یونس بن عبدالرحمن
يونس بن عبدالرحمن
ستاره تابان
بدون ترديد يكى از رجال فرزانه و سرآمد در علم حديث، يونس بن عبدالرحمن است. كوشش ها و تلاش هاى مقدس و پيگير او در حوزه نشر حديث و معارف اهل بيت عصمت و طهارت و استواركردن بنيادهاى عقيدتى تشيع راستين و اسلام ناب، در تاريخ ماندگار خواهد بود، از اين رو معرفت و آشنايى با اين چهره فرهيخته و خردمند بر پژوهشگران و انديشمندان معارف اسلامى كارى بايسته و در خور اهميت است.
سيماى يونس بن عبدالرحمن
اسم او يونس، كنيه اش ابومحمد، معروف به «مولى آل يقطين»(1) و نسبتش، قمى است. اين كه در چه سالى قدم به عرصه وجود نهاد، چندان روشن نيست؛ ولى جمعى از دانشوران شيعى نوشته اند كه او در دوران زمامدارى هشام بن عبدالملك چشم به جهان گشود.(2)
از اين اشاره تاريخى مى توان به طور تقريبى مشخص كرد كه اين محدث فرزانه، در كدام سده و در چه سالى به دنيا آمده است. مورخان نوشته اند؛ هشام بن عبدالملك كه يكى از خلفاى بنىاميه بود، بعد از اين كه برادرش يزيد عبدالملك در سال 105 هـ.ق از دنيا رفت، به خلافت و حكومت رسيد. بنابراين آغاز حكومت او در سال 105 هـ.ق است و بعد از بيست سال حكومت و سلطنت در سال 125 هـ.ق مرد.(3)
بر اين اساس مى توان گفت كه يونس بن عبدالرحمن بين سال هاى 105تا 125 هـ.ق و نيمه اول از سده دوم هجرت چشم به جهان گشود.
قمى بودن
اين محدث به عنوان قمى، آن چنان معروف نيست؛ ولى بنابر دلايل و شواهد او اهل قم است، البته ممكن است او براى فراگرفتن معارف دين، از قم به مدينه هجرت كرده و تا آخر عمر در جوار قبر مطهر پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله ماندگار باشد. به چند دليل مى توان قمى بودن وى را ثابت كرد:
1. جالب است اين نكته را بدانيم كه چند نفر از كسانى كه از خرمن دانش وى فيض برده اند، قمى هستند، همانند: عبد العزيز مهتدى قمى كه از ناحيه حضرت رضا علیهالسلام وكيل و نماينده بود و به حضرت عرض كرد: من هميشه نمى توانم به محضر شما شرفياب شودم براى فراگرفتن احكام دينى؛ نيازهاى دينى خود را از چه كسى اخذ كنم؟ امام در جواب فرمود: از يونس بن عبدالرحمن.(4)
عباس بن معروف قمى، محمد بن خالد برقى قمى، ريان بن شبيب - هم كه ساكن قم بودند. - و احمد بن محمد خالد برقى قمى نيز از محضرش استفاده كردند و اين ها نشانه قمى بودن اوست، لذا او را در اصل قمى مى دانند.
2. استاد جعفر سبحانى كه احاطه اش بر علم رجال شناسى مورد عنايت محققان است، به مؤلف اين مقاله فرمود: به نظر مى رسد يونس بن عبدالرحمن، قمى است.
3. عبدالقادر بن طاهر بغدادى (متوفى 429 هـ.ق) در كتاب معروف خود، هنگامى كه نام گروه ها و فرقه هاى شيعه را ذكر مى كند، مى نويسد: «از اين طائفه است «يونسيه» كه به يونس بن عبدالرحمن قمى منسوباند»(5) و سمعانى در كتاب معتبر خويش چنين مى نگارد: «يونسيه گروهى از شيعه هستند كه به يونس بن عبدالرحمن قمى، مولى آل يقطين نسبت داده مى شوند»(6) و شهرستانى نيز در ملل و نحل اين مطلب را مورد عنايت قرار داده است.(7)
اساتيد
يكى از دلايل رشد و بالندگى اين استوانه فقه و حديث شيعه، داشتن استادانى برجسته بود كه در درجه اول، امامان معصوم علیهمالسلام قرار داشتند. وى نهايت بهره و فيض را از وجود بابركت آنان برد و بعد از امامان، اساتيد بزرگى داشته كه تعداد آنان حدوداً به 25 نفر مى رسد و نام بردن همه آنان در اين نوشتار چندان ثمربخش نخواهد بود؛ ولى به عنوان نمونه، به ذكر چند نفر از شاخص ترين آنان بسنده مى كنيم:
- 1. عبدالله بن سنان: محدث و فقيه فرزانه كه به گفته نجاشى: مسئوليت بيت المال را در حكومت منصور و مهدى و هادى و هارون الرشيد به عهده داشت. او روايتگرى مورد اطمينان و از اصحاب و ياران ما و جليل القدر است كه هيچ گونه طعنى بر او روا نيست.(8)
- 2. عبدالله بن مسكان: از نيكان و ستاره اى درخشان در آسمان علم و روايت و از اصحاب اجماع و محدثى بسيار بزرگوار و مورد اطمينان است.(9)
- 3. هشام بن سالم: محدثى است كه به طور كامل مورد توجه و اعتماد است و از ياران حضرت صادق و حضرت موسى بن جعفر علیهمالسلام به شمار مى رود.(10)
- 4. هشام بن حكم: همان كسى است كه با عمرو بن عُبيد در مسجد بصره پيرامون مسئله امامت و رهبرى جامعه اسلامى مناظره كرد و او را از نظر استدلال و دليل محكوم كرد.(11) مى گويند در اصل اهل كوفه بود، ولى در بغداد به شغل تجارت پرداخت. از نظر روايت بسيار مورد اعتماد و از منظر اعتقاد به ولايت ائمه شيعى، بسيار پايبند و معتقد و در حقيقت يك شيعه راستين بود. وى در سال 179 هـ.ق در كوفه چشم از جهان فروبست.(12)
- 6. حماد بن عثمان رواسى: از اصحاب اجماع و شخصى مورد اطمينان است.(14)
- 7. على بن رئاب: جليل القدر و محل اطمينان و اعتماد و صاحب كتاب و اصلى بزرگ است.(15)
- 8. حارث بن مغيره: يار سه معصوم (حضرت امام باقر، امام صادق و امام كاظم علیهمالسلام) و صاحب جايگاه رفيع و بلندى نزد رجال نويسان شيعى است.(16)
شاگردان
تربيت شاگردان كارآمد يكى ديگر از نكات مثبت در زندگى يونس بن عبدالرحمن است. وى در اين عرصه به توفيقات زيادى دست يازيد و با پرورش شاگردان بسيار قدم هاى بلندى در راه نشر حديث و معارف اهل بيت علیهمالسلام برداشت.
او دانش خود را از كوثر زلال و ناب امامان معصوم علیهمالسلام فراگرفته بود؛ لذا يافتههايش رابه افراد لايق و مستعد مى آموخت. در اين راستا جمعى از دين باوران و دانش پژوهان، پروانهوار دور شمع وجودش را گرفتند و از محضرش بهره بردند. تعداد شاگردان او را تا چهل و پنج نفر نوشته اند كه عده اى از آنان بدون ترديد، از نخبگان و فرزانگان حوزه حديث و معارف شيعه محسوب مى شوند.(17)
به نام چند تن از آنان اشاره مى كنيم:
1. محمد بن عيسى بن عبيد يقطينى: بيشترين روياتى كه عيسى بن عبيد نقل كرده، از يونس بن عبدالرحمن است. او از كسانى است كه كتاب هاى يونس را گزارش داده و مى گويند در روزگار خود، از نظر فضل و علم نظير نداشت و محل اعتماد و اطمينان است.(18)
2. عبدالعزيز مهتدى قمى: از وكلا و خاصان حضرت امام رضا علیهالسلام بود و در قم زندگى مى كرد. او مورد عنايت و اطمينان است.(19)
3. حسن بن على الوشاء: از امام رضا علیهالسلام و از چهرهاى برجسته و شاخص شيعه است. احمد بن محمد بن عيسى قمى مى گويد: «هنگامى كه براى طلب حديث به كوفه رفتم، در آن جا با حسن بن على الوشاء ملاقات كردم...» تا اين كه از قول استادش حسن بن على وشاء نقل مى كند: «من در اين مسجد نهصد محدث و استاد حديث را ديدم كه هر يك مى گفت: حديث كرد مرا، جعفر بن محمد علیهمذالسلام».(20)
4. عباس بن معروف قمى: از برجستگان حوزه حديث، اهل قم و مورد اطمينان است.(21)
5. محمد بن خالد برقى قمى: پدر احمد بن محمد بن خالد است. محمد بن خالد را از ياران موسى بن جعفر و امام رضا و امام جواد علیهمالسلام شمرده اند و به او اعتماد دارند.(22)
6. ريان بن شبيب: ساكن قم و از ياران حضرت رضا علیهمالسلام بود. او موثق و مورد اطمينان است.(23)
7. احمد بن محمد بن خالد برقى: صاحب كتاب محاسن.(24)
معرفى آثار
يكى از نشانه هاى عظمت شخصيت علمى يونس بن عبدالرحمن كتاب ها و تصنيفاتى است كه از خود به يادگار گذاشت. او در اين عرصه از پرتلاش ترين و فعال ترين محدثان و فقيهان شيعى است. تراجمنويسان بزرگ شيعه كتاب هاى فراوانى را از او نقل كرده اند؛ حتى شخصيت برجسته شيعى، فضل بن شاذان مى گويد: يونس بالغ بر يك هزار كتاب در رد مخالفان شيعه تأليف كرد.(25)
مرحوم نجاشى مى گويد: او كتاب هاى فراوانى دارد. آن گاه به ترتيب كتابهايش را نام مى برد: «كتاب السهو، الادب، الزكاة، جوامع الآثار، فضل القرآن، كتاب النكاح، الحدود، الصلوه، العلل الكبير، التجارات و كتاب يوم و ليلة.(26) جناب شيخ طوسى هم در اين زمينه مى نگارد: او داراى كتاب و تأليفات فراوانى است، همانند: كتاب هاى حسين سعيد اهوازى؛ بلكه بيشتر از آن ها.(27)
صحابى امام
يونس بن عبدالرحمن از جمله دلباختگان و شيفتگان خاندان پيامبر گرامى اسلام است. او اخلاص و ارادت خويش را به پيشگاه مقدس امامان شيعه ابراز مى كرد و در اين راه هرگز احساس خستگى نمى كرد.
تمام گزارش دهندگان تراجم و دانشمندان شيعى او را از ياران حضرت موسى بن جعفر و حضرت رضا علیهمالسلام مى دانند.(28) شيخ طوسى در يك مورد او را از ياران امام موسى بن جعفر علیهالسلام و در جاى ديگر از ياران و اصحاب حضرت امام رضا علیهالسلام مى داند.(29) همچنين نوشته اند: يونس در دو موقعيت توفيق ملاقات با امام صادق علیهالسلام را يافت؛ اولين بار در كنار قبر رسول اكرم صلی الله علیه و آله در مدينه و يك بار هم هنگام سعى بين صفا و مروه. خودش مى گويد: براى من ممكن نشد از امام علیهالسلام حديثى و روايتى بپرسم.(30)
يونس از منظر امام علیهالسلام
در ميان ياران و صحابه امامان شيعه علیهمالسلام افراد نادرى پيدا مى شوند كه از ناحيه امام و حجت خدا، مانند يونس مورد ستايش قرار گرفته باشند؛ البته بر محقق انديشمند اين نكته مخفى نيست كه اين ستايش ها و ثناها به آن بعد روحى، معنوى و علمى برمى گردد كه در اين راوى بزرگوار تجلى يافته است. وى در پاسدارى از مرزهاى ولايت ناب و دفاع از حوزه معرفت دينى بر مبناى حكومت نبوى و علوى، تلاشى فراوان از خود نشان داد.
موقعيت علمى و حديثى
فضل بن شاذان نيشابورى مى گويد: عبدالعزيز مهتدى كه از نيكان و خوبان قم بود، به من گزارش داد؛ از حضرت رضا علیهالسلام پرسيدم: من در هر موقعيتى نمى توانم به حضور شما مشرف شوم؛ براى فراگرفتن مسائل و احكام دينى خود، از چه كسى سؤال كنم؟ امام در جواب فرمود: از يونس بن عبدالرحمن.(31)
از همين راوى خبر ديگرى روايت كرده اند كه گفت: از حضرت رضا علیهالسلام پرسيدم: آيا يونس بن عبدالرحمن نزد شما مورد اطمينان و اعتماد هست تا احكام دين را از او فراگيرم؟ امام فرمود: بله.(32)
از اين گزارش تاريخى، نهايت اعتماد امام معصوم علیهالسلام به يونس اثبات مى شود و با توجه به اين روايت است كه تمام عالمان و فقيهان متفكر شيعه، براى حجت بودن گزارش دهندگان روايات و آثار اهل بيت عصمت و طهارت، به وثاقت و مورد اعتماد بودن روايتگر اخبار و احاديث، بسنده كرده اند.
راويانى همانند يونس كه ائمه دين، شيعيان را براى فراگرفتن آموزه هاى دينى و روايات آل پيغمبر علیهمالسلام به آنان ارجاع داده اند، بين ياران امامان تنها چند نفر هستند؛ ابان بن تغلب، محمد بن مسلم، زرارة بن اعين، ابوبصير، زكريا بن آدم، عثمان بن سعيد و محمد بن عثمان بن سعيد.(33)
جناب نجاشى بعد از نقل روايت فوق از عبدالعزيز چنين اظهارنظر مى كند: اين كلام امام، شأن و فضيلت والايى در حق يونس است.(34)
بهشتى
محمد بن يونس مى گويد: حضرت امام رضا علیهالسلام سه بار، براى يونس بهشت را ضمانت كرد. از امام جواد علیهالسلام نيز نقل مى كند كه آن بزرگوار از طرف خود و پدران گرامىاش بهشت را براى يونس بن عبدالرحمن ضمانت كرد.(35)
تقريظ
احمد بن خلف اين گونه گزارش مى دهد: من بيمار بودم. حضرت جواد علیهالسلام به عيادتم آمد و در بالاى سر من كتابى از يونس به نام «يوم و ليله» را ديد. آن را برداشت و با دقت ورق زد، صفحه به صفحه نگاه كرد تا كتاب به پايان رسيد؛ آن گاه سه مرتبه، فرمود: خداوند يونس را رحمت كند.(36)
ابوهاشم جعفرى كه از ياران برجسته امامان شيعه است، مى گويد: كتاب «يوم و ليله» يونس بن عبدالرحمن را نزد امام عسكرى علیهالسلام بردم. حضرت با نظرى دقيق به تمام كتاب نگاه كرد و تا آخر آن را ورق زد و فرمود: آنچه در اين كتاب است، دين من و دين پدرانم است؛ تمام اين كتاب حق و حقيقت است.(37) بنابر نقل مرحوم نجاشى، امام عسكرى علیهالسلام فرمود: خداوند به يونس در عوض هر حرفى از اين كتاب، نورى در روز قيامت عنايت فرمايد.(38)
مشمول دعاى امام علیهالسلام
ابوهاشم جعفرى نقل مى كند كه: از امام جواد علیهالسلام در شأن و منزلت يونس سؤال كردم، فرمود: خداوند او را رحمت كند.(39)
باز مى گويد: از امام جواد علیهالسلام پرسيدم: درباره يونس چه مى فرماييد؟ فرمود: كدام يونس؟ گفتم: يونس بن عبدالرحمن. فرمود: گويا نظر تو مولى آل يقطين است؟ عرض كردم: بله. فرمود: خداوند متعال او را مشمول رحمت خود قرار دهد، او در مسير و روش و سيره ما اهل بيت بود. يك بار ديگر فرمود: خدا رحمتش كند، بنده بسيار خوبى براى خدا بود. طبق گزارش ديگرى فرمود: خداى متعال او را رحمت كند، بنده صالح خدا بود.(40)
مورد رضايت امام علیهالسلام
جعفر بن عيسى اين چنين گزارش مى دهد: جمعى از ما شيعيان در محضر امام رضا علیهالسلام بوديم. يونس بن عبدالرحمن هم در اين جمع حاضر بود. همان موقع چند نفر از اهل بصره، از امام اجازه ورود خواستند. حضرت به يونس اشاره كرد كه به داخل اطاق برود، پرده را بياندازد و لحظاتى پشت پرده بماند و مبادا حركتى كند تا هنگامى كه خود به وى اجازه دهد. سپس آن ها كه از بصره آمده بودند، به خدمت امام رسيدند و درباره يونس سخنان بدين بر زبان راندند و از او بدگويى كردند و تهمتهايى به او روا داشتند.
امام سر مباركش را پايين انداخته و ساكت بود. در اين هنگام آن ها بلند شدند و رفتند. اين جا بود كه حضرت به يونس اجازه داد از پشت پرده خارج شود و به جلسه بازگردد. يونس زمانى كه آمد، قطرات اشك از گوشه هاى چشمانش جارى بود و گريه مى كرد. عرض كرد: جانم به فدايت، من از آرمان شما اهل بيت دفاع مى كنم و اين است حال من در نزد بعضى از يارانم! حضرت فرمود: اى يونس، وقتى كه امام و رهبرت از تو خشنود و راضى است، از اين سخنان ناروا ناراحت و اندوهگين مباش. اى يونس! با اين مردم به اندازه فهم و درك آنان سخن بگو و در آن زمينههايى كه بالاتر از درك و استعداد آن ها است، ايشان را به حال خود واگذار. آن گاه امام مثال جالبى بيان كرد و فرمود: بر تو باكى نيست اگر در دست تو يك دُرّ و گوهر گرانبها باشد؛ ولى مردم بگويند: اين چيز فاقد ارزش است؛ يا در دست تو چيز بىارزشى باشد و مردم بگويند: متاع بسيار گرانبهايى است. آبا به حال تو سودى دارد؟ عرض كرد: نه.
فرمود: بله! تو هم اين چنين هستى، هنگامى كه در راه ولايت و پاسدارى از مكتب و آيين اهل بيت هستى و امام از تو رضايت دارد، از آنچه مردم دربارهات بگويند، نگران مباش و با آنچه آن ها بگويند، ضررى بر تو وارد نمى شود.(41)
در همين راستا مى بينم بعضى از روايات در مذمت و انتقاد از يونس وارد شده كه البته اسناد آن روايات اعتبار ندارد. با نظر به همين نكته، حضرت امام رضا علیهالسلام به يونس توصيه فرمود كه بايد هر سخنى را براى هر كس نگويى. استعدادها، قريحه ها و ظرفيت ها مختلف است. حكمت را بايد به اهلش ياد داد و از نااهل دريغ داشت؛ لذا پيامبر صلی الله علیه و آله فرمود: ما پيامبران مأموريم كه ظرفيت هاى فكرى مردم را مراعات كنيم و به اندازه فهم و دركشان با آنان سخن بگوييم.(42)
گويا يونس گاهى روايات و احاديث عميق و سنگينى را كه درباره مقامات معنوى ائمه دين بود، براى عده اى نقل مى كرد و طبعاً آنان قدرت قهم و هضم و درك اين معانى بلند را نداشتند؛ لذا گاهى امام از او انتقاد مى فرمود. از منظر ديگر، اين مذمت ها و انتقادها براى اين بود كه شخصيت هاى بزرگ حديثى و فقهى شيعه از تعرض و هجمه مخالفان محفوظ و مصون بمانند و به آن ها صدمه و زيانى وارد نشود.(43)
خصلت هاى پسنديده
الف) مبارزه با انحراف ها:
لحمد بن فضل از اين محدث جليل، نقل مى كند: وقتى حضرت موسى بن جعفر علیهالسلام به شهادت رسيد و از دنيا رفت، نزد وكلاى آن حضرت كه در شهرها بودند، اموال فراوانى بود. وجود اين اموال در نزد آنان، باعث شد آن ها مذهب باطل «واقفيه» را اختراع كنند؛ لذا مرگ امام موسى بن جعفر علیهالسلام را انكار كردند تا اموال را خود تصاحب كنند؛ زياد قندى هفتاد هزار دينار و على بن ابى حمزه سى هزار دينار نزد خود داشتند. هنگامى كه من اين انحراف آشكار را مشاهده كردم و امامت حضرت رضا علیهالسلام براى من ثابت و مسلم شد، به تبليغ و حمايت از شأن و منزلت و امامت حضرت رضا علیهالسلام پرداختم و شيعيان را به سوى آن وجود گرامى دعوت كردم. آن دو نفر تا مبارزه سخت مرا ديدند، نماينده اى به سوى من فرستادند و پرسيدند: به چه دليل مردم را به سوى او حضرت رضا علیهالسلام دعوت مى كنى؟ اگر پول مى خواهى، ما تو را بىنياز مى كنيم. آنان متعهد شدند كه ده هزار دينار به من بدهند تا از اين تبليغ و افشاگرى دست بردارم. به آنان گفتم: اين روايت از امامان شيعه به ما رسيده است كه: «هر زمانى كه ديديد در جامعه اسلامى انحراف و بدعت به وجود آمد، بايد در مقابل آن بايستيد، موضع بگيريد و ساكت و خاموش ننشينيد وگرنه نور ايمان از شما سلب خواهد شد» من هرگز جهاد و مبارزه در راه خدا را ترك نخواهم كرد. بر اين اساس بود كه آن ها كينه مرا در دل گرفتند و مبارزه سختى را بر عليه من شروع كردند.(44)
ب) پايبندى به عبادت:
حسن بن علويه كه شخصى موثق است، مى گويد: از فضل بن شاذان شنيدم كه مى گفت: يونس پنجاه و چهار حج و پنجاه و چهار عمره به جاى آورد.(45) محمد بن عيسى بن عبيد نيز مى گويد: يونس چند برادر داشت. هر روز به خانه آنان مى رفت و احوالشان را مى پرسيد و بعد به خانه خود مى آمد، مختصر غذايى تناول مى كرد و كمكم آماده نماز مى شد. بعد از انجام فريضه نماز، مى نشست و كتاب تأليف مى كرد.(46)
ج) از ياران اجماع:
در بين ياران و اصحاب امامان شيعه، عده اى چهره شاخص و شناخته شده اى دارند كه در زبان علمى اهل رجال، به «اصحاب اجماع» مشهورند و فقيهان شيعه از صدر اول تا زمان ما به اين جمع علاقه و عنايت ويژه اى دارند و به اخبار و رواياتى كه آنان نقل مى كنند، توجه تام و تمام دارند. عده آن ها هيجده نفر است و يونس نيز يكى از آن هاست. ريشه اين اجماع و اتفاق، سخنى است كه رجال شناس معروف، كشى از قول عالمان اصحاب شيعه روايت مى كند. او در دو، سه مورد از كتاب خود مى نويسد: «اصحاب ما، اتفاق دارند بر صحيح شمردن رواياتى كه از اين جمع و گروه روايت شود و به مقام فقهى و دانش آنان اعتراف دارند. يكى از آن ها يونس بن عبدالرحمن است.(47)
از منظر بزرگان
مطلب ديگرى كه در شناسايى شأن و منزلت و جايگاه رفيع اين عالم و راوى خستگى ناپذير قابل بررسى است، ديدگاه دانشمندان درباره او است. نام مبارك وى در تمام كتاب هاى رجالى شيعه مطرح و مورد عنايت است و اين اظهارنظرها چهره او را پرفروغ تر مى سازد. ابن نديم (متوفى سال 380 هـ.ق) در كتاب معتبر و مشهور خود، هنگامى كه فقيهان و عالمان برجسته شيعى را نام مى برد، اين چنين مى گويد: يونس بن عبدالرحمن از آنان است. او علامه روزگار خويش بود.(48)
مرحوم شيخ طوسى در رجال مى گويد: در نظر من محدثى مورد اطمينان است.(49)
نجاشى مى نگارد: يونس بن عبدالرحمن از برجسته ترين و شاخص ترين عالمان شيعى و صاحب منزلت و مقامى رفيع است. حضرت امام رضا علیهالسلام يارانش را براى فراگيرى فتوا و دانش به او ارجاع مى داد و پيروان مذهب باطل وقف (واقفيه)، مال فراوانى به او پيشنهاد كردند ولى وى از پذيرش اموال امتناع ورزيد و بر روش مستقيم ثابت و پابرجا ماند.(50)
فضل بن شاذان مى گويد: در زمان زندگى پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله در ميان ياران و صحابه پيامبر گرامى از منظر فقاهت و دانش دينى، كسى به پاى سلمان فارسى نرسيد و فقيه ترين و عالم ترين دانشمند بعد از روزگار پيامبر در بين ياران امامان معصوم شيعى، يونس بن عبدالرحمن است.(51) و علامه حلى مى فرمايد: او انسانى بزرگ و از پيشگامان مكتب تشيع است.(52)
غروب ستاره
پس از عمرى تلاش خالصانه در راه نشر معارف دين و آثار عترت سيد المرسلين، جان يونس در قفس تنگ اين جهان خاكى تاب و طاقت نياورد و سرانجام در سال 208 هـ.ق جان به جان آفرين تسليم كرد و روح بلند و الهى او كه سرشار از ايمان به خدا و عشق به محمد صلی الله علیه و آله و عترت پاك او بود، به ملكوت اعلى پيوست و در جوار رحمت الهى آرميد.(53)
بدن پاك او در كنار روضه مطهره رسول اكرم صلی الله علیه و آله در مدينه منوره به خاك سپرده شد و همان طور كه در زندگى دلش همراه حضرت محمد صلی الله علیه و آله بود، جسم او نيز در جوار آن بزرگوار دفن شد.
برگرفته از روايات او
در سرتاسر كتاب هاى گرانسنگ حديث و روايت شيعه نام يونس بارها به چشم مى خورد و اين خود گوياى عظمت شخصيت اين فقيه دين شناس و محدث پرهيزگار است. در پايان به دو مورد از رواياتى كه او نقل كرده است، بسنده مى كنيم:
1. يك واسطه از امام صادق علیهالسلام نقل كرد: آن حضرت از رسول اكرم صلی الله علیه و آله روايت كرد كه پيامبر فرمود: روزى پيامبر خدا، حضرت موسى علیهالسلام در جايى نشسته بود. شيطان به صورت يك انسان به سوى او آمد، آن كلاه را از سر برداشت و بر پيامبر خدا حضرت موسى سلام كرد. موسى به او فرمود: تو كيستى؟ گفت: من ابليسام. موسى او را نفرين كرد كه خدا تو را به ما نزديك نگرداند! به اين جا چرا آمده اى؟ گفت: آمده ام بر تو سلام كنم، به خاطر مقام و موقعيتى كه در پيشگاه خداوند دارى. موسى گفت: اين كلاه چيست؟ جواب داد: اين همانند دامى است كه با آن دل فرزندان آدم را صيد مى كنم و مى ربايم. من آنان را به زرق و برق ماديات مى فريبم. موسى به او فرمود: به من بگو كه كدام يك از گناهان است كه اگر فرزند آدم انجام دهد، تو بر آنان تسلط مى شود؟ گفت: چند گناه است:
- 1. خودپسندى؛
- 2. كارهاى خوبى كه انجام داده اند، در نظر آنها بزرگ جلوه كند.
- 3. گناهان در پيش آنان كوچك باشد.(54)
2. به يك واسطه از امام جعفرصادق علیهالسلام نقل مى كند: آن بزرگوار خطاب به شيعيان فرمود: به خدا سوگند! شما شيعيان پيرو آن دين و آيينى هستيد كه دين خدا و فرشتگان آسمان است. شما ما را با پيشه كردن ورع و تلاش و كوشش پيگير در راه خدا يارى و همراهى كنيد و بر شما باد اهميت دادن به نماز و اين كه تقوا و پرهيزكارى و دورى از گناهان را روش و برنامه خود قرار دهيد.(55)
پى نوشت
(1). رجال كشى، ج 2، ص 777؛ فهرست شيخ طوسى، ص 181؛ رجال نجاشى، ص 311 و الانساب سمعانى، ج 13، ص 350.
(2). رجال نجاشى، ص 311 و تنقيح المقال، ج 3، ص 338.
(3). حيوة الحيوان دميرى، ج 1، ص 102 و فرهنگ معين، ج 6، بخش اعلام، ص 2278.
(4). رجال كشى، ج 2، ص 778 و 786.
(5). الفَرق بينَ الفِرَق، ص 180.
(6). الانساب، ج 13 اواخر جلد.
(7). الملل والنحل، ج 1، ص 188؛
(8). رجال نجاشى، ص 148.
(9). همان.
(10). همان، 305.
(11). رجال كشى، ج 1، ص 550.
(12). رجال نجاشى، ص 305 و رجال كشى، ج 1، ص 526.
(13). رجال كشى، ج 2، ص 830 و نجاشى، ص 104.
(14). رجال نجاشى، ص 106 و رجال كشى، ج 2، ص 830.
(15). فهرست شيخ طوسى، ص 87.
(16). رجال نجاشى، ص 101؛ جامع الروات، ج 2، ص 357 و تنقيح المقال، ج 3، ص 374.
(17). تنقيح المقال، ج 2، ص 374.
(18). نجاشى، ص 235.
(19). رجال كشسى، ج 2، ص 779.
(20). رجال نجاشى، ص 29.
(21). همان، ص 200.
(22). رجال شيخ طوسى، ص 386 و 404.
(23). رجال نجاشى، ص 118.
(24). تنقيح المقال، ج 3، ص 339.
(25). ر.ك: رجال كشى، ج 2، ص 710.
(26). رجال نجاشى، ص 313.
(27). فهرست شيخ طوسى، ص 181.
(28). خلاصه علامه، ص 184.
(29). رجال شيخ طوسى، ص 343 و 395.
(30). رجال كشى، ج 2، ص 780 و نجاشى، ص 343.
(31). رجال كشى، ج 2، ص 779.
(32). همان، ص 884.
(33). وسائل الشيعه، ج 18، ص 110-107؛ اصول اصليه، سيد عبدالله شبر، ص 138 و رجال نجاشى، ص 7.
(34). رجال نجاشى، ص 312.
(35). رجال كشى، ج 2، ص 779.
(36). همان، ص 780، رَحِمَ اللّهُ يونُسَ، رَحِمَ اللّهُ يونُسَ، رَحِمَ اللّهُ يونُسَ.
(37). همان، ص 781.
(38). رجال نجاشى، ص 313.
منبع
ابوالحسن ربانب صالح آبادى, ستارگان حرم، جلد 6