حلم
ويژگى هاى عبادالرحمن در قرآن
قرآن پيرامون يكي از ويژگىهاي بندگان ممتاز خدا مى فرمايد: «اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما؛ آنها كسانى هستند كه هنگامى كه جاهلان آنها را (با گفتار نابخردانه خويش) مخاطب مى سازند. درجواب به آنها سلام مى گويند» (و با سلام، بىاعتنايى و بزرگوارى از كنار آنها گذشته و از درگيرى با آنها پرهيز مى كنند).
يعنى آنها داراى خصلت حلم هستند و بر اعصاب و احساسات خود مسلط مى باشند و با خويشتندارى و خود نگهدارى در برابر برخوردهاى نااهلان، از مرز اخلاق اسلامى خارج نمى شوند و با كرامت و بزرگوارى، اسير و مرعوب خشم و غضب خود نمى گردند و داراى اراده محكم و صبر انقلابى و آرامشى همچون كوه هستند به قول شاعر:
از صدف ياد گير نكته حلم × آن كه برد سرش، گهر بخشد.
اين افتخار نيست كه بگويم فلانى فحش داد، من ده برابر به او فحش دادم بلكه در منطق قرآن، افتخار اين است كه در برابر برخورد نامناسب نااهلان بر آنها سلام كنيم، يعنى از درگيرى بپرهيزيم و با كرامت نفس و بى اعتنايى از آنها روى برگردانيم. البته اين سلام، سلام دوستى نيست بلكه سلام بىاعتنايى و نوعى اعتراض منفى پيامآور همزيستى مسالمت آميز و حفظ رشته ارتباط است.
در اينجا ممكن است اين سوال مطرح شود كه در موارد متعددى از قرآن و روايات، سفارش به مقابله به مثل شده تا موجب جلوگيرى از گستاخى نااهلان گردد، از جمله قرآن مى فرمايد: «فمن اعتدى عليكم فاعتدوا عليه بمثل مااعتدى عليكم؛ كسى كه بر شما تجاوز كرد، شما نيز نسبت به او مقابله به مثل كنيد».
پاسخ آن كه برخورد نامناسب نااهلان بر دو گونه است:
1. دسته اول از آنها دشمنان بدخواه هستند و از روى فهم و با برنامه ريزى با انسان برخورد نامناسب مى كنند؛ البته در مقابل آنها بايد مقابله به مثل كرد.
2. دسته ديگر افراد ناآگاه هستند و گفتار و حركاتشان از روى جهل و ناآگاهى است؛ در برابر اين دسته بايد با حلم و نرمش روبرو شد و آيه مورد بحث، ناظر به همين دسته است. بنابراين خصلت حلم در موارد صحيح خود، نه تنها مخدر نيست بلكه سازنده و اثربخش نيز هست.
دو شعر معروف زير نيز در مورد دسته اول صحيح است نه در مورد دسته دوم:
ترحم بر پلنگ تيز دندان × ستمكارى بود بر گوسفندان
اظهار عجز پيش ستمگر روا مدار × اشك كباب باعث طغيان آتش است.
در رابطه با آن دسته كه آيه مورد بحث ناظر به آن است، رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: «احلم الناس من فر من جهال الناس؛ باحلم ترين انسان ها كسى است كه از انسان هاى جاهل بگريزد».
حلم و كظم غيظ در قرآن و معنى اين دو واژه
در قرآن، دو واژه حلم و كظم غيظ به عنوان دو خصلت ارزشمند مطرح شده اند كه هر دو به يك معنا بازمىگردند كه همان تسلط بر اعصاب و كنترل احساسات و خويشتندارى است.
مى توان گفت حلم حالتى است كه موجب كظم غيظ (فرونشاندن خشم) مى گردد. به تعبير ديگر يكى از مصداق هاى روشن بلكه بهترين مصداق حلم، كظم غيظ است. از اميرمومنان على علیهالسلام روايت شده كه فرمود: «خير الحلم التحلم؛ بهترين حلم فرونشاندن خشم است».
در قرآن واژه حلم با تعبير «حليم » پانزده بار آمده كه يازده بار آن به عنوان يكى از صفات خداوند ذكر شده است و چهار بار آن به عنوان يكى از خصال پيامبرانى همچون حضرت ابراهيم خليل علیهالسلام و حضرت اسماعيل علیهالسلام و حضرت شعيب علیهالسلام ياد شده است.
جمله «كظم غيظ » كه به معنى فرونشاندن خشم است، در قرآن به عنوان يكى از صفات پرهيزكاران بيان شده، آنجا كه مى فرمايد: «والكاظمين الغيظ؛ آنها كسانى هستند كه خشم خود را فرو مى برند».
واژه حلم به معنى فرونشاندن هيجان خشم است. لغت شناس معروف قرآن، «راغب » در مفردات مى نويسد: «الحلم ضبط النفس عن هيجان الغضب؛ حلم كنترلكننده نفس از طغيان خشم است».
سپس مى گويد: از آنجا كه اين حالت از عقل و خرد ناشى مى شود، گاهى حلم به معنى عقل و خرد نيز بكار رفته است. بر همين اساس اميرمومنان على علیهالسلام مى فرمايد: «العقل خليل المرء، والحلم وزيره؛ عقل دوست صميمى انسان است و حلم وزير عقل مى باشد» و نيز مى فرمايد: «الحلم نور جوهره العقل؛ حلم نورى است كه حقيقت آن عقل و خرد است».
در روايات اسلامى نيز خصلت حلم به همين معنا آمده است. به عنوان نمونه شخصى از امام حسن مجتبى علیهالسلام پرسيد: حلم چيست؟ آن حضرت در پاسخ فرمود: «كظم الغيظ و ملك النفس؛ فروبردن خشم و تسلط بر خويشتن است».
نيز اميرمومنان على علیهالسلام فرمود: «لاحلم كالصبرو الصمت؛ هيچ حلمى مانند استقامت و نگهدارى زبان نيست».
حلم به معناى استوارى و ثابت ماندن در امور نيز آمده است. اين تعريف هاى لغوى و بيانات امامان معصوم علیهمالسلام نشان مى دهد كه حلم به معنى خويشتندارى و صبر انقلابى و استوارى در امور است.
با توجه به اين كه خويشتندارى شامل كنترل زبان، كنترل اعصاب و اراده و ساير اعضاء و جوارح مى باشد، بنابراين آنچه در ترجمه واژه حلم معروف شده و آن را به عنوان «بردبارى » ياد مى كنند صحيح به نظر نمى رسد زيرا حلم به معناى تحمل بار به طور مطلق نيست زيرا تحمل بار، گاهى سر از انظلام و ظلمپذيرى درمى آورد كه ضدارزش است.
بر همين اساس، مرز بين حلم و انظلام نزديك و باريك است و بايد موارد هر كدام را شناخت تا انظلام جايگزين حلم نگردد و انسان به جاى انجام كارى ارزشمند، عمل ضدارزشى را مرتكب نشود.
اما در مورد جمله «كظم غيظ »، واژه غيظ در لغت به معنى شدت خشم و حالت برافروختگى و هيجان فوقالعاده روحى است كه بر اثر ناملايمات و گزندهاى روحى به انسان دست مى دهد. واژه «كظم » در لغت به معنى بستن سر مشكى است كه پر از آب شده است و به طور كنايه، در مورد كسانى بكار مى رود كه از خشم و غضب پر شده اند و نزديك است كه منفجر شوند و عكس العمل تندى نشان دهند.
در اين هنگام حالت خويشتندارى همچون بند محكم، سر مشك غضب را مى بندد و از طغيان آن جلوگيرى مى نمايد. بنابراين كظم غيظ و فرونشاندن خشم از روشن ترين مصداق هاى حلم است و موجب جلوگيرى از طغيان خشم و تندى هاى نابجا شده و انسان را از جوش و خروش نامعقول، زننده و گاهى خطرناك نجات مى بخشد.
البته بايد توجه داشت كه گاهى حلم و كظم غيظ نابجا و منفى است، چرا كه موجب گستاخى جنايتكار و يا پى آمدهاى شوم ديگر مى شود. مانند حلم و فروبردن خشم در برابر مجرمان حرفه اى، منافقين يا كافران ملحدى كه در صدد ضربه زدن و افساد هستند. در اين گونه موارد بايد مطابق همان دو شعر معروف رفتار كرد كه خاطرنشان گرديد.
ارزش خويشتندارى از نظر قرآن
در قرآن علاوه بر آيه مورد بحث، در آيات ديگرى نيز به حلم و خويشتندارى سفارش شده است، از جمله مى خوانيم: «ادفع بالتى هى احسن فاذاالذى بينك و بينه عداوه كانه ولى حميم » ناپسندى را با نيكى دفع كن كه ناگاه خواهى ديد كه همان كس كه ميان تو و او دشمنى است، گويى دوستى گرم و صميمى است.
اين آيه به يكى از آثار درخشان حلم و خويشتندارى اشاره كرده و دستور مى دهد كه با برخورد نيك و ابراز محبت و عكسالعمل نيكو در برابر ناملايمات، زندگى را براى خود آرام كنيد زيرا در اين صورت دشمنى ها و كينه ها به دوستى تبديل شده، شعله هاى فتنه ها خاموش گشته و جامعه به همسويى و مهر و محبت و برادرى سوق داده مى شود.
در تفسير على ابن ابراهيم در ذيل اين آيه آمده: خداوند پيامبرش را با اين آيه تربيت كرد و پيامبر صلى الله عليه و آله بر اساس همين دستور با مردم رفتار مى نمود.
امام صادق علیهالسلام نيز در ضمن گفتارى به يكى از شاگردانش به نام حفص فرمود: بر تو باد به صبر و تحمل و نرمش در همه امور! بدان كه خداوند متعال محمد صلى الله عليه و آله را به پيامبرى برانگيخت و او رابه صبر و نرمش فرمان داد آنگاه حضرت اين آيه را خواند و فرمود: پيامبر صلی الله علیه و آله صبر و تحمل كرد و در پرتو آن به اهداف و نتايج بلند و درخشانى نايل شد.
در امالى شيخ صدوق روايت شده: شخصى به محضر رسول خدا صلى الله عليه و آله آمد و عرض كرد: من به افراد بستگانم نيكى مى كنم ولى آنها به من بدى مى كنند. من صله رحم به جا مى آورم ولى آنها قطع رحم مى نمايند. پيامبر صلی الله علیه و آله آيه فوق را خواند و به او دستور داد تا با حلم و تحمل و استقامت، بدى را با نيكى جواب دهد. آن شخص اشعارى پيرامون حلم و نرمش و برخورد نيك با مردم خواند. پيامبر صلی الله علیه و آله اشعار او را ستود و فرمود: بعضى از شعرها حكمت و بعضى از بيان ها همچون سحر اثربخش است.
همان گونه كه ذكر شد در قرآن در يازده مورد خداوند به عنوان «حليم » توصيف شده است. پس مى توان گفت: كسانى كه داراى اين صفت (به طور صحيح و كامل) هستند، مظهر خدا مى باشند و خود را به خداى بزرگ آن چنان نزديك نموده اند كه خداگونه شده اند و همين موضوع بيانگر اوج ارزش حلم و خويشتندارى است.
خداوند در قرآن، پيامبر بزرگى همچون ابراهيم علیهالسلام، قهرمان توحيد صبر و ايثار را به دليل اين كه داراى خصلت ارجمند حلم است تعريف و تمجيد كرده و مى فرمايد: «ان ابراهيم لحليم اواه منيب؛ همانا ابراهيم داراى صفت حلم و بسيار متوكل به خداو بازگشت كننده به سوى خدا بود».
و نيز در بشارت خود به حضرت ابراهيم علیهالسلام در مورد فرزندش حضرت اسماعيل علیهالسلام مى فرمايد: «فبشرناه بغلام حليم؛ ما ابراهيم علیهالسلام را به نوجوانى داراى حلم بشارت داديم».
نكته آموزنده در اين دو آيه اين است كه با اين كه ابراهيم خليل علیهالسلام و فرزندش اسماعيل علیهالسلام داراى عالى ترين ارزش ها و خصلت هاى انسانى بودند، تنها سخن از خصلت حلم آنها به ميان آمده است.
يكى ديگر از آياتى كه دستور حلم و نرمش به پيامبر صلی الله علیه و آله مى دهد اين آيه است: «فبما رحمه من الله لنت لهم ولو كنت فظا غليظ القلب لانفضوا من حولك...؛ به بركت رحمت الهى در برابر مردم نرم و مهربان شدى و اگر خشن و سنگدل بودى همه از اطراف تو پراكنده مى شدند. پس آنها را ببخش و براى آنها آمرزش بطلب و در كارها با آنان مشورت كن...».
ارزش حلم در گفتار و روش پيامبر صلی الله علیه و آله و امامان معصوم علیهالسلام
گفتار و رفتار پيامبر صلی الله علیه و آله و امامان علیهمالسلام، مشحون از سفارش و تاكيد به حلم و نرمش و خويشتندارى در برابر حوادث تلخ است به عنوان نمونه نظر شمارا به چند مورد جلب مى كنم: اميرمومنان على علیهالسلام مى فرمايد: «كمال العلم الحلم، و كمال الحلم كثره الاحتمال، والكظم؛ كمال و درجه عالى علم، داشتن حلم است و كمال حلم بستگى به تحمل بسيار و فزونى فرونشاندن خشم دارد».
نيز فرمود: «جمال الرجل حلمه، انك مقوم بادبك فزينه بالحلم؛ زيبايى انسان حلم او است. تو اى انسان به خاطر ادبى كه دارى ارزيابى مى شوى، زينت تو به وسيله حلم فراهم مى شود».
نيز فرمود: «الحلم يطفى نار الغضب و الحده توجج احراقه؛ خصلت حلم، آتش خشم را خاموش مى كند ولى تندى و خشونت شعله هاى آتش را برمىافروزد».
امام صادق علیهالسلام فرمود: «الحلم سراج الله؛ حلم و خويشتندارى چراغ تابان خدا است».
اين ها نمونههايى از صدها روايت است كه هر كدام با تعبيرى، خصلت حلم را ستوده و انسان خويشتندار را تمجيد نموده اند.
آثار درخشان حلم و خويشتندارى
يكى از بركات و آثار حلم، عفو و بخشش است. خصلت عفو از خصال جوانمردان است و موجب استحكام روابط و دوستى ها و مهر و محبت خواهد شد. انسانى كه داراى حلم نيست، اهل بخشيدن و گذشت نخواهد بود. همان گونه كه حلم خداوند متعال موجب عفو و بخشندگى او است. اميرمومنان على علیهالسلام در آغاز يكى از خطبههايش مى فرمايد: «الحمدلله... الذى عظم حلمه فعفا؛ حمد و سپاس خداوندى را كه عظمت حلم او موجب عفو و بخشش او است».
از آثار ديگر اين كه حلم موجب افزايش يار و دوست مى گردد؛ حضرت على علیهالسلام مى فرمايد: «و بالحلم عن السفيه تكثر الانصار؛ و حلمورزى در برابر سفيهان، بر ياران انسان مى افزايد».
و بر همين اساس مى فرمايد: «الحلم عشيره؛ حلم براى انسان مانند عشيره و طايفه (حامى نيكى) خواهد بود».
از انگيزه ها و نتايج حلم اين كه از دامن آن، همت متولد مى گردد و موجب حفظ آبروى انسان مى شود؛ اميرمومنان على علیهالسلام مى فرمايد: «والحلم والاناه توامان ينتجها علو الهمه؛ حلم و خونسردى (در برابر حوادث تلخ) فرزندان دو قلويى هستند كه از آنها همت بلند متولد مى شود» و در عبارت ديگر: «الحلم غطاء ساتر؛ حلم پرده اى پوشنده است».
نتيجه ديگر حلم آن است كه موجب عزت و سرافرازى مى شود، همان گونه كه حضرت على علیهالسلام فرمود: «ولا عز كالحلم؛ هيچ عزتى چون حلم نيست يعنى حلم و خويشتندارى مايه عزت و سربلندى در پيشگاه خدا و مردم مى گردد».
نيز از آثار و بركات حلم آن است كه موجب تقصير و كوتاهى در كارها نشده و باعث زندگى پسنديده و گوارا در پيشگاه مردم مى شود؛ امام على علیهالسلام فرمود: «و من حلم لم يفرط فى امره، و عاش فى الناس حميدا؛ كسى كه حلم ورزد در كار خود تفريط و كوتاهى نمى كند و در ميان مردم به طرز پسنديده زندگى خواهد كرد».
در شيوه زندگى پيامبر صلی الله علیه و آله و امامان علیهمالسلام و اوليا و علماى ربانى، بسيار ديده شده كه آنها با برخوردهاى مهرانگيز خود خصلت ارزشمند حلم را رعايت كرده اند.
انس بن مالك مى گويد: من در محضر پيامبر صلی الله علیه و آله بودم، عبايى كه حاشيه غليظى داشت بر دوشش بود، يك نفر اعرابى (عرب هاى باديهنشين) نزد آن حضرت آمد و عباى او را گرفت و محكم كشيد به طورى كه حاشيه آن عبا، گردن آن حضرت را خراشيد سپس گستاخانه گفت: اى محمد، از مال خدا كه در نزد تو هست بر اين دو شترم بار كن تا ببرم، چرا كه اين اموال نه مال تو است و نه مال پدرت.
پيامبر صلی الله علیه و آله اندكى سكوت كرد و سپس فرمود: مال، مال خدا است و من بنده خدا هستم. آنگاه افزود: اى اعرابى، آيا آسيبى كه به من رساندى به تو برسانم؟ اعرابى گفت: نه. پيامبر صلی الله علیه و آله فرمود: چرا؟ اعرابى عرض كرد: زيرا تو بدى را با بدى پاسخ نمى دهى بلكه آن را با خوبى دفع مىكنى. پيامبر صلی الله علیه و آله از اين سخن خنديد و سپس دستور داد تا بر يكى از شتران او جو و بر ديگر خرما بار كردند و به او دادند.
در ماجراى فتح مكه مشركان بسيارى اسير سپاه اسلام شدند. آنها ترديدى نداشتند كه پيامبر صلی الله علیه و آله آنها و زندگى آنها را ريشه كن خواهد كرد. يكى از پرچمداران سپاه اسلام به نام سعد فرياد زد: «اليوم يوم الملحمه، اليوم تسبى الحرمه، اليوم اذل الله قريشا؛ امروز روز انتقام روز از بين رفتن احترام نفوس و اموال دشمنان و روز ذلت و خوارى قريش است».
پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله اين شعار تند را به شعار محبت آميز تبديل كرد و فرمود: «اليوم يوم المرحمه اليوم اعز قريشا؛ امروز روز رحمت و روز عزت قريش است». آنگاه به حضرت على علیهالسلام فرمود: «پرچم را بدست بگير و به مكه وارد شو.
پيامبر صلی الله علیه و آله خطاب به قريش كرد و فرمود: «اذهبوا فانتم الطلقاء؛ برويد و همه شما آزاد هستيد».
در روايت ديگر آمده كه پيامبر صلی الله علیه و آله به آنها فرمود: شما از من چه توقع داريد؟ عرض كردند: توقع رفتار نيك داريم كه برادر بزرگوار و پسر برادر بزرگوار هستى.
پيامبر صلی الله علیه و آله خطاب به آنها فرمود: به شما همان مى گويم كه برادرم حضرت يوسف علیهالسلام به برادرانش گفت: «لاتثريب عليكم اليوم...؛ امروز ملامت و توبيخى بر شما نيست. برويد و شما آزاد هستيد».
در زندگى اميرمومنان على علیهالسلام آمده كه در عصر خلافتش، روزى خطاب به جمعيت فرمود: آنچه سوال داريد از من بپرسيد، هر سوالى كه مربوط به پايين تر از عرش باشد، پاسخ مى دهم و چنين ادعايى را بعد از من جز دروغگو نمى كند. در اين هنگام مردى بلندقامت در گوشه مجلس برخاست، در حالى كه كتابى در گردنش آويزان بود و گويى از عرب هاى يهود بوده با صداى بلند با كمال گستاخى، خطاب به على علیهالسلام گفت: اى مدعى چيزى كه نمى دانى و پيشى گيرنده نابجا من از تو سوالهايى مى كنم كه از جواب آنها درمانده شوى.
در اين هنگام جمعى از شيعيان و دوستان على علیهالسلام برخاستند تا به او حمله كرده و او را تنبيه كنند. حضرت على علیهالسلام آنها را به شدت از اين كار بازداشت و فرمود: رهايش كنيد، شتابزدگى و تندى و خشم را از خود دور نماييد. با اين كارها حجت هاى خدا بر مردم تمام نشده و براهين الهى آشكار نخواهد گرديد. آنگاه با كمال حلم و بزرگوارى به آن مرد روكرد و فرمود: هر سوالى كه دارى بپرس. او سوال هاى خود را مطرح كرد و حضرت على علیهالسلام به همه آنها پاسخ داد.
او شيفته علم و حلم على علیهالسلام شد و اشعارى در مدح على علیهالسلام سرود و خواند و آن حضرت را صاحب علم و راهنماى گمراهان و رادمرد كمال و ارزش هاى والاى انسانى خواند.
همچنين در زندگى آن حضرت آمده است: روزى شخصى در محضر آن حضرت به «قنبر» غلام آن بزرگوار ناسزا گفت. قنبر مى خواست پاسخ او را بدهد. اميرمومنان على علیهالسلام قنبر را صدا زد و فرمود: «مهلا يا قنبر، دع شاتمك...؛ اى قنبر، آرام باش. دشنامدهنده خود را از روى بىاعتنايى رها كن تا پروردگار را خشنود و شيطان را خشمگين و دشمنت را عقوبت كنى (زيرا عقوبتى براى او بدتر از بىاعتنايى نيست). سوگند به خدايى كه دانه را شكافت و انسان ها را آفريد، مومن به هيچ چيزى مثل حلم پروردگارش را راضى نمى كند و هيچ چيزى شيطان را مثل خويشتندارى و تحمل، ناراحت نمى نمايد. احمق و نادان نيز به چيزى مانند سكوت، كيفر نمى بيند».
سوگند حضرت على علیهالسلام در اين راستا بيانگر اهميت فوق العاده خصلت حلم است. در زندگى ساير امامان علیهمالسلام نيز از اين گونه برخوردهاى بزرگوارانه بسيار به چشم مى خورد همچنين در ميان شاگردان آنها و علماى ربانى، چنين روش و منش فراوان ديده شده است كه جهت رعايت اختصار از ذكر آنها خوددارى مى شود.
اميرمومنان على علیهالسلام در توصيف پرهيزكاران مى فرمايد: «فحلماء علماء» آنها انسان هاى خويشتندار و دانشمندى هستند و نيز مى فرمايد: «يمزج الحلم بالعلم؛ از نشانه هاى آنها اين است كه حلم را با علم در هم مى آميزند».
مالك اشتر شاگرد قهرمان على علیهالسلام و سردار بى بديل سپاه آن حضرت، روزى از بازار كوفه مى گذشت شخصى در بازار كه او رانمى شناخت ته مانده سبزى را به سوى او پرتاب كرد و از تلخ كارى خود خنديد. مالك بى آن كه به او چيزى بگويد از آنجا گذشت. يكى از بازاريان به آن مرد سبك سر گفت: اين آقا كه از اينجا عبور كرد، مالك اشتر سردار بزرگ سپاه على علیهالسلام بود.
آن شخص ترسان و لرزان به دنبال مالك دويد تا از او عذرخواهى كند. ديد كه مالك به مسجد رفت و مشغول نماز شد. آن مرد پس از نماز نزد مالك رفت و به عذرخواهى پرداخت. مالك گفت: «سوگند به خدا من به مسجد نيامدم مگر اين كه از درگاه خدا براى تو طلب آمرزش كنم تا خداوند اخلاق تو را اصلاح كند و تو را ببخشد».
به اميد آن كه از اين گفتار و جلوه هاى رفتارى بزرگان دين، درس حلم و خويشتندارى بياموزيم و در پرتو آن به تحصيل امتيازات شايسته اى نايل شويم.
منابع
محمدمحمدى اشتهاردى، پاسدار اسلام، شماره 219، 1379.