دعای بیستم صحیفه سجادیه/ شرحها و ترجمهها (بخش ششم)
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ لَا أُظْلَمَنَّ وَ أَنْتَ مُطِیقٌ لِلدَّفْعِ عَنِّی، وَ لَا أَظْلِمَنَّ وَ أَنْتَ الْقَادِرُ عَلَی الْقَبْضِ مِنِّی، وَ لَا أَضِلَّنَّ وَ قَدْ أَمْکنَتْک هِدَایتِی، وَ لَا أَفْتَقِرَنَّ وَ مِنْ عِنْدِک وُسْعِی، وَ لَا أَطْغَینَّ وَ مِنْ عِنْدِک وُجْدِی.
اللَّهُمَّ إِلَی مَغْفِرَتِک وَفَدْتُ، وَ إِلَی عَفْوِک قَصَدْتُ، وَ إِلَی تَجَاوُزِک اشْتَقْتُ، وَ بِفَضْلِک وَثِقْتُ، وَ لَیسَ عِنْدِی مَا یوجِبُ لِی مَغْفِرَتَک، وَ لَا فِی عَمَلِی مَا أَسْتَحِقُّ بِهِ عَفْوَک، وَ مَا لِی بَعْدَ أَنْ حَکمْتُ عَلَی نَفْسِی إِلَّا فَضْلُک، فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ تَفَضَّلْ عَلَی.
ترجمهها
ترجمه انصاریان
بارخدایا بر محمد و آلش درود فرست، و مگذار که من ستمزده شوم در حالی که تو به دفع آن از من توانایی، و اجازه مده که بر دیگری ستم کنم درحالی که تو در جلوگیری از من نیرومندی، و مپسند که گمراه شوم در حالی که به حقیقت بر هدایت من توانایی، و نخواه که تهیدست گردم در حالی که فراخی روزی من نزد توست، و مرا به سرکشی میازمای که توان و دارایی من از توست.
الهی به جانب آمرزشت آمدهام، و به سوی بخشایشت روی آوردهام، و به گذشت تو مشتاقم، و به فضلت اعتماد و تکیه دارم، و چیزی نزد من نیست که مرا درخور آمرزش تو کند، و نه کاری که مستحق بخشایش تو گردم، و با ستمهایی که بر خود کردهام جز تکیه بر فضل و احسان تو راهی ندارم، پس بر محمد و آلش درود فرست، و بر من تفضّل فرما.
ترجمه آیتی
بار خدایا، درود بفرست بر محمد و خاندانش. کس بر من ستم روا ندارد، زیرا تو را توان دفع ستم از من هست و من بر کس ستم نکنم، زیرا تو قادرى که مرا از ستمگرى بازدارى. هرگز گمراه نخواهم شد، زیرا تو مى توانى مرا به راه هدایت اندازى. هرگز فقیر نشوم، زیرا که توانگرى ام از توست و هرگز گردنکشى نکنم که قدرت و توان من از توست.
اى خداوند، بر آستان مغفرت تو فرود آمده ام و به امید عفو تو آهنگ کرده ام و به بخشایش تو دل بسته ام و به فضل و احسان تو اعتماد کرده ام و مرا آنچه سبب آمرزش تو شود، در دست نیست و کارى نکرده ام که به پاداش آن شایسته عفو تو باشم و چون بدین سان خویشتن را محکوم کرده ام دیگر جز فضل و احسان تو پناهى ندارم. پس درود بفرست بر محمد و خاندان او و مرا به فضل خویش بنواز.
ترجمه ارفع
الها بر محمد و آل او درود فرست و چنان کن که من مورد ستم واقع نشوم با اینکه تو قادر بر دفع آن هستى و نه من به دیگرى ستم نمایم که تو مى توانى مرا از ستم نمودن بازدارى و گمراه نشوم با اینکه به هدایت کردنم امکان دارى و نیازمند نشوم با اینکه وسعت روزى ام از نزد توست و طغیان نکنم با آنکه هستى من از جانب توست،
خدایا به سوى آمرزش تو وارد گشتم و به جانب گذشت تو آهنگ کردم. و به سوى چشم پوشى تو بار شوق خود را بستم و به فضل و کرم تو اعتماد نمود و چیزى که موجب آمرزش تو باشد در نزد من نیست و نه در کردام چیزى است که مستحق عفو تو گردم و چیزى براى من نمانده پس از اینکه خود را محکوم کردم جز فضل تو، پس درود فرست بر محمد و آلش و بر من تفضل فرما.
ترجمه استادولی
خدایا، بر محمد و آل او درود فرست، و چنان کن که مظلوم واقع نشوم در حالى که مى توانى از من دفاع کنى، و به کسى ظلم نکند در حالى که قادرى دستم را بگیرى، و گمراه نگردم در حالى که مى توانى هدایتم کنى، و فقیر نگردم در حالى که داراییم از نزد توست، و سرکشى نکنم در حالى که تواناییم از نزد توست.
خدایا، به سوى آمرزشت آمدم، و به سوى بخشایشت راه افتادم، و به گذشتت اشتیاق ورزیدم، و به فضل و بخششت اعتماد نمودم، و چیزى ندارم که آمرزشت را برایم موجب شود، و در عملم چیزى به چشم نمى خورد که بخشایش تو را سزا گردم، و پس از آن که خود را محکم نمودم چیزى جز فضل و بخشش تو ندارم، پس بر محمد و آل او درود فرست، و بر من (نالایق) تفضل نما.
ترجمه الهی قمشهای
پروردگارا درود فرست بر محمد و آل او و از تو درخواست مى کنم که به من هرگز از خلق ظلم و ستمى نرسد در صورتى که تو قادرى که مرا از ظلم نگهدارى و ابدا به راه گمراهى نروم با آنکه تو توانائى که مرا هدایت فرمائى و هرگز محتاج به خلق نشوم با وجود آنکه وسعت و برکت از جانب تست و هرگز طغیان نکنم با آنکه همه دارائى من از تست
اى خداى من به سوى مغفرت و آمرزش تو وارد شدم و به درگاه عفوت عزم کردم و به در کرم و گذشت و بخشش تو مشتاقانه شتافتم و به فضل و کرم (نامنتهاى) تو وثوق و اطمینان یافتم و با من چیزى که مستوجب آمرزش تو شوم نیست و در اعمالم کارى که به آن مستحق بخشایش تو گردم وجود ندارد و براى نجات من بعد از آنکه بر بدکارى نفس خود حکم قطعى کردم (و به زشتى اعمالم اعتراف نمودم) ابدا مرا دست آویزى جز فضل و رحمت (نامنتهاى) تو نخواهد بود پس پروردگارا درود فرست بر محمد و آل او و در حق من کرم و تفضل فرما.
ترجمه سجادی
خداوندا بر محمّد و خاندانش درود فرست و (چنان کن که) بر من ستم نشود، در حالى که تو بر دفاع از من توانایى. و بر کسى ستم نکنم، در حالى که تو قادرى بازم دارى. و گمراه نگردم، در حالى که مى توانى هدایتم کنى. و فقیر نگردم، در حالى که دارایى ام از نزد تو مى باشد و سرکشى نکنم، در حالى که توانایى ام از نزد توست.
خداوندا به سوى آمرزشت روى آورده ام و به سوى بخشایش تو آهنگ نموده ام و به گذشت تو اشتیاق ورزیده ام و به احسان تو اعتماد کرده ام. در حالى که آنچه موجب آمرزیدن تو گردد، در من نیست و در عملم چیزى که سزاوار عفو تو شوم وجود ندارد و پس از آنکه خود را محکوم کردم، چیزى جز فضل تو ندارم. پس بر محمّد و خاندانش درود فرست و به من تفضّل نما.
ترجمه شعرانی
خداوندا درود بر محمد و آل او فرست و مگذار بر من ستم رود با آنکه تو بر دفع آن قادرى، یا من بر کسى ستم کنم و تو مى توانى مرا بازدارى. گمراه نشوم چون هدایت من با تست و تنگدست نگردم با آنکه گشایش کار من از دست تو برآید و سرکشى نکنم چون دارائى من از تست
خدایا سوى آمرزش تو آمدن و آهنگ بخشایش تو کردم و شوق به گذشت تو دارم و به فضل تو امیدوارم اما چیزیم نیست که موجب مغفرت تو گردد و عملى نکردم که سزاوار عفو تو باشم، و پس از اعتراف به تقصیر خود چاره اى جز اعتماد بر فضل تو ندارم پس درود بر محمد و آل او فرست و بر من تفضل کن.
ترجمه فولادوند
بار خدایا! درود بر محمد و خاندان وى، آن کن که کس بر من ستم روا ندارد زیرا تو را توان دفع ستم از من مى باشد و من بر کسى ظلم نکنم، زیرا تو را این توان هست که مرا از ستم راندن باز دارى. و هرگز گمراه نگردم زیرا تو مى توانى مرا به راه هدایت افکنى و هرگز مستمند نشوم زیرا که توانگرى من از جانب توست و هرگز گردنکشى نورزم چرا که توانمندى من از توست.
بار خدایا! به آستان آمرزش تو بار افکنده ام و به جانب بخشایش تو آهنگ نموده ام و به گذشت تو مشتاقانه آمده ام و به فضل تو دلگرم شده ام، و حال آنکه موجبات آمرزش تو در اختیار من نیست و چیزى که بدان وسیله در خور عفو تو گردم در کردار من نیست و چون بدینگونه خویشتن را محکوم کرده ام و دیگر جز فضل و احسان تو پناهى ندارم، پس درود بر محمد و خاندان وى، و بر من تفضل فرماى.
ترجمه فیض الاسلام
بار خدایا بر محمد و آل او درود فرست، و (مرا در پناه رحمت خود حفظ فرما تا) ستم دیده نشوم که تو بر جلوگیرى از ستم به من توانائى، و نه من (به دیگرى) ستم نمایم که تو مى توانى مرا (از ستم نمودن) بازدارى، و گمراه نشوم که راهنمائى به من براى تو آسان است، و بى چیز و نیازمند نگردم که گشایش (زندگى) من از تو است، و (در بین مردم) سرکشى ننمایم که توانگرى من از تو است
بار خدایا به سوى آمرزش تو آمده ام، و به عفو و بخشش تو آهنگ نموده ام، و (از گناهانم) بگذشت تو آرزومندم، و به احسان و نیکى تو اطمینان دارم در حالى که چیزى (گفتار نیک) که موجب آمرزیدن تو گردد در من نیست، و نه درکردارم چیزى (طاعت و بندگى) است که به سبب آن عفو تو را سزاوار شوم، و پس از اینکه بر زیان خود (به این گفتار) حکم کرده اعتراف نمودم براى من چیزى (وسیله ى آمرزشى) جز احسان و نیکى تو نیست، پس (بنابراین) بر محمد و آل او درود فرست، و بر من بى علت و سبب احسان فرما.شرحها
دیار عاشقان (انصاریان)
«اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وَ آلِهِ وَ لاَ أُظْلَمَنَّ وَ أَنْتَ مُطِیقٌ لِلدَّفْعِ عَنِّی وَ لاَ أَظْلِمَنَّ وَ أَنْتَ الْقَادِرُ عَلَى الْقَبْضِ مِنِّی
وَ لاَ أَضِلَّنَّ وَ قَدْ أَمْکنَتْک هِدَایتِی وَ لاَ أَفْتَقِرَنَّ وَ مِنْ عِنْدِک وُسْعِی وَ لاَ أَطْغَینَّ وَ مِنْ عِنْدِک وُجْدِی
اَللَّهُمَّ إِلَى مَغْفِرَتِک وَفَدْتُ وَ إِلَى عَفْوِک قَصَدْتُ وَ إِلَى تَجَاوُزِک اشْتَقْتُ
وَ بِفَضْلِک وَثِقْتُ وَ لَیسَ عِنْدِی مَا یوجِبُ لِی مَغْفِرَتَک وَ لاَ فِی عَمَلِی مَا أَسْتَحِقُّ بِهِ عَفْوَک
وَ مَا لِی بَعْدَ أَنْ حَکمْتُ عَلَى نَفْسِی إِلاَّ فَضْلُک فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّد وَ آلِهِ وَ تَفَضَّلْ عَلَی»:
در جملات و عباراتى عرشى و ملکوتى بخش هاى اوّل این دعاى شریف به مسئله ستم و ستمگرى، و فقر و تهدیستى و وسعت رزق، و طغیان و معصیت، و شد، بناچار فرازهاى نورانى بالا را اکتفا به ترجمه مى کنم، و از حضرت محبوب مى خواهم ما را به آنچه مورد رضا و خوشنودى اوست آراسته فرماید.
"بارالها بر محمد و آل محمد درود فرست و مباد که ستم زده شوم در حالیکه با قدرت وجود مقدست قارد به رفع آن هستى، یا بر کسى ستم کنم در صورتى که بازداشتن من از آن توانائى، و مباد که گمراه شوم درصورتى که هدایتمبرایت ممکن مى باشد، و یا تهیدست گردم با آنکه گشایش زندگیم از توست، یا سربه سرکشى و طغیان بردارم با آنکه توانگرى و غنایم محصول عنایت و لطف حضرتت مى باشد.
الهى اى محبوب محبان، اى معشوق عاشقان، اى امید مستمندان، بسوى آمرزشت بار بسته ام، و بجانب عفو و گذشت آهنگ نموده ام، و به عنایتت که چشم پوشى از معصیت گنهکار است مشتاق شده ام، و به فضیلت اطمینان پیدا کرده، در حالى که از آنچه مستوجب مغفرت توست تهیدستم، و دراعمال و کردارم چیزى که مستحق عفوت گردد نمى یابم، اکنون که درباره خویش به حقیقت داورى نمودم جز فضلت چیزى ندارم، پس بر محمد و آلش درود فرست و بر من تفضل فرما".
شرح صحیفه (قهپایی)
«اللهم صل على محمد و آله و لا اظلمن و انت مطیق للدفع عنى. و لا اظلمن و انت القادر على القبض منى».
اظلم الاول على البناء للمجهول. و الثانى على البناء للمعلوم.
یعنى: بار خدایا، رحمت کن بر محمد و آل او. و چنان کن که ظلم کرده نشود بر من و حال آنکه تو توانایى که بازدارى از من ظلم را، و من نیز ظلم نکنم و حال آنکه تو قادرى بر نگاه داشتن من از ظلم.
«و لا اضلن و قد امکنتک هدایتى».
و گمراه نگردم و حال آنکه هدایت کردن و راه نمودن تو مرا ممکن است.
«و لا افتقرن و من عندک وسعى. و لا اطغین و من عندک وجدى».
در بعضى روایات به جاى «افتقرن»، «اقترن» است. من: اقتر الرجل، اذا افتقر. و الهمزه للصیروره.
و الطغیان: مجاوزه الحد.
و الوسع و الوجد واحد، و هو السعه و الغنى و القدره فى المال. و المناسبه بینه و بین الطغیان من حیث ان الغنى سبب فى حصول الطغیان، لقوله تعالى: (ان الانسان لیطغى).
(یعنى:) و من محتاج و تنگدست نباشم و حال آنکه نزد توست توانگرى من. و از حد تجاوز ننمایم و حال آنکه از پیش توست مقدرت و غناى من و تو راضى نیستم به آنکه اسراف و تبذیر کنم من.
«اللهم الى مغفرتک وفدت، و الى عفوک قصدت، و الى تجاوزک اشتقت، و بفضلک وثقت».
وفد فلان على الامیر، اى: ورد رسولا، فهو وافد.
یعنى: بار خدایا، نزدیک تو آمدم در حالتى که اعتماد کرده ام به آمرزش تو، و قصد کردم به جانب تو، در حالتى که تکیه کرده ام به عفو تو، و مشتاق شدم به تجاوز و درگذشتن تو، و اعتماد نمودم به فضل تو.
«و لیس عندى ما یوجب لى مغفرتک. و لا فى عملى ما استحق به عفوک. و ما لى بعد ان حکمت على نفسى الا فضلک. فصل على محمد و آله و تفضل على».
و نیست نزد من چیزى از اعمال و افعال که موجب مغفرت تو باشد مرا. و نه در عمل و کردار من چیزى هست که به سبب آن مستحق عفو تو شوم. و نیست مرا بعد از آنکه حکم کردم بر نفس خود الا فضل تو. پس درود گوى بر محمد و آل او و تفضل کن بر من.
شرح صحیفه (مدرسی)
اللغه:
ظلم: تعدى نمودن و ایذاء نمودن.
ضلاله: گمراهى.
امکان: به معنى سهل بودن کار،
وسع: غنا.
طغیان: تجاوز از حد نمودن،
وُجد: مثلثه الفاء به معنى غنا.
الاعراب:
اظلمن اول مجهول و موکد به نون تاکید ثقیله و اظلمن ثانى معلوم باب افعال در مقام موکد به نون و متکلم وحده اند.
بدانکه انسان در هر فعلى از افعال خود اعانت خدا را حاجت دارد نگوئیم که انسان مضطر صرف و نه مختار صرف لطف و اعانت او را در افعال مدخلیت است چنانکه مفاد (امر بین الامرین) است و لذا امام عرض مى کند به خلاق خود که: اى خداى من صلوات بفرست بر محمد و آل او و مظلوم واقع نشوم من و حال آنکه تو قادرى بر دفع از من، و ظلم ننمایم و حال آنکه تو قادرى که از من قوت ظلم را بگیرى و مرا از این کار باز دارى، و گمراه نشوم من و حال آنکه آسان و سهل است بر تو هدایت من، و فقیر و محتاج نشوم و حال آنکه از جانب حضرت تو است توانگرى من، و طغیان و جور نکنم و حال آنکه از جانب تو است مکنت و ثروت من.
ختام:
این فقره ى اخیره مفاد از آیه است که ان الانسان لیطغى ان رآه استغنى از اینکه به مقتضى قواى بشریه که در آن ابداع شده است مفاسدى بر آن مترتب است از آن جمله اگر توانگرى بیند از حد خود تجاوز نماید مراد به توانگرى نه مجرد تمول بلکه در هر امرى مثلا صحت بدن در فرعون بود ادعا نمود که انا ربکم الاعلى.
ظریفه:
کسى را در نجف اشرف دیدم که دعوى امامت و نیابت بلکه فوق این مراتب مى نمود مردم او را مجنون مى دانستند و حقیر با او به رسم ملاطفه مشى مى نمودم در شبى از شبها در حرم مطهر با او در صحبت بودم معلوم شد که سبب این دعوى گزاف از این بیچاره آن شد که در اصل دهقان و اهل زراعت بوده و خود به نفسه در یک روز عمل ده نفر مى نمود و روزى بیست فرسخ پیاده راه مى رفت و حمل اثقال به قدر پنج نفر مى نمود این امور داعى شد که آن جاهل کور نافهم مدعى نبوت و امامت شود خلاصه در صفتى که انسان در آن صفت خود را کامل و فائق اقران بیند طغیان کند چنانکه از افلاطون از حکماى یونان و پسر سینا از حکماى اسلام اول منکر نبوت عیسى علیه السلام بر خود و ثانى منکر نبوت محمد بر خود گردید چنانکه در مجمع البحرین است فى ماده سنا حاصل علاج آن مرض همین مطلب است که امام از خدا سئوال مى نماید.
اللغه:
وفود: به معنى ورود.
شوق: میل داشتن.
وثوق: اعتماد.
شرح:
یعنى اى خداى من به سوى آمرزش تو فرود آمدم و به سوى بخشش تو قصد نمودم و به سوى در گذشتن تو از خطیئات میل نمودم و نیست در نزد من چیزى که ثابت کند از براى من غفران تو را و نیست در عمل من چیزى که استحقاق داشته باشم من به او عفو تو را.
ختام:
حضرت سید سجاد علیه السلام در سجده ى نماز شب مناجات به خدا مى نمود و عرض مى کرد: اى خداى من قسم به عظمت و جلال و عظمت تو که اگر من از ابتداء زمانى که خلقم نمودى از اول دنیا عبادت تو را مى کردم به دوام ربوبیت تو حمد و شکر مى کردم تو را به مقدار حمد و شکر تمام مردم هر آینه کوتاهى نمودم اداء شکر کوچک نعمتى از نعمتهاى تو اگر من حقیر مى نمودم معدنهاى آهن دنیا را با دندان خود شخم و حرث مى کردم زمین دنیا را به مژگان چشمهاى خود و مى گریستم از خوف تو مثل دریاهاى آسمان و زمین خون و چرک هر آینه این عمل کم است در بسیارى از امورى که حق تو بر من ثابت است اگر تو اى خداى من عذاب بکنى مرا بعد از این امور به عذاب تمام مردم و بزرگ نمائى از براى آتش جهنم جثه و جسم مرا و پر نمائى در طبقات جهنم تا اینکه نبوده باشد در آتش معذبى غیر از من و نه باشد در جهنم حطب وراء من هر آینه این به عدل تو بر من قلیل است در بسیار چیزهائى که مستوجب مى شوم من او را از عقوبت تو.
الترکیب:
ما نافیه و الاستثناء مفرغ.
شرح:
یعنى نیست چیزى براى من بعد از اینکه حکم کردى بر نفس من مگر تفضل تو را پس رحمت بفرست بر محمد و آل محمد و تفضل نما بر من.
ترجمه و شرح صحیفه (امامی و آشتیانی)
در دهمین فراز با درود بر محمد و آل خواسته هاى دیگرى را مطرح مى سازد: (بار خداوندا بر محمد و آلش درود فرست چنان نشود که من تحت ستم قرار گیرم در حالى که تو توان دفاع از مرا دارى) (اللهم صل على محمد و آله، و لا اظلمن و انت مطیق للدفع عنى).
و چنین نیز (نشود که من به ستمگرى پردازم در حالى که تو قادرى مرا از آن بازدارى) (و لا اظلمن و انت القادر على القبض منى).
(نکند من گمراه گردم در حالى که تو مى توانى مرا هدایت کنى) (و لا اضلن و قد امکنتک هدایتى).
(و نکند من فقیر و نیازمند گردم در حالى که وسعت و گشایش زندگى من از ناحیه ى تو است) (و لا افتقرن و من عندک وسعى).
و چنین (نشود که من سر به طغیان سرکشى نهم در حالى که همه ى توانگرى و امکاناتم از جانب تو است) (و لا اطغین و من عندک وجدى).
از اینجا به بعد جهت سخن را عوض کرده عرضه مى دارد: (بار خداوندا من به سوى آمرزش و مغفرت تو کوچ کرده ام، به سوى عفو و بخشش تو آهنگ نموده ام، به جانب گذشته تو اشتیاق یافته ام و به فضل تو امید و اعتماد نموده ام) (اللهم الى مغفرتک وفدت، و الى عفوک قصدت، و الى تجاوزک اشتقت، و بفضلک وثقت).
(و این در حالى است که در نزد من هیچ چیز که موجب مغفرت تو گردد، و در عملم چیزى که با آن مستحق عفوت گردم پیدا نمى شود) (و لیس عندى ما یوجب لى مغفرتک، و لا فى عملى ما استحق به عفوک).
و در یک کلام مى گوید: (من بعد از آنکه خودم درباره ى خویش قضاوت کردم جز فضل تو هیچ در اختیار ندارم) (و ما لى بعد ان حکمت على نفسى الا فضلک).
(بنابراین به محمد و آلش درود فرست، و بر من تفضل فرما) (فصل على محمد و آله، و تفضل على).
ریاض السالکین (سید علیخان)
ریاض السالکین فی شرح صحیفة سید الساجدین، ج۳، ص:۳۸۴-۳۸۰
«اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ لا أُظْلَمَنَّ وَ أنْتَ مُطیقٌ للدَّفْعِ عَنّی وَ لا أظْلِمَنَّ وَ أنْتَ القادِرُ على القَبْضِ مِنّی، وَ لا أضِلَّنَّ وَ قَدْ أمْکنَتْک هِدایتی، وَ لا أفْتَقِرَنَّ وَ مِنْ عِنْدِک وُسْعی، وَ لا أطْغَینَّ وَ مِنْ عِنْدِک وُجْدی».
لا: طلبیه للدعاء.
و اظلم: مبنى للمفعول مجزوم بها موکد بالنون الثقیله مسند الى ضمیر المتکلم، وقس على ذلک البواقى، الا ان الفعل فیها مبنى للفاعل.
و الجزم ب«لا» الطلبیه لفعل المتکلم ثابت فى الفصیح، و ان صرح النحویون بقلته و ندوره، و من شواهده قوله صلى الله علیه و آله: لا الفین احدکم متکئا على اریکته یاتیه الامر مما امرت به الحدیث رواه الاکثرون.
و قول العرب: لا ارینک هاهنا.
و قول الشاعر:
لا اعرفن ربربا حورا مدامعها مردفات على اعقاب اکوار
و قول الاخر.
اذا ما خرجنا من دمشق فلا نعد لها ابدا مادام فیها الجراضم
و الاکثرون على انه لا فرق فى ندور الجزم بها لفعل المتکلم بین المبنى للفاعل و المبنى للمفعول.
و فصل بعضهم بینهما، فحکم بالندور و القله فیما کان مبنیا للفاعل، و بالکثره فیما کان مبنیا للمفعول، کقوله علیه السلام و لا اظلمن و انت مطیق للدفع عنى، لان المطلوب منه غیر المتکلم و هو الفاعل المحذوف النائب عنه ضمیر المتکلم و الاصل لا یظلمنى احد فحذف الفاعل و انیب عنه ضمیر المتکلم، و عدل من الفعل المبدوء بیاء الغیبه الى المبدوء بالهمزه و النون، لیتمکن من الاسناد الى ضمیر المتکلم على حد الالتفات من الغیبه الى التکلم، بخلاف ما اذا کان مبنیا للفاعل، فان المطلوب منه هو المتکلم و هو نادر، لان المتکلم لا یطلب من نفسه الا على المجاز تنزیلا لها منزله الاجنبى.
قالوا: و هذا النوع مما اقیم فیه السبب مقام المسبب، فالاصل فى «لا ارینک هاهنا» لا تکن هاهنا فاراک، وقس على ذلک.
و الجمل بعد الافعال المجزومه کلها احوال، و من زعم ان «لا» فى جمیع هذه الفقرات نافیه، و الغرض الاخبار تحدثا بالنعمه، فقد ابعد.
و اطاق الشى ء اطاقه: قدر علیه فهو مطیق، و الاسم الطاقه.
و دفعت عنه الاذى: نحیته عنه.
و قبضت زیدا عن الامر: کفیته منه و منعته من فعله.
و قوله:«منى»: ظرف مستقر متعلق بمحذوف حال من القبض، اى: کائنا منى. و امکنه الامر امکانا: سهل و تیسر.
و افتقر: مطاوع افقره، یقال: فقر یفقر- من باب تعب-: اذا قل ماله، و افقره فافتقر.
و الوسع بالضم: الجده و الغنى.
وطغا طغوا من باب قال، طغى یطغى من باب تعب، و من باب نفع لغه ایضا فیقال: طغیت، و الاسم الطغیان، و هو مجاوزه الحد و الاسراف فى المعاصى و التکبر، قال تعالى:«ان الانسان لیطغى ان راه استغنى».
و الوجد بالضم و یفتح و یکسر: الجده، و هى الثروه و الاستغناء اى: لا تبتلنى بالطغیان بالاستغناء فاطغى، و الحال ان استغنائى من عندک، فان الطغیان بالمال انما یکون بسبب نسیان العبد فضل ربه و عنایته به، فینسب ذلک الى کفایه نفسه لا الى عنایه الله تعالى، اما اذا اعلم ان غناه وجدته من فضله سبحانه، فانه لا یزید الا تواضعا و عبودیه. بل اذا تامل وجد نفسه فى حال الغنى اشد افتقارا الى الله، لان الفقیر لا یتمنى الا سلامه نفسه، و الغنى یتمنى سلامه نفسه و ماله و اهله و جاهه، و الله اعلم.
تقدیم الظرف فى الفقرات الاربع للتخصیص، و معناه: الى مغفرتک وفدت لا الى غیرها، وقس على ذلک.
و وفد الیه و علیه یفد وفدا- من باب وعد- و وفودا و وفاده: قدم و ورد، و غلب استعمال الوفود فى قصد الملوک و الامراء و نحوهم للزیاده و الاسترفاد و الانتجاع.
و المراد به هنا: توجه نفسه الى طلب مغفرته تعالى، فهو استعاره، فان قصد فیه الى تشبیه نفسه بالشخص الوافد على عظیم فى توقع حصول النفع منه و نیل الاحسان لدیه، و جعل اثبات الوفود لها تنبیها على ذلک، کان من قبیل الاستعاره بالکنایه.
و ان حمل على ان المشبه به فیه هو المعنى المصدرى الحقیقى للوفود، و المشبه توجه نفسه، کان طرفا التشبیه حینئذ مفردین و الاستعاره تبعیه.
و ان جعل المشبه به فیه صوره منتزعه من نفسه و توجهها الى المغفره و طلبها لها و ترجى شمولها له، بصوره منتزعه من الوافد الى ملک او نحوه و قصده له و انتجاعه و استرفاده ایاه و تامیل نیل احسانه، کان طرفا التشبیه حینئذ مرکبین منتزعین من عده امور، و الاستعاره تمثیلیه و المستعار مجموع الالفاظ الداله على الصوره المشبه بها، الا انه اقتصر منها على لفظ الوفود الدال على ما هو العمده فى هذه الصوره، فیدل بمعونه قرائن الاحوال على ان سائر الالفاظ الداله على سائر اجزاء هذه الصوره منویه فى الاراده فتکون فى حکم الملفوظ، و لا یخفى ان هذا الوجه انسب بالمقام و ادخل فى تحصیل المرام، و اخذ على ذلک ما اشبهه من الالفاظ المستعاره، و اختر من الوجوه المذکوره ما هو الیق بمدلول العباره.
و قصدت الشىء و له و الیه قصدا- من باب ضرب-: طلبته بعینه.
و تجاوزت عن الذنب تجاوزا: عفوت عنه و صفحت، و قد تقدم بیانه.
و الشوق: نزاع النفس الى الشىء.
و قیل: هو اهتیاج النفس الى لقاء المحبوب، یقال: اشتاقه و اشتقاق الیه بمعنى.
و الفضل: ابتداء الاحسان بلا عله.
و وثق به یثق بکسر هما ثقه و وثوقا: اعتمد علیه.
قوله علیه السلام:«و لیس عندى ما یوجب لى» یحتمل ان یکون الواو للاستئناف، فالجمله لا محل لها من الاعراب، و ان تکون للحال، فالجمله فى محل نصب، اى: و الحال انه لیس عندى ما یوجب مغفرتک.
و وجب الحق یجب وجوبا: لزم و ثبت، و اوجبه: الزمه و اثبته.
و المغفره: هى ان یستر القادر القبیح ممن هو تحت قدرته، حتى ان العبد اذا ستر عیب سیده مخافه عقابه لا یقال: غفر له. و استحق الشىء استوجبه.
قوله علیه السلام:«بعد ان حکمت على نفسى» ان: مصدریه، اى: بعد حکمى، یقال: حکم علیه حکما و حکومه اى: قضى.
و لم یذکر المحکوم به لدلاله الکلام السابق علیه فحذفه اختصارا، اذ المعنى: بعد ان حکمت على نفسى بعدم ما یوجب لى مغفرتک و ما استحق به عفوک.
و الاستثناء مفرغ، و هو فى الحقیقه من عام محذوف، و ما بعد الا بدل من ذلک المحذوف، و التقدیر: و مالى شىء الا فضلک.
و الفاء من قوله:«فصل» فصیحه، اى: اذا لم یکن لى الا فضلک فصل على محمد و آله.
و تفضل على: اى احسن الى بلا عله و سبب یوجبان الاحسان، و الله اعلم.