اصحاب رقیم

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۲۱ ژوئیهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۱۰:۱۵ توسط مرضیه الله وکیل جزی (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای جدید حاوی 'نام ديگر اصحاب كهف به ‌سبب نگاشته شدن نام و سرگذشت آنان در يك لوح. فرهنگ نويس...' ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

نام ديگر اصحاب كهف به ‌سبب نگاشته شدن نام و سرگذشت آنان در يك لوح.

فرهنگ نويسان عربى، رقيم را به معناى «مرقوم» و برگرفته از ريشه «ر‌ـ‌ق‌ـ‌م» دانسته و معانى «نوشته»،[۱] «خط و نوشته برجسته»[۲] و برخى نيز «دوات»[۳] را براى آن گفته‌اند. شمارى از ‌آن‌ها، «رقم» را نقطه و اعراب گذارى كردن نوشته[۴] و گروهى نيز نوشتن[۵] معنا كرده‌اند؛ اما چنان كه برخى نيز در جمع ميان معانى گفته‌اند كاربردهاى گوناگون «رقم» و واژگان برگرفته از آن نشان مى‌دهد كه ريشه ياد شده در اصل به معناى ايجاد نشانه در هر چيزى است كه متناسب با موارد كاربرد، معناى متفاوتى دارد؛ رَقَم الكتاب يعنى كتاب را نوشت.

رَقَمَ الشىء؛ يعنى آن چيز را با نشانه‌اى متمايز كرد. رَقَمَ الكلمات؛ يعنى واژگان را نقطه و اعراب‌گذارى كرد.[۶] در مقابل، پاره‌اى از قرآن پژوهان «رقيم» را از واژگان دخيل مى‌دانند؛ از جمله آن را واژه‌اى رومى و به معناى «لوح»[۷] و واژه‌اى سريانى و به احتمال، نام مكانى دانسته‌اند.[۸]

واژه «رقيم» فقط يك بار در قرآن آمده است: «اَم حَسِبتَ اَنَّ اَصحبَ الكَهفِ والرَّقيمِ كانوا مِن ءايتِنا عَجَبا». (سوره كهف/18،9) هويت اصحاب رقيم كه از آيات شگفت الهى خوانده شده‌اند و نيز وجه تسميه آنان به اين نام، اصلى‌ترين موضوع مورد چالش در ميان صاحب نظران است. منابع نخست تفسيرى شيعه[۹] و سنى[۱۰] نشان مى‌دهد كه در عصر نزول و سده‌هاى آغازين تاريخ اسلام همه مفسران، هماهنگ با سياق آيات، اصحاب كهف و رقيم را گروه واحدى مى‌دانسته‌اند و تنها موضوع مورد اختلاف آنان، معناى «رقيم» و وجه تسميه اصحاب كهف به آن بوده است؛ اين گروه معانى متفاوتى را براى رقيم گفته‌اند.

بيشتر آنان با استناد به ريشه لغوى[۱۱] و پاره‌اى از احاديث[۱۲] و نيز احتمالاً برخى منابع اهل كتاب، آن را به معناى كتيبه و لوحى دانسته‌اند كه نام و سرگذشت اصحاب كهف در آن نگاشته شده بود. سنگ يا مس بودن لوح، نويسندگان و محل نصب يا نگهدارى آن، مورد اختلاف اين گروه است. رقيم به عنوان نام قريه اصحاب كهف، كتاب دينى، درهم‌ها و سگ آنان و همچنين وادى و كوهى كه غار در آن قرار داشت، ديدگاه‌هاى ديگرى است كه از سوى اين مفسران ارائه شده است.[۱۳] انگاره‌هاى ياد شده، گاه با پذيرش[۱۴] يا نقد[۱۵] مفسران متأخر روبرو گشته و گاهى نيز بدون هيچ اظهارنظرى گزارش شده است.[۱۶]

بنابراين ديدگاه كه مورد پذيرش مشهور مفسران متأخر از اهل سنت نيز بوده[۱۷] عطف «الرقيم» بر «الكهف» عطف بيان[۱۸] و براى متمايز‌كردن اصحاب كهف از ديگر گروه‌هاى مشابه است.[۱۹] البته در دوره‌هاى بعد گويا كشف اجسادى از مردگان در غارهايى چند و مشابهت‌ها و تفاوت‌هاى آن با داستان اصحاب كهف[۲۰] و نيز روايت مرفوعه‌اى از پيامبر صلى الله عليه و آله[۲۱] زمينه چالش بر سر هويت اصحاب رقيم شد.

در مقابل نظريه اول برخى، اصحاب رقيم را گروهى ديگر دانسته و داستان موسوم به «حديث غار» در روايت مرفوعه نعمان ‌بن ‌بشير از پيامبر صلى الله عليه و آله را سرگذشت آنان پنداشته‌اند.[۲۲] بر اساس اين روايت، روزى سه نفر در بيابان و در پى بارش شديد باران به غارى پناه ‌مى‌برند. دهانه غار بر اثر سقوط سنگى بزرگ از بالاى كوه بسته شده و آنان در آنجا محبوس مى‌شوند.

پس از استغاثه فراوان بر آن مى‌شوند كه هر يك به بيان كار نيكى از خود بپردازند، باشد كه خداوند از سر رحمت نجاتشان دهد پس چنين مى‌كنند و دهانه غار گشوده مى‌شود.[۲۳] اين انگاره از ‌سوى صاحبان ديدگاه نخست رد شده است.[۲۴]

برخى از آنان با بيان وجه ارتباط سرگذشت اصحاب كهف با آيات پيش از آن، حديث غار را با ‌سياق آيات مذكور ناسازگار دانسته و نيز معتقدند كه نام بردن از دو گروه جداگانه و پرداختن به سرگذشت يكى و وانهادن ديگرى از بلاغت دور ‌است.[۲۵]

نكته مهم‌تر اين كه افزون بر گزارش متفاوت حديث غار در منابع گوناگون، در متن آن نامى از اصحاب رقيم نيامده است،[۲۶] گويا برخى راويان، افراد ياد شده را كه همانند اصحاب كهف به غار پناهنده شده‌اند بر اصحاب رقيم تطبيق كرده‌اند.

هويت و سرگذشت اصحاب رقيم و سبب اين نامگذارى در احاديث اسلامى و منابع مربوط به آن نيز بازتاب يافته است.[۲۷] در پاره‌اى از روايات شيعى، اصحاب كهف و رقيم، گروه واحدى معرفى شده‌اند كه نام و سرگذشت آنان در لوحى از مس نگاشته شده بود. در اين روايات به جزئيات بيشترى درباره نام، زمان، مكان، سرگذشت و پادشاه عصر آنان پرداخته شده است.[۲۸](‌=>‌اصحاب ‌كهف)

پانویس

  1. الصحاح، ج‌ 5، ص‌ 1936؛ النهايه، ج‌ 2، ص‌ 254، «رقم».
  2. مفردات، ص‌ 362، «رقم».
  3. جمهرة‌اللغه، ج‌ 2، ص‌ 790؛ لسان‌العرب، ج‌ 5، ص‌ 291، «رقم».
  4. ترتيب العين، ص‌ 323؛ لسان‌العرب، ج‌ 5، ص‌ 291؛ القاموس‌المحيط، ج‌ 2، ص‌ 1469، «رقم».
  5. القاموس ‌المحيط، ج‌ 2، ص‌ 1469؛ مقاييس ‌اللغه، ج‌ 2، ص‌ 425؛ الصحاح، ج‌ 5، ص‌ 1936، «رقم».
  6. التحقيق، ج‌ 4، ص‌ 174؛ المصباح، ج‌ 1، ص‌ 236؛ القاموس ‌المحيط، ج‌ 2، ص‌ 1469، «رقم».
  7. الاتقان، ج‌ 1، ص‌ 293؛ البرهان فى علوم‌القرآن، ج‌ 1، ص‌ 384.
  8. واژه‌هاى دخيل، ص‌ 224.
  9. تفسير عياشى، ج‌ 2، ص‌ 322؛ تفسير قمى، ج‌ 2، ص‌ 31؛ التبيان، ج‌ 7، ص‌ 11.
  10. تفسير عبدالرزاق، ج‌ 2، ص‌ 325؛ جامع البيان، مج‌ 9، ج‌ 15، ص 247‌ـ‌248؛ معانى القرآن، ج 2، ص 134.
  11. مجمع البحرين، ج‌ 2، ص‌ 725، «رقم»؛ الصافى، ج‌ 3، ص‌ 231؛ الميزان، ج‌ 13، ص‌ 245، 246.
  12. تفسير العياشى، ج‌ 2، ص‌ 321؛ تفسير القمى، ج‌ 2، ص‌ 31؛ نورالثقلين، ج‌ 3، ص‌ 244، 246.
  13. جامع‌البيان، مج ‌9، ج‌ 15، ص‌ 247‌ـ‌249؛ التبيان، ج‌ 7، ص‌ 11؛ زادالمسير، ج‌ 5، ص‌ 107‌ـ‌108.
  14. تفسير ابى‌السعود، ج‌ 5، ص 206؛ تفسير بيضاوى، ج 3، ص 7‌ـ‌8؛ روح‌المعانى، مج 9، ج 15، ص 303‌ـ‌304.
  15. الفرقان، ج‌ 15، ص‌ 24‌ـ‌25.
  16. التبيان، ج 7، ص 11؛ مجمع‌البيان، ج 6، ص 697ـ698؛ زادالمسير، ج‌ 5، ص‌ 108.
  17. جامع البيان، مج ‌9، ج‌ 15، ص‌ 248؛ التفسير الكبير، ج‌ 21، ص ‌82؛ تفسير بيضاوى، ج‌ 3، ص‌ 7.
  18. اضواء البيان فى تفسيرالقرآن، ج‌ 9، ص‌ 12.
  19. المحررالوجيز، ج‌ 3، ص‌ 497؛ تفسير قرطبى، ج‌ 10، ص‌ 232؛ التحقيق، ج‌ 4، ص‌ 175.
  20. المحرر الوجيز، ج‌ 10، ص‌ 367؛ تفسير قرطبى، ج‌ 10، ص‌ 232؛ التحقيق، ج‌ 4، ص‌ 173.
  21. مسند احمد، ج‌ 5، ص‌ 343‌ـ‌344؛ صحيح البخارى، ج‌ 3، ص‌ 50؛ مجمع الزوائد، ج‌ 8، ص‌ 140‌ـ‌142.
  22. تفسير قرطبى، ج‌ 10، ص‌ 232‌ـ‌233.
  23. مسند احمد، ج‌ 5، ص‌ 343‌ـ‌344؛ صحيح البخارى، ج‌ 3، ص‌ 50؛ مجمع الزوائد، ج‌ 8، ص‌ 140‌ـ‌142.
  24. تفسير بيضاوى، ج 3، ص 7‌ـ‌8؛ التفسير الكبير، ج‌ 21، ص‌ 82؛ الميزان، ج‌ 13، ص‌ 246، 281.
  25. الميزان، ج‌ 13، ص‌ 246.
  26. مسند احمد، ج‌ 5، ص‌ 343‌ـ‌344؛ صحيح البخارى، ج‌ 3، ص‌ 50؛ مجمع الزوائد، ج‌ 8، ص‌ 140‌ـ‌142.
  27. مسند احمد، ج‌ 5، ص‌ 343‌ـ‌344؛ صحيح البخارى، ج‌ 3، ص‌ 50؛ ج‌ 5، ص‌ 273؛ بحارالانوار، ج‌ 14، ص‌ 408‌ـ‌422.
  28. تفسير عياشى، ج 2، ص 321؛ تفسير قمى، ج 2، ص 31؛ بحارالانوار، ج‌ 14، ص‌ 426.

منابع

على اسدى، مرتضى اورعى؛ دائرة المعارف قرآن کریم، جلد 3، صفحه 405-408