دعای ۳۰ صحیفه سجادیه/ شرحها و ترجمهها (بخش اول)
دعا برای ادای دین
وَ کانَ مِنْ دُعَائِهِ علیهالسلام فِی الْمَعُونَةِ عَلَی قَضَاءِ الدَّینِ:
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ هَبْ لِی الْعَافِیةَ مِنْ دَینٍ تُخْلِقُ بِهِ وَجْهِی، وَ یحَارُ فِیهِ ذِهْنِی، وَ یتَشَعَّبُ لَهُ فِکرِی، وَ یطُولُ بِمُمَارَسَتِهِ شُغْلِی
وَ أَعُوذُ بِک، یا رَبِّ، مِنْ هَمِّ الدَّینِ وَ فِکرِهِ، وَ شُغْلِ الدَّینِ وَ سَهَرِهِ، فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ أَعِذْنِی مِنْهُ، وَ أَسْتَجِیرُ بِک، یا رَبِّ، مِنْ ذِلَّتِهِ فِی الْحَیاةِ، وَ مِنْ تَبِعَتِهِ بَعْدَ الْوَفَاةِ، فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ أَجِرْنی مِنْهُ بِوُسْعٍ فَاضِلٍ أَوْ کفَافٍ وَاصِلٍ.
ترجمهها
ترجمه انصاریان
دعای آن حضرت در یاریخواستن از خدا برای پرداخت وام:
بارالها بر محمد و آلش درود فرست، و مرا عافیت بخش از وامی که آبرویم را بریزد، و ذهنم را پریشان کند، و فکرم را پراکنده سازد، و شغلم در علاج و چاره آن به طول انجامد.
ای پروردگارم، از غصه وام و اندیشه در آن، و از دلی مشغولی به مسئله قرض و بیخوابیاش به تو پناه میبرم، پس بر محمد و آلش درود فرست، و مرا از زحمت و مشقت وام پناه ده، و ای پروردگار من، از ذلّت قرض در این چند روز زندگی، و از وبال آن پس از مرگ به تو پناه میبرم، پس بر محمد و خاندان او درود فرست، و مرا به ثروت سرشار، یا زندگی توأم با کفاف از آن پناه ده.
ترجمه آیتی
دعای آن حضرت است در یاری خواستن بر ادای وام:
بار خدایا، درود بفرست بر محمد و خاندان او و مرا عافیت بخش از وامى که بدان چهره ام دژم شود و خاطرم پریشان گردد و فکرم پراکنده ماند و تلاش من در اداى آن به دراز کشد.
خداوندا، به تو پناه مى آورم از اندوه وامدارى و اندیشه ى آن و دلمشغولى براى آن و بى خوابى کشیدن در غم آن. پس درود بفرست بر محمد و خاندانش و مرا از وام در پناه خود دار. اى پروردگار من از تو زنهار مى خواهم از ذلت وامدارى در این جهان و از تبعات و عواقب آن پس از مرگ. پس درود بفرست بر محمد و خاندان او و مرا در امان خود گیر، یا به مالى سرشار یا به کفافى ناگسستنى.
ترجمه ارفع
کمک خواستن براى پرداخت قرض:
پروردگارا بر محمد و آل او درود فرست و مرا از زیر بار قرضى که سبب آبروریزى ام شود و ذهنم را مشغول دارد و فکرم را پریشان کند و چاره اندیشى مرا طولانى سازد رهایى بخش.
خدایا به تو پناه مى برم از اندوه قرض و فکر کردن درباره ى آن و از کار قرض و بى خوابى که همراه دارد پس بر محمد و آل او درود فرست و مرا از قرض پناهم ده و از تو مدد مى جویم ای پروردگارم از ذلت و زبونى قرض در زندگى و از تبعات آن پس از مرگ پس بر محمد و آل او درود فرست و مرا به روزى فراوان یا به اندازه کفاف و در دسترس برخوردار فرما.
ترجمه استادولی
از دعاهاى آن حضرت است در یارى جستن از خدا براى اداى وام:
خدایا، بر محمد و آل او درود فرست، و مرا معاف دار از وامى که آبرویم بریزد، و ذهنم در آن آشفته شود، و فکرم پریشان گردد، و زمانى دراز در اندیشه آن به سر برم.
و به تو پناه مى آورم -اى پروردگار- ا ز غم و اندیشه وام، و از دل مشغولى و بى خوابى شب به خاطر وام، پس بر محمد و آل او درود فرست، و مرا از آ ن پناه ده. و پناه مى آورم به تو- اى پروردگار- از سرافکندگى آن در زندگى، و پیامد آن پس از مرگ، پس بر محمد و آل او درود فرست، و مرا با دارایى اى فراوان یا روزى اى کافى و واصل، از آن پناه ده.
ترجمه الهی قمشهای
هنگامى که امام سجاد مبتلا به قرض دارى مى گردید براى اداء دین به این دعا با خدا راز و نیاز مى کرد:
پروردگارا درود فرست بر محمد و آل پاکش و مرا از رنج و غم دین عافیت بخش (یعنى دینم را ادا فرما تا غم و اندوه دل به دل به آسایش خاطر گردد) دین آبرویم را مى کاهد (و رخسارم را فرسوده مى دارد) و ذهنم را پریشان و فکرم را متفرق مى سازد و شدت اهتمام و توجه خاطر به قرضمندى شغل و کارم بطى ء و طولانى مى شود (یعنى کارى را که باید در یک روز انجام دهم بواسطه هم و غم دین بسا یک هفته طول مى کشد)
اى خداى من به تو از هم و غم قرض مندى و از فکر و خیال دین و بیدارى شب از غصه آن پناه مى برم. پروردگارا درود فرست بر محمد و آل پاکش و مرا از رنج و غصه ى دین پناه ده و باز اى خدا مرا از ذلت و خوارى آن در حیوه دنیا و از عقوبت آن در دار آخرت در پناه خود بدار و درود فرست بر محمد و آل پاکش و مرا به وسعت فزون (از حد کفاف) یا دارائى به حد کفاف از غصه ى دین پناه بخش.
ترجمه سجادی
و از دعاى امام علیه السلام بود، درباره درخواست کمک نمودن بر پرداخت وام:
خداوندا بر محمّد و خاندانش درود فرست و مرا معاف دار، از وامى که با آن آبرویم را ببرى و ذهنم در آن سرگردان شود و فکرم براى آن پریشان گردد و کارم در چاره آن طول کشد.
و به تو پناه مى برم -اى پروردگارم- از اندوه و اندیشه وام و از کار قرض و بى خوابى اش، پس بر محمّد و خاندانش درود فرست و مرا از آن پناه ده. و پناه از تو مى جویم -اى پروردگار من- از خوارى آن در زندگى و از پیامد آن پس از مرگ، پس بر محمّد و خاندانش درود فرست و مرا با ثروتِ فراوان و روزىِ کافى، از آن نجات ده.
ترجمه شعرانی
و از دعاهاى آن حضرت (علیه السلام) است در یارى خواستن براى اداى دین:
خدایا درود بر محمد و آل او فرست و مرا به وامى مبتلا مکن که آبروى من ببرد و اندیشه مرا پریشان دارد و فکر مرا آشفته سازد و مدتى دراز دل در کام آن بندم.
و پناه به تو مى برم اى پروردگار من از اندوه قرض و اندیشه آن و مشغولى دل و بیدارى شب. پس درود بر محمد و خاندان او فرست و مرا از آنها پناه ده. و زینهار از تو خواهم اى پروردگار من از ذلت قرض در زندگى و وبال آن پس از مرگ. پس درود بر محمد و آل او فرست و مرا از آن حفظ کن، به فراخى مال یا به اندازه کفاف حال.
ترجمه فولادوند
دعاى یارى خواستن از خدا در پرداخت وام:
بار خدایا! درود بر محمد و خاندان وى، و مرا معاف دار از آن دینى که به سبب آن رویم را دژم و ذهنم را متحیر و اندیشه ام را پریشان مى کند و تلاشم را در اداى آن به درازا مى کشاند، و پروردگارا! پناه مى برم
به تو از اندوه وام و فکرش و دل مشغولى و بى خوابى حاصله از آن. پس درود بر محمد و خاندان وى، و از وام مرا در پناه خود گیر. و پروردگارا! از تو زنهار مى جویم از خوارى آن در زندگانى و از پى آمدش بعد از مرگ. پس، درود بر محمد و خاندان وى، و مرا از وامدارى به کفافى و در آمدى سرشار رهایى بخش!
ترجمه فیض الاسلام
از دعاهاى امام علیه السلام است در کمک خواستن (از خداى تعالى) بر پرداختن وام:
(رسول خدا- صلى الله علیه و آله- فرموده: دردى جز درد چشم و اندوهى جز اندوه قرض و وام نیست، و هم آن حضرت- صلى الله علیه و آله- فرموده: دین حلقه ى خدا است در زمین، چون بخواهد بنده اى را خوار گرداند آن را در گردن او مى اندازد، و حضرت صادق علیه السلام فرموده: از تسلط و چیرگى دین و از غلبه ى ستمگران و از زنان بى شوهرى که کسى به او رغبت ننماید «به خداى تعالى» پناه برید، و حضرت باقر- علیه السلام- فرموده: کشته شدن در راه خدا هر گناهى را مى پوشاند جز دین که آن را پوشاننده اى جز اداء و پرداختن آن نیست، یا آنکه صاحب «وارث و ولى» او آن را اداء نماید یا بستانکار به وامدار ببخشد، و حضرت امیرالمومنین- علیه السلام- فرموده: برحذر باشید و بپرهیزید از وام گرفتن، زیرا وام در روز شرمندگى و خوارى است و در شب غم و اندوه و در دنیا و آخرت اداء است «باید آن را پرداخت». و از این رو است که علماء و مجتهدین «رحمهم الله» فرموده اند: وام گرفتن در هنگام نیازمند نبودن مکروه و ناپسند است، و برخى فرموده اند: حرام مى باشد، و گفته اند: هرگاه کسى را داشته باشد که آن را اداء نماید، یا مال و دارائى که از آن مال آن را اداء نماید جائز و روا است اگر چه بهتر وام نگرفتن و درخواست از خداى تعالى است، بله هرگاه حاجت به آن داشته باشد کراهت تخفیف مى یابد و اگر بسیار نیازمند باشد کراهت از بین مى رود و اگر خوف تلف داشته باشد و راهى جز وام گرفتن ندارد واجب است که وام بستاند و بر او واجب است که نیت و قصد اداء و پرداختن آن را داشته باشد، چون حضرت صادق- علیه السلام- فرموده: هر که وام بستاند و اداء آن را قصد نکند به منزله ى دزد است، و هم آن حضرت فرموده: هر که بر او دینى باشد و اداى آن را نیت نماید از جانب خدا دو نگهبان با او همراهند که او را بر اداء امانت و سپرده ى او یارى مى نمایند، پس هرگاه در نیت اداى او کوتاهى روى دهد آن دو نگهبان از یارى کردن به اندازه ى کوتاهى نیت او کوتاهى خواهند نمود. و گفته اند واجب است که وامدار به اداى دین بشتابد و با رسیدن مدت و توانائى داشتن پرداخت و مطالبه ى بستانکار تاخیر انداختن جائز نیست، پس اگر در این هنگام تاخیر انداخت بر حاکم شرع واجب است که او را حبس نموده به زندان برد، زیرا حضرت صادق- علیه السلام- فرموده: که على علیه السلام وامدارى را که مال بستانکارها را تباه مى نمود حبس مى کرد و مالش را بین آنها هر کس را نسبت به حصه و بهره اش قسمت مى نمود، و پدرم مالش را مى فروخت و بین ایشان قسمت مى کرد. بنابراین اگر وامدارى اصرار بر تباه کردن مال بستانکار داشته باشد فاسق و گناهکار است و شهادت او پذیرفته نیست و نمازش در اول وقت بلکه در ضیق وقت صحیح و درست نیست، و واجبى از واجبات موسعه در اول وقت که با اداى دین منافات داشته باشد صحیح نمى باشد، و همچنین سائر حقوق واجبه مانند زکوه و خمس هر چند حاکم شرع آن را مطالبه ننماید، و گفته اند: هرگاه وامدار بمیرد و توانائى نداشته که دین خود را اداء نماید و چیزى هم از او بجا نمانده تا از آن آنرا اداء نمایند گناهکار نمى باشد اگر آن دین را در راه معصیت و گناه خرج نکرده باشد، ولى اگر در راه معصیت بکار برده یا قصد اداى آنرا نداشته گناهکار است، و هرگاه وامدار معسر یعنى پریشان و تنگدست بوده و مرده مستحب است که بستانکار از او بگذرد که حضرت صادق- علیه السلام- فرموده: هرگاه وام را بر او حلال کند بجاى هر درهمى ده درهم مى دهند و هرگاه حلال ننماید بجاى هر درهمى یک درهم خواهند داد):
بار خدایا بر محمد و آل او درود فرست، و مرا برهان از وامى که به سبب آن آبرویم را ببرى، و هوشم در آن پریشان شود، و اندیشه ام به آن پراکنده گردد، و کارم در چاره ى آن طول کشد
و به تو پناه مى برم- اى پروردگارم- از اندوه قرض و اندیشه ى آن، و از کار وام و بیخوابیش، پس بر محمد و آل او درود فرست، و مرا از آن پناه ده، و از تو زنهار و پناه مى جویم- اى پروردگارم- از ذلت و خوارى وام در زندگى و از وبال و سختى و گرفتارى آن پس از مرگ، پس بر محمد و آل او درود فرست، و مرا به توانگرى بسیار یا روزى به اندازه ى حاجت و نیازمندى بى کم و زیاد که همیشه باشد از آن برهان.شرحها
دیار عاشقان (انصاریان)
دعاى سى ام:در یارى خواستن از خدا در پرداخت دَین:
«اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وَ آلِهِ وَ هَبْ لِی الْعَافِیةَ مِنْ دَین تُخْلِقُ بِهِ وَجْهِی وَ یحَارُ فِیهِ ذِهْنِی وَ یتَشَعَّبُ لَهُ فِکرِی وَ یطُولُ بِمُمَارتِهِ شُغْلِی
وَ أَعُوذُ بِک یا رَبِّ مِنْ هَمِّ الدَّینِ وَ فِکرِهِ وَ شُغْلِ الدَّینِ وَ سَهَرِهِ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّد وَ آلِهِ وَ أَعِذْنِی مِنْهُ
وَ أَسْتَجِیرُ بِک یا رَبِّ مِنْ ذِلَّتِهِ فِی الْحَیاةِ وَ مِنْ تَبِعَتِهِ بَعْدَ الْوَفَاةِ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّد وَ آلِهِ وَ أَجِرْنی مِنْهُ بِوُسْع فَاضِل أَوْ کفَاف وَاصِل»:
"بارالها بر محمّد و آل محمّد درود فرست، و مرا برهان و نجات بده از قرضى که آبرویم را مى برد، و ذهنم را پریشان مى سازد، و فکرم را پراکنده مى نماید، و کارم در علاجش به طول مى انجامد و به تو اى پروردگارم پناه مى برم از غصّه قرض و فکر آن، و کار وام و بى خوابیش، پس بر محمّد و آل محمّد درود فرست، و مرا از آن پناه ده. پروردگارا به تو پناه مى برم از ذلّت قرض در زندگى، و وبال آن پس از مرگ، پس بر محمّد و آل محمّد درود فرست، و مرا به توانگرى سرشار یا زندگى کفاف از سختى و شدّت قرض رهائى بخش".
مسئله با عظمت وام و شئون آن در اسلام:
از جمله مشکلاتى که براى مردم پیش مى آید و از آن چاره اى نیست مشکل اقتصادى است. گاهى در طول یک سال اتّفاق مى افتد که خرج و دخل یک مؤمن آبرومند، با هم تفاوت پیدا مى کند، به این معنا که خرج سالانه او در عین حالى که کاسب و زحمت کش و فعّال است از دخلش به خاطر حوادثى بیشتر مى شود، در این صورت دچار کمبود و مشکل مى گردد، که این مشکل را برادر مؤمنش به توسط قرض الحسنه مى تواند از سر راه او بردارد.
گاهى مؤمنى به ناچار به حادثه زلزله، سیل، آتش سوزى، بیمارى سهمگین، تعمیر خانه، خرید خانه، عروسى فرزند دچار مى آید که قرض الحسنه مى تواند تمام این سختى ها را تبدیل به راحتى کند، و بار سنگینى را از دوش مؤمن بردارد.
در هر صورت براى قرض الحسنه در رابطه با حلّ بسیارى از مشکلات جایگاه بلندى است، و این عمل در میان اعمال حسنه ویژگى خاصى دارد.
نیاز مردم به یکدیگر اقتضا کرده که محبّت و رحمت و عاطفه مردن نسبت به مردم به صورت قرض الحسنه تجلّى کند. به همین خاطر است که قرآن مجید این سند محکم الهى در بیش از ده آیه به قرض الحسنه اشاره کرده، و به صورت امر الهى از آن یاد فرموده است، و به دنبال قرآن مجید روایات و اخبار از این مسئله تمجید زیاد نموده، و عمل مقابل آن را که رباى قرضى است به شدّت مورد حمله قرار داده و ربا دهنده را مستحق عذاب الهى دانسته است.
من در این سطور ابتدا به آیات شریفه قرآن در رابطه با قرض الحسنه و سپس به روایات و اخبار اهل بیت اشاره مى کنم، آنگاه رباى قرضى و معاملى را از نظر قرآن و روایات بررسى قرار مى دهم، باشد که در پرتو معارف بلند آسمانى از عنایات خاصه حضرت حق بهره کامل نصیب همه ما گردد.
«وَ لَقَدْ اَخَذَ اللهُ میثاقَ بَنى اِسْرئیلَ وَ بَعَثنا مِنْهُمُ اثنى عَشَرَ نَقیباً وَ قالَ اللهُ اِنّى مَعَکمْ لَئِنْ اَقَمْتُمُ الصَّلاةَ وَ آتَیتُمُ الزَّکاةَ وَ آمَنْتُمْ بِرُسُلى وَ عَزَّرْتُمُوهُمْ وَ اَقْرَضْتُمُ اللهَ قَرْضاً حسناً لاَْکفِّرَنَّ عَنْکمْ سَیئاتِکمْ وَ لاَُدْخِلَنَّکمْ جَنّات تَجْرى مِن تَحتِهَا الاَْنْهارُ فَمَنْ کفَرَ بَعْدَ ذلِک مِنْکمْ فَقَدْ ضَلَّ سَواءَ السَّبیلِ»:(۱)
خداوند از بنى اسرائیل پیمان گرفت، و از آنها دوازده رهبر و سرپرست برانگیختم، و خداوند به آنها گفت: من با شما هستم اگر نماز را بپا دارید، و زکات را بپردازید، و به رسولان من ایمان بیاورید و آنها را یارى کنید، و به خداوند قرض الحسن بدهید (در راه به او به آنان که نیازمند کمک کنید) گناهان شما را مى بخشم و شما را در باغهاى بهشت که نهرها از زیر درختان آن جارى است وارد مى کنم.
از آیه شریفه بالا استفاده مى شود که مسئله با عظمت قرض الحسنه در امّت هاى قبل از اسلام هم به عنوان برنامه اى از برنامه هاى الهى و دستورى از دستورات حضرت حق، و عملى که باعث دخول در بهشت است مطرح بوده، و این کار شایسته و عمل پسندیده اختصاص به امّت اسلام و احکام شریعت محمّدیه ندارد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱ـ مائده، ۱۲.
«مَنْ ذَا الَّذى یقْرِضُ اللهَ قَرضاً حسناً فَیضاعِفَهُ لَهُ اَضْعافاً کثیرَةً وَ اللهُ یقْبِضُ وَ یبْسُطُ وَ اِلَیهِ تُرْجَعُونَ»:(۱)
کیست که به خداوند قرض نیکوئى دهد (و از اموالى که خود به او بخشیده انفاق کند) تا خداوند آن را براى او چندین برابر کند، و خداوند روزى بندگان را محدود و گسترده مى سازد، و به سوى او باز مى گردید.
با در نظر گرفتن این نکته که مالک حقیقى اموال پرودگار است و بشر تنها به عنوان نمایندگى خداوند در آنها تصرّف مى کند، و شرط سرپرستى و نمایندگى او این است که اضافه بر نیازمندیهاى خود با اینگونه اعمال و به عبارت دیگر انفاق، احتیاجات عمومى را نیز برطرف کند، اما با همه اینها قرآن مى گوید: این کمک مادّى خود را به عنوان قرض به خدا حساب کنید، قرض به آفریدگار جهان که همه چیز از اوست، و تازه هنگام استرداد چندین برابر آن را دریافت دارید.
و این نهایت لطف پروردگار را نسبت به بندگان و کمال اهمیت مسئله قرض را مى رساند. با اینکه مالک و بخشنده اوست باز برمى گردد و از بنده خود استقراض مى کند آنهم استقراضى که با چنین سود فراوانى همراه است.
جمله آخر آیه "وَ اللهُ یقْبِضُ وَ یبْسُطُ" گویا اشاره به این است که تصور نکنید انفاق و بخشش اموال شما را کم مى کند، زیرا مسعت و محدودیت سرمایه هاى شما به دست خداست، اوست که مى تواند با برکات زمین و آسمان به شما وسعت بخشد و به جاى اموال انفاق شده چندین برابر در اختیار شما قرار دهد، بلکه با توجه به ارتباط و بهم پیوستگى اجتماع همان اموال انفاق شده در پایان به شما باز مى گردد. از همه اینها گذشته فراموش نکنید که شما به سوى خدا باز مى گردید و جهان دیگرى در پیش دارید که از این کارهاى خیر خود در آنجا بهره مند خواهید شد.(۲)
آیاتى در سوره هاى مبارکه حدید، تغابن، مزّمّل به همین مضمون که در آیه گذشته توضیح داده شد وارد شده که دلالت بر عظمت مسئله قرض دادن دارد با توجه به این نکته بسیار بسیار مهم که حضرت حق دستِ قرض گیرنده محتاج را دست خود به حساب آورده است.
رسول خدا((صلى الله علیه وآله)) درباره کسى که مى تواند به برادر مؤمنش قرض الحسن بدهد ولى از این عمل پسندیده خوددارى مى کند مى فرماید:
مَنِ احْتاجَ اِلَیهِ اَخُوهُ الْمُسْلِمُ فِى قَرْض وَ هُوَ یقْدِرُ عَلَیهِ فَلَمْ یفْعَلْ حَرَّمَ اللهُ عَلَیهِ ریحَ الْجَنَّةِ:(۳)
کسى که برادر مسلمانش در مسئله قرض به او نیازمند شود، و او قدرت بر دادن قرض داشته باشد ولى خوددارى کند خداوند بوى بهشت را بر او حرام مى کند.
و نیز آنحضرت فرمود:
مَنْ اَقْرَضِ مؤْمِناً قَرْضاً ینْتَظِرُ بِهِ مَیسُورَهُ کانَ مالُهُ فِى زَکاة وَ کانَ هُوَ فِى صَلاة مِنَ الْمَلائِکةِ حَتّى یرْجِعَ اِلَیهِ:(۴)
هیچ مسلمانى نباشد که به مسلمان دیگرى قرض الحسن بدهد جز آنکه خداوند هر روز ثواب صدقه دادن آن را به حساب وى پبت کند تا زمانى که آن مال به او بازگردد.
و نیز آن حضرت فرمود:
اَلْقَرْضُ الْواحِدُ بِثَمانِیةَ عَشَرَ، وَ اِنْ ماتَ احْتُسِبَ بِها مِنَ الزَّکاةِ:(۵)
ثواب قرض هیجده برابر خواهد بود و چنانچه گیرنده بمیرد یا قدرت ادا نداشته باشد مى توان آن را به حساب زکات گذاشت.
راوى مى گوید: از حضرت صادق((علیه السلام)) شنیدم: مالى را به قرض الحسن دهم خوشتر دارم از آنکه آن را ببخشم و نیز آنجناب فرمود: هر کس مالى را به قرض دهد و مدتى براى آن معین کند و قرض گیرنده نتواند در رأس مدت آن را بپردازد، به هر روزى که آن تأخیر اندازد، براى صاحب مال ثواب صدقه دادن یک دینار را در هر روز خواهد داشت.(۶)
حضرت صادق((علیه السلام)) از رسول خدا((صلى الله علیه وآله)) نقل مى کند:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱ـ بقره، ۲۴۵.
۲ـ "تفسیر نمونه"ج۲، ص۱۶۱.
۳ـ "بحار" ج۱۰۳، ص۱۳۸.
۴ـ "ثواب الاعمال" ص۳۰۹.
۵ـ "ثواب الاعمال"ص۳۰۹.
۶ـ "ثواب الاعمال" ص۳۰۹.
اَلْفُ دِرْهَم اُقْرِضُها مَرَّتَینِ اَحَبُّ اِلَىَّ مِنْ اَنْ اَتَصَدَّقَ بِها مَرَّةً، وَ کما لا یحِلُّ لِغَریمِک اَنْ یمْطُلَک وَ هُوَ مُوسِرٌ فَکذلِک لا یحِلُّ لَک اَنْ تَعْسِرَهُ اِذا عَلِمْتَ اَنَّهُ مُعْسِرٌ:(۱)
شب معراج مشاهده کردم بر در بهشت نوشته شده: صدقه به ده برابر، و قرض به هیجده برابر.
حضرت صادق علّت هیجده برابر بودن قرض الحسن را مى فرماید براى اینکه صدقه به دست محتاج و غیر محتاج مى رسد، ولى قرض به دست محتاج و دردمند داده مى شود.(۲)
رسول خدا((صلى الله علیه وآله)) فرمود:
مَنْ اَقرَضَ مَلْهُوفاً فَاَحْسَنَ طِلْبَتَهُ اسْتَأنَفَ الْعَمَلَ، وَ اَعطاه اللهُ بِکلِّ دِرْهَم اَلْفَ قِنْطار مِنَ الْجَنَّةِ:(۳)
هر کس به دردمندى قرض بدهد، و در باز گرداندنش نیکو عمل کند، عمل خود را از سر بگیرد، (چرا که مانند روزى شده که از مادر متولد شده) و خداوند به هر درهمى هزار قنطار در بهشت به او عنایت مى کند.
در روایات و اخبار اسلامى سفارش زیاد شده که از نگاهدارى دین و پولى که قرض گرفته اید خوددارى کنید، چون زمان قرض به پایان رسید پول مردم را برگردانید که ماندن مال قرض نزد شما گناه سنگینى است و عدم پرداخت آن بسیار بسیار زشت است، امکان این هست که با خوددارى از پرداخت قرض درِ خیر بسته مى شود، و بسیارى از بندگان خدا از فیض قرض محروم شوند.
از حضرت باقر((علیه السلام)) روایت شده:
کلُّ ذَنْب یکفِّرُهُ الْقَتْلُ فِى سَبیلِ اللهِ اِلاَّ الدَّینَ فَاِنَّهُ لا کفّارَةَ لَهُ اِلاّ اَداؤُهُ، اَوْیقْضِىَ صاحِبُهُ، اَوْ یعْفُوَ الَّذى لَهُ الْحَقُّ:(۴)
شهادت در راه خدا کفّاره تمام گناهان است مگر دَین که کفّاره اى جز ادا کردن ندارد، یا اینکه دوستش آن را بپردازد، یا آن که حق از اوست از حقّ خود بگذرد.
ابوسعید خدرى مى گوید: از رسول الهى شنیدم:
اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الْکفْرِ وَ الدَّینِ. قیلَ: یا رَسولَ اللهِ اَیعْدَلُ الدَّینُ بِالْکفْرِ؟ نَعَمْ:(۵)
به خداوند ا کفر و دَین پناه مى برم. گفته شد: اى رسول خدا آیا دَین همسنگ کفر است؟ فرمود: آرى.
امام ششم از پدرانش از رسول خدا((صلى الله علیه وآله)) روایت مى کند:
اِیاکمْ وَالدَّینَ فَاِنَّهُ هَمٌّ بِاللَّیلِ، وَ ذُلٌّ بِالنَّهارِ:(۶)
شما را از دَین بر حذر مى دارم که دَین غصّه شب و ذلّت روز است.
از حضرت صادق یا امام باقر((علیه السلام)) درباره کسى که دین خود را نپردازد در حالى که قدرت بر پرداخت دارد و بمیرد روایت شده:
روز قیامت مدیون را مى آورند در حالى که از وحشت آنچه بر عهده اوست نگران است، اگر داراى حسنات باشد از حسناتش به صاحب مال مى دهند، و اگر فاقد حسنات باشد از گناهان صاحب مال در پرونده او مى گذارند.
زمان رسول خدا مردى از دنیا رفت در حالى که دو دینار بدهکار بود، رسول خدا((صلى الله علیه وآله)) را براى نماز خبر کردند، حضرت از نماز خواندن بر آن میت بدهکار خوددارى فرمودند. و این عمل مهم را رسول حق به این خاطر ترک کردند تا کسى جرأت بر خوردن مال مردم را پیدا نکند.
ابوثمامه مى گوید: بر حضرت باقر((علیه السلام)) وارد شدم و عرضه داشتم: قصد حج دارم، امام به یکى از افراد مرجئه بدهکرم چه مى فرمائید؟ حضرت فرمود، برو دَینت را ادا کن، و مواظب باش خدا را با بر گردن داشتن دَین ملاقات نکنى، به حقیقت که مؤمن خیانت نمى ورزد!
معاویة بن وهب مى گوید: به حضرت صادق((علیه السلام)) عرضه داشتم:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱ـ "ثواب الاعمال" ص۳۰۹.
۲ـ "بحار" ج۱۰۳، ص۱۳۸.
۳ـ "میزان الحکمة" ج۸، ص۱۲۴.
۴ـ "بحار" ج۱۰۳، ص۱۴۱.
۵ـ
۶ـ "بحار"ج۱۰۳، ص۱۴۱.
به ما خبر رسید مردى از انصار مُرد و بر عهده او دَین بود، رسول خدا((صلى الله علیه وآله)) بر او نماز نخواند و فرمود شما مردم هم بر او نماز نخوانید دَین او را بپردازند. امام ششم فرمود: صحیح است.(۱)
حضرت صادق((علیه السلام)) فرمود:
خَفِّفُوا الدَّینَ فَاِنَّ فِى خِفَّةِ الدَّینِ زِیادَةَ الْعُمْرِ:(۲)
دَین را سبک کنید که در سبکى دَین طول عمر است.
روایت بالا گویا جنبه روانى دارد، به این صورت که مدیون بر اثر سنگینى دین در اضطراب و وحشت و ناامنى است، و این حالات باعث سکته و فشارهاى عصبى است، و سکته و فشارهاى عصبى عمر را کوتاه مى کند.
حضرت صادق((علیه السلام)) فرمودند:
اَلسُّرّاقُ ثَلاثةٌ: مانِعُ الزَّکاتِ، وَ مُسْتَحِلُّ مُهُورِ النِّساءِ، وَ کذلِک مَنِ اسْتَدانَ وَ لَمْ ینْوِ قَضاءَهُ:(۳)
دزدان سه نفرند: آن که از پرداخت زکات خوددارى مى کند، آن که خوردن مهر زنان را حلال دانسته و از اداى آن سرباز مى زند، آن پولى را که قرض مى گیرد و نیت اداى آن را ندارد.
رسول خدا((صلى الله علیه وآله)) فرمود:
مَنْ یمْطُلْ عَلى ذى حَقٍّ حَقَّهُ وَ هُوَ یقْدِرُ عَلَى اَداءِ حَقِّهِ فَعَلَیهِ کلَّ یوْم خَطیئَةُ عَشّار:(۴)
کسى که نسبت به اداى حقّ ذى حقّى مماطله و کندى کند در صورتى که قدرت بر اداى آن حق را دارد، هر روز گناه آن کسى که به ناحق و به زور از مردم تلکه مى گیرد بر گردن اوست.
امام صادق((علیه السلام)) فرمود:
یا یونُسُ مَنْ حَبس حَقَّ الْمُؤْمِنِ اَقامَهُ اللهُ یوْمَ الْقِیامَةِ خَمْسَمِأَةِ عام عَلى رِجْلَیهِ حَتّى یسیلَ مِنْ عَرَقِهِ اَودِیةٌ وَ ینادى مُناد مِنْ عِنْدِاللهِ هذا الظّالِمُ الَّذى حَب عَنِ الْمؤْمِنِ حَقَّهُ. قالَ: فَیوَبَّخُ اَرْبَعینَ عاماً ثُمَّ یؤْمَرُ بِهِ اِلَى النّارِ.(۵)
اى یونس هر کس حقّ مؤمنى را حبس کند. خداوند در قیامت پانصد سال او را سر پا نگاه مى دارد تا از عرق او رودها جارى شود، و یک منادى از جانب خداوند فریاد برآورد که: این همان ظالمى است که حق مؤمن را حبس کرده است. امام فرمود: پس چهل سال او را توبیخ مى کنند و سپس فرمان مى دهند تا او را به آتش ببرند.
و نیز آن حضرت فرمود:
اَیمَا مؤْمِن حَبس مُؤْمِناً عَنْ مالِهِ وَ هُوَ مُحتاجٌ اِلَیهِ لَمْ یذُقْ وَاللهِ مِنْ طَعامِ الْجَنَّةِ وَ لایشْرَبُ مِنَ الرَّحیقِ الْمَخْتُومِ:(۶)
و اگر از تنگدستى طلبکار هستید به او مهلت دهید تا روز توانگرى دین خود را ادا کند، و اگر روز تنگدستى او طلب خود را به رسم صدقه به او ببخشید (که در آخرت عوض آن را از خدا دریافت کنید) بهتر است اگر به مصلحت خود دانا باشید.
رسول خدا((صلى الله علیه وآله)) فرمود:
وَ مَنْ کانَ لَهُ عَلى رَجُل مالٌ اَخَذَهُ وَ لَمْ ینْفِقْهُ فِى اِسْراف اَوْ فِى مَعْصِیة فَعَسِرَ عَلَیهِ اَنْ یقْضِیهُ فَعَلَى مَنْ لَهُ الْمالُ اَنْ ینْظِرَهُ حَتّى یرْزُقَهُ اللهُ فَیقْضِیهُ:(۱)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱ـ "بحار"، ج۱۰۳، ص۱۴۲.
۲ـ "بحار" ج۱۰۳، ص۱۴۵.
۳ـ "بحار" ج۱۰۳، ص۱۴۶.
۴ـ "بحار" ج۱۰۳، ص۱۴۶.
۵ـ "بحار" ج۱۰۳، ص۱۴۶ ـ ۱۴۷.
۶ـ "فقه الرضا" ص۳۴.
بدهکارى که قرضِ گرفته شده را در دائره اسراف نبرده و در معصیت خرج نکرده و از اداى دَین خود عاجز گشته، بر طلبکار است که او را مهلت دهد تا از جانب حق براى او فرجى برسد و به اداى دین خویش موفق گردد.
امام باقر((علیه السلام)) مى فرماید: طایفه اى روز قیامت در سایه عرش حق مبعوث مى شوند، صورت و لباس آنان از نور است و بر کرسیهائى از نور قرار دارند، خلائق به محضر آنان مشرف مى شوند و مى گویند: اینان انبیا هستند، منادى از زیر عرش فریاد مى زند: نه اینان انبیا نیستند، مى گویند: پس اینان شهدایند، منادى فریاد مى کند: نه اینان شهدا نیستند، بلکه این طایفه همانانند که در دنیا بر مردم آسان گرفتند، و بدهکار تنگدست را مهلت دادند تا به فراخى برسد.(۲)
ابراهیم بن عبدالحمید مى گوید: به حضرت صادق عرضه داشتم: عبدالرحمن سیابه از شخصى طلب داشت، مدیون از دنیا رفت به طلبکار گفتیم او را حلال کن ولى او قبول نکرد، فرمود: واى بر او اگر مى بخشید به هر درهمى ده برابر ثواب مى برد، و اکنون که حلال نکرده هر درهمى برابر یک درهم است.(۳)
رسول خدا((صلى الله علیه وآله)) فرمود:
مَنْ اَرادَ اَنْ یظِلَّهُ اللهُ فِى ظِلِّ عَرْشِهِ یوْمَ لا ظِلَّ اِلاّ ظِلُّهُ فَلْینْظِرْ مُعْسِراً اَوْ لِیدَعْ لَهُ عَنْ حَقِّهِ:(۴)
کسى که مى خواهد خداوند او را در سایه عرشش جاى دهد، روزى که سایه اى جز سایه او نیست، تنگدست را مهلت دهد یا از حقّش بگذرد.
قرآن مجید اصرار دارد بین طلبکار و بدهکار سند ضمانتى ردّ و بدل شود، که خداى ناخواسته مشکلى پیش نیاید.
درسوره مبارکه بقره در آیه ۲۸۲ که آیه اى مفصل است مى فرماید:
اى کسانى که ایمان آورده اید، هنگامى که بدهى مدت دارى به یکدیگر پیدا کنید آنرا بنویسید، و باید نویسنده اى از روى عدالت سند را بنویسد، و کسى که قدرت بر نویسندگى دارد نباید از نوشتن خوددارى کند همانطور که خداوند به او تعلیم داده است، پس باید به خاطر این موهبت الهى بنویسد.
و آن کس که حق بر ذمّه اوست باید املا ند و از خدا بپرهیزد و چیزى فروگذار ننماید، و اگر کسى که حق بر ذمّه اوست سفیه یا ضعیف باشد و یا توانائى بر املا کردن ندارد باید ولى او با رعایت عدالت املا کند، و دو نفر از مردان خود را بر این حق شاهد بگیرید، و اگر دو مرد نبودند یک مرد و دو زن و از کسانى که مورد رضایت و اطمینان شما هستند انتخاب کنید، و این دو زن باید با هم شاهد قرار گیرند تا اگر یکى انحرافى یافت دیگرى به او یادآورى کند، و شهود نباید به هنگامى که آنها را براى شهادت دعوت مى کنند خوددارى نماید; و از نوشتن (بدهى) کوچک ى بزرگِ مدت دار ملول نشوید، هر چه باشد بنویسید، این در نزد خدا به عدالت نزدیکتر و براى شهادت مستقیم تر و براى جلوگیرى از تردید و شک و نزاع و گفتگو بهتر مى باشد، مگر اینکه داد و ستد نقدى باشد که در میان خود دست به دست مى کنید که گناهى بر شما نیست که آن را ننویسید، و هنگامى که خرید و فروش نقدى مى کنید باز شاهد بگیرید، و نباید به نویسنده و شاهد (به خاطر حقگوئى) زیانى برسد و تحت فشار قرار بگیرند و اگر چنین کنید از فرمان پروردگار خارج شده اید، و از خدا بپرهیزید و خداوند به شما تعلیم مى دهد و خداوند به همه چیز داناست".
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱ـ "بحار" ج۱۰۳، ص۱۴۸.
۲ـ "بحار" ج۱۰۳، ص۱۴۹.
۳ـ "بحار" ج۱۰۳، ص۱۴۹.
۴ـ "بحار" ج۱۰۳، ص۱۴۹.
مسئله خطرناک ربا:
تاریخ نشان مى دهد که سودجوئى از راه پول در عرف ملل پیشین عمل زشت و ناپسندى محسوب مى شده و رباخواران را نکوهش مى کرده و آن را ظلم مى شمردند; در نظر مردم چین رباخواران جز در وقت وام دادن مورد اعتناى مردم نبودند، و بنابر یک مثل چینى قدیمى: "دزدان عمده صرافى مى کنند".
روشن است که رباخواران تا چه حد نفرت انگیز بوده است. در هند قرون وسطى نیز از جنبه مذهبى، مردم از آن کراهت داشتند و دورى مى جستند.
مگاستنس مى گوید: هندیان نه پول خود را به تنزیل مى دادند و نه مى دانستند چطور باید قرض کرد.(۱)
در میان ایرانیان رباخوارى رایج نبود، ولى باز پس دادن وام را امر واجب و مقدس مى شمردند.(۲)
در شریعت تورات نیز صریحاً از آن منع شده است. در سِفْر خروج مى گوید:
اگر نقدى را به یکى از قوم من که در نزد تو فقیر است قرض بدهى، مثل تقاضا کننده مباش و ربا بر وى مگذار.(۳)
و در سِفْرلاوى آمده: و اگر برادر تو فقیر شده، نزد تو تهیدست شود او را دستگیرى نماى گر چه غریب و یا میهمان باشد، تا آنکه با تو زندگانى بنماید، نقد خود را به او به ربا مده و خوراک خود را به مرابحه به او مده.(۴)
در سفر مثنى آورده: با برادرت معامله سودى مکن نه معامله نقره، نه معامله آذوقه، نه معامله هر چیزى که جهت سود داده مى شود.(۵)
در کتاب نحمیا مى گوید: در دلم مشورت کرده، اعیان و سروران را عتاب کرده به ایشان گفتم که شما هر کس از برادران خود ربا مى گیرید و جماعت بسیارى به خلاف ایشان گذاشتم.(۶)
در کتاب حزقیال گوید: آن که به ربح نمى دهد و مرابحه نمى گیرد و دست خود را از بى انصافى کشیده در میان اشخاص محکم به راستى مى نماید.(۷)
گذشته از شرایع آسمانى، چنانکه ذکر شد، رباخوارى در فکر ساده و بى آلایش ملل و اقوام پیشین یک نوع عمل ظالمانه و دور از انصاف به شمار مى رفته، ولى به تدریج عادات زشت در آنان تأثیر نموده و به قیاس کالا و یا خانه که به اجاره واگذار مى شد، عنوان جدیدى براى آن تراشیده و به نام اجرت و مال الاجاره متداول نمودند، لکن با تغییر دادن عنوان نمى شد و نمى تواند باشد آثار شوم آن را از افکار عمومى و محیط اقتصادى بزدایند، چه مخصوصاً در نظام طبقاتى وسیله قاطعى در دست سرمایه داران و از پا درآوردن بدهکاران بود.
روى این اصل در تمدن هاى بعدى سود و بهره را حداکثر به ۱۲درصد محدود نموده و زاید بر آن را غیر قانونى اعلام کرده و مجازات بر آن معین نمودند! گذشته از اینکه این محدودیتها مفاسد ربا را به شرحى که توضیح خواهیم داد از بین نمى برد، پایدار هم نخواهد ماند و سرمایه داران که در دولتها نفوذ دارند مترصد فرصتند که با تراشیدن عنوانتازه مثلا به نام اینکه تسهیل و توسعه وام جهت اعمال تولیدى، بالابردن میزان سود را ایجاب مى کند، دولتها را وادار به تجدیدنظر در قانون موجود بنمایند و تحدید میزان سود را به توافق طرفین موکول کنند، و به بیان دیگر و صریح تر:
دست سرمایه داران رباخوار را باز بگذارند تا آنها آزادانه حداکثر فشار و استثمار را به طرف مقابل مضطر و نیازمند، زیر سرپوش توافق تحمیل بنماید.
روى این حساب، مقنّن اسلام که به طبع آزمند و افزون طلبى بشر واقف است و مى داند در این قبیل موارد، کم آن منتهى به زیاده روى و به تدریج مؤدّى به فساد مى گردد، راه پیشروى و دستبرد به حصار قانونى را کاملا بسته است و مثلا از خوردن یک جرعه نوشابه مسکر و یا کسب یک درهم ربا جلوگیرى کرده است و علاوه بر اینکه در مورد قرض، سودجوئى را به طور کلى تحریم نموده، در خرید و فروش نیز در همه اشیاء که به وزن و یا کیل سنجش مى شود در صورتى که عوضین معامله از یک جنس بوده باشد، کم و بیش بودن عوض مقابل را ممنوع نموده است. و گناه یک درم رباخوارى را اگرچه فرضاً در مقابل میلیونها وام و سالها مهلت باشد، بیشتر از گناه آن سیه کار پلید که در خانه کعبه با مادر خود مرتکب فحشا گردد به حساب آورده. و در حدیث از حضرت رسول اکرم((صلى الله علیه وآله)) است:
"گناه رباخوارى هفتاد بخش است که آسانتر و سبکترش مانند آن است که مرد با مادر خود در خانه کعبه جمع شود"!
اَلرِّبا سَبْعُونَ جُزْءاً فَاَیسَرُها مِثْلُ اَنْ ینْکحَ الرَّجُلُ اُمَّهُ فِى بَیتِ اللهِ الْحَرامِ.(۸)
و نیز فرمود:
وَ مَنْ اَکلَ الرِّبا مَلأَ اللهُ بَطْنَهُ مِنْ نارِ جَهَنَّمَ بِقَدْرِ ما اَکلَ، وَ اِنِ اکتبَ مِنْهُ مالا لَمْ یقْبَلِ اللهُ مِنْهُ شَیئاً مِنْ عَمَلِهِ، وَ لَمْ یزَلْ فِى لَعْنَةِ اللهِ وَ الْمَلائِکةِ ما کانَ عِنْدَهُ مِنْهُ قِیراطُ:(۹)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱ـ "تاریخ عمومى ویل دورانت" ج۲، ص۶۸۹.
۲ـ "تاریخ عمومى ویل دورانت" ج۱، ص۵۴۴.
۳ـ "عهد عتیق" سفر خروج، فصل ۲۲، بند ۲۵.
۴ـ سفرلاوى، فصل ۲۵.
۵ـ سفر مثنى، فصل ۲۳، بند ۱۹.
۶ـ کتاب نحمیا، فصل۵، بند۷.
۷ـ کتاب حزقیال، فصل ۱۸، بند۱۸.
۸ـ "وسایل"ج۱۲، ص۴۲۶.
۹ـ "وسایل"ج۱۲، ص۴۲۷.
و هر کس ربا بخورد، به همان اندازه که خورده است خداوند شکمش را از آتش دوزخ پر خواهد کرد، و چنانچه مالى از راهربا به دست آورد، خداوند هیچ یک از اعمال حسنه او را قبول نمى کند، و تا زمانى که قیراطى از آن مال نزد اوست و به صاحبش مسترد نساخته گرفتار لعنت خدا و فرشتگان خواهد بود.
و لحن قرآن مجید در مورد ربا بسیار تند و هراس انگیز است، و در هیچ یک از معاصى کبیره، جز در خصوص شرک به خداوند جهان نظیر آن وارد نشده است.
اینک بعضى از آیات آن را مورد مطالعه قرار مى دهیم:
«اَلَّذینَ یأْکلُونَ الرِّبا لایقُومُونَ اِلاّ کما یقُومُ الَّذى یتَخَبَّطُهُ الشَّیطانُ مِنَ الْمَسِّ ذلِک بِاَنَّهُمْ قالُوا اِنَّما الْبَیعُ مِثْلُ الرِّبا وَ اَحَلَّ اللهُ الْبَیعَ وَ حَرَّمَ الرِّبا فَمَنْ جائَهُ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّهِ فَانْتَهى فَلَهُ ما سَلَفَ وَ اَمْرُهُ اِلَى اللهِ وَ مَنْ عادَ فَاُولئِک اَصْحابُ النّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ. یمْحَقُ اللهُ الرِّبا وَ یربِى الصَّدَقاتِ وَ اللهُ لایحِبُّ کلَّ کفّار اَثیم».(۱)
آنان که ربا مى خورند بپا نمى خیزند مگر مانند کسى که شیطان او را لمس کند و به وضع مصروع درآید، بدان سبب که به یاوه سرائى گفتند: خرید و فروش و ربا یکسان است (چرا نباید آن را خورد؟) و حال اینکه خداوند خرید و فروش را حلال کرده و ربا را حرام نموده است، پس هر کس از سوى خدا برسد و از تحریم ربا آگاه گردد و دست از رباخوارى بازدارد بر گذشته باکى نیست و مآل کارش با خداست، و از این پس اگر به سوى آن برگردد در آتش دوزخ مخلّد خواهد بود.
خد ربا را نابود مى کند و احسان و صدقه را فزونى مى بخشد، و هرگز گناهکار کافر سرکش و کافر نعمت را دوست نمى دارد.
و مى فرماید:
«اِتَّقُوا اللهَ وَ ذَرُوا ما بَقِىَ مِنَ الرِّبا اِنْ کنْتُمْ مُؤْمِنینَ. فَاِنْ لَمْ تَفْعَلُوا فَأْذَنُوا بِحَرْب مِنَ اللهِ وَ رَسُولِهِ وَ اِنْ تُبْتُمْ فَلَکمْ رُؤُسُ اَمْوالِکمْ لا تَظْلِمُونَ وَ لا تُظْلَمُونَ»:(۲)
گروه مؤمنان، از قهر خدا بپرهیزید و از این پس ربا را ترک کنید وگرنه خدا و رسول با شما به جنگ و ستیز خواهند پرداخت. و اگر توبه کردید تنها اصل سرمایه خودتان را از بدهکار دریافت کنید، که نه به کسى ستم کنید و نه ستمى بر شما بشود.
و نیز مى فرماید:
«یا ایها الَّذینَ آمَنُوا لا تُأکلُوا الرِّبا اَضْعافاً مُضاعَفَةً وَ اتَّقُوا اللهَ لَعَلَّکمْ تُفْلِحُونَ. وَاتَّقُوا النّارَ الَّتى اُعِدَّتْ لِلْکافِرینَ»:(۳)
اى گروه مؤمنان، رباى چند برابر را نخورید و از خدا بترسید شاید رستگار شوید. و بپرهیزید از آتشى که براى کافران مهیا شده است.
بررسى در آیات شریفه، این مطالب را به روشنى مى رساند:
۱ ـ رباخوارى با ایمان به خدا و رسول او و روز جزا منافات دارد و جمله "ان کنتم مؤمنین" در آیه دوّم و "اُعدّت للکافرین" در آیه سوم بدان تصریح مى نماید.
۲ ـ با آلودگى به گناه ربا امید به آسایش در دنیا و رستگارى در آخرت بى مورد است، و رباخواران در زمره منکران و کافران، گرفتار آتش قهر الهى خواهند بود.
۳ ـ حالت رباخواران شبیه به حالت شخص مصروع است که در آن حال هرگز به مفاسد ناشى از عمل خود توجه ندارد و در خرابکارى همچنان پیش مى رود و به حکم آنکه سجایاى نفس در جوهر آن ثابت مى ماند و بصورت متناسب با ان سجایا درمى آید، طبعاً در جهان دیگر نیز باقیافه مصروعانه و رسوا بپاى برمى خیزد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱ـ بقره، ۲۷۵ ـ ۲۷۶.
۲ـ بقره، ۲۷۸.
۳ـ آل عمران، ۱۳۰ ـ ۱۳۱.
۴ـ آزمندى و سودپرستى فکر صحیح را از مغز علیل آنها ربوده و به غلط مى پندارند ربا هم مانند خرید و فروش است که علاوه بر سرمایه سودى هم عاید فروشنده مى گردد، در صورتى که چنین نیست و خرید و فروش نوعاً دور محور عرضه و تقاضا مى چرخد و کالا و بهاى آن در مقابل همدیگر قرار گرفته و به مصلحت و رضاى طرفین انجام مى پذیرد، برعکس ربا که وسیله استثمار و استعباد بوده و مالى بدون عوض و به محض تحمیل بر طرف مقابل به دست مى آید. و به ملاحظه این تفاوت جوهرى و مباینت واقعى، خداوند بیع را حلال و ربا را حرام کرده است.
۵ ـ رباخوارى ظلم فاحش بوده و آثار شوم آن در هر دو جهان دامنگیر ستمکار خواهد شد، و درست در نقطه مقابل صدقات قرار گرفته است که در آن مالى بلاعوض به مستمندان بذل مى شود و اینجا مالى بلاعوض از نیازمندان دریافت مى گردد، و روى همین اصل خداوند بر آن وعده افزایش داده و این یکى را وعید به نابودى!
۶ ـ رباخوار منفور خداوند و کافر به نعمت او و دور از رحمت حق تعالى است، چه اینکه در نعمت مال سوء تصرف کرده و بر خلاف دستور و در غیر مورد مشروع، آن را به مصرف رسانده است، و هم عاطفه و رأفت و رحم بر نیازمندان را از دل خود رانده است. و به سزاى آن، از درگاه حق رانده خواهد شد.
۷ ـ خدا و رسول او رسماً به رباخوارى اعلان جنگ داده اند و عاقبت کار جنگ آوران با خدا و رسول جز شکست و خذلان ابدى و عذاب دائم نخواهد بود.
با یک سیر اجمالى در مفاسد همه جانبه رباخوارى یقین حاصل مى شود که این همه تشدید و تضییق در قانون اسلام نسبت به این عمل کاملا بجا و به مورد بوده و جلوگیرى از ربا، مطابق با میزان عدل و رحمت است.(۱)
روایات زیادى در باب حرمت ربا در معتبرترین کتب روائى وارد شده که قسمتى از آن روایات را در سطور زیر ملاحظه مى کنید:
از رسول خدا((صلى الله علیه وآله)) روایت شده:
اَخْبَثُ الْمَکاسِبِ کسْبُ الرِّیا:(۲)
آلوده ترین کسب ها، کسب رباست.
شَرُّ الْکسْبِ کسْبُ الرِّیا:(۳)
بدترین کسب، تحصیل رباست.
اِنَّ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَعَنَ آکلَ الرِّبا وَ مُوکلَهُ وَ کاتِبَهُ وَ شاهِدَیهِ:(۴)
خداوند عزّ و جلّ خورنده ربا و موکل و نویسنده و شاهد آن را لعنت کرده است.
اَلآْخِذُ وَ الْمُعْطِى سَواءٌ فِى الرِّبا:(۵)
گیرنده ربا و دهنده در تحمّل گناه آن مساوى هستند.
از حضرت رضا((علیه السلام)) روایت شده:
اِعْلَمْ یرْحَمُک اللهُ اَنَّ الرِّبا حَرامٌ سُحْتٌ مِنَ الْکبائِرِ وَ مِمّا قَدْ وَعَدَ اللهُ عَلَیهِ النّارَ، فَنَعوذُ بِاللهِ مِنْها، وَ هُوَ مُحَرَّمٌ عَلى لِسانِ کلِّ نَبِىٍّ وَ فِى کلِّ کتاب:(۶)
آگاه باش خداوند تو را رحمت کند، به حقیقت که ربا حرام است. و از گناهان کبیره و از آن برنامه هائى که خداوند به آن وعده آتش داده است، پس پناه مى بریم به خداوند از آن، ربا بر زبان هر پیامبرى و در آیات هر کتابى حرام شمرده شده.
رسول حق((صلى الله علیه وآله)) فرمود:
یقُومُ آکلُ الرِّبا مَکتُوبٌ بَینَ عَینَیهِ: لا حُجَّةَ لَهُ عِنْدَاللهِ:(۷)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱ـ "ربا خوارى" ص۱۴۹.
۲ـ "میزان الحکمة"ج۴، ص۴۶.
۳ـ "میزان الحکمة"ج۴، ص۴۶.
۴ـ "میزان الحکمة"ج۴، ص۴۶.
۵ـ "میزان الحکمة"ج۴، ص۴۶.
۶ـ "میزان الحکمة"ج۴، ص۴۸.
۷ـ "میزان الحکمة"ج۴، ص۴۸.
خورنده ربا در قیامت برمى خیزد در حالیکه بر پیشانى او نوشته شده. او را بر خداوند دلیل و برهان و عذر و حجّتى نیست.
حضرت صادق((علیه السلام)) فرمود:
دِرْهَمُ رِباً اَعْظَمُ عِنْدَ اللهِ مِنْ ثَلاثینَ زِنْیةً کلُّها بَذاتِ مَحْرَم مِثْلِ خالَتِهِ وَ عَمَّتِهِ:(۱)
یگ درهم ربا گناهش در پیشگاه خدا از سى زنا بزرگتر است که تمام آن با محرمانى مثل خاله و عمّه صورت بگیرد.
ـــــــــــــــــــــــ
۱ـ "میزان الحکمة"ج۴، ص۴۸.
شرح صحیفه (قهپایی)
و کان من دعائه علیه السلام فى المعونه على قضاء الدین:
دعاى سى ام در مدد خواستن از حضرت بارى تعالى در اداى قرض.
«اللهم صل على محمد و آله. وهب لى العافیه من دین تخلق به وجهى».
اى: تجعل به وجهى خلقا بالیا. من: اخلق الثوب، اى: بلى. قال الجوهرى فى الصحاح: خلق الثوب -بالضم- خلوقه، اى: بلى. و اخلق الثوب مثله و اخلقته انا یتعدى و لا یتعدى.
یعنى: بار خدایا، رحمت کن بر محمد و آل او. و ببخش مرا رستگارى یافتن از قرضى که روى من به سبب آن کهنه مى گردد.
«و یحار فیه ذهنى».
حار فى امره، اى: تحیر فیه فهو حیران.
و الذهن قوه للنفس معده لاکتساب الاراء.
و لفظ «فى» هنا للسببیه، کقوله تعالى: (فذلکن الذى لمتننى فیه).
(یعنى:) و حیران مى شود به سبب آن ذهن و عقل من.
«و یتشعب له فکرى».
التشعب: التفرق.
(یعنى:) و پراکنده مى گردد از جهت آن قرض فکر من.
«و یطول بممارسته شغلى».
الممارسه: المعالجه.
(یعنى:) و دور و دراز مى کشد به علاج کردن آن کار من.
«و اعوذ بک- یا رب- من هم الدین و فکره».
«یا رب» اصله: یا ربى. حذفت الیاء و اکتفى بالکسره.
(یعنى:) و پناه مى گیرم به تو -اى پروردگار من- از اندوه قرض و فکر آن. چنانچه در حدیث نبوى واقع است که:
«الدین مهمه باللیل و مذله بالنهار».
«و شغل الدین و سهره».
«و از کار قرض و بیخوابى آن».
«فصل على محمد و آله، و اعذنى منه».
پس رحمت کن بر محمد و آل او، و پناه گیر مرا از قرض.
«و استجیر بک -یا رب- من ذلته فى الحیاه، و من تبعته بعد الوفاه».
التبعه و التباعه: سوء العاقبه.
(یعنى:) و زینهار مى جویم به تو -اى پروردگار من- از خوارى قرض در زندگانى دنیا و از بد عاقبتى آن بعد از وفات- که از پى آن در مى آید در نشئه ى عقبى.
«فصل على محمد و آله، و اجرنى منه بوسع فاضل او کفاف واصل».
«اجرنى» -على وزن اجبنى-: فعل امر من اجار یجیر، اى: انقذنى. قال فى الصحاح: اجاره الله من العذاب، اى: انقذه.
الوسع: الغنى. یقال: اوسع الرجل: استغنى.
و الکفاف هو الرزق المغنى عن الناس. و الواصل: المستمر.
(یعنى:) پس رحمت فرست بر محمد و آل او، و رهایى ده مرا از قرض به توانگریى که زیاد آید از من، یا رزقى که کفاف باشد -یعنى آن قدر باشد که بس باشد مرا و محتاج نباشم به مردم- و پیوسته بوده باشد.
شرح صحیفه (مدرسی)
و کان من دعائه علیه السلام فى المعونه على قضاء الدین:
بود از دعاى آن حضرت در اعانت جستن بر قضاء دین.
بدانکه دین به فتح دال عبارت است از استقرار ذمه به مال یا حق غیر و استدانه در صورت احتیاج بر آن مکروه است حتى اینکه ابى الصلاح و جمعى حرام دانسته اند و چیزى در مقابل نداشته باشد که وفاء دین او نماید و سئوال به کف و نحو آن را مقدم دانند بر استدانه و اثر وضعى آن ذلت و خوارى است در دنیا بلکه در آخرت چنانکه روایت است که میتى را حاضر نمودند خدمت حضرت رسول (ص) که بر او نماز کنند حضرت ابا فرمود از براى آنکه مدیون بود تا اینکه حضرت امیر (ع) ضامن دین او گردیدند.
اللغه:
خلق: کهنه بودن.
حار: حیره به معنى سرگردانى است و حایر موضعى است که آب در آن متحیر بوده است.
تشعب: از شعب به معنى تفرق و جدائى است.
ممارسه: مداومه.
شرح:
یعنى اى خداى من رحمت بفرست بر محمد و آل او و ببخش مرا عافیتى از قرضى که کهنه نمائى تو به واسطه ى آن روى مرا و متحیر شود در آن خیال و ذهن من و پراکنده و جدا شود از براى او فکر من و طول کشد به سبب مداومت آن کار من.
ختام:
امام (ع) طلب عافیت مى نماید و از آن معلوم مى شود که دین مرضى است بلى مرض بودن آن از جمله ى بدیهیات است بلکه اشد امراض است زیرا که سایر امراض فقط در دنیا است و دین مرض دارین است.
اما در دنیا ذلت که فرق آن از براى مدیون تصور نمى شود حتى آنکه گفته شده است که آن حیض مردان است و اما در آخرت حدیث سابق و فقره ى آتیه و قوله تخلق شواهدند.
تذئیل: سه صفت از براى دین بیان نمود:
اول: اینکه سرگردان کند ذهن را.
دوم: تشعب فکر از براى اداى او.
سوم: صعوبت اداى آن.
اللغه:
سهر: بى خوابى.
استجاره: پناه بردن.
کفاف: آن قدر که مانع باشد از سئوال.
واصل: از وصول.
یعنى: پناه مى برم به تو اى خداى من از هم قرض و فکر آن و شغل وام و بى خوابى آن پس رحمت فرست بر محمد و آل او و پناه ده مرا از دین.
و پناه مى برم به تو اى خداى من از خوارى او در دنیا و عقوبت او در آخرت پس صلوات فرست بر محمد و آل او. و پناه ده مرا از دین به وسعت زیاد و کفاف که همیشه برسد.
تنبیه:
غرض امام (ع) نه آن است که اداى دینم نما بلکه از اول مرا مدیون منما تا مبتلا به این امور وضعیه آن نشود که ذکر شد.
نصیحه:
نماز به جهت رفع ظلم و اداء دین بعد العشاء در کتاب مجالس مفید ولد شیخ الطائفه (ره) روایت مى نماید از حضرت صادق (ع) که کسى به خدمت آن حضرت عرض نمود: اى مولاى من شکایت مى نمایم به سوى تو از دینى که بر من مستولى شده است و همچنین شکایت مى نمایم از ظلم و جور سلطان که بر من تعدى نموده است التماس آن دارم که دعائى به من تعلیم نمائى که به برکت آن خدا اداى دینم کند و دفع ظالم از من نماید.
فرمودند: چون سیاهى شب مستولى شد دو رکعت نماز به جا آور، و در رکعت اول سوره ى حمد و آیه الکرسى بخوان و در رکعت دوم حمد و آخر سوره ى حشر لو انزلنا هذا القرآن على جبل تا آخر سوره بخوان و بعد از سلام قرآن را بر سر بگذار و بگو: اللهم بحق هذا القرآن و بحق من ارسلته به و بحق کل مومن مدحته فیه و بحقک علیهم فلا احد اعرف بحقک منک.
ده مرتبه یا الله. ده مرتبه یا محمد، ده مرتبه یا على، ده مرتبه یا فاطمه، ده مرتبه یا حسن، ده مرتبه یا حسین (ع) ده مرتبه یا على بن الحسین (ع) ده مرتبه یا محمد بن على (ع) ده مرتبه یا جعفر بن محمد (ع) ده مرتبه یا موسى بن جعفر (ع) ده مرتبه یا على بن موسى، ده مرتبه یا محمد بن على (ع)، ده مرتبه یا على بن محمد، ده مرتبه یا حسن بن على (ع)، ده مرتبه یا محمد بن الحسن (ع) و بعد حاجت خود را بخواه.
ترجمه و شرح صحیفه (امامی و آشتیانی)
درخواست یارى براى اداء دین:
در این دعا که راجع به درخواست کمک در اداء دین است امام علیه السلام نکات لازم و مورد توجهى را متذکر شده، تا پیروان او مورد استفاده قرار دهند.
در جمله ى نخست پس از درود بر محمد و آل درخواست آن دارد که مشکلات و ناراحتیهاى بدهکارى را از او برطرف سازد لذا عرضه مى دارد: (بار خداوندا بر محمد و آلش درود فرست و عافیت و رهائى از بدهکارى- که به وسیله ى آن آبرویم را از بین ببرى- به من ارزانى دار) (اللهم صل على محمد و آله، وهب لى العافیه من دین تخلق به وجهى).
(از بدهکارى که ذهنم را حیران و پریشان مى کند) (و یحار فیه ذهنى).
(فکرم را متشتت و پراکنده مى سازد) (و یتشعب له فکرى).
(و تلاشم در راه پرداخت آن به طول مى انجامد) (و یطول بممارسته شغلى).
و از آنجا که دین و بدهکارى، سخت انسان را به خود مشغول و همه ى زوایاى زندگى را تحت تاثیر قرار مى دهد عرض مى کند: (اى پروردگار من! از هم و غم بدهکارى، اندیشه و فکر، و دل مشغولى و بى خوابى ناشى از آن به تو پناه مى برم) (و اعوذ بک یا رب من هم الدین و فکره، و شغل الدین و سهره).
این را نیز مى دانیم که قرض و بدهکارى ذلت و سرشکستگى این دنیا و تبعات و وبال در عالم دیگر را به همراه دارد، به همین جهت امام چنین مى گوید: (بنابراین بر محمد و آلش درود فرست و مرا از بدهکارى پناه ده اى پروردگارم! در مورد ذلت بدهکارى در دنیا و تبعات آن پس از مرگ از تو زنهار مى طلبم) (فصل على محمد و آله، و اعذنى منه، و استجیر بک یا رب من ذلته فى الحیاه، و من تبعته بعد الوفاه).
به دنبال این قسمت بار دیگر عرضه مى دارد: (خداوندا بر محمد و آلش درود فرست و مرا نسبت به بدهکارى، با وسعت و توانگرى سرشار و یا با زندگى کافى تا پایان کار، پناه ده) (فصل على محمد و آله، و اجرنى منه بوسع فاضل او کفاف واصل).
ریاض السالکین (سید علیخان)
ریاض السالکین فی شرح صحیفة سید الساجدین، ج۴، ص:۳۴۷-۳۴۰
شرح الدعاء الثلاثین؛ و کانَ مِن دُعائِهِ علیهِ السّلامُ فی المعونةِ على قضاءِ الدّین.
بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله الملک الدیان، المنعم المنان، المستعان به على قضاء الحقوق، المستعاذ به من الاثام و الفسوق ، والصلاه على نبیه الذى ربح بهدیه المحقون و خسر المبطلون و على اهل بیته الذین یهدون بالحق و به یعدلون.
و بعد فهذه الروضه الثلاثون من ریاض السالکین فى شرح صحیفه سیدالعابدین، صلوات الله و سلامه علیه و على آبائه و ابنائه الهادین، املاء العبد الراجى فضل ربه السنى على صدرالدین الحسینى الحسنى، منحه الله معونته و کفاه بطوله موونته.
المعونه: اسم من استعان به فاعانه، و وزنها مفعله بضم العین، و بعضهم یجعل المیم اصلیه و یقول: هى فعوله ماخوذه من الماعون، و هو ماخوذ من المعن، و هو السهل الیسیر لسهولته و تیسیره.
و القضاء هنا: بمعنى الاداء، یقال: قضیت الدین اقضیته قضاء اى: ادیته اداء، و منه قوله تعالى: «فاذا قضیتم مناسککم»، «فاذا قضیتم الصلاه» اى: ادیتموها.
و المراد بالدین هنا: ما ثبت فى الذمه من مال لاخر سواء کان موجلا ام لم یکن، فیشمل السلف و القرض.
و قال فى القاموس: الدین: ما له اجل، و ما لا اجل له فقرض.
و قیل: هو کل معامله یکون احد العوضین فیها موجلا، و اما القرض: فهو اعطاء شىء لیستعید عوضه وقتا آخر من غیر تعیین للوقت، و لا یخفى ان المقصود من الدین هنا هو المعنى الاعم الذى ذکرناه اولا.
عاذ بالله عیاذا و معاذا: اعتصم.
و اخلقت الثوب اخلاقا: جعلته خلقا بفتحتین اى: بالیا، یقال: خلق الثوب بالضم: اذا بلى و قد یقال: اخلق ایضا، فیکون الرباعى لازما و متعدیا، ثم استعیر لبذل الوجه فى سوال او دین و نحوهما.
قال الزمخشرى فى الاساس: یقال للسائل: اخلقت وجهک.
و من العجیب جعل بعض طلبه العجم الاخلاق هنا من اخلقه: اذا کساه ثوبا خلقا، ثم قال: معناه: انى اعوذ بک من دین تلبسنى بسببه ثوبا خلقا، و لم یتفطن لا یقاع الفعل على الوجه.
و حار فى امره یحار حیرا -من باب تعب- و حیره: لم یدر وجه الصواب، فهو حیران و هى حیرى.
و قال الازهرى: و اصله ان ینظر الانسان الى شىء یغشاه ضووه فیصرف بصره عنه.
و عرفوا الذهن بانه قوه للنفس تشتمل على الحواس الظاهره و الباطنه معده لاکتساب العلوم.
و فى القاموس: الذهن: الفهم و العقل و حفظ القلب و الفطنه.
و تشعب الامر: تفرق، کانه صار ذا شعب اى: فروع.
و مارسه ممارسه: عالجه.
قال فى الاساس: مارس قرنه عالجه، و مارس الامور و الاعمال و ما زال یزاولها و یمارسها و الشغل بضم الشین و تضم الغین و تسکن للتخفیف: اسم من شغله الامر شغلا -من باب نفع- فالامر شاغل و هو مشغول. و لما کان الدین یهم صاحبه و یقلقه، و کان صاحبه لا یزال متفکرا فى دفع همه بقضائه و ادائه، استعمل فیه الممارسه التى تقتضى ان تکون من فاعلین یفعل احدهما بصاحبه ما یفعله هو به، و هو من باب الاستعاره بالکنایه، و الممارسه ترشیح لها.
الانسان على ازالته کالافلاس، و الغم ما لا یقدر على ازالته کموت الولد.
و الفکر: تردد القلب بالنظر و التدبر لطلب المعانى، و لیس فى الامر فکر اى: نظر و رویه.
و فى القاموس: الفکر بالکسر: اعمال النظر فى الشىء کالفکره.
و المراد بفکر الدین: تردد القلب و التدبر و اعمال النظر فى ادائه، و وجوه الحیله فى قضائه.
و السهر: عدم النوم فى اللیل کله او بعضه، یقال: سهر اللیل کله او بعضه: اذا لم ینم فیه، فهو ساهر و سهران، و اسهرته بالالف.
و اضافته الى ضمیر الدین من باب اضافه الشىء الى سببه.
استجاره و استجار به: طلب ان یحمیه فاجاره، و الاصل فى الاستجاره: طلب المجاوره و هى الملاصقه فى السکن، لان العرب تحمى جارها و تمنع عنه المکروه و تنقذه منه، فکثر حتى استعمل فى مطلق طلب الحمایه و الانقاذ من المکاره.
و الذله بالکسر: الهوان، ذل یذل ذلا -من باب ضرب- و الاسم الذل بالضم و الذله و المذله.
و التبعه على وزن کلمه: الظلامه، سمیت بذلک لان صاحبها یتبع بها ظالمه.
و فى محکم اللغه: التبعه: و التباعه: ما اتبعت به صاحبک من ظلامه و نحوها، و التبعه و التباعه ایضا: ما فیه اثم یتبع فیه، انتهى.
و الوسع بالضم: الغنى و الثروه، من وسع الله علیه رزقه: بسطه و کثره.
و الفاضل: الزائد، من فضل فضلا- من باب قتل- بمعنى: زاد، و منه: خذ الفضل اى: الزیاده.
و الکفاف بالفتح من العیش و النفقه: ما لیس فیه فضل: یقال: قوته کفاف اى: مقدار حاجته من غیر زیاده و لا نقصان، لانه یکف عن الناس و یغنى عنهم.
و واصل: اى مواصل لى غیر منقطع عنى، من قولهم: وصلته وصلا وصله: ضد هجرته، و واصله وصالا و مواصله -من باب قاتل-: بمعناه.
قال فى الاساس: وصلنى بعد الهجر و واصلنى و صرمنى بعد الوصل و الصله و الوصال.
او هو من اوصلت زیدا البلد فوصله.
تتمه، تشتمل على مسائل:
الاولى: فى استعاذته علیه السلام من الدین و وصفه له بما وصفه اولا، ثم استعاذته من همه و فکره و شغله و سهره ثانیا، ثم استجارته من ذلته فى الحیاه و تبعته بعد الوفاه، دلیل واضح على فظاعه امر الدین و شده شناعته، و هو یرشد الى تاکد اجتنابه، و قد ورد بذلک احادیث کثیره.
روى ثقه الاسلام فى الکافى بسنده عن ابى عبدالله علیه السلام، قال: قال رسول الله صلى الله علیه و آله: لا وجع الا وجع العین، و لا هم الا هم الدین.
و بسنده عنه علیه السلام قال: قال رسول الله صلى الله علیه و آله: الدین ربقه الله فى الارض، فاذا اراد ان یذل عبدا وضعه فى عنقه.
و بسنده عن عبدالرحمن بن الحجاج عن ابى عبدالله علیه السلام، قال: تعوذوا من غلبه الدین و غلبه الرجال و بوار الایم.
و بسنده عن الباقر علیه السلام قال: کل ذنب یکفره القتل فى سبیل الله الا الدین لا کفاره له الا اداوه، او یقضى صاحبه، او یعفو الذى له الحق.
و بسنده عن ابى عبدالله علیه السلام عن آبائه عن على علیه السلام، قال: ایاکم و الدین، فانه مذله بالنهار مهمه باللیل، و قضاء فى الدنیا و قضاء فى الاخره.
الثانیه: اجمع اصحابنا على شده کراهیه الاستدانه مع عدم الحاجه، الا ابالصلاح فانه ذهب الى تحریمها.
قال العلامه شهاب الدین بن فهد فى المهذب البارع: ایاک ثم ایاک و التجرى على الدین، فانه مجلبه للهم، و مشغله للذمه، و مشتت للفکر، و هو فى الدنیا مذله و فى الاخره تبعه.
و حمل الى مسجد النبى صلى الله علیه و آله میت، فقال: على میتکم دین؟ فقالوا: نعم درهمان یا رسول الله، قال: تقدموا فصلوا على میتکم، فقال على علیه السلام: ضمنتهما عنه یا رسول الله، فقال: فک الله رهانک کما فککت رهان اخیک، ثم تقدم فصلى علیه.
و قد ورد رخصه فى اباحته اذا کان له ولى یقضیه او مال یودى عنه، و الافضل ترکه و الطلب الى الله تعالى بالغنى عنه بالتسبب و التمعیش، ففیه مع تفریغ الذمه من حقوق المخلوقین و الراحه من الفکر، مواساه الصالحین و الفوز بثواب الکادین، حیث یقول علیه السلام: الکاد على عیاله کالمجاهد فى سبیل الله.
و قال علیه السلام: من بات کالا فى طلب الحلال غفر له، انتهى.
و قال العلامه الحلى قدس سره فى التذکره: و تخف الکراهه مع الحاجه، و ان اشتدت زالت، و لو خاف التلف و لا وجه الا الاستدانه و جبت.
قال الرضا علیه السلام: من طلب هذا الرزق من حل لیعود به على عیاله و نفسه کان کالمجاهد فى سبیل الله، فان غلب علیه فلیستدن على الله عز و جل و على رسوله ما یقوت به عیاله، فان مات و لم یقضه کان على الامام قضاوه، فان لم یقضه کان علیه وزره، ان الله تعالى یقول: «انما الصدقات للفقراء و المساکین و العاملین علیها و المولفه قلوبهم و فى الرقاب و الغارمین» فهو فقیر مسکین مغرم.
الثالثه: یجب على المستدین نیه القضاء، لانها واجبه من غیر خلاف.
قال الصادق علیه السلام: من استدان دینا فلم ینو قضاءه کان بمنزله السارق.
و عنه علیه السلام: من کان علیه دین ینوى قضاءه کان معه من الله حافظان یعینانه على الاداء عن امانته، فان قصرت نیته عن الاداء قصرا علیه من المعونه بقدر ما یقصر من نیته.
الرابعه: یجب على المدین المبادره الى قضاء الدین، و لا یحل تاخیره مع حلوله و تمکنه من الاداء و مطالبه صاحب الدین، فان اخر و الحال هذه کان عاصیا، و وجب على الحاکم حبسه، لان الصادق علیه السلام قال: کان على علیه السلام یحبس الرجل اذا التوى على غرمائه، ثم یامر فیقسم ماله بینهم بالحصص، فان ابى باعه فقسمه بینهم یعنى ماله.
اذا ثبت هذا، فلو اصر على الالتواء کان فاسقا، لا تقبل شهادته و لا تصح صلاته فى اول الوقت بل اذا تضیق، و لا یصح منه شىء من الواجبات الموسعه المنافیه للقضاء فى اول اوقاتها، و کذا غیر الدیون من الحقوق الواجبه کالزکاه و الخمس، و ان لم یطالب بها الحاکم، لان اربابها فى العاده مطالبون، قاله العلامه الحلى فى التذکره.
الخامسه: لو مات المدین و لم یتمکن من القضاء و لم یخلف شیئا البته، لم یکن معاقبا اذا لم ینفقه فى المعصیه، و لو انفقه فى المعصیه او لم یکن فى عزمه القضاء کان ماثوما.
قال عبدالغفارى الجازى: سالت الصادق علیه السلام عن رجل مات و علیه دین، قال: ان کان اتى على یدیه من غیر فساد لم یواخذه الله عز و جل اذا علم من نفسه الاداء، الامن کان لا یرید ان یودى عن امانته فهو بمنزله السارق، و کذلک الزکاه ایضا، و کذلک من استحل ان یذهب بمهور النساء قاله فى التذکره ایضا.
السادسه: یستحب لصاحب الدین ابراء المدین اذا مات معسرا، فعن الصادق علیه السلام: ان له بکل درهم عشره دراهم اذا حلله، فان لم یحلله فانما بدل درهم بدرهم، و الله اعلم.