عزالدین قسام

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۱۲ اوت ۲۰۱۵، ساعت ۰۷:۴۷ توسط Heidariyan47 (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای جدید حاوی ' هفتاد سال پيش يا بهتر است که بگوييم در 19 نوامبر سال 1935 شيخ مجاهد عز الدين قسام ب...' ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

هفتاد سال پيش يا بهتر است که بگوييم در 19 نوامبر سال 1935 شيخ مجاهد عز الدين قسام به ...

ولاذت

شيخ عز الدين قسام به سال 1882م. در شهرک جبله واقع در نزديکي شهر اللاذقيه در سواحل سوريه در خانواده اي با تقوي و روستايي ديده به جهان گشود. پدرش شيخ عبد القادر مصطفي قسام از کارمندان حوزه علوم شريعت اسلامي بود و مادرش حليمه قصاب، در يک خانواده تحصيل کرده و مذهبي پرورش يافته بود. پدر قسام به کار تدريس اهتمام ويژه اي داشت. عبد القادر در مکتب خانه روستا به اهالي آن قرآن کريم، زبان عربي، خط و رياضيات آموزش مي داد و با ياد دادن سرودهاي ديني، روحيه جهاد و حماسه را در ميان ساکنان روستا بر مي انگيخت. وي همچنين براي مدتي بازپرس ويژه دادگاه بود. عز الدين قسام در مکتب خانه روستا خواندن، نوشتن و تلاوت قرآن را آموخت و در اين زمينه از تمامي هم سن و سالان خود برتر بود. پس از مدتي به دانشگاه الازهر مصر رفت و در جلسات درس شيخ محمد عبده شرکت کرد و بدين ترتيب روح تشنه خود را از درياي علم و معرفت سيراب کرد. قسام در اغلب جلسات درس دانشگاه شرکت مي کرد و بيش تر اوقات خود را در کتابخانه ها مي گذراند. وي در کنار فراگيري علم، نيز به جنبش هاي آزادي خواه توجه خاصي داشت. او دريافته بود که اسلام دين عزت، اقتدار، آزادگي و جهاد است. قسام در مصر با استعمار انگليس و سلطه آن بر ملت و ذخاير ملي اين کشور آشنا شد و در همان وقت در انديشه ضرورت مبارزه با "فئوداليسم" و نيروهاي استعمارگر بود. به اعتقاد وي، اين دو معضل دو روي يک سکه هستند. ظلم و ستم اگر منتشر شود، انسان ها و آباداني ها را از بين مي برد. مشاهده اين گونه مسائل غير اخلاقي وي را به شهرک جبله کشاند و خاطرات محنت هاي خانواده و هموطنانش اعم از بيسوادي و اوضاع وخيم اقتصادي را در ذهن او زنده کرد.

فعاليت آموزشي قسام

در سال 1906 عزالدين قسام پس از ده سال علم اندوزي و کسب معرفت در الازهر و اخذ دانشنامه از اين دانشگاه به جبله بازگشت. از آنجا براي آشنا شدن با شيوه تدريس در دانشگاه هاي ترکيه به اين کشور سفر کرد. پس از بازگشت از ترکيه مانند پدرش در مسجد سلطان بن ادهم قطب الدين به تدريس مشغول شد. وي به کودکان روستاي جبله خواندن، نوشتن، حفظ قرآن کريم و علوم حديث آموخت و در مسجد المنصوري واقع در مرکز اين روستا، نماز جمعه به پا مي داشت. مردم همگي شيفته خطبه ها و نحوه تدريس وي شده بودند. طولي نکشيد که شهرت و آوازه شيخ قسام در مناطق مجاور منتشر شد. وي مفاهيم اسلام را با درک عميق و گسترده خود، به مردم تبليغ مي کرد و اين گونه طرفداران بسياري به دست آورد و در ميان مردم مقام و منزلت ويژه اي پيدا کرد.

مبارزه با اشغالگران فرانسه در سوريه

هنگام ورود نظاميان فرانسه به سوريه در سال 1920، مبارزات قسام با اشغالگران در ساحل شمالي سوريه آغاز شد. ايشان و مرحوم عمر بيطار از طلايه داران جهاد مسلحانه در سال هاي 1919 تا 1920 بودند. وي سوريه را ترک کرد. سپس خانه خود را که کل دارايي او به شمار مي آمد، فروخت و با پول آن بيست و چهار قبضه تفنگ خريد. پس از آن خانواده خود را به طرف منطقه اي کوهستاني فرستاد. فرانسوي ها تلاش کردند تا با دادن پيشنهادهايي فريبنده نظير دادن پست و مقام هاي عالي، شيخ را از ادامه مبارزه بازدارند، اما او به تمامي اين پيشنهادها پاسخ رد داد. اصرار قسام بر مقاومت دادگاه نظامي فرانسه در اللاذقيه را بر آن داشت تا حکم اعدام وي و شماري از يارانش را صادر کند. سپس شيخ به منظور رها شدن از تعقيب فرانسوي ها به دمشق و از آنجا به فلسطين رفت.

قسام در فلسطين

قسام و يارانش در حيفا سکونت گزيدند و خانواده هاي آنان در منزلي در محله قديمي اين شهر در کنار يکديگر زندگي کردند. اين محله پناهگاه کشاورزان فقيري بود که در نتيجه حمله اشغالگران، خانه هاي شان در روستاها تخريب و موطن مهاجران يهودي شده بود. قسام براي بهبود اوضاع معيشتي کشاورزان، تلاش بسياري نمود. وي با برپايي کلاس هاي شبانه به مبارزه با بي سوادي برخاست. اندکي نگذشت که کشاورزان ساکن منطقه شمالي و کارگران به شيخ احترام ويژه اي گذاردند و شيفته اخلاق و منش خداپسندانه وي شدند. قسام در مدرسه اسلامي حيفا به تدريس مشغول شد و دانش آموزان را به آينده سرزمين خود در سايه اشغالگري آگاه کرد. وي با موافقت حاج محمد امين الحسيني مفتي قدس و رهبر جنبش ملي فلسطين، امام جماعت و خطيب مسجد استقلال شد. قسام با شيوه خاصي که داشت، به تنوير افکار عمومي فلسطينيان مشغول شد و آنان را از تهديدات فراروي شان مطلع کرد و همواره اين جمله را تکرار مي کرد که" يهوديان براي نابودي ملت فلسطين و تشکيل دولتي يهودي تنها منتظر يک فرصت هستند" شيخ قسام در مساجد در ميان نمازهاي پنجگانه، جلسات درس برگزار مي کرد. وي از اين فرصت استفاده مي کرد و مبارزان را براي نبرد آماده مي کرد. وي در برنامه هاي خود همواره کيفيت را بر کميت ترجيح مي داد. هنگامي که تهديدات حمله نيروهاي انگليسي به فلسطين افزايش يافت، قسام "جمعيت جوانان مسلمان" را تاسيس کرد و در آن جوانان مسلمان را پرورش داد و آنان را از قيد و بند انحراف و خودباختگي ناشي از اوضاع دشوار اقتصادي و سياسي آن زمان آزاد و به کار و تلاش براي حمايت از ميهن دعوت کرد. وي با رهبران شهرهاي مختلف فلسطين در تماس بود و از اين راه توانست عده زيادي از جوانان را به سازمان جهادي خود جذب کند. قسام در سال 1930 مدتي در دفتر ازداوج و طلاق دادگاه حيفا فعاليت کرد و از راه آن موفق شد تا با قشرهاي مختلف جامعه از جوانان گرفته تا سالخوردگان، کشاروزان، کارگران، دانشجويان و کارمندان ارتباط برقرار کند. اين مساله نقش بسزايي در گسترش و توسعه دامنه سازمان جهادي او داشت.

فعاليت هاي جهادي

عمليات مبارزان قسامي تنها به حمله به شهرک هاي اشغالي صهيونيست ها خلاصه نمي شد و همانطور که استاد اميل الغوري در کتاب خود با عنوان "فلسطين در گذر شصت سال" مطرح کرده است، اين عمليات ها همچنين شامل تعقيب و شکنجه کساني مي شد که عليه ملت و مصالح آن خيانت مي کردند نظير همکاري با رژيم صهيونيستي، جاسوسي براي سازمان اطلاعات انگليس يا فروش اراضي به يهوديان و دلالي براي آنان. مبارزه با گشتي هاي ارتش و پليس، بستن راه ها و حمله به قرارگاه هاي ارتش و مراکز پليس، حمله به نگهبانان شهرک هاي يهودي نشين و بمب گذاري، از ديگر اقدامات مبارزان قسامي شمار مي آمد. هنگامي که عمليات هاي قسام بسان روحي تازه در کالبد فلسطينيان دميده شد و آنان را به تکاپو واداشت، دولت انگليس اعلام کرد که هر کس درباره مجريان اين عمليات اطلاعاتي ارائه دهد، پاداش خوبي دريافت خواهد کرد. اين عمليات در واقع در دل و جان يهوديان رعب و وحشت افکنده بود. يهوديان نخستين باري بود که مي ديدند عليه شان عمليات هاي نظامي صورت مي گيرد. دولت انگليسي و يهود از ترس اين عمليات ها جاسوس هاي خود را در مناطق مختلف مستقر کردند و با کمترين شک نسبت به کسي، او را بازداشت مي کردند. بدين ترتيب تحرکات و فعاليت هاي گروه قسام با مشکلات متعددي مواجه گرديد. پليس انگليس توانست درباره نيرو و تجهيزات نظامي و مکان عمليات اين گروه اطلاعاتي جمع آوري کند.

شهادت شيخ عز الدين قسام

دکتر مصطفي کبها پژوهشگر فلسطيني در خصوص نحوه به شهادت رسيدن شيخ قسام مي گويد:«نيروهاي قسام در روز دوم يا سوم نوامبر سال 1935 از حيفا خارج شدند و به طرف کوه هاي کرمل در نزديک روستاهاي حيفا و جنين رفتند.» وي مي افزايد که گروهي متشکل از 14 مبارز به دو يگان تقسيم شدند. يگان نخست تحت فرماندهي قسام و يگان ديگر تحت فرماندهي شيخ فرحان سعدي معاون قسام قرار داشت. کبها مسائل امنيتي را عامل اين تقسيم بندي اعلام و هرگونه اختلاف ميان قسام و معاون خود را که به تسريع در اعلان جنگ انجاميده بود، رد کرد. اوضاع بر وفق مراد شيخ قسام پيش نرفت، روزي يکي از هواداران شيخ به يک دستگاه خودروي گشتي انگليس تيراندازي و بدين ترتيب عمليات نيروهاي شيخ پيش از انجام نخستين مرحله نقشه لو رفت به عبارت ديگر زمان نبرد مسلحانه را تسريع بخشيد. سپس نيروهاي پليس انگليس مبارزان قسام را در جنگل هاي "شيخ زيد" واقع در نزديکي "يعبد" دستگير کردند. اين پژوهشگر فلسطيني همچنين مي افزايد که با لو رفتن مخفيگاه گروه قسام و رسيدن نيروهاي پليس به آن، عده اي مزدور عرب از شيخ و طرفدارانش خواستند تا تسليم شوند، اما شيخ هرگز تسليم نشد و از ياران خود خواست تا افتخار شهادت را بر خواري ترجيح دهند و چنين نيز شد.

از عز الدين قسام تا احمد ياسين

عوني فرسخ يکي از نويسندگان عرب مي گويد: شهادت قسام بازتاب وسيعي در ميان فلسطينيان داشت و آثار آن در تشييع باشکوه پيکر پاک اين شهيد در حيفا کاملا نمايان بود. پيکرهاي پاک شهيد قسام، شهيد يوسف عبد الله زيباري و سعيد عطيه المصري (از ياران نزديک قسام) مسافت پنج کيلومتر بر دوش فلسطينيان حمل شدند و در خلال آن تشييع کنندگان بدون توجه به تيراندازي نيروهاي پليس و نظاميان انگليسي، با آنان درگير و بر اثر اين درگيري عده اي شهيد يا زخمي شدند.