تفسیر المراغی (کتاب)
تفسير( احمد مصطفى) مراغى از جامعترين تفاسير معاصر است و اسلوب و طريقه نقل مطالب و نظم مباحث آن متناسب با نياز زمان مىباشد و مىتوان آن را تفسيرى اجتهادى تحليلى، تربيتى، اجتماعى و علمى ناميد كه در صدد تقريب بين مذاهب اسلامى نيز بوده است.
از خوشخوانترين، زوديابترين، سادهترين و مفيدترين آثار نگارش يافته در تفسير قرآن كريم از جانب علماى اهل سنت است و به زبان عربى و شامل همه آيهها و سورههاى قرآن مىباشد. براى مطالعه عموم مفيد و متضمّن دانستنيهاى بسيار است.
محتویات
انگيزه تأليف
مفسر در مقدّمه خود قبل از آغاز تفسير سوره حمد در بيان انگيزه خود مىآورد كه بسيارى از اوقات از خود سؤال مىنمودم بهترين تفسيرى كه به راحتى و در مدتى اندك مطالب مفيد و اصلى را به خواننده ارائه دهد كدام است؟ با وجود مطالعه بسيارى از تفاسير و اعتقاد به اينكه هر كدام داراى مطالب مفيد و علمى فراوانى است امّا پاسخى براى سؤال خود نيافتم، به همين جهت به خود جرأت داده براى رفع نياز مخاطبان هم عصر خود، تفسيرى هم سطح آنان و پاسخ گوى مسائل فكرى آنها تأليف نمايم.
مقدمه تفسير
مقدمه ايشان شامل مطالبى از قبيل 1- عنايت مسلمانان به تفسير قرآن، 2- طبقات مفسران از عصر صحابه و تابعين تا زمانهاى بعد. 3- شيوه نگارش قرآن، 4- آراء علماء در التزام به رسم عثمانى در نگارش قرآن 5- شيوه تفسيرى خود، 6- مصادر تفسير مراغى در لغت و ادب و تاريخ و علوم قرآنى.
منابع تفسير
مراغى در تفسير خود از منابع بسيارى كه 30 مورد آن را ذكر مىكند، استفاده كرده است امّا تأكيد بيشترى بر برخى منابع داشته كه از آن جملهاند: 1- تفسير طبرى 2- تفسير كشاف 3- تفسير بيضاوى 4- تفسير غرائب القرآن نيشابورى 5- تفسير ابن كثير 6- تفسير بحر محيط ابو حيان 7- تفسير روح المعانى، 8- تفسير المنار رشيد رضا. 9- تفسير محمد عبده، استاد مراغى، با تصريح به اينكه استفاده فراوانى از آن نموده است.
شيوه ادبى- اجتماعى در تفسير
حركت و همگام بودن تفسير با زمان موجب شد تا متناسب با تنوع دگرگونيها، تفسير نيز متنوع و گوناگون گردد، چنانكه مىتوان شيوههاى تفسيرى عصر جديد را از جهتى به چهار دسته تقسيم نمود:
1- شيوه علمى، كه با تأثر از كشفيات جديد علمى پديد آمد و تفسير را در حوزههاى علوم مورد بررسى و تحقيق قرار داد، و به افراط گراييد.
2- شيوه ادبى- اجتماعى، كه متأثر از ادبيات معاصر و با توجه به نيازهاى اجتماعى روز صورت گرفت.
3- شيوه سياسى انحرافى، كه بر اثر تحزّب و گروهبندىهاى سياسى پديد آمد و در جوامع اسلامى، به وقوع پيوست.
4- شيوه عقلى افراطى، كه بر اثر خودباختگى در مقابل تمدن معاصر و با گرايشهاى الحادى- كه ميراث علمى قرن نوزده است- به وجود آمد و سعى بر آن شد تا آيات قرآن، طبق نظريات علمى جديد تفسير يا تأويل شود و بيشتر صبغه تحميل را داشت تا تفسير.
دو شيوه نخست به دنبال بيدارى نسل جديد و بينش نو گرايانه- با پايبند بودن به مبانى اسلام- پديد آمد و رفته رفته شكوفا گرديد، ولى شيوه افراطى علمى پس از مدتى رو به افول نهاد، اين شيوه، از ابتدا هم چندان پايه استوارى نداشت، جز در بخش اندكى از آيات قرآن كه با پديدههاى طبيعى ارتباط مستقيم دارد.
امّا در شيوه سياسى انحرافى، چيز قابل توجهى در اين باره نوشته نشده است، جز پارهاى نوشتههاى بى پايه و حاوى تأويلات غير منطقى كه به دست گروهكهاى انحرافى بوجود آمده است. آنان بيشتر به سراغ آيات متشابه رفتهاند تا بتوان از اين رهگذر، افكار عمومى را مشوّش و چهره دين را مشوّه سازند. در شيوه عقلى افراطى كه از روى خود باختگى و گرايشهاى الحادى پديد آمده است، عدهاى به منظور جلب رضايت بيگانگان و نزديك ساختن خود به آنان، تا توانستهاند از دين مايه گذاشته و مسائل اسلامى را واژگون جلوه دهند، مانند تفسير سيد احمد خان هندى.
از آنجايى كه شيوه ادبى- اجتماعى آميخته با تحليل اجتهادى و عقلى و غالبا با رويكرد تربيتى، رايجترين شيوه تفسيرى عصر حاضر بوده و تفسير مورد بحث از آن جمله است، توضيح مختصرى درباره آن مىدهيم.
امتياز اين شيوه تفسيرى در دوران معاصر، در آن است كه رنگى نو به خود گرفته، با چهره فرهنگ و ادب معاصر و با پرداختن به مسائل جامعه درخشيده است و هرگز تقليد گونه به مسائل ظاهرى و خسته كننده كه موجب دورى مردم از قرآن مىشود نپرداخته است. اين نوع تفسير، پديدهاى نو ظهور است كه نخست به اظهار دقايق تعابير قرآنى و سپس بيان آنها با اسلوبى زيبا و ادبى و تطبيق آنها با هستى و حيات و سنن اجتماعى موجود در جامعه پرداخته است. اين نهضت ادبى- اجتماعى با تلاش و كوشش فراوانى در راه تفسير قرآن و تقريب آن بر فهم همگان و انطباق آن با واقعيات موجود آغاز شد.
ويژگى اين شيوه، اين است كه در آن به دور از هر گونه تعصبات افراطى به قرآن نگريسته مىشود و سعى بر آن است كه مفاهيم قرآن، آن گونه كه هست بر مردم عرضه شود، بدين جهت از هر گونه تكلّف و ضعف مفرط عارى و به رسا بودن و رساندن پيامهاى قرآنى- بدون آلايش- آراسته است. از آن گذشته، از دخالت دادن اسرائيليات و روايات جعلى و ساختگى در فهم قرآن و تبيين آن پرهيز كرده است.
از جمله آثار فريفته نشدن اين مكتب تفسيرى به روايات اسرائيلى و احاديث جعلى اين است كه به محدوده ابهامات قرآن وارد نمىشود، ابهاماتى از قبيل حروف مقطعه و برخى الفاظ مبهم قرآن. همچنين به امور غيبى كه جز از طريق احاديث صحيح قابل شناخت نيستند وارد نمىشوند، بلكه ايمان به آنها را- از آن جهت كه در قرآن به آنها تصريح شده- به طور اجمال واجب مىدانند و از وارد شدن به جزئيات مسائلى مانند زندگى برزخى، بهشت، جهنم، حور، قصور، غلمان و نظائر آن خوددارى مىكنند و مانع نفوذ خرافات و مطالب غير واقعى و جعلى به محدوده آنها مىگردد، زيرا هدف بيان قرآنى به باز شدن اين مبهمات بستگى ندارد.
اين مكتب تفسيرى، تفسير را از اصطلاحات علوم و فنون و فلسفه و كلام- كه به تدريج وارد محدوده تفسير شده بود- دور ساخت، چنانكه اين مفسران تنها به قدر نياز و هنگام ضرورت از اين اصطلاحات استفاده كردهاند. از جنبه ايجابى نيز اين مكتب، سبكى ادبى- اجتماعى در تفسير بوجود آورد و گوشههايى از بلاغت قرآنى و اعجاز بيانى آن را ظاهر ساخت و معانى و جوانب مختلف مفاهيم آنها را مشخص كرد و سنتهاى حاكم بر جهان هستى و جامعه را كه در قرآن بدان اشاره شده، آشكار گردانيد و بويژه به مشكلات جامعه اسلامى و جامعه بشرى و طرح ارشادات و راهنمايىهاى قرآن- كه در بردارنده سعادت دنيا و آخرت بشر است- پرداخت. علاوه بر آن، بين قرآن و نظريات صحيح و ثابت علمى مطابقت و هماهنگى برقرار نمود و براى مردم روشن ساخت كه قرآن كتاب جاويد الهى است و مىتواند همگام با تحولات زمان پيش رود تا اينكه خداوند زمين را به بندگان صالح خود وا گذارد.
همچنين به شبهاتى كه بر قرآن وارد شده بود پاسخ گفت و شكوك و توهماتى را كه در مورد قرآن ايجاد شده بود با استدلالى قوى پاسخ گفت. همه اينها با اسلوبى زيبا و جذاب انجام گرفت بگونهاى كه خواننده را به خواندن قرآن و انديشيدن در معانى و اسرار آن برانگيخت. اين مكتب در برابر تفسير درى گشود كه از زمانهايى دور بسته بود، بدين معنا كه به عقل انسان آزادى و اختيار گسترده بخشيد تا در پهنهاى وسيع كه خداوند به او داده است به تدبر و انديشه بپردازد. عقل رشيد را درباره گزارههاى دينى به قضاوت مىگذارد و آنچه را با ظواهر شرع منافات دارد تأويل مىكند و با آزاد انديشى و خرد انديشى با پيروان مكتب عدل همگام است، همان چيزى كه علماى هوشمند گذشته- بخصوص مفسران شيعه- بر آن بودند. اين روش سبب شد تا افكار و تعاليم خشك اشاعره از صحنه خارج شود. بدين ترتيب مجالى براى سخنان و عقايد اهل حشو باقى نگذاشت تا در حوزه تفسير و حريم اعتقادات مسلمانان- چه در اصول و چه در فروع- وارد شوند، حتى گاه برخى از احاديث مجموعههاى بزرگ حديثى مانند بخارى و مسلم را مورد طعن و تضعيف قرار داد.
مهمترين پيشروان اين مكتب
نخستين پيشواى اين مكتب( را در عصر حاضر)، استاد محمد عبده است كه اساس اين بنيان عظيم را پى افكند و باب اجتهاد در تفسير را پس از چند قرن گشود. وى روش تقليد از گذشتگان را به كنارى نهاد و به عقل، آزادى نقد و تحقيق بخشيد. بعد از او هم شاگردان بزرگش، مانند رشيد رضا، شيخ محمد قاسمى، شيخ احمد مصطفى مراغى و پس از آنان علماى ديگرى مانند، سيد قطب، شيخ محمد جواد مغنيه، شيخ محمد صادقى، سيد محمد حسين فضل الله، سيد محمد شيرازى، شيخ سعيد حوى، محمد طاهر ابن عاشور، سيد محمد تقى مدرسى، استاد ناصر مكارم شيرازى و ديگران بر همين منوال حركت كردند، اما كسى كه بر همه آنان برترى دارد و در اين راه گوى سبقت را از همگان ربوده است، علامه و فيلسوف بزرگوار مرحوم سيد محمد حسين طباطبائى است.
روش تفسير
در معرفى تفسير بيان شد كه روش كلى ايشان را بايد ادبى، اجتماعى، با رويكردى تربيتى و تحليلى دانست. مراغى از مباحث نحوى، اعراب، اختلاف قراآت و مباحث زبانى جز شرح برخى مفردات، چيزى در تفسير خود نياورده و از احاديث موضوع، ضعيف و اسرائيليات جدا پرهيز كرده است، اگر چه در بسيارى مواقع به احاديث پيامبر اكرم( ص)، اشعار عرب و اقوال اهل لغت استناد كرده است ايشان اذعان داشته كه از نظريات تفسيرى محمد عبده بسيار در تفسير خود بهره جسته است.
روش كلى وى بدين ترتيب است كه ابتداى هر سوره، اطلاعات لازم مربوط به آن، شامل اسم سوره، عدد آيات، محل نزول، ترتيب نزول و مناسبت آن با سوره و آيات قبل را بيان مىدارد، در انتهاى سوره نيز مقاصد آن را در چند بند متعرض مىشود. سپس آيات را دسته بندى كرده، به تفسير آنها مىپردازد.
مطالب خود را در سه عنوان« شرح المفردات»،« المعنى الجملى» و« الايضاح»، عنوان مىكند، در شرح مفردات به تفسير كلماتى كه تا حدودى معناى صريح و آشكارى ندارند پرداخته، به توضيح معنايى آنها با ذكر وجوه و نظائر و اضداد با استفاده از آيات ديگر، همت مىگمارد. در عنوان« المعنى الجملى» به معناى تركيبى كلمات كه آيه و مقاطع آن را تشكيل مىدهد به طور اجمال مىپردازد، تناسب آيات با همديگر را متعرض شده، در صورت وجود اسباب نزول آيه، آن را در همين عنوان ذكر كرده، گاهى به نقد آن مىپردازد. مانند آيات 9- 7 سوره انعام جزء هفت صفحه 78.
در نهايت عنوان« الايضاح»، تفسير مفصل و تحليلى آيات مطرح شده را در بر مىگيرد، در اين بخش نيز براى توضيح آيات از آيات ديگر، مأثورات و اقوال مفسرين بهره برده، تناسب بين آيات را بيشتر تشريح مىكند و خلاصهاى از هر مقطع مطرح شده در اين بخش را ارائه مىدهد.
سعى دارد رواياتى كه مورد قبول نبوده و يا با قضاياى دينى تنافى داشته باشند را، نقل ننمايد و از بحثهايى كه مفسرين پيشين به تناسب عصر خود مطرح كرده بودند، دورى مىگزيند. وى معتقد به تغيير نوع مباحث و اسلوب مطرح كردن آنها به تناسب عصر خود مىباشد. مسائل عقيدتى و كلامى را به تناسب آيات مطرح كرده و بيشتر به ديدگاه اشعرى تمايل دارد مانند بحث رؤيت خداوند در آيه 103 انعام جزء 7 ص 207 و آيه 22 سوره قيامت«الى ربها ناظرة»در جزء 29 10 صفحه 151- 152 مىنويسد: يعنى بدون حجاب به خداوند نظر مىافكنند همان گونه كه در شب چهاردهم ماه، به ماه مىنگرند.
در مسائل فقهى نيز احكام فقهى متعلق به آيه را در حدّ نقل روايات و فتاواى مذاهب چهارگانه و استدلال جزئى بدون بيان تفصيلى احكام و ادله آن، با قصد توضيح و تفسير آيه، مطرح مىنمايد. سعى دارد اسرار و حكمتهاى احتمالى احكام را نيز از جهت اجتماعى و علمى، متعرض گردد. همانطور كه اشاره شد، از روايات اسرائيلى شديدا پرهيز داشته به كرّات مسلمين را از پرداختن به آنها بر حذر داشته است.
نسبت به تفسير علمى، از جهتى از تفصيل در آن پرهيز مىنمايد و معتقد است، پرداختن به آن انسان را از مقاصد عالى قرآنى دور مىنمايد. امّا از جهتى ديگر تفكر در آياتى را كه متضمن اسرار خلقت و ظواهر طبيعت مىباشد به سبب تقويت و ازدياد ايمان مؤمنين و اينكه بيان وجوهى از اعجاز قرآن است، ترغيب مىنمايد و حقايق علمى را كه معتقد است سيزده قرن بعد انسانها بدان دست يافتهاند، مطرح كرده است. مانند آيات 7- 5 سوره طارق«فلينظر الانسان ممّ خلق...»جزء 30 صفحه 112.
نقد مراغى
نقد اساسى بر مراغى، نقدى مبنايى است كه اغلب در مباحث اعتقادى جلوه مىكند، از آنجايى كه ايشان شافعى اشعرى است، ديدگاه اعتقادى وى تفاوت اساسى با متفكران معتزلى و على الخصوص شيعه امامى دارد، بنابر اين در مباحث كلامى و فقهى قرآن مبانى ايشان از ديدگاه شيعه قابل قبول نمىباشد و در تفاسير علماى شيعه و كتب مفصل كلامى و فقهى، مورد بحث واقع شده است. از جمله مسئله اعتقاد شيعه به وجود امام عصر« عج»، ظهور ايشان و احياى دوباره اسلام است كه مراغى با اعلام كلى ضعف روايات مربوطه و نقل كلام ابن خلدون، آن را حمل بر عصبيت قومى نموده به تمسخر مىكشاند. اينگونه برخوردهاى تعصبى از ايشان كه ادعاى اصلاح فكرى و آزادگى در عقيده را دارد، بدور است. ذيل آيه 187 سوره اعراف جزء 9 صفحه 133 در بحث اشراط الساعة.
نسخه شناسى
تفسير مراغى كه تأليف آن از سال 1361 تا 1365 هجرى قمرى انجام گرفت از همان اوان چاپ و منتشر گرديد، از جمله چاپهاى آن 1- چاپ اول و دوم در چاپخانه مصطفى بابى حلبى در سال 1369 ق / 1950 و 1953 م / 30 جزء در 10 مجلد. 2- افست همين چاپ در لبنان- بيروت دار احياء التراث العربى به سال 1985 م. 3- دار الفكر لبنان- بيروت بدون تاريخ. 4- نسخه حاضر نيز توسط دار احياء التراث العربى 30 جزء در 10 مجلد به قطع وزيرى مىباشد و بدون تاريخ انتشار يافته است. اين نسخه داراى مقدمهاى از مفسر و پاورقىهاى جزيى وى مىباشد.
انتهاى هر جزء فهرستى از مطالب و موضوعات آن، ارائه شده كه راهنماى محققان مىباشد.
منابع مقاله
1- مقدمه تفسير مراغى و ساير مجلدات آن
2- تفسير و مفسرون آيت الله معرفت ج 2 صفحات 311 و 481 به بعد و 495
3- دانشنامه قرآن و قرآن پژوهى به كوشش بهاء الدين خرمشاهى ج 1 ص 755 و ج 2 ص 2025
4- المفسرون حياتهم و منهجهم سيد محمد على ايازى صفحه 357
5- تفسير و تفاسير جديد بهاء الدين خرمشاهى صفحه 20