ابن سبیل
در راه مانده.
ابنسبيل در لغت به كسى گفته مىشود كه فراوان سفر مىكند؛ چون با راه ملازم و همراه است.[۱] برخى گفتهاند: چون مسافر را كسى نمىشناسد به راه نسبتش مىدهند.[۲] در اصطلاح قرآنى و فقهى به مسافرى گفته مىشود كه در راه مانده و مالى ندارد تا به وطن خود برگردد؛ اگرچه در وطن خود بىنياز باشد.[۳]
برخى كسى را كه عزم سفر كرده ولى قدرت بر آن ندارد نيز داخل در گستره ابنسبيل دانستهاند[۴] و بعضى، مسافر نيازمند را گرچه مهمان باشد نيز از مصاديق آن برشمردهاند.[۵] فقيهان شرايطى از جمله اسلام، ايمان، عدالت، مباح بودن سفر و عدم امكان استقراض را در اداى حقوق به ابن سبيل مورد بررسى قرار دادهاند.[۶]
برخى ابن سبيل را ابن سبيلالله و مورد آن را هر كسى كه در راه خدا كوشش كند، دانستهاند؛ اگر چه در وطن بوده و فقير هم نباشد.[۷]
واژه ابن سبيل هشت بار در آيات 26 سوره اسراء/17؛38 سوره روم/30؛ 177 و 215 سوره بقره/2؛ 36 سوره نساء/4؛ 41 سوره انفال/8؛ 60 سوره توبه/9 و 7 سوره حشر/59 آمده است.
احسان و انفاق به ابنسبيل:
از برخى متون برمىآيد كه دستگيرى از ابنسبيل، پيش از اسلام نيز رايج بوده است[۸] و اسلام، افزون بر امضاى آن كمك به ابنسبيل را در نظام اقتصادى خويش قرار داد. قرآن كريم نيكى به ابنسبيل را در كنار عبادت خداوند، پرهيز از شرك و نيكى به پدر و مادر و خويشاوندان سفارش كرده است: «واعْبُدوااللّهَ ولاتُشرِكوا بِه شَيئًا و بِالولدين إحسنًا و بِذِىالقُربى... وابنِالسَّبيلِ...».(سوره نساء/4،36)
همچنين پرداخت مال به ابنسبيل را در كنار ايمان به خدا و روز قيامت و كمك به ذوىالقربى از مصاديق نيكى برشمرده است. (سوره بقره/2،177) آيه 215 سوره بقره/2 بر انفاق به پدر و مادر و خويشان و در راه ماندگان تأكيد كرده است: «يَسئَلونَك ماذا يُنفِقونَ قُل ما أنفَقتُم مِن خَير فَلِلولِدَينِ والأَقرَبينَ... وابنِالسَّبيلِ...».
در آيه 26 سوره اسراء/17 و آيه 38 سوره روم/30 به اداى حق ابنسبيل سفارش شده است.
علامه طباطبايى مىگويد: از آنجا كه آيه 26 سوره اسراء/17 از سورههاى مكى است، دادن حقوق خويشان، مسكينان و در راه ماندگان از احكامى است كه پيش از هجرت در مكه تشريع شده است؛[۹] البته عدهاى با استناد به بعضى روايات كه بخشيدن فدك به حضرت فاطمه را پس از نزول اين آيه دانستهاند، آن را از آيات مدنى مىدانند.
ابنسبيل از مستحقان زكات:
ابن سبيل در آيه 60 سوره توبه/ 9 از مستحقان زكات شمرده شده است: «إنَّمَا الصَّدقتُ لِلفُقراءِ والمسكينِ... وَابنِالسَّبيلِ...» . با توجه به ذيل آيه (فريضةً من الله) مىتوان گفت: آيه مربوط به زكات واجب است و اما زكات مستحب را از آيات احسان و انفاق و اداى مال به ابنسبيل مىتوان استفاده كرد. در آيه ديگرى مىفرمايد: «لَيسَ البِرَّ أن تُوَلّواوُجوهَكم قِبَلَ المَشرِقِ والمَغرِبِ ولكِنَّ البِرَّ مَن ءامَنَ بِاللّهِ واليَومِ الأخرِ... و ءاتَى المالَ علىحبّهِ ذَوِىالقُربى... ابنَالسَّبيلِ...».(سوره بقره/2،177)
برخى گفتهاند: اين آيه را نمىتوان بر زكات حمل كرد زيرا در ادامه آيه، زكات به طور مستقل مطرح شده است.[۱۰]
ابنسبيل از مستحقان خمس:
در آيه 41 سوره انفال/8، يك پنجم غنايم براى خدا و پيامبر و خويشاوندان (او) و يتيمان و بينوايان و درراهماندگان دانسته شده است «وَاعلَموا أنّما غَنِمتم مِن شىء فأنّ للّهِ خُمُسَه ولِلرّسولِ ولِذى القربى واليتمى والمسكينِ و ابنِالسبيلِ...».(سوره انفال/8،41)
بنابر نظر مفسران و فقيهان شيعه، قسمتى از خمس كه به ابنسبيل داده مىشود مخصوص درراهماندگان خاندان پيامبر است[۱۱] كه خداوند آن را عوض زكات براى آنها قرار داده ولى مفسران و فقهاى اهل سنت اين قسمت از خمس را به هر مسافر در راه ماندهاى (اعم از سادات) متعلق مىدانند.[۱۲] طبرى و زمخشرى رواياتى را از امام سجاد علیهالسلام و حضرت امام على عليهالسلام نقل كردهاند كه نظر شيعه را تأييد مىكند.[۱۳]
ابنسبيل از مستحقان فىء:
طبق آيه «ماأفاءَ اللّهُ على رَسولِه مِن أهلِ القُرى فَلِلّه ولِلرَّسولِ ولِذى القُربى واليَتمى والمَسكينِ وابنِالسَّبيلِ...».(سوره حشر/59،7) ابنسبيل يكى از موارد مصارف ششگانه فىء است. مفسران و فقيهان در اين كه آيا مقصود آيه يتيمان، مستمندان و در راه ماندگان از عموم مردم است يا از خاندان پيامبر اختلاف نظر دارند.
به نظر مفسران اهل سنت[۱۴] و برخى از مفسران شيعه[۱۵] مقصود يتيمان و مستمندان و در راه ماندگان عموم مردم است ولى برخى مفسران شيعه گفتهاند: يتيمان، مستمندان و در راهماندگان اهل بيت عليهمالسلام منظور است.[۱۶]
پانویس
- ↑ النهايه، ج 2، ص 338، «سبل».
- ↑ غياث اللغات، ص 19، «ابنالسبيل».
- ↑ قمى، ج 1، ص 327؛ لسانالعرب، ج 6، ص 163، «سبل».
- ↑ احكامالقرآن، ج 2، ص 281؛ الروضه، ج 1، ص 171؛ جواهر، ج 15، ص 373.
- ↑ جامعالبيان، مج 4، ج 5، ص 117؛ مجمع البيان، ج 3، ص 72؛ مختلف الشيعه، ج 3، ص 81.
- ↑ كنزالعرفان، ج 1، ص 237؛ جواهر، ج 15، ص 373.
- ↑ الفرقان، ج 10 و 11، ص 184.
- ↑ ثمارالقلوب، ص 267.
- ↑ الميزان، ج 13، ص 81.
- ↑ مجمعالبيان، ج 2، ص 477.
- ↑ همان، ج 4، ص 835؛ فقهالقرآن، ج 1، ص 243؛ مختلف الشيعه، ج 3، ص 201.
- ↑ احكام القرآن، ج 3، ص 91؛ جامعالبيان، مج 6، ج 10، ص 12.
- ↑ جامعالبيان، مج 6، ج 10، ص 11؛ الكشّاف، ج 2، ص 222.
- ↑ جامعالبيان، مج 14، ج 28، ص 49؛ مجمعالبيان، ج 9، ص 391؛ قرطبى، ج 18، ص 10.
- ↑ نمونه، ج 23، ص 506.
- ↑ التبيان، ج 9، ص 564؛ مجمعالبيان، ج 9، ص 391؛ الميزان، ج 19، ص 204.
منابع
محمد سحرخوان، دائرةالمعارف قرآن کریم، جلد 1، صفحه 590-592.