محمد بن حسن اشعری قمی
پيام رسان قم
در اين نوشتار كوتاه، در پى شناخت چهره اى فرهيخته و متعالى از سلسله برجسته محدثان شيعه، هستيم.
اسم و لقب و نسبت
تقريباً در نيمه دوم سده دوم هجرى قمرى در خانه حسن بن ابى خالد اشعرى كه از خاندان پرآوازه و پرشكوه اشعرى هاى قم، به حساب مى آمد - كودكى پا به عرصه هستى نهاد كه نام او را محمد گزاردند؛ ولى چون در اين خاندان با شرافت بالندگى يافت، به اشعرى قمى معروف شد. لقب معروف و مشهور او شنبوله است.(1)
در اين كه آيا اين لقب، لقب اوست يا لقب پدرش، بين دانشوران دانش تراجم اختلاف نظر است؛ ولى آن گونه كه از گزارش جمعى از بزرگان اين دانش بدست مى آيد، اين لقب از آن خود اين محدث بزرگوار است نه لقب پدرش.(2)
در نحوه اداى صحيح اين كلمه نيز، قرائت ها مختلف است و چند قول نقل شده است:
- 1- شنبوله؛
- 2- شينوله؛
- 3- شُنير؛
- 4- سنبوله.(3)
اما معروفتر و صحيح تر همان شنبوله است و گويا منشأ ساير قرائت ها، تحريف و تصحيف بوده است. از دانشمند برجسته خليل بن احمد نقل شده كه وى شنبوله را بر ساير لغات ترجيح مى داده و گفته است: «اين كلمه از واژه شنبله گرفته شده و شنبله به معناى در آغوش گرفتن است».(4)
از ديدگاه بزرگان
هنگامى كه يك پژوهشگر، از زواياى گوناگون شخصيت اين دانشمند شيعى را مى كاود كم و بيش بدين نكته مسلم مى رسد كه او يكى از نخبگان و سر سپردگان مكتب اهل بيت عصمت و طهارت است و يكى از مروجان انديشه و تفكر برگرفته از سرچشمه هاى مواج و زلال شيعه يعنى امامان معصوم علیهمالسلام. وى در فراگرفتن مسائل و احكام دينى به ائمه بزرگوار مراجعه مى كرد و ديگران را هم به مسير نورانى رهنمون مى شد؛ لذا درباره اش گفته اند: «كان يرجع و يرجع الناس الى ائمه اهل البيت علیهالسلام».(5)
عليرغم اين، دانشوران معروف تراجم، آن چنان از او به بزرگى ياد نكرده اند؛ فقط به اين كه او از ياران كدامين امام است و يا آن كه كتاب هاى جمعى از مؤلفان شيعه را نقل كرده است، بسنده كرده اند؛ اما چندى از بزرگان سده هاى اخير، او را ستوده اند. علامه مجلسى در كتاب وجيزه او را از محدثان نيكو حال به شمار مى آورد.(6)
علامه وحيد بهبهانى كه در شناخت رجال شيعه شهره آفاق است. درباره اش مى گويد: از اخبار فراوان بدست مى آيد كه او محمد بن حسن اشعرى قمى، وصى سعد بن سعد اشعرى قمى بوده است و اين حكايتگر تشخص اخلاقى او از منظر عدالت و پاكى و صداقت است.(7)
آيت الله خوئى مى نويسد: بدون ترديد اين مرد يكى از روايتگران شيعه است.(8)
علامه مامقانى نيز چنين مى نگارد: از مجموع بررسى ها بدست مى آيد كه او از نيكان است.(9)
از ياران امامان
شيخ طوسى در رجال خود، او را از ياران حضرت امام رضا علیهالسلام مى داند.(10)
آيت الله خوئى مى گويد: او از ياران امام موسى بن جعفر و امام رضا و امام جواد علیهمالسلام است.(11)
راوى بىواسطه
همان گونه كه يادآورى شد، محمد بن حسن اشعرى، از دانشمندان قمى بود كه در اين خاك پاك رشد و نمو كرد او كه در يك محيط دينى بر اساس باورهاى شيعه مى زيست كمكم عشق و علاقه به اهل بيت در دل و جانش ريشه دوانيد، تا آن كه اين گرايش نيكو شكوفا شد و به ثمر رسيد.
همين گرايش پاك بود كه او را از زادگاه خويش حركت داد و باعث شد راه دور و دراز حجاز را بپيمايد تا خويش را به سرچشمه هاى ايمان و نور و وحى برساند و از محضر امامان معصوم شيعه بهره ها ببرد. او در اين راستا، گاهى نامه هاى شيعيان را به امامان مى رسانيد و گاهى هم خودش مسائل و احكام دينى را از امام علیهالسلام مى پرسيد و جواب مى گرفت. با تعمق در رواياتى كه از او در كتاب هاى حديثى شيعه نقل شده است مى توان آنچه را گفته شد كاملاً اثبات كرد.(12)
استادان حديث
محمد بن حسن اشعرى هر چه را روايت مى كند، بدون واسطه از امامان علیهمالسلام فراگرفته است. غير از امامان، استادان كمترى براى او در كتاب هاى تراجم ذكر شده كه شايد از پنج نفر تجاوز نكند:
- 1- محمد بن عبدالله بن سعد اشعرى قمى؛(13)
- 2- عيسى بن عبدالله اشعرى قمى؛(14)
- 3- سعد بن سعد اشعرى قمى؛(15)
- 4- ادريس بن عبدالله بن سعد اشعرى؛(16)
- 5- زكريا بن آدم اشعرى قمى.(17)
شاگردان
چون اين محدث توانمند، روايات زيادى را از امامان علیهمالسلام فراگرفت، در نهايت خود در شمار محدثان و استادان بزرگ حديث، واقع شد. به گونه اى كه جمع زيادى از دانش طلبان و فقيهان شيعه به دور شمع وجود او گرد آمدند و از محضر پرفيض او بهره بردند. در اينجا به نام جمعى از آنان اشاره مى شود:
- 1- احمد بن محمد بن خالد برقى؛
- 2- احمد بن محمد بن عيسى اشعرى قمى؛
- 3- محمد بن اورمه قمى؛
- 4- حسين بن سعيد اهوازى؛
- 5- على بن مهزيار اهوازى؛
- 6- هيثم بن ابى مسروق؛
- 7- عباس بن معروف قمى؛
- 8- على بن سيف؛
- 9- حمزه بن ابى يعلى.(18)
محدث فرزانه
آن گونه كه اشاره شد، از برخى روايات برمى آيد كه اين محدث جليل و وصى سعد قمى بود. سعد بن سعد اشعرى قمى كه يكى از محدثان موجه و برجسته شيعه است در آخرين لحظات زندگى، محمد بن حسن اشعرى را وصى خود قرار داد، تا بعد از مرگش، بعضى از اعمال مذهبى را به نيابت از او انجام دهد.
در حديثى چنين مى خوانيم كه محمد بن حسن اشعرى قمى به حضرت موسى بن جعفر علیهالسلام عرض كرد: سعد بن سعد مرا وصى خود قرار داد و مرا چنين وصيت كرد كه حجى از جانب من انجام دهيد؛ اما مشخص نكرد كه چگونه انجام شود. امام در جواب او نوشت: «اگر او مالى به اندازه انجام حج دارد به نيابت از او حجى انجام دهيد».(19)
ناگفته نماند كه وقتى شخصيتى همانند سعد، اين محدث را وصى خود در امور عبادى قرار مى دهد، مى توان گفت اين نشانه نهايت اعتماد و اطمينانى است كه سعد به او داشته است.
نايب وارسته
آن گونه كه از بعضى روايات بدست مى آيد، اين محدث بزرگوار، رابطه عميقى با امام علیهالسلام داشته است. و وجود اين رابطه در ميان شيعيان قم مشهور بود. بر اين اساس شيعيان قم، هنگامى كه در مسائل مربوط به دين، با مشكلى برخورد مى كرد به طورى كه لازم بوده از امام معصوم علیهالسلام حل مشكل را فراگيرند، نامه هائى را خدمت امامان مى نوشته اند تا پاسخ هاى لازم را دريافت كنند. پيك برخى از اين نامه ها محمد بن حسن اشعرى بود. وى مى گويد؛ «بعضى از شيعيان قم به توسط من نامه هائى به محضر حضرت امام جواد علیهالسلام مى فرستادند و مسائل خود را از امام سؤال مى كردند».(20)
ارجاع مردم به سوى امامان
او بر اين باور بود كه تنها خانه اى كه خانه حقيقت و اسلام ناب مى باشد، درگاه خاندان امامان شيعه است؛ زيرا دين و احكام آن منحصر در نزد آنان موجود است، نه ديگران كه بيگانه از مكتب وحى هستند در روايتى وى مى گويد: «ببين دو تن از پسرعموهاى من در اموال مورد ارثى اختلاف به وجود آمد. من به آنان گفتم: براى رفع اين منازعه و اختلاف، به محضر امام علیهالسلام نامه بنويسيد و هر چه امام علیهالسلام بفرمايند شما همان را انجام دهيد».(21)
اثر
با اين كه اين محدث از بزرگان دانش حديث است و در كتاب هاى حديثى شيعه از او روايات فراوانى نقل شده، اما اثرى و تاليفى در اين راستا از او به دست نيامده است و گزارش دهندگان تراجم در اين مورد ساكتند.
نمونه اى از روايات
آثار عالمان شيعه:
محمد بن حسن اشعرى مى گويد: به حضرت امام جواد علیهالسلام عرض كردم: «جانم به فدايت! بزرگان دانشمندان شيعه از امام باقر و امام صادق علیهمالسلام رواياتى نقل كرده اند؛ اما از آن رو كه در آن روزگار تقيه شديداً بر جامعه شيعه حاكم بود، محدثان شيعه كتاب هاى خويش را از مخالفين پنهان مى كردند و آنها را به عنوان حديث براى ديگران نشر نمى دادند؛ ولى اكنون همان كتاب هابه دست ما رسيده است. حالا چه بايد كرد؟ به اين كتاب ها اعتماد كنيم يا خير؟ امام علیهالسلام در پاسخ مى فرمايند: تمام روايات اين كتاب ها را شما نقل كنيد چون آنها حق است.(22)
اكراه در ازدواج:
اين محدث بزرگوار مى گويد: «يكى از پسرعموهاى من به واسطه من، نامه اى به حضرت امام جواد علیهالسلام نوشت و اين سؤال را مطرح كرد كه نظر آن امام بزرگوار درباره «دخترى كه عمويش او را به عقد مردى درآورده، اما دختر چون به سن بلوغ رسيد، به اين ازدواج راضى نشد. و از آن سرباز مى زند» چيست؟ در اين صورت چه بايد كرد؟ امام علیهالسلام در نامه چنين نوشتند: نبايد او را به اين ازدواج مجبور كرد، اختيار با خود اوست».(23)
انجام حج:
باز مى گويد: «از حضرت امام جواد علیهالسلام درباره مردى سؤال كردم كه هنگام مردن، وصيت مى كند تا از طرف او حجى انجام دهند؛ ولى چگونگى انجام آن را مشخص نكرده است. امام علیهالسلام در پاسخ چنين مرقوم مى فرمايند: با آنچه از ثلث مال او باقى مانده براى او حج بجا آورند».(24)
خمس بعد از مخارج زندگى است .
مى گويد: «جمعى از شيعيان به حضرت امام جواد علیهالسلام نامه اى نوشتند و از آن بزرگوار سؤال كردند كه آيا وجوب خمس بر تمام سودى است كه انسان از كسب و كار به دست مى آورد، چه كم و چه زياد؟ و آيا بر تمام مشاغل و صنعت ها خمس تعلق مى گيرد؟ براى ما روشن فرمائيد كه چگونه بايد خمس اموال خويش را بپردازيم.
امام علیهالسلام در پاسخ چنين نگاشتند: دادن خمس بعد از مخارج زندگى است. آنچه را كه در امور مربوط به زندگى خرج كرده ايد. خمس ندارد، آنچه زياد مى آيد و بر آن سال مى گذرد خمس دارد.(25)
اثبات اول ماه رمضان:
با واسطه از حضرت امام صادق علیهالسلام روايت مى كند كه فرمودند: «از هنگامى كه در اول ماه رجب، ماه ديده مى شود 59 روز بشمار و آنگاه ششمين روز را به عنوان اول ماه رمضان روزه بگير».(26)
رحلت
نشانه ها حكايت از آن دارد كه اين محدث بزرگ شيعى تا سال 220 هـ.ق در قيد حيات بوده است: همان سالى كه حضرت امام جواد علیهالسلام به شهادت رسيدند؛ اما بعد از اين تاريخ، در اين كه چند سال ديگر زندگى كرده، يا در كدامين سال جان او به ملكوت اعلى پيوسته است، يا اين كه در كدام نقطه اين جهان پهناور از دنيا رفته، اطلاع دقيقى در دست نيست. اما ممكن است او هم مانند شمارى از محدثان قمى كه در جوار حرم حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها آرميده اند، صورت بر بالين اين تربت پاك نهاده باشد.
پى نوشت
(1). رجال، نجاشى، ص 76، طبع داورى قم؛ رجال، شيخ، ص 391؛ فهرست، شيخ طوسى، ص 76 و ص 73؛ جامع الروات؛ ج 2، ص 89؛ تنقيح المقال، ج 3، ص 99؛ ريحانه الادب، ج 3، ص 253؛ مجمع الرجال، قهپايى، ج 5، ص 181؛ معجم الرجال الحديث، ج 15، ص 200؛ قاموس الرجال، ج 9، ص 187.
(2). درباره خاندان اشعرى نگاه شود به همين مجموعه ستارگان حرم: ج 5، ص 210 و ج 7، ص 303 و ج 4، ص 61.
(3). رجال، نجاشى، ص 76؛ تنقيح المقال، ج 3، ص 99؛ حاشيه بر مجمع الرجال، ج 3، ص 57؛ قاموس الرجال، ج 9، ص 187.
(4). لسان العرب، ماده ش، ج 7، ص 209؛ قاموس اللغه، ج 3، ص 415؛ تنقيح المقال، ج 3، ص 99.
(5). در موسوعه طبقات الفقهاء، ج 3، ص 255.
(6). تنقيح المقال، استاد جعفر سبحانى، ج 3، ص 99.
(7). تنقيح المقال، ج 3، ص 99.
(8). معجم الرجال الحديث، ج 15، ص 201.
(9). تنقيح المقال، ج 3، ص 99.
(10). رجال طوسى، ص 391.
(11). معجم الرجال، ص 203، ج 15.
(12). استبصار، شيخ طوسى، ج 4، ص 137؛من لايحضره الفقيه، ج 4، ص 231.
(13). معجم الرجال، ج 15، ص 200.
(14). فهرست، طوسى، ص 116.
(15). همان، ص 76.
(16). رجال، نجاشى، ص 76.
(17). همان، ص 76.
(18). معجم الرجال، ج 15، ص 204؛ جامع الروات، ج 2، ص 89؛ تنقيح المقال، ج 3، ص 99؛ رجال، نجاشى، ص 76؛ فهرست، شيخ طوسى، ص 76؛ فروع كافى، ج 4، ص 77؛ اصول كافى، ج 1، ص 52؛ فروع كافى، ج 3، ص 399.
(19). استبصار، ج 4، ص 137.
(20). من لايحضره الفقيه، ج 4، ص 231.
(21). معجم الرجال، ج 15، ص 203.
(22). اصول كافى، ج 1، ص 53: «قال علیهالسلام: حدّثوا عنها فانه حقّ».
(23). فروع كافى، ج 5، ص 394: «فَكَتَب بخطه: لاتكره ذالك والامر، امرها».
(24). الاستبصار، ج 5، ص 137: «فقال علیهالسلام: يجح عنه مابقى من ثلثه شى ء...».
(25). وسائل الشيعه، ج 6، ص 348، باب 8، حديث 1: «فَكَتَبَ بخطه: الخمس بعد المؤونه».
(26). وسائل الشيعه، ج 7، ص 216، حديث 3.
منبع
ابوالحسن ربانى , ستارگان حرم، جلد 9