ابن سیرین
اِبْنِ سيرين، ابوبكر محمد بن سيرين (31 يا 33-شوال 110ق/ 651 يا 653 - ژانوية 729م)، محدث و فقيه تابعى بصري كه چند سده پس از مرگش به عنوان خوابگزاري چيرهدست نامور گرديد. پدرش، سيرين در 12ق/633م هنگام فتح عينالتمر (شهركى در عراق در نزديكى انبار) به دست خالد بن وليد به اسارت درآمد،[۱] اما روشن نيست كه آيا وي نيز از شمار همان چهل نوجوان مسيحى بود كه در آن هنگام در كليسا مشغول فراگيري انجيل بودند (نك: طبري، 3/377) يا چنانكه برخى گفتهاند (خطيب بغدادي، 5/332؛ ابن عساكر، 15/421) مسگري از اهالى جرجرايا كه به عينالتمر كوچ كرده بود؟
سيرين پس از اسارت، مولاي انس بن مالك، صحابى پيامبر صلی الله علیه و آله شد و با پرداخت 20000 درهم خود را آزاد ساخت. (ابن قتيبه، معارف، 442)
از اينرو او و فرزندانش را موالى انس خواندهاند. مادرش صفيه از موالى ابوبكر زنى پارسا بود.(ابن سعد، 7/140) محمد ناشنوا بود.[۲] و برخلاف سنت جاري در ميان موالى زنى عرب را به همسري گرفت[۳] كه برايش 30 فرزند آورد اما جز يكى به نام عبدالله همه از دست رفتند.[۴]
ابن سعد[۵] او را به علم و پارسايى ستوده است. ويژگيهايى چون رعايت جانب احتياط در مسائل شرعى، يك روز در ميان روزه گرفتن، شب زندهداري، بردباري، نرمخويى، پرهيز از مراء، اعتراف به لغزشهاي خويش و اميدواري فراوان به رحمت خداوند نك:[۶] از وي چهرهاي چونان زاهدان و پارسايان بزرگ ساخته است و همين امر موجب شده تا برخى از كسانى كه در زمينه سير و سلوك كتابهاي مهم پرداختهاند، در وي به گونه الگوي پرهيزگاري و پارسايى بنگرند.[۷][۸][۹][۱۰]
گرچه او با نسبت دادن هر كاري به اراده خداوند، اعتقاد به قدر را مىپذيرفت اما از شركت جستن در اينگونه بحثها سخت گريزان بود. [۱۱] در بررسى شخصيت او بر پايه گزارشهاي موجود به اين نكته برمىخوريم كه وي نيز مانند بيشتر كسانى كه به زهد شهرت دارند، زاويهنشينى و پرداختن به سلوك فردي را از درگيرشدن در امور سياسى و اجتماعى، برتر مىشمرده است. از اينرو با اين كه در دوران پرآشوبى مىزيست و از دور و نزديك شاهد رويدادهاي هولناكى از جمله فاجعة كربلا، ويران ساختن كعبه و كشتارهاي بىرحمانه حجاج بن يوسف بود، اما واكنشى از وي در برابر اين رويدادها ديده نمىشود و حتى گاه ديگران را نيز از سخن گفتن درباره بيدادگريهاي حاكمان زمان، تحت عنوان نهى از غيبت باز مىداشت.[۱۲] وي اميدوار بود كه خداوند از كردههاي حجاج و برخى ديگر از حكمرانان اموي درگذرد؛[۱۳][۱۴] اما گاه نيز به كنايه از معاويه و عايشه خرده مىگرفت و از امام على علیه السلام، امام حسين علیه السلام، ابوذر و حجر بن عدي جانبداري مىكرد.[۱۵][۱۶][۱۷] [۱۸]
وي در روزگار فرمانروايى عبدالله بن زبير در مكه (64-73ق/683-692م) به حج رفت و با عبدالله ديدار كرد و از وي حديث شنيد [۱۹] سپس به كوفه آمد، چندگاهى به پارچهفروشى پرداخت و از علقمه حديث شنيد. او همچنين به مداين و واسط سفر كرد.[۲۰][۲۱][۲۲] و چهار سال نيز در دمشق بسر برد.[۲۳]
ابن سيرين كه به بازرگانى اشتغال داشت در حدود 93ق تنها به سبب پيداشدن پليدي در يكى از خمهاي روغنى كه به 40000 درهم خريده بود، همه را دور ريخت و با تحمل خسارتى هنگفت به زندان افتاد.[۲۴] [۲۵] چون انس بن مالك در همان سال در بصره درگذشت و وصيت كرده بود كه ابن سيرين او را تجهيز و تكفين كند، به او اجازه دادند تا براي اجراي وصيت از زندان بيرون آيد.[۲۶] ولى ظاهراً او تا پايان عمر نتوانست بدهيهاي خود را بپردازد.[۲۷]
وي در روزگار فرمانروايى خشونت بار عمر بن هبيره (97-105ق/715-723م) در عراق نتوانست ناخشنوديش را از حكومت وي كتمان كند و از پذيرفتن مالى كه ابن هبيره برايش فرستاده بود، سرباز زد.[۲۸] او از پذيرفتن منصب قضا نيز تن زد و ناچار يك بار به شام و بار ديگر به يمامه گريخت، اما گاه به صورت پنهانى به بصره مىآمد.[۲۹][۳۰]
ابن سيرين در واپسين سالهاي زندگى به بصره بازگشت، اما در مراسم تشييع جنازه حسن بصري كه 100 روز پيش از مردن ابن سيرين رخ داد، شركت نكرد.[۳۱][۳۲] اين نشان مىدهد كه ابن سيرين پس از يك دوستى نزديك، سرانجام از حسن كناره گرفته است ولى سبب جدايى اين دو و پيدايى ضربالمثل «جالس الحسن أو ابن سيرين» دانسته نيست اما برخى از گزارشها نشان مىدهد كه حسن برخى از تكلفهاي زاهدانه ابن سيرين را نمىپسنديد و وجود او را باري گران بر خود و خويشانش مىدانست.[۳۳] همچنين از موضع ابن سيرين نسبت به حجاج سخت برآشفته بود.[۳۴]
بررسى گذرا در روايات و آراء ابن سيرين در صحاح ششگانه بيانگر اين واقعيت است كه نويسندگان صحاح به ابن سيرين به عنوان فقيهى برجسته مىنگريستند[۳۵] و رفتار و گفتارش را حجت مىدانستند. در اين كتابها بيش از آنكه از او حديثى روايت شده باشد، شاهد فتواهايش در بابهاي گوناگون فقه هستيم. ابن سيرين براي احاديث اهميت بسيار قائل بود و مىگفت كه اين حديثها دين است، بنگريد كه دين خود را از چه كسى مىگيريد.[۳۶][۳۷][۳۸] او در حفظ و نقل حديث بسيار محتاط و دقيق بود.[۳۹] و شايد همين دقتها موجب شده تا همه رجالشناسان برجسته اهل سنت او را ثقه و روايتهايش را قابل استناد بدانند.[۴۰] [۴۱][۴۲]
ابن سيرين 30 تن از اصحاب پيامبر صلی الله علیه و آله را درك كرد [۴۳] و از كسانى چون انس بن مالك، ابوهريره، ابوسعيد خدري، عبدالله بن عمر، شريح قاضى، زيد بن ثابت، يحيى بن جزار.[۴۴][۴۵][۴۶] عمران بن حصين،[۴۷]، ابودرداء مزي، [۴۸] و ديگران روايت كرد.[۴۹] [۵۰][۵۱][۵۲][۵۳]
ايوب بن ابى تميمه سختيانى[۵۴] عبدالله بن عون، هشام بن حَسّان، سلمة بن علقمه، حبيب ابن شهيد، يحيى بن عتيق؛[۵۵][۵۶][۵۷] شعبى،[۵۸] خالد حذاء، يونس بن عبيد، سليمان تميمى.[۵۹] و گروهى ديگر از وي روايت كردهاند. در مورد نظر ابن سيرين در باب نقطهگذاري قرآن روايت هاي متعارضى نقل شده است.[۶۰]
ابن سيرين و خوابگزاري: كتابها و نسخههاي خطى گوناگونى در فن خوابگزاري و با ترجمه به زبانهاي مختلف به نام ابن سيرين وجود دارد، ولى ملاحظات زير نشان مىدهد كه وي هيچ نوشتهاي در اين زمينه يا زمينههاي ديگر نداشته است و تنها روايتهاي انگشت شماري از خوابگزاريهاي وي آن هم در منابع متأخّر آمده است.
شافعى، ابن سعد، ابن معين و خليفه بن خياط درباره خوابگزاري ابن سيرين سخنى ندارند. پس از اينان احمد بن حنبل[۶۱] روايتى آورده كه نشان مىدهد وي چندان به خوابگزاري و آنچه در خواب ديده مىشود، اهميتى نمىداد. در پى او جاحظ در اين باره سه روايت از ابن سيرين نقل كرده كه دو مورد آن تؤام با ترديد است.[۶۲] سپس بخاري دو نكته [۶۳] و يك حديث به واسطه او در مورد رؤيا نقل كرده است.[۶۴][۶۵]
ابن قتيبه [۶۶] روايتى از او آورده كه نشان مىدهد وي چندان علاقهاي به خوابگزاري نداشته است، وكيع[۶۷] هم در اين باره يك روايت آورده، و ابن عبدربه [۶۸] نيز روايتى نقل كرده كه شخصى در اين باب با ابن سيرين شوخى كرده است. همچنين ابن حبان ثقات، [۶۹] به خوابگزاري وي اشارهاي كرده است. به رغم سكوت 30 منبع درباره شهرت ابن سيرين در خوابگزاري و انتساب نوشتهاي در اين فن به وي، ابن نديم (د 385ق/995م) كتابى به نام تعبير الرؤيا به او نسبت داده است[۷۰] و ابونعيم (د430ق/1039م) نخستين كسى است كه 10 روايت از خوابگزاريهاي او را آورده است [۷۱] كه اين روايات در هيچيك از منابع پيش از او يافت نمىشود.
حتى خطيب بغدادي كه به خواب و خوابگزاري علاقمند است، هيچ اشارهاي در اين مورد ندارد. ابن عساكر [۷۲] چند روايت از خوابگزاريهايش را آورده و ابن خلكان[۷۳] از مهارت زياد وي در اين فن سخن گفته است. مزي [۷۴] روايتى از عبدالله بن شوذب آورده كه وي در واسط با ابن سيرين ديدار كرده و او مهارت زيادي در فن خوابگزاري داشته است.
ابن خلدون (د 808 ق) نيز ضمن معرفى وي به عنوان يكى از مشهورترين عالمان تعبير رؤيا مىنويسد: قوانين اين فن از وي اخذ و تدوين شده است.[۷۵] ابن تغري بردي (د 874ق) هم از او به عنوان «صاحب التعبير» ياد مىكند.[۷۶] با اين همه چگونه مىتوان پذيرفت كه ابن سيرين كتابى نوشته باشد، خاصه آنكه به شدت از نوشتن حديث و هر گونه مطلبى پرهيز مىكرده است.[۷۷][۷۸][۷۹] و حتى هيچگونه نوشتهاي هم نزد خود نگاه نمىداشت.[۸۰]
آثار منسوب به وي:
- 1. تفسير الاحلام الكبير كه با اين عنوان به طور مستقل و بار ديگر با عنوان منتخب الكلام فى تفسير الاحلام در حاشية جلد اول تعطير الانام نابلسى به چاپ رسيده است. در اين كتاب نام كسانى چون سفيان ثوري (د161ق)، شافعى (د204ق)، ابن قتيبه (د276ق) و ابوسعد واعظ خرگوشى (د406ق) ديده مىشود[۸۱] كه اينان همه پس از وي مىزيستهاند. همچنين بررسي هاي ما نشان مىدهد كه پارههايى از اين كتاب (بيش از 50 مورد) از كتاب تعبيرالرؤياي ارطاميدورس خوابگزار يونانى كه توسط حنين ابن اسحاق (د260ق/873م) به عربى ترجمه شده، برگرفته شده است.[۸۲]
مىتوان احتمال داد كه تفسير الاحلام نوشتة يكى از شاگردان ابوسعد خرگوشى بوده باشد كه كتابى هم به نام البشارة والنذارة در خوابگزاري نوشته است،[۸۳] زيرا اوّلاً بيش از 30 مورد از گفتههاي ابوسعد با ذكر نام او در اين كتاب نقل شده است[۸۴] كه تدوين كننده كتاب در نقل برخى از اين گفتهها با جمله «استاد چنين گفت» از ابوسعد ياد مىكند؛ ثانياً مشايخ روايى در تفسير الاحلام همان مشايخ ابوسعد در شرف النبى است كه از آن جمله مىتوان ابوبكر محمد بن احمد اصفهانى و ابوسعيد عبدالله بن محمد رازي را نام برد.[۸۵] ثالثاً برخى از گفتههاي ابوسعد را كه ابن شاهين در الاشارات فى علم العبارات خويش آورده، در تفسير الاحلام مىيابيم[۸۶] بنابراين شكى باقى نمىماند كه تفسير الاحلام از ابن سيرين نيست.
- 2. تعبير الرؤيا، اين كتاب بارها به چاپ رسيده است و در آن نيز به نام كسانى چون ابوحنيفه (د150ق) و شافعى (د204ق) بر مىخوريم[۸۷] كه نمىتوان پذيرفت ابن سيرين شاگرد آنان بوده يا حتى آنان را ديده باشد. برخى از فقرهها و روايت هاي اين كتاب نيز با تفسير الاحلام مطابقت دارد.
- 3. تعبير الرؤيا، اين كتاب در نجف به چاپ رسيده و نام «شيخ عبدالله بن سيرين» به عنوان نويسنده بر روي آن آمده كه هويت او شناخته نيست. (براي چاپهاي مختلف دو اثر نخست و آثار خطى منسوب).[۸۸]
يكى از معاصران درباره سبب اين كه مترجمان و نويسندگان سدههاي بعد آثار خود را به ابن سيرين نسبت دادهاند، نوشته است كه آنان براي مقبول افتادن آثارشان ناگزير بودهاند كه آنها را به يكى از بزرگان متقدم نسبت دهند.[۸۹]
پانویس
- ↑ خليفه، 1/100-102.
- ↑ همانجا.
- ↑ بسوي، 2/63.
- ↑ ابن سعد، همانجا.
- ↑ همانجا.
- ↑ همو، 7/142-143.
- ↑ نك: ابونعيم، 2/263.
- ↑ ابوحيان توحيدي، 1/247-248.
- ↑ طوسى، 44-45.
- ↑ قشيري، 57.
- ↑ نك: ابن سعد، 7/143-145.
- ↑ نك: ابونعيم، 2/271.
- ↑ ابن جوزي، 74-75.
- ↑ ابن شاكر، 2/70.
- ↑ بخاري، «صحيح»، 2(4)/208-209.
- ↑ طبري، 2/236، 4/284-285، 5/256.
- ↑ زمخشري، 2/381.
- ↑ ابن اثير، 3/488، 4/242.
- ↑ بخاري، تاريخ كبير، 1(1)/90.
- ↑ ابن سعد، 7/147.
- ↑ ابن عساكر، 15/436.
- ↑ مزي، 16/305، 307.
- ↑ ابن عساكر، 15/418.
- ↑ ابن سعد، 7/144.
- ↑ خطيب بغدادي، 5/335.
- ↑ احمد بن حنبل، الزهد، 375.
- ↑ ابن سعد، 7/149.
- ↑ ابونعيم، 2/268.
- ↑ ابن عساكر، 15/418.
- ↑ نك: عامري، 101.
- ↑ ابن سعد، 7/150.
- ↑ ابن خلكان، 4/182.
- ↑ بسوي، 2/58.
- ↑ ابن جوزي، همانجا.
- ↑ قس: ابواسحاق شيرازي، 93.
- ↑ نك: ابن سعد، 7/141.
- ↑ دارمى، 19/54، 93، 94.
- ↑ مسلم، 4(1)/14.
- ↑ ابن سعد، همانجا.
- ↑ براي نمونه نك: ابن سعد، 7/140.
- ↑ عجلى، 405.
- ↑ ابن ابى حاتم، 3(2)/281.
- ↑ ابن حبان، مشاهير، 88.
- ↑ ابن سعد، 7/141.
- ↑ مسلم، 5(2)/1821.
- ↑ ابونعيم، 2/282.
- ↑ عدي بن حاتم ابن ابى حاتم، 3(2)/280.
- ↑ 16/304.
- ↑ در مورد نحوة روايت او از ابن عباس و زيد بن ثابت، نك: ابن سعد، همانجا.
- ↑ قس: ابن معين، 1/132.
- ↑ بسوي، 2/60.
- ↑ ابونعيم، 2/278-279.
- ↑ خطيب بغدادي، 5/334.
- ↑ بخاري، «صحيح»، 1(2)/66، 4/208-209.
- ↑ سندي 1/158.
- ↑ احمد بن حنبل، «مسند»، 22(3)/111.
- ↑ بسوي، 2/59، 60.
- ↑ قتاده بخاري، تاريخ كبير، 1(1)/90.
- ↑ ابن ابى حاتم، همانجا.
- ↑ ابن ابى داوود، 157، 160.
- ↑ الزهد، 374.
- ↑ 4/269 ،368 ،7/191.
- ↑ «صحيح»، 3(8)/71، 73.
- ↑ همان، 8/77.
- ↑ قس: مسلم، 5(2)/1773.
- ↑ ص450.
- ↑ .1/334
- ↑ 6/164.
- ↑ 5/349.
- ↑ ص378.
- ↑ 2/276-278
- ↑ 15/451-453.
- ↑ 4/182.
- ↑ 16/307
- ↑ ص478.
- ↑ 1/268.
- ↑ ابن سعد، 7/141.
- ↑ دارمى، 19/122.
- ↑ بسوي، 2/54، 55.
- ↑ همو، 2/59.
- ↑ ص12، 197، 384، جم.
- ↑ به عنوان نمونه، قس: تفسيرالاحلام، 92 با كتاب ارطاميدورس، 84، سطر4 و 81-82، 85، سطر 6-13، و 81، سطر 5-6، و 86، سطر 7-10.
- ↑ .I/670 ،GAS.
- ↑ ص56، 58جم.
- ↑ تفسيرالاحلام، 24، 38، 40، 47، 55، 494؛ قس: ابوسعد، 57، 123، 197، 304، 461، 488، جم.
- ↑ به عنوان نمونه، قس: تفسير الاحلام، 82، 108، 267، 309، 417 با «الاشارات»، 16، 72، 14، 165، 162.
- ↑ ص9، 28، جم.
- ↑ نك: I/633-634 .GAS,
- ↑ عبدالدايم، 2/61.
مآخذ
- ابن ابى حاتم، عبدالرحمان، الجرح والتعديل، حيدرآباد دكن، 1372ق/1952م.
- ابن ابى داوود، عبدالله، كتاب المصاحف، بيروت، 1405ق/1985م.
- ابن اثير، الكامل.
- ابن تغري بردي، النجوم.
- ابن جوزي، عبدالرحمان، الرد على المتعصب العنيد، به كوشش محمدكاظم محمودي، بيروت، 1403ق، 2/299.
- ابن حبان، محمد، كتاب الثقات، حيدرآباد دكن، 1399ق/1979م.
- همو، مشاهير علماء الامصار، به كوشش م. فلايشهمر، قاهره، 1379ق/1959م.
- ابن حزم، على، الفصل، به كوشش محمدابراهيم نصر و عبدالرحمان عميره، حجاز، 1402ق/1982م.
- ابن خلدون، عبدالرحمان، مقدمة، بيروت، داراحياء التراث.
- ابن خلكان، وفيات؛ ابن سعد، الطبقات الكبير، به كوشش ادوارد زاخائو و ديگران، ليدن، 1904-1921م.
- ابن شاكر كتبى، محمد، فوات الوفيات، به كوشش احسان عباس، بيروت، 1394ق/1974م.
- ابن شاهين، خليل، «الاشارات فى علم العبارات»، در حاشية جزء دوم تعطير الانام نابلسى، بيروت، 1384ق/ 1964م.
- ابن عبدربه، احمد، العقد الفريد، به كوشش احمد امين و ديگران، بيروت، 1402ق/1982م.
- ابن عساكر، على، تاريخ دمشق، نسخة عكسى موجود در كتابخانة مركز.
- ابن قتيبه، عبدالله، تأويل مختلف الحديث، قاهره، 1326ق.
- همو، المعارف، به كوشش ثروت عكاشه، قاهره، دارالمعارف.
- ابن معين، يحيى، معرفة الرجال، به كوشش محمد كامل قصّار، دمشق، 1405ق/1985م.
- ابن نديم، الفهرست.
- ابواسحاق شيرازي، طبقات الفقهاء، به كوشش خليل الميس، بيروت، دارالقلم.
- ابوحيان توحيدي، البصائر والذخائر، به كوشش ابراهيم كيلانى، دمشق، 1363ق/1949م.
- ابوسعد خرگوشى، عبدالملك، شرف النبى، ترجمة نجمالدين محمود راوندي، به كوشش محمد روشن، تهران، 1361ش.
- ابونعيم اصفهانى، احمد، حلية الاولياء، بيروت، 1387ق/ 1967م.
- احمد بن حنبل، الزهد، بيروت، 1403ق/1983م.
- همو، «مسند»، الكتب الستة، استانبول، 1402ق/1982م.
- ارطاميدورس، كتاب تعبير الرؤيا، ترجمة حنين بن اسحاق، به كوشش توفيق فهد، دمشق، 1964م.
- بخاري، محمد، التاريخ الكبير، حيدرآباد دكن، 1402ق/1982م.
- همو، «الصحيح»، الكتب الستة، استانبول، 1401ق/1981م.
- بسوي، يعقوب، المعرفة والتاريخ، به كوشش اكرم ضياء عمري، بغداد، 1395ق/1975م.
- تعبيرالرؤيا (منسوب به عبدالله بن سيرين)، مصر، 1298ق/1881م.
- تفسير الاحلام الكبير (منسوب به ابن سيرين)، بيروت، 1403ق/1983م.
- جاحظ، عمرو، الحيوان، به كوشش عبدالسلام محمدهارون، بيروت، 1389ق/1969م.
- خطيب بغدادي، احمد، تاريخ بغداد، قاهره، 1349ق.
- خليفة بن خياط، تاريخ به كوشش سهيل زكار، دمشق، 1388ق/1968م.
- دارمى، عبدالله، «السنن»، الكتب الستة، استانبول، 1401ق/1981م.
- زمخشري، محمود، الفائق فى غريب الحديث، به كوشش على محمد بجاوي و محمد ابوالفضل ابراهيم، قاهره، 1399ق/1979م.
- سندي، محمد عابد، ترتيب مسند الامام الشافعى، به كوشش محمد زاهد كوثري، بيروت، 1370ق/1951م.
- طبري، محمد، التاريخ، به كوشش محمد ابوالفضل ابراهيم، بيروت، 1387ق/1967م.
- طوسى، عبدالله، اللمع فى التصوف، به كوشش نيكلسون، ليدن، 1914م.
- عامري، يحيى، غربال الزمان به كوشش محمد ناجى زعبى، دمشق، 1405ق/1985م.
- عبدالدايم، عبدالله، «ابن سيرين»، الموسوعة الاسلامية، به كوشش حسن امين، بيروت، 1396ق/1976م.
- عجلى، احمد، تاريخ الثقات، به كوشش عبدالمعطى قلعجى، بيروت، 1405ق/1984م.
- قشيري، عبدالكريم، الرسالة القشيرية، قاهره، 1379ق/1959م.
- مزي، يوسف، تهذيب الكمال، نسخة عكسى موجود در كتابخانة مركز.
- مسلم بن حجاج، «الصحيح»، الكتب الستة، استانبول، 1401ق/ 1981م.
- وكيع، محمد، اخبار القضاة، به كوشش عبدالعزيز مصطفى مراغى، قاهره، 1366ق/1974م.
منابع
- دائره المعارف بزرگ اسلامی، جلد3، صفحه 1355، مدخل "ابن سیرین" از ناصر گذشته، در دسترس در کتابخانه مدرسه فقاهت، بازیابی: 4 آذرماه 1392.