قاسم بن حسن بن علی بن یقطین

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۱۶ ژوئیهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۱۳:۱۴ توسط شیرین سادات حسینی (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای جدید حاوی ' {{بخشی از یک کتاب}} <keywords content='کلید واژه: قاسم بن حسن بن علی بن یقطین، یقطین، ' /> '''...' ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

این مدخل از دانشنامه هنوز نوشته نشده است.

Icon book.jpg

محتوای فعلی بخشی از یک کتاب متناسب با عنوان است.

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)



منادي ولايت

اشاره

ابومحمد قاسم بن حسن بن علي بن يقطين بن موسي قمي؛ قاسم از خاندان معروف و مشهوري است كه خدمات شاياني به جهان اسلام، به خصوص مذهب تشيع انجام داده‌اند. سزاوار است قبل از پرداختن به شخصيت قاسم، خاندان و اجداد او به اجمال معرفي شوند، تا اهميت و نقش آنان در تاريخ اسلام روشن گردد.

خاندان قاسم

در سده دوم و سوم هجري آل يقطين خانداني علمي، سياسي و شيعه مذهب بود و شخصيت‌هاي بزرگ و تأثيرگذاري را به تاريخ اسلام عرفي كرد. سر سلسله اين خاندان، ابوالحسن يقطين بن موسي متوفي 185 ق. است كه اهل كوفه و ساكن آنجا بود. همچنين يقطين، از هواخواهان و داعيان برجسته بني‌عباس و از مخالفان بني‌اميه به حساب می‌‌‌آمد و به همين دليل، مروان حمار، او را تحت تعقيب قرار داد و يقطين به همراه خانواده‌اش به مدينه گريخت و دور از چشم حكومت، به زندگي پرداخت.[۱]

يقطين پس از روي كار آمدن عباسيان به بغداد رفت و در آنجا مقيم شد. او كه فردي هوشمند و داراي درايت سياسي و قدرت جنگاوري بالايي بود، نزد ابوالعباس سفاح و ابوجعفر منصور؛ خلفاي عباسي، پايگاهي بلند يافت. مهدي عباسي در سال 167 ق. يقطين را مأمور بازسازي مسجدالحرام و مسجد النبي صلی الله علیه و آله نمود.[۲]

يقطين گرچه در دوره امويان به دستگاه عباسيان پيوست و در زمان دولت بني‌عباس با آنان همكاري می‌‌‌كرد؛ اما از نظر مذهبي، شيعه و پيرو امامان علیه‌السلام بود. ممكن است برخي به خاطر اين همكاري در مذهب يقطين ترديد كرده باشند؛ ولي به دلايلي، تشيع او حتمی ‌‌‌است. در واقع يقطين، شيعه و معتقد به امامت بود؛ ولي عقيده خود را مخفي نگه می‌‌‌داشت. به گزارش بيشتر محدثان و مورخان شيعي، او پنهاني، با امام صادق علیه‌السلام ارتباط داشت و به آن حضرت ارادت می‌‌‌ورزيد. وي خمس و زكاتش را نزد امام می‌‌‌فرستاد. درباريان و جاسوسان از اين جريان اطلاع يافته و نزد منصور و مهدي عباسي از او بدگويي كردند؛ ولي به تعبير شيخ طوسی خداوند كيد آن دو را از وي بازداشت.[۳]

بنابراين، اين احتمال را بايد پذيرفت كه با وجود شيعه بودن يقطين، حضور او در دستگاه خلافت، به دلايل خاص سياسي و ضرورت‌ها و با اشاره و دستور امام صادق علیه‌السلام بوده است. كما اين كه اين رفتار در عملكرد پسرش، علي، به وضوح قابل بررسي است. خاندان يقطين اعم از پسران و نوادگان، جملگي از ياران و ارادتمندان امامان معصوم علیهم‌السلام بودند و اين مسأله، نشان از عقيده قلبي يقطين دارد كه فرزندانش را چنين تربيت كرده است.

يقطين چند پسر به نام‌هاي علي، عُبيد، اسماعيل، ادريس، موسي، يعقوب و خزيمه داشت كه همگي از ياران و راويان امامان علیهم‌السلام بودند.[۴]

علي بن يقطين

علي بن يقطين جد قاسم و برجسته‌ترين فرد در ميان پسران يقطين است. وي فقيه، متكلم، محدث و از بزرگان شيعه بود. منابع، او را وابسته به قبيله بني‌اسد می‌‌‌دانند.[۵] بدين ترتيب آل يقطين نبايد از نژاد عرب باشند و چون ساكنان كوفه، بيشتر ايرانيان بودند، بعيد نيست كه اين خاندان در اصل ايراني باشند.

علي در سال 124 ق. در كوفه، زاده شد و به دليل فشار بني‌اميه بر اين خانواده، وي به همراه مادر و برادرش عبيد، به مدينه مهاجرت كرد و پس از فروپاشي حكومت بني‌عباس، به همراه اعضاي خانواده به بغداد رفت و در آنجا سكونت گزيد.[۶] او در آغاز به شغل داد و ستد ابزار (نوعي ادويه) می‌‌‌پرداخت.[۷] و سپس به دستگاه خلافت عباسيان وارد شد و از كارگزاران مهدي عباسي و از خاصان و نزديكان خليفه، هارون الرشيد گرديد.[۸]

در شيعه بودن علي، جاي هيچ گونه ترديد نيست؛ ولي مذهب او، همانند پدرش از ديد عباسيان پنهان بود و در نهان، با امام كاظم علیه‌السلام ارتباط نزديك داشت. وي نزد آن حضرت، از اعتبار و جايگاهي بسيار برخوردار بود. علي بن يقطين كه ظلم و فساد خلافت عباسي را از نزديك می‌‌‌ديد، از تحمل اين وضعيت به تنگ آمده بود. او نمی‌‌‌توانست جور و جفاي حكومت را نسبت به مردم، به خصوص نسبت به شيعيان تحمل كند. از اين رو تصميم داشت از دربار، كناره‌گيري نمايد؛ اما با توصيه امام كاظم علیه‌السلام و براي خدمت به شيعيان و ستمديدگان، در دستگاه باقي ماند. مخالفان و دشمنان علي، بارها و بارها از او و از ارتباط وي با امام علیه‌السلام نزد هارون سعايت و بدگويي كردند؛ ولي به خاطر رفتار هوشمندانه او و راهنمايي‌هاي امام، در نيتشان موفق نشدند و گزندي به او نرسيد.[۹]

در مورد ايمان و پارسايي علي بن يقطين روايات بسياري وارد شده است، از جمله آن احاديث، حديثي است كه در آن امام كاظم علیه‌السلام بهشت را براي او تضمين كرده است.[۱۰] براي علي بن يقطين سه پسر ذكر شده است. احمد، حسن (پدر قاسم) و حسين.

پدر

برخي، حسن، پدر قاسم را از وابستگان بني‌هاشم و يا بني‌اسد ذكر كرده‌اند.[۱۱] در هر صورت وي از عالمان، فقيهان، متكلمان، محدثان و راويان موثق و مورد اعتماد شيعه بوده و افتخار شاگردي نزد امام كاظم، امام رضا و امام جواد علیهم‌السلام را داشته و از هر سه بزرگوار روايت كرده است.[۱۲]

وي همچنين مسائلي را كه از امام كاظم علیه‌السلام پرسيده و جواب گرفته و يا در مواقع متعدد از حضرت شنيده در كتابي جمع‌آوري و از خود به يادگار گذاشته است[۱۳] كه نشان‌دهنده اهتمام اين فرد به حفظ ميراث و فرهنگ امامان و تشيع است. مكتب تشيع از طريق همين آثار و كتاب‌ها كه به وسيله دانشمندان شيعه نگاشته شده به نسل‌هاي بعدي منتقل گرديده است و با همين تلاش‌ها و كوشش‌ها، هر چه پيش می‌‌‌رويم، اين مكتب بالنده‌تر و تابنده‌تر می‌‌‌شود.

قاسم بن حسن

قاسم از عالمان، محدثان و راويان شيعه و مطرح در شهر عالم‌خيز و عالم‌پرور قم در نيمه دوم قرن دوم و نيمه اولِ قرن سوم هجري بوده است. منابع رجالي شيعه او را مانند پدرش، از وابستگان قبيله بني‌اسد دانسته‌اند كه در قم سكونت داشته است.[۱۴]

فراگيري علم

اين عالم شيعه از شاگردان امام رضا و امام هادي علیهم‌السلام بوده و از امام رضا علیه‌السلام روايت نقل نموده است.[۱۵] وي همچنين با امام حسن عسكری علیه‌السلام معاصر بوده و در زمان آن حضرت می‌‌‌زيسته[۱۶]؛ اما در مورد اين كه وي با آن بزرگوار و نيز با امام جواد علیه‌السلام ارتباط داشته يانه، در منابع چيزي گزارش نشده است.

قاسم به جز امامان مذكور، نزد بزرگاني چون ابن ابي نجران و جعفر بن سليمان نيز شاگردي كرده و به فراگيري دانش پرداخته است.[۱۷] وي پس از اين كه روح و جانش را با علوم و معارف قرآن و اهل بيت علیهم‌السلام درآميخت و به كمالات علمی‌‌‌ دست يافت، به پرورش شاگردان پرداخت و دانش خويش را به تشنگان علم و جويندگان فضيلت منتقل نمود. شاگرداني چون احمد بن محمد بن عيسي اشعري قمی‌‌‌ و احمد بن محمد بن خالد برقي[۱۸] - كه خود از عالمان بزرگ و رجال نامدار شيعه هستند - به كسب علم نزد او و روايت از او پرداختند و اين مسأله، نشان از عظمت علمی ‌‌‌قاسم بن حسن دارد.

آثار

وي اهل تأليف و تصنيف بوده؛ اما اثر مستقلي از وي گزارش نشده است. حسين بن سعيد اهوازي از فقيهان، محدثان و دانشمندان بزرگوار شيعه كه همراه برادرش حسن از كوفه به اهواز و سپس به قم مهاجرت كرده، حدود سي كتاب نگاشته[۱۹] كه يكي از آن‌ها به نام التجمل والمروة است كه قاسم، مطالبي را بر اين كتاب افزوده است.[۲۰]

زواياي ناپيداي شخصيت قاسم

با وجود شهرت آل يقطين و پدران قاسم؛ متأسفانه از جزئيات زندگي وي (اعم از تولد، درگذشت، زادگاه و...) اطلاع چنداني در دست نيست و ما نمی‌‌‌دانيم كه شخصيت او چگونه تكامل يافته و چه عامل يا عواملي موجب مهاجرت وي به قم و سكونت در آن شهر شده است. چه بسا قبل از او، پدرش قم را به عنوان وطن خود انتخاب كرده باشد. ولي به طور قطع شهرت علمی‌‌‌ و فضاي مذهبي و سياسي قم، كه شهري شيعه نشين بود، در اين هجرت دخالت مستقيم داشته است، كما اين كه بسياري از شيعيان به خصوص علويان، به خاطر وجود همين جو گرايش به تشيع در سراسر ايران به خصوص در شهرهاي قم، كاشان، تفرش و ري، رو به اين سامان می‌‌‌آوردند.

از منظر رجال ‌شناسان

در كتاب‌هاي رجالي به جز قاسم بن حسن بن يقطين، شخص ديگري به نام قاسم بن حسن شعراني يقطيني قمی ‌‌‌نيز وجود دارد. اين قاسم، شاگرد علي بن حسكه و هر دو از غلات بودند و در مورد امام هادی علیه‌السلام افراط می‌‌‌كردند.[۲۱] از اين رو، برخي از ارباب رجال، اين دو شخصيت را يكي دانسته و قاسم بن يقطين را به غلوّ متهم كرده‌اند.[۲۲] علامه حلی، به نقل از ابن غضائري و او به نقل از عالمان قمی ‌‌‌می‌‌‌گويد: قاسم در مذهب خود افراط می‌‌‌كرد؛ ولي جنبه‌هاي مثبت او بر افراطش غلبه داشت.

علامه با استناد به اين گفته، معتقد است كه نظر عالمان قم ثابت می‌‌‌كند كه غلوّ چنداني نداشته، بلكه از اين عقيده بازگشته است.[۲۳] در مقابل، عده‌اي همچون علامه تستري در قاموس الرجال در اتحاد اين دو، ترديد كرده‌اند؛[۲۴] بنابراين غالي بودن قاسم قطعي نيست. بالاتر آن كه نجاشي كه خود از پيشگامان جرح و تعديل رجال است، به غالي بودن قاسم اشاره نكرده و خودش او را تضعيف نمی‌‌‌كند؛ بلكه ضعف وي را به حسن بن محمد بن وليد استناد می‌‌‌دهد.[۲۵] به همين لحاظ علامه مامقاني معتقد است كه نجاشي در تضعيف قاسم، توقف كرده است. بنابراين درباره قاسم، نه مدحي وارد شده و نه وثاقتش ثابت شده است. در نتيجه بر پايه قواعد رجالي، بايد او را در رديف محدثان «حسن» به شمار آورد نه ضعيف.[۲۶]

استادان

1- ابوالفضل عبدالرحمان بن ابي نجران عمرو بن مسلم تميمي:

وي مولي و در اصل از اهالي كوفه و ساكن قم و از ياران و راويان امام رضا علیه‌السلام و امام جواد علیه‌السلام[۲۷] بود. او از امام باقر علیه‌السلام و بزرگاني مانند: محمد بن ابي عمير، ابان بن تغلب، محمد بن سنان و صفوان نيز روايت نقل كرده است و شاگردان بسياري دارد.

ابن ابي نجران از عالمان، فقيهان، نويسندگان و محدثان بزرگ شيعه و فردي در غايت وثاقت و اعتماد بود، به گونه‌اي كه تمام رجال شناسان شيعه بر اين مطلب اتفاق نظر دارند. عظمت، جلالت و بزرگي او چنان است كه صدها (بيش از 550) حديث نقل كرده است. همچنين شاگردان و راويان بسياري از قبيل احمد بن محمد بن عيسي اشعري، احمد برقي، حسين بن سعيد اهوازي و داود فهدي نزد او دانش آموخته‌اند.[۲۸]

2- ابومحمد جعفر بن سليمان قمي:

از زندگي و شرح حال جعفر بن سليمان اطلاع چنداني در دست نيست؛ اما آنچه مسلم است اين كه وي از عالمان و فقيهان شيعه و اهل و ساكن قم و فردي مورد اعتماد بوده است. ابومحمد، كتابي به نام ثواب الاعمال داشته كه ظاهراً باقي نمانده است.[۲۹]

شاگردان

1- احمد اشعري:

ابوجعفر احمد بن محمد بن عيسي اشعري قمی ‌‌‌از خاندان معروف و مشهور اشعري‌ها، از اهالي قم و از ياران و راويان امام رضا، امام جواد و امام هادی علیهم‌السلام بوده[۳۰] و با امام حسن عسكری علیه‌السلام مكاتبه داشته است.[۳۱] به شهادت همه عالمان رجال، ابوجعفر فردي جليل القدر از محدثان موثق، سرآمد و پيشواي عالمان و فقيهان قم و رئيس ديني - مذهبي اين شهر بود[۳۲] كه حتي حاكم قم هم او را پاس می‌‌‌داشت و در مسايلي كه مربوط به امور ملكي اهل قم می‌‌‌شد به او رجوع می‌‌‌كرد.[۳۳] ابن حجر از عالمان معروف اهل سنت، احمد اشعري را بزرگِ شيعيان قم دانسته، می‌‌‌گويد: اشتهار و آوازه او در حدود سال سيصد هجري بوده است.[۳۴]

احمد استادان و شاگردان بسياري داشته و كتاب‌هاي متعددي تأليف كرده است.

2- احمد برقي:

ابوجعفر احمد بن محمد بن خالد برقي، دانشمند، فقيه عالي‌قدر و محدث نامی ‌‌‌شيعه در نيمه دوم سده سوم هجري و از مشايخ بزرگ روايي شيعه است. جدش محمد بن علي كه در قيام زيد شركت داشت، پس از شهادت زيد بن علي علیه‌السلام به دستور يوسف بن عمرو ثقفي دستگير و كشته شد. پدربزرگ احمد؛ يعني خالد كه سن كمی ‌‌‌داشت به همراه پدرش عبدالرحمان به روستاي «برقه» (برقارود) قم فرار كرد و در آنجا ساكن شد.[۳۵]

احمد در اين مكان به دنيا آمد و رشد كرد. برقي از اصحاب امام جواد و امام هادی علیهم‌السلام[۳۶] و از سران محدثان و عالمان شيعه بود. عالمان رجال به وثاقت او گواهي داده‌اند؛ اما اعتماد او بر روايات مرسل و روايت از افراد ضعيف، از اعتبار احاديث وي كاسته است.[۳۷] به هر جهت وي از عالمان و محدثان پژوهشگرِ شيعه است و كتاب عظيم و پرحجم محاسن كه شامل فقه و احكام شرعي، اختلاف حديث، جغرافيا، انساب و اخبار امت هاست، نمايانگر عظمت و بزرگي احمد برقي است. برقي در سال 280 ق. و به روايتي در 274 ق. درگذشت.[۳۸]

3- حسن بن علي:

يكي ديگر از شاگردان قاسم، فردي است به نام حسن بن علي[۳۹]؛ اما كنيه و القاب او در منابع ذكر نشده است. البته با توجه به اين كه اين شخص، با اين عنوان، در سند بيش از پانصد روايت قرار گرفته و استادان و شاگردان بسياري دارد.[۴۰] پس به طور قطع از عالمان معروف و بزرگ است. چه بسا ممكن است او همان حسن بن علي الوشا باشد؛ چراكه احمد بن محمد بن عيسي اشعري كه از راويان قاسم بن حسن است، از اين فرد هم روايت كرده است.[۴۱]

روايتي از قاسم

قاسم بن حسن بن علي بن يقطين روايت‌هايي از امامان معصوم علیهم‌السلام نقل نموده كه يكي از آن‌ها روايتي است در خور توجه جامعه امروز تشيع. در اين حديث يكي از مسايل مهم و حساس كه ممكن است براي گروه‌هايي به خصوص جوانان دغدغه خاطر باشد، مطرح گرديده و آن مسأله ولايت اهل بيت علیهم‌السلام است. امام علیه‌السلام در اين حديث ولايت را در كنار چهار ركن ديگر قرار داده و پس از مقايسه، اهميت و ارجحيت آن را به روشني بيان می‌‌‌كند.

قاسم با دو واسطه از امام باقر علیه‌السلام نقل می‌‌‌كند كه امام فرمود: اسلام بر پنج ستون استوار است؛ نماز، زكات، حج، روزه و اعتقاد به ولايت ما اهل بيت علیهم‌السلام. اما از اين پنج ركن، در چهارتاي اول استثنا و رخصت وجود دارد. اگر كسي مالي نداشت، زكات بر او واجب نمی‌‌‌شود. اگر كسي مال و مكنت در اختيار نداشت، حج بر او واجب نيست. اگر شخصي مريض باشد، شرع مقدس به او اجازه داده است كه نشسته نماز بخواند و روزه نگيرد. اما خداوند در مورد ولايت، هيچ گونه رخصتي نداده است. چه فرد سالم باشد چه مريض و چه فقير باشد، چه غني بر همگان واجب و لازم است كه به ولايت خاندان پيامبر صلی الله علیه و آله عقيده داشته و پيرو آنان باشند.[۴۲]

پانویس

  1. فهرست، شيخ طوسي، تحقيق جواد قيومي، قم، انتشارات نشر الفقاهة، چ اول، 1417 ق، ص 154 و 155.
  2. رحله، ابن جبير محمد بن احمد، بيروت، داربيروت، 1404 ق، ص 68؛ تاريخ طبري، محمد بن جرير، بيروت، اعلمي، ج 6، ص 390، چ پنجم، 1409 ق.
  3. فهرست طوسي، همان.
  4. اختيار معرفةالرجال، شيخ طوسي، تصحيح حسن مصطفوي، مشهد، 1348 ش، ص 437؛ رجال طوسي، تحقيق جواد قيومي، قم، جامعه مدرسين، چ اول 1415 ق، ص 352، 366، 369 و 383.
  5. رجال نجاشي، احمد بن علي، تحقيق محمدجواد ناييني، بيروت، دارالاضواء، چ اول 1408 ق، ج 2، ص 108.
  6. همان؛ فهرست طوسي، همان.
  7. اختيار معرفة الرجال، همان، ص 430.
  8. تاريخ طبري، همان، ص 391؛ دائرةالمعارف بزرگ اسلامي، ج 2، ص 184.
  9. اختيار معرفةالرجال، همان، ص 430-435؛ معجم رجال الحديث، سيد ابوالقاسم خويي، قم مركز نشر آثار شيعه، 1369 ش، ج 12، ص 227-240.
  10. همان، ص 430.
  11. رجال نجاشي، همان، ج 1، ص 148.
  12. رجال طوسي، همان، ص 372؛ قاموس الرجال، ج 3، ص 332، محمدتقي تستري، قم، جامعه مدرسين، چ دوم 1411 ق؛ مستدركات علم رجال الحديث، علي نمازي، ج 3، ص 18، تهران، حيدري، چ اول 1414 ق.
  13. فهرست طوسي، همان، ص 98.
  14. رجال نجاشي، همان، ج 2، ص 183.
  15. رجال طوسي، همان، ص 412؛ المحاسن، احمد بن محمد بن خالد برقي، تحقيق سيد مهدي رجايي، قم، المجمع العالمی ‌‌‌لاهل البيت علیهم‌السلام، چاپ دوم، 1416 ق، ج 2، ص 360.
  16. اختيار معرفة الرجال، همان، ص 516.
  17. خصال، شيخ صدوق، تحقيق علي‌اكبر غفاري، ص 277، بيروت، مؤسسه اعلمي، چاپ اول، 1410 ق.
  18. همان؛ المحاسن، همان.
  19. رجال نجاشي، همان، ج 1، ص 173؛ فهرست، شيخ صدوق، همان، ص 220؛ فهرست ابن نديم، ص 277؛ اعيان الشيعه، ج 6، ص 27.
  20. رجال نجاشي، همان، ج 2، ص 183.
  21. اختيار معرفةالرجال، همان، ص 516، 518، ص 21 و 555.
  22. رجال طوسي، همان، ص 390.
  23. خلاصةالاقوال في معرفة الرجال، علامه حلي، تحقيق: جواد قيومي، قم، مؤسسه نشرالفقاهة، چ اول 1417 ق، ص 389.
  24. قاموس الرجال، همان، ج 7، ص 357.
  25. رجال نجاشي، همان.
  26. تنقيح المقال، مامقاني، ج 2، ص 19، ابواب الفاء.
  27. رجال نجاشي، همان، ج 2، ص 45.
  28. رجال برقي، احمد بن ابي عبدالله، انتشارات دانشگاه تهران، 1342، ص 57.
  29. معجم رجال الحديث، همان، ج 9، ص 301 و ج 22، ص 141.
  30. رجال نجاشي، همان، ج 1، ص 302.
  31. رجال طوسي، همان، ص 366، 397 و 409؛ جامع الرواة، محمد بن علي اردبيلي، ج 1، ص 69، تهران، انتشارات جهان، بي‌تا.
  32. اختيار معرفةالرجال، همان، ص 435.
  33. رجال نجاشي، همان، ج 1، ص 216؛ فهرست طوسي، همان، ص 68.
  34. مفاخر اسلام، علي دواني، تهران، اميركبير، چ دوم، 1363 ش، ج 1، ص 398 و 404.
  35. لسان الميزان، ابن حجر عسقلاني، ج 1، ص 283، بيروت، دارالفكر، چ اول، 1408.
  36. رجال نجاشي، همان، ج 1، ص 204.
  37. رجال برقي، همان، ص 57 و 59.
  38. فهرست طوسي، همان، ص 62.
  39. رجال نجاشي، همان.
  40. الاستبصار، شيخ طوسي، ج 2، ص 43، تحقيق: سيد حسن موسوي خراساني، تهران، دارالكتب الاسلاميه، چاپ سوم، 1390 ق.
  41. معجم رجال الحديث، همان، ج 5، ص 7.
  42. همان، ص 34.

(43). خصال، همان.

منبع

محمد غفوري, ستارگان حرم، جلد 19، صفحه 45-53