ولايت

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

واژه ولايت

واژه ولايت با مشتقات فراوان آن، از پراستعمال‌ترين واژه‌هاى قرآن كريم است.

ولايت در لغت از ماده «وَلْى»، بر وزن «فَلْس» به‌ معناى نزديكى است. چنانكه گويند: «تَبٰاعَدْنٰا بَعْدَ وَلْىٍ»؛ پس از نزديكى دور شديم.[۱]

راغب مى‌گويد: «ولاء و توالى آن است كه دو چيز يا بيشتر چنان به‌هم نزديك باشند كه ميانشان چيز ديگرى نباشد؛ و به‌ طور استعاره به نزديكى، ولاء و توالى گويند. خواه (اين نزديك شدن) از حيث مكانى باشد يا از حيث دين يا از حيث صداقت، نصرت و اعتقاد».

همچنين در ادامه مى‌گويد: «وِلايت»، به كسر واو به معناى نصرت و يارى رساندن است و به فتح واو به‌ معناى تولى و سرپرستى امور مى‌باشد. سرانجام در يك اظهارنظر نهايى چنين گويد: «وَ حَقیقَتُهُ تَوَلِّى الْاَمْرِ»: حقيقت ولايت سرپرستى و تصدى امر است. [۲]

مفسر كبير، طبرسى نيز در معناى واژه ولايت گويد: «ولى از وَلىْ، به‌ معناى نزديكى بدون فاصله است و او كسى است كه به تدبير امور از ديگرى سزاوارتر است».[۳]

نتيجه

ولايت به‌ معناى لغوى‌اش، به‌ معناى قرب و نزديكى است اعم از قرب مادى يا معنوى و ساير معانى ذكر شده براى آن به‌ نوعى به همين معنا برمى‌گردند، چنانكه از توضيح مرحوم طبرسى درباره ولايت اين مطلب بدست مى‌آيد.

مفهوم قرب و نزديكى از مفاهيم اضافى وابسته به دو طرف است، به اين بيان كه اگر چيزى كنار چيز ديگرى قرار گيرد، مى‌گويند: «وَلِيَهُ»؛ نزديك او شد و از آنجا كه اگر شخصى به شخصى يا به چيزى نزديك بود، آن‌ شخص يا چيز هم به‌ او نزديك خواهد بود، از اين رو ولايت همچون اُخوّت يك اضافه متوافقة الطرفين است زيرا دو طرف اين اضافه همانند. برخلاف اُبُوت و بنوّت و مانند آن كه چون طرفين آن مخالف يكديگرند، متخالفة الطرفين نام دارد.

بنابر معناى لغوى ولايت، اگر انسان ولى خدا شد خدا نيز بايد ولىّ او باشد، چنانكه اگر خدا ولى كسى بود، او هم ولى خدا خواهد بود. چون اين مقتضاى اضافه متوافقة الطرفين است.

در حالى‌ كه چنين نيست زيرا قرب مطرح در قرآن، قرب خاصى است كه ممكن است از يك طرف حاصل باشد ولى از طرف ديگر حاصل نباشد. بدين بيان‌ كه هر چند خداوند بنابر سيطره مطلقه ولائيش بر آدم و عالم به كافر و مؤمن به‌ طور يكسان نزديك است: «وَ نَحْنُ اَقْرَبُ اِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَریدِ»؛[۴] ولى از آن طرف اين قرب در صورتى حاصل مى‌شود كه انسان مؤمن شود و اعمال صالح و نيك را بجاى آورد و به اصطلاح تقواى الهى را كسب كند تا بتواند به قرب الهى برسد: «اَللّٰهُ وَلِىُّ الَّذینَ ٰآمَنُوا»،[۵]، «وَ هُوَ يَتَوَلَّى الصّٰالِحینَ»[۶] در غير اين صورت، انسانهاى كافر نه‌ تنها به خدا نزديك نيستند بلكه به عكس، بسيار دورند: «اُولٰئِكَ يُنٰادَوْنَ مِنْ مَكاٰنٍ بَعیدٍ».[۷]

پس ولايتى كه در قرآن كريم مطرح است به همان معناى ساده لغوى آن نيست تا از مقوله اضافه متوافقةالطرفين باشد و در نتيجه اگر خدا به كسى نزديك بود او هم به همان نسبت به خدا نزديك باشد زيرا اين چنين روابط طرفينى تنها در اضافه‌هاى اعتبارى است نه در اضافه‌هاى واقعى قرآنى كه از نوع اضافه اشراقى است. يعنى وقتى كه در اثر ايمان و عبادت و تقوا دل بنده مؤمن متقى به نور ايمان روشن شد آنگاه است كه ذات اقدس الهى بر دل مؤمن متقى تجلى مى‌كند و در اثر اين اشراق درون، انسان مؤمن تحت ولايت الهى درآمده به او نزديك مى‌شود.[۸]

ولایت در قرآن

موضوع ولايت از مهمترين مباحث قرآنى بشمار مى‌رود، حقيقت ولايت در قرآن از جايگاه بلند اعتقادى و محتواى عميق ارزشى برخوردار است و از ذخاير و گنجينه‌هاى نهفته در درون و باطن عالم و آدم حكايت مى‌كند، كه آن نيز از سرچشمه حقايق باطنى جهان و كنه وجود عالم و نيز مبدأ اعلاى فيض، يعنى وجود واجب تعالى فيضان كرده و جان و جهان را حيات بخشيده و بر هر آنچه هست، از مُلك و ملكوت، غيب و مشهود، تكوين و تشريع سيطره پيدا كرده است.

ولايت در قرآن، حكايت حقيقت آدمى است كه استعدادهايش در اثر پيوند با ولايت بالذّات و مطلقه حق و عبادت و قرب به او به منصّه ظهور رسيده است؛ تا آنجا كه به غايت قصواى منزلت انسانى، يعنى «انسان كامل» كه همان مقام «عبوديت و بندگى» است، رسيده است؛ و در نتيجه به مقامها و منصبهاى رفيع الهى نبوّت، امامت و مانند آن دست يافته است.[۹]

مقام امامت خلافت كلّى الهى است و خلافتى است تكوينى كه به آن جهت جميع موجودات و ذرّات در برابر «ولىّ امر» خاضعند. خداوند همان ولايت تكوينى و تشريعى كه خودش دارد، همان ولايت را بدون اين كه جدا كند به پيغمبر و امام علیه السلام ثابت كرده است و فرموده: «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ...» و البته معلوم است كه «ولايت خدا» اصلى و حقيقى است و ولايت امام علیه السلام تبعى است و از شئون ولايت خداوندى است و از آن مستقل و جدا نيست.[۱۰]

لذا قرآن در آیات دیگری تصریح نموده که ولايت با همه اقسام و ابعادش بالاستقلال و بالاصاله از آنِ ذات اقدس اله كه خالق و موجد جهان هستى و جهانيان است، مى‌باشد. از جمله آن آيات زير است: «اَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ اَوْلِيٰاءَ فَاللّٰهُ هُوَ الْوَلِىُّ»؛[۱۱] آيا آنها غيرخدا را ولىّ خود برگزيدند؟! در حالى‌ كه ولى فقط خداست.

«هُنٰالِكَ الْوَلاٰيَةُ لِلّٰهِ الْحَقِّ».[۱۲]

وّلاء امامت [۱۳]

«ولاء امامت» يا امامت به معناى ولايت، چنانكه يادآور شديم بالاترين مقام معنوى انبياء و اوصياست. آن، همان چيزى است كه شيعه به آن معتقد بوده و بر آن پافشارى مى‌كند. شيعه با الهام از آيات قرآن كريم و مكتب اهل بيت عليهم السلام معتقد است. در هر زمانى يك انسان كامل كه حامل معنويت كلى انسانيت است، وجود دارد و او حجت خدا بر خلق است. براى چنين امام حامل ولايت تكوينى خاص الخاص، مقاماتى قايل است.

از جمله آن مقامات، تسلط امام بر ضماير و دلهاست. بدين معنا كه امام از نظر شيعه يك روح كلى محيط بر همه روحها است. در بيشتر زيارت هاى ائمه عليهم السلام بر اين مقام والاى آنها تصريح شده است. به‌ عنوان نمونه در اذن دخول حرم پيامبر صلى الله عليه و آله و امامان عليهم السلام مى‌خوانيم: «اَشْهَدُ اَنَّكَ تَشْهَدُ مَقٰامى وَ تَسْمَعُ كَلاٰمى وَ تَرُدَّ سَلاٰمى».[۱۴]

گواهى مى‌دهم كه شما جايگاه مرا مشاهده مى‌كنيد، سخنم را مى‌شنويد و سلامم را پاسخ مى‌دهيد![۱۵]

رسول خدا صلى الله عليه و آله با استناد به چنين ولايتى كه از جانب خداوند به او اعطا شده است. در جريان غديرخم، مسلمانان را بر وجود چنين ولايت همه‌جانبه‌اى در وجود جانشين خويش حضرت على عليه السلام خاطر نشان ساخت و با بيانى روشن حجت را بر همگان تمام كرد. حضرتش نخست از مسلمانان پرسيد: «اَلَسْتُ اَوْلىٰ بِكُمْ مِنْ اَنْفُسِكُمْ؟ قٰالُوا بَلىٰ»؛ آيا من از خود شما بر شما سزاوارتر نيستم؟ گفتند: آرى.

سپس فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاٰهُ فَهٰذٰا عَلِىٌّ مَوْلاٰهُ»؛ هر كس را كه من مولا و صاحب اختيار اويم، على عليه السلام نيز مولا و صاحب اختيار اوست.[۱۶]

استاد شهيد مطهرى پس از نقل حديث مزبور در ذيل داستان غدير مى‌نويسد: معلوم است كه [پيامبر صلى الله عليه و آله] مى‌خواهد همان اولويت خويش بر نفوس را براى على عليه السلام تصويب كند.[۱۷]

چنين ولايت مطلقه تكوينى براى همه ائمه عليهم السلام بوده و به حضرت على عليه السلام اختصاص ندارد، چنانكه امام صادق عليه السلام فرمود: «وَلاٰيَتُنٰا وَلاٰيَةُ اللّٰهِ الَّتی لَمْ يُبْعَثْ نَبِيّاً قَطُّ اِلاّٰ بِهٰا»؛[۱۸]

ولايت ما همان ولايت خداست، ولايتى كه هيچ پيامبرى جز بر آن برگزيده نشد.

از جمله آياتى كه بر ولايت به‌ معناى امامت تصريح كرده، آيه ابتلا است: «وَ اِذِا ابْتَلىٰ اِبْرٰاهیمَ رَبُّهُ بِكَلِمٰاتٍ فَاَتَمَّهُنَّ قٰالَ اِنّی جٰاعِلُكَ لِلنّٰاسِ اِمٰاماً قٰالَ وَ مِنْ ذُرِّيَتی قٰالَ لاٰيَنٰالُ عَهْدِى الظّٰالِمینَ».[۱۹]

هنگامى كه ابراهيم را پروردگارش با وسايل گوناگونى آزمود و او به خوبى از عهده اين آزمايش ها برآمد. خداوند بر او فرمود: من تو را امام و پيشواى مردم قرار دادم! ابراهيم گفت: از دودمان من (نيز) امامانى قرار ده! خداوند فرمود: پيمان من به ستمكاران نمى‌رسد!

اجمال سخن درباره اين آيه اين است كه ابراهيم عليه السلام به چيزهايى آزمايش شده بود، هدف خداوند از اين آزمايشها به‌ طور مسلم شناخت او نبود زيرا اين‌ گونه آزمايشها از مقام خداوندى كه بر همه چيز احاطه علمى دارد، بدور است بلكه هدف فراهم ساختن زمينه مساعد براى بروز استعدادهاى نهفته در درون ابراهيم عليه السلام جهت رسيدن به كمالات بالاى معنوى و مقامات عالى اخلاقى - انسانى مى‌باشد كه او را شايسته دريافت مقام والاى امامت و رهبرى همه‌جانبه مادى و معنوى و نيز باطنى و ظاهرى كرده بود.[۲۰]

ولايت، اتمام نعمت

«ولايت» ارزنده‌ترين نعمت الهى است كه به بشر ارزانى گشته است. «ولايت» اكمال دين و اتمام نعمت است. خداوند سبحان در قرآن مى‌فرمايد: «اَلْيَوْمَ اَكْمَلْتُ لَكُمْ دینكُمْ وَ اَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتی».[۲۱]

سوره مائده به اتّفاق مفسران، آخرين سوره‌اى است كه نازل شده است گرچه ممكن است برخى آيات آن متأخر از آيات سور ديگر نازل شده باشد.[۲۲]

بسيارى از اخبار منقول از راويان و مفسران شيعى و برخى از راويان عامه، شأن نزول اين آيه را واقعه غديرخم و نصب اميرمؤمنان عليه السلام به ولايت مسلمين و خلافت پيامبر صلى الله عليه و آله مى‌دانند.[۲۳] يعنى مقصود از اكمال دين و اتمام نعمت همان فريضه ولايت اميرمؤمنان است.

ولايت امام معصوم عليه السلام

بنابر اعتقاد شيعه پس از پيامبر صلى الله عليه و آله ائمه معصومين عليهم السلام عهده‌دار حكومت و ولايت هستند و اين مقام از سوى خداوند براى آنان ثابت است و اطاعت از آنان به حكم خدا و رسول واجب مى‌باشد. قرآن كريم مى‌فرمايد: «اِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّٰهُ وَ رَسُولُهُ وَالَّذینَ ٰامَنُوا الَّذینَ يُقیمونَ الصَّلاٰةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكٰاةَ وَ هُمْ رٰاكِعُونَ».[۲۴]

همانا ولى امر شما تنها خدا و رسول او و مؤمنانى هستند كه نماز به پا مى‌دارند و در حال ركوع، زكات مى‌دهند. در شأن نزول آيه چنين آمده است: رسول خدا صلى الله عليه و آله بعد از نزول اين آيه از حاضران پرسيد: كداميك از شما در حال ركوع صدقه داده است؟ شخصى كه انگشترى به او رسيده بود، در حالى كه به اميرالمؤمنين على عليه السلام اشاره مى‌كرد، پاسخ داد: آن كس كه نماز مى‌خواند، اين انگشتر را به من داد.[۲۵]

پانویس

  1. قاموس قرآن، سيد على‌اكبر قرشى، ج٧، ص٢۴۵، نشر دارالكتب الاسلاميه، تهران.
  2. مفردات راغب، ص۵٣٣، نشر المكتبة المرتضويه، تهران.
  3. ر.ك. تفسير مجمع البيان، ج٢، (از ده جلدى)، ص٣۶۵- ٣۶۶؛ نشر كتابفروشى اسلاميه، تهران.
  4. و ما به او از رگ قلبش نزديكتريم! (سوره ق، آيه ١۶ )
  5. خدا ولى كسانى است كه ايمان آوردند... (سوره بقره، آيه ٢۵٧ )
  6. و او همه صالحان را سرپرستى مى‌كند. (سوره اعراف، آيه ١٩۶ )
  7. آنها (كسانى هستند كه گويى) از راه دور صدا زده مى‌شوند! (سوره فصلت، آيه ۴۴)
  8. برگرفته از ولايت در قرآن، ج١، جوادى آملى، ص٣٧- ۴٢، مركز نشر فرهنگى رجا.
  9. ولایت در قرآن (مجموعه سخنراني ها و مقالات كنگره قرآن و ولايت)، مقاله حجةالاسلام والمسلمين ابراهيم زاده.
  10. انيس الموحدين‌، ملا محمدمهدى نراقى‌، تصحیح شهید قاضی طباطبائی، تهران‌، 1369، چاپ دوم‌، ص130، حاشیه مصحح.
  11. سوره شوری، آيه٩ .
  12. سوره كهف، آيه۴۴ .
  13. ولاء امامت حاصل ولايت تكوينى اخص و مفاد آن است و نامى است كه در لسان آيات و روايات به صاحبان اين نوع ولايت داده شده است.
  14. ر.ك. امامت و رهبرى، شهيد مطهرى، ص۵۵- ۵٧، انتشارات صدرا و ولاءها و ولايتها، ص٣۶-۴١ .
  15. ر.ك. سيره نبويه، ابن كثير، ج۴، ص۴١۶- ۴١٧، چاپ بيروت.
  16. ر.ك. سيره نبويه، ابن كثير، ج۴، ص۴١۶- ۴١٧، چاپ بيروت.
  17. ر.ك. امامت و رهبرى، ص١٠۶ .
  18. اصول كافى، ج١، ص۴٣٨، چاپ بيروت.
  19. سوره بقره، آيه١٢۴ .
  20. ر.ك. تفسيرالميزان، ج١، ص٢٧٠- ٢٧٣ و تفسير نمونه، ج١، ص٣١۵، ٣١٧و٣٢٣ .
  21. سوره مائده، آيه٣ .
  22. الميزان، ج۶، ص١۵٧ .
  23. از جمله ر.ك: الميزان، ج۶، ص١٩٢-  ١٩٧ .
  24. سوره مائده، آيه۵۵ .
  25. ولايت فقيه، چاپ سپاه، ص٢۵ .


منابع

  • معیارهای اخلاقی در فقه امام جعفرصادق علیه السلام، محمدجواد مغنیه، ترجمه علی اکبر مهدی پور.
  • ولایت در قرآن، جمعی از نویسندگان، ج1، انتشارات زمزم هدایت.
  • فرهنگ قرآن، ج28.
  • انيس الموحدين‌، ملا محمدمهدى نراقى‌، تصحیح شهید قاضی طباطبائی، تهران‌، 1369، چاپ دوم.