امیر النحل

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

نحل زنبور عسل را گويند.

علامه سبط ابن جوزى گويد: مؤمنان به زنبور عسل مانند، زيرا زنبور عسل چيز پاكيزه می‌خورد و چيز پاكيزه مى نهد، و على اميرمؤمنان است.[۱]

امام صادق عليه‌السلام فرمود: محققا شما در ميان مردم مانند زنبور عسل در ميان پرندگان هستيد. اگر پرندگان از محتواى درون زنبور عسل باخبر بودند يك زنبور عسل باقى نمى ماند و همه را می‌خوردند. همچنين اگر مردم را از محبتى كه شما از ما خاندان در دل داريد باخبر می شدند شما را با زخم زبان‌هاشان مى‌خوردند و در نهان و آشكار به شما ناسزا می گفتند. خداوند رحمت كند بنده اى از شما را كه بر ولايت ما باشد.[۲]

شاعرى گفته است:


ولايتي لامير النحل تكفيني × عندالممات و تغسيلي و تكفيني

و طينتي عجنت من قبل تكويني × من حب حيدر كيف النار تكويني.[۳]

«ولايت و دوستى من با امير نحل، در وقت مرگ و غسل و كفن مرا كفايت می كند. سرشت من پيش از آفرينشم با دوستى حيدر آميخته، پس چگونه آتش مرا خواهد سوخت؟».[۴]


تشبيه شيعه به زنبور عسل چند وجه دارد:

  • يكم: اين كه عسل درون آن‌ها لذيذتر همه خوردني‌هاست و عقيده شيعه و ولايت ائمه لذيذتر غذاى معنوى است.
  • دوم: اين كه عسل درمان بيماري‌هاى تن است كه خداى تعالى فرموده (سوره نحل/69) در آن است درمان مردم و عقيده شيعه درمان همه دردهاى روحى است.
  • سوم: ناتوانى زنبور عسل در ميان پرنده ها و ناتوانى شيعه در حال تقيه در برابر مخالفان.
  • چهارم: فرمانبرى شديد زنبور عسل از رئيس خود چون فرمانبرى شديد اطاعت شيعه از امام خود.
  • پنجم: آنچه همين خبر است كه آنان ميان آدمي‌زاده ها چون زنبور عسلند ميان پرنده ها در اين كه اگر بدانند چه در درون دارند آنان را مي‌خورند براى لذت آن چنانچه اگر مخالفان بدانند آن دين حقى كه در دل شيعه‌پرست آن‌ها را از عناد بكشند و به قولى اگر پرنده ها حسد داشتند چون آدمى و مي‌دانستند در درون آن‌ها عسل است و سبب عزت آن‌ها است نزد آدمي‌زاده از روى حسد آن‌ها را مي‌كشتند چنانچه اگر مخالفان مي‌دانستند در درون شيعه چيزيست كه سبب عزت آن‌هاست نزد خدا از حسد با همان زبان خود آن‌ها را نابود مي‌كردند تا چه رسد به دست و سر نيزه و آن چه ما گفتيم روشنتر و بى تكلف تر است.[۵]

پانویس

  1. تذکرة الخواص، ص 5.
  2. البحار، ج 24، ص 112.
  3. أی تحرقنی، من کوی یکوی.
  4. اميرالمؤمنين على بن ابي‌طالب عليه‌السلام، احمد رحمانى همدانى، ص 44.
  5. آداب معاشرت، محمدباقر كمره اى ، ترجمه جلد شانزدهم، بحارالانوار، ج 2، ص 276.