سنت[۴۷] آن را ممنوع میدانند. در روایات پرشماری از پیامبر(صلی الله علیه وآله)و اهل بیت(علیهم السلام) این عمل خیانت در امانت شمرده شده و مسلمانان از ارتکاب آن منع گردیدهاند.[۴۸]
آثار و ثمرات امانتداری
1. اعتماد دیگران:
امانتداری عامل جلب اعتماد دیگران و سپردن کارها و مسئولیتها به شخص امین است، بر همین اساس دختران شعیب یکی از علل گزینش موسی برای عهدهداری کارهای آنان را امانتداری او برشمردند:«يَا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَيْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِيُّ الْأَمِينُ» (قصص/28، 26) یوسف(علیه السلام) نیز هنگام پذیرش مسئولیت خزانهداری عزیز مصر امانتداری خویش را مطرح کرد و بدین جهت خود را شایسته پذیرش این مسئولیت دانست:«اجْعَلْنِي عَلَىٰ خَزَائِنِ الْأَرْضِ إِنِّي حَفِيظٌ عَلِيمٌ» (یوسف/12، 55)، چنانکه مأمور آوردن تخت بلقیس نیز امانتداری خود را دلیل بر شایستگی خود برای انجام این مسئولیت برشمرد:«أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقَامِكَ ۖوَإِنِّي عَلَيْهِ لَقَوِيٌّ أَمِينٌ»(نمل/27، 39) از این آیه فهمیده میشود که امانتداری از ملاکهای سپردن مسئولیتها در نزد سلیمان بوده است.
2. محبت الهی:
قرآن در آیات 75 آلعمران/3 از امانتداری برخی از اهل کتاب یاد کرده سپس آن دسته از کسانی را که امانتدار بوده و به عهد خود وفا میکنند جزو پرهیزکاران و محبوب خداوند برشمرده است:«وَمِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِقِنْطَارٍ يُؤَدِّهِ إِلَيْكَ... * بَلَىٰ مَنْ أَوْفَىٰ بِعَهْدِهِ وَاتَّقَىٰ فَإِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ» (آلعمران/3، 75 76)
3. فلاح و رستگاری:
مؤمنان امانتدار و پایبند به عهد خود با دیگران رستگارند:«قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ *... وَالَّذِينَ هُمْ لِأَمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ» (مؤمنون/23، 1، 8)
4. پاداش دنیوی و اخروی:
امانتداران هم در دنیا و هم در آخرت از پاداش الهی برخوردارند. از جمله پاداشهای دنیوی میتواند همان اعتماد دیگران و سپردن امور به دست آنان باشد، چنانکه قرآن از امانتداری یوسف و سپردن امور به آن حضرت و بهرهمندی وی از نعمتهای دنیوی سخن به میان آورده و در ادامه آن را پاداش نیکوکاران دانسته است:«قَالَ اجْعَلْنِي عَلَىٰ خَزَائِنِ الْأَرْضِ ۖ إِنِّي حَفِيظٌ عَلِيمٌ * وَكَذَٰلِكَ مَكَّنَّا لِيُوسُفَ فِي الْأَرْضِ يَتَبَوَّأُ مِنْهَا حَيْثُ يَشَاءُ نُصِيبُ بِرَحْمَتِنَا مَنْ نَشَاءُ وَلَا نُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ» (یوسف/12، 55 56) سپس قرآن پاداش اخروی این افراد را وراثت بهشت و جاویدان بودن در آن دانسته است که بسیار بهتر و بالاتر از پاداش دنیوی است:«وَالَّذِينَ هُمْ لِأَمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ*... أُولَٰئِكَ هُمُ الْوَارِثُونَ * الَّذِينَ يَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ» (مؤمنون/23، 8، 10 11 و نیز معارج/70، 32، 35)
پانویس
- ↑ . لسان العرب، ج 1، ص 223، «امن»؛ لغتنامه، ج 2، ص 2841.
- ↑ . التحقیق، ج 1، ص 150، «امن».
- ↑ . المیزان، ج 9، ص 54.
- ↑ . التحریر والتنویر، ج 8، ص 203.
- ↑ . مفردات، ص 90، التحقیق، ج 1، ص 150، «امن».
- ↑ . لسان العرب، ج1، ص223؛ فرهنگ معارف اسلامی، ج1، ص228.
- ↑ . الروضةالبهیه، ج4، ص235 236؛ کنزالعرفان، ج2، ص 76؛ مصطلحات الفقه، ص 87.
- ↑ . الروضةالبهیه، ج4، ص236؛ کنزالعرفان، ج2، ص76.
- ↑ . التعریفات، ص 325.
- ↑ . مصطلحات الفقه، ص 555.
- ↑ . تحف العقول، ص 175؛ مستدرک الوسائل، ج 14، ص 11؛ الدرالمنثور، ج 2، ص 572.
- ↑ . الکافی، ج 5، ص 133؛ مستدرک الوسائل، ج 14، ص 10.
- ↑ . الامالی، ص 319؛ وسائل الشیعه، ج 19، ص 76.
- ↑ . جامعالبیان، مج 4، ج 5، ص 201؛ مجمعالبیان، ج 3، ص 99؛ تفسیر قرطبی، ج 5، ص 166.
- ↑ . الکاشف، ج 2، ص 356.
- ↑ . مسند احمد، ج3، ص594؛ مستدرکالوسائل، ج14، ص 6.
- ↑ . وسائلالشیعه، ج19، ص68؛ الاختصاص، ص 229.
- ↑ . جامعالبیان، مج12، ج22، ص6669؛ مجمعالبیان، ج 8، ص584 585؛ نورالثقلین، ج4، ص313.
- ↑ . التفسیر الکبیر، ج25، ص235؛ تفسیر قرطبی، ج14، ص163؛ المیزان، ج16، ص352.
- ↑ . بحارالانوار، ج 23، ص 279 283؛ البرهان، ج 4، ص499 502؛ نورالثقلین، ج4، ص313 314.
- ↑ . مجمع البیان، ج 8،ص 585؛ التفسیر الکبیر، ج 25، ص 235.
- ↑ . المیزان، ج 16، ص 349.
- ↑ . مجمع البیان، ج 8، ص 585؛ التفسیر الکبیر، ج 25، ص 235.
- ↑ . مجمعالبیان، ج 8، ص 586.
- ↑ . جامعالبیان، مج6، ج9، ص292293؛ مجمعالبیان، ج 4، ص 824؛ التفسیر الکبیر، ج 5، ص 475.
- ↑ . مجمع البیان، ج 4، ص 824.
- ↑ . التفسیر الکبیر، ج 5، ص 475.
- ↑ . تحف العقول، ص 267؛ مستدرک الوسائل، ج 11، ص 164.
- ↑ . تفسیر قرطبی، ج 7، ص 251.
- ↑ . جامعالبیان، مج6، ج9، ص294 295؛ مجمعالبیان، ج 4، ص 824.
- ↑ . التفسیر الکبیر، ج 5، ص 475.
- ↑ . المیزان، ج 9، ص 55.
- ↑ . همان؛ جامعالبیان، مج6، ج9، ص294 295؛ مجمعالبیان، ج 4، ص 824.
- ↑ . جامع البیان، مج 3، ج 3، ص 430؛ المنیر، ج 3، ص 266.
- ↑ . الکشاف، ج1، ص 375؛ مجمعالبیان، ج2، ص777؛ فقه القرآن، ج 2، ص 61.
- ↑ . التفسیر الکبیر، ج 3، ص 262.
- ↑ . مجمع البیان، ج 2، ص 686؛ کنزالعرفان، ج 2، ص 76؛ فقهالصادق(علیه السلام)، ج 15، ص 127؛ ج 19، ص 318.
- ↑ . جواهرالکلام، ج 27، ص 101 102.
- ↑ . الکافی، ج 2، ص 636؛ ج 5، ص 132 133؛ دعائم الاسلام، ج 2، ص 488؛ وسائلالشیعه، ج 19، ص 71 76.
- ↑ . التفسیر الکبیر، ج 5، ص 475؛ التحریر والتنویر، ج9، ص 324؛ المیزان، ج 9، ص 54.
- ↑ . التفسیرالکبیر، ج5، ص475؛ المیزان، ج9، ص 55.
- ↑ . القواعد الفقهیه، ج 2، ص 12.
- ↑ . جواهر الکلام، ج 27، ص 28.
- ↑ . القواعد الفقهیه، ج 2، ص 12.
- ↑ . مختلف الشیعه، ج 5، ص 30؛ التحریر والتنویر، ج 5، ص 92؛ المنیر، ج 14، ص 273.
- ↑ . الخلاف، ج6، ص355356؛ مختلفالشیعه، ج 5، ص 30.
- ↑ . التحریر والتنویر، ج5، ص92؛ المنیر، ج14، ص274؛ المغنی، ج 12، ص 229 230.
- ↑ . تهذیب الاحکام، ج 6، ص 348؛ مستدرک الوسائل، ج 14، ص 12 15؛ مسند احمد، ج 4، ص 423؛ سنن ابی داود، ج 2، ص 497.
منبع
دائره المعارف قرآن کریم، ج4، مدخل "امانت" از حمیده عبداللهی و بخش فقه و حقوق[۱]