غزوه بنی نضیر
غزوه «بنی نضیر»، دومین جنگ پیامبر(ص) با یهودیان مدینه است که در ربیع الاول سال چهارم هجرت اتفاق افتاد.[۱]قرآن، يهوديان را پس از مشركان، بدترين دشمنان مؤمنان مىداند، در حالى كه از مسيحيان به نرمى سخن مى گويد.[۲] طبيعى است كه يهوديان هيچ فرصتى رابراى نابودى اسلام و رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم از دست نمى دادند؛ در عين حال، به دليل آن كه در اقليت بودند در همان آغاز هجرت رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم معاهده صلحى را با آن حضرت پذيرفته بودند.
محتویات
- ۱ قبیله بنی نضیر و تاثیر یهودیان بر جامعه اسلامی
- ۲ تاریخ دقیق غزوه بنی نضیر
- ۳ علت وقوع غزوه بنی نضیر
- ۴ غزوه بنی نضیر
- ۵ پایان محاصره بنی نضیر و اخراج آنها از مدینه
- ۶ تقسیم غنائم
- ۷ پانویس
- ۸ منابع
قبیله بنی نضیر و تاثیر یهودیان بر جامعه اسلامی
سه طايفه يهودى بنى قَيْنُقاع، بنى النضير و بنى قريظه تقريباً در يك مثلثى شكل در سمت شمال شرقى محله قبا زندگى مى كردند. بنى نضير نزديكترين طايفه به محل قبا بودند. يهوديان كه بنى نضير باشكوهترين، قدرتمندترين و گرامى ترين آنان بودند، در قلب دولت اسلامى زندگى مى كردند. از اين رو مى توانستند به دقيقترين اطلاعات و مسائل پنهان و آشكار و ميزان دقيق امكانات و توانمندىهاى مادى و معنوى مسلمانان و نيز تمامى مسائل موجود در جامعه اسلامى از جمله روابط و مناسبات گروههاى مختلف با هم دست يابند و به آن شناخت و آگاهى كامل پيدا كنند.يهوديان در عمق جامعه نوپاى اسلامى حتى در سطوح رهبرى و در ميان كسانى كه نقش فعالى در تصميمگيرى و حل و عقد پيمانها داشتند حضور داشتند؛از سوى ديگر نبايد فراموش كنيم كه يهوديان از نظر ثروت و دارايى نيز قدرت بزرگى به شمار مى رفتند. كافى است بدانيم كه حجم عظيمى از زيور آلات را در تملّك خويش داشتند.علاوه بر اين يهوديان آن قدر از مردم طلب مدتدار داشتند كه آن را مانع مهمى براى بيرون رفتن از مدينه مى دانستند
تاریخ دقیق غزوه بنی نضیر
زمان برخورد با بنى النضير و اخراج آنها به روايت واقدى ربيع الاول چهارم هجرى (سى و هفتمين ماه هجرت) بوده است. اما ابن شهاب زهرى معتقد بوده است كه واقعه اخراج بنى النضير بعد از بدر و پيش از احد بوده است[۳]
علت وقوع غزوه بنی نضیر
مورخان چندین دلیل را برای وقوع غزوه بنی نضیر بیان می کنند.این دلایل عبارت اند از:
- در بيشتر منابع حديثى و تاريخى در بيان سبب غزوه بنى نضير آمده است كه رسول خدا (ص) نزد بنى نضير آمد تا از آنان براى پرداخت ديه دو مرد عامرى كه عمرو بن اميه در مسير بازگشت از بئر معونه، آنان را كشته بود، كمك بگيرد. بنى نضير در صدد برآمدند تا عليه حضرت غدر ورزند و با پرتاب سنگى از پشت بام، او را بكشند. جبرئيل حضرت را از اين توطئه با خبر كرد و ... . همچنین گفته اند که پيامبر (ص) از اين رو براى پرداخت ديه دو مرد عامرى نزد بنى نضير رفت كه اين قوم هم پيمان بنى عامر بودند. بدين ترتيب كار پرداخت ديه به كمك آنان تسهيل مىشد، زيرا آنچه به عامريان پرداخت مىشد، از جيب همپيمانان خودشان بود. پيامبر (ص) از اين رو براى پرداخت ديه دو مرد عامرى نزد بنى نضير رفت كه اين قوم هم پيمان بنى عامر بودند. [۴] بدين ترتيب كار پرداخت ديه به كمك آنان تسهيل مىشد، زيرا آنچه به عامريان پرداخت مىشد، از جيب همپيمانان خودشان بود. «3» </ref>
- عده ای معتقدند که سبب اين جنگ آن بود كه يهود بنى نضير از رسول خدا (ص) درخواست كردند تا همراه سه نفر از يارانش براى مناظره در امر دين به سوى آنان بيرون رود. يهوديان در زير لباس خود، خنجر پنهان كرده بودند. زنى از بنى نضير به دست برادر انصارى مسلمانش به پيغمبر (ص) خبر داد كه بنى نضير چه قصدى دارند. پيامبر (ص) چون از توطئه آنان با خبر شد، از ميان راه بازگشت[۵]
- برخى عقيده دارند كه رسول خدا (ص) به سراغ بنى نضير رفت تا به دليل پيمانى كه با بنى عامر داشتند، چگونگى پرداخت ديه را از آنان بپرسد[۶] و پس از آن بود که ....
- برخی نیز معتقدند هنگامى كه مسلمانان در جنگ احد شكست خوردند، بنى نضير مردد شدند و پيمان شكستند. كعب بن اشرف همراه چهل مرد سواره از يهوديان به مكّه رفت و با آنان هم قسم و هم پيمان شدند كه در جنگ عليه محمّد هم نظر باشند. سپس ابو سفيان همراه چهل مرد از قريش و كعب بن اشرف همراه چهل مرد از يهود وارد مسجد الحرام شدند و بين پرده و خانه كعبه از همديگر پيمان وفادارى گرفتند. آنگاه كعب و يارانش به مدينه بازگشتند. جبرئيل فرود آمد و پيامبر (ص) را از اتحاد كعب بن اشرف و ابو سفيان عليه آن حضرت باخبر كرد و فرمان داد كه كعب بن اشرف را بكشد. محمّد بن مسلمه انصارى كه برادر رضاعى كعب بود، او را كشت.[۷]
غزوه بنی نضیر
یهودیان پیمان شکن
پیامبر اكرم (ص) توطئه يهوديان عليه جان خود و تلاش آنان را براى ترور خويش، پيمانشكنى آنان تلقى كرد و آن را دليل موجّهى براى مقابله با يهوديان و اتخاذ موضع قوى و كوبنده بر ضدّ آنان دانست. روشن است كه ترور رهبرى اسلامى روشن ترين و خطرناك ترين مظاهر خيانت است و لازم نيست، منتظر بمانيم تا خيانتگران اعلان جنگ كنند و در اين باره به صورت عملى و آشكار اقدام نمايند. چنان كه در تاريخ ثبت شده، رسول خدا (ص) با قبائل يهودى ساكن در مدينه پيمان بست. يكى از اين قبائل، بنى نضير بودند.
دستور اخراج بنی نضیر از مدینه
منابع مى گويند: رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم از طريق وحى آگاهى يافت و بدون آن كه با كسى از يارانش سخن بگويد به مدينه بازگشت.آنان چندى منتظر شدند و پس از آن كه احساس كردند رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم بر نمى گردد به مدينه آمدند. آنگاه رسول خدا محمدبن مَسْلمه را كه از اوس بوده و اين طايفه يهود، در جاهليت هم پيمان آنان بودند، به سراغ يهوديان فرستاد و گفت كه بايد مدينه را ترك كنند. آنان از اين كه يك اوسى آمده اظهار شگفتى كردند اما ابن مسلمه گفت: تَغَيَّرتِ القلوب [۸]؛ آن وضع سابق دگرگون شده است. يهوديان نخست به رفتن راضى شدند اما وقتى پيام عبد الله بن ابَىّ به حُيَى بن اخطب رسيد كه همراه همپيمانانش از آنان دفاع مى كند، اندكى سست شدند. عبد الله بن ابى در پى بنى قريظه فرستاد، اما آنان گفتند كه حاضر به نقض عهد نيستند. اختلاف ميان يهوديان ناشى از اعتماد به سخن عبد الله يا عدم اعتماد به آنان بود. مخالفان مىگفتند كه ابن ابى قابل اطمينان نيست، او نظير همين وعدهها را به بنى قينقاع نيز داد اما اقدامى نكرد، به علاوه او در هر حال خزرجى است و ما در جاهليت در كنار اوس با طايفه او جنگيده ايم. به علاوه عبد الله نه يهودى است، نه مسلمان و نه حتى بر دين خود، و لذا نمىتوان بروى اعتماد كرد. چنين اقدامى سبب از بين رفتن اموال، پايمالى شرف، اسيرى خانواده و از بين رفتن جنگجويان ما خواهد بود. [۹] نفوذ حيى بن اخطب سبب شد تا او بنى النضير را به مقاومت وا دارد. او پيامى به رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرستاد كه ما از اينجا نخواهيم رفت .
آماده شدن مسلمانان برای نبرد با بنی نضیر
رسول خدا (ص) به على (ع) فرمود: به سوى بنى نضير حركت كن. على (ع) پرچم (رايت) را به دست گرفت و حركت كرد. رسول خدا (ص) در پىآمد و دژهاى بنى نضير را محاصره كرد. [۱۰] . روشن و آشكار است كه وقتى على (ع) فرماندهى سپاه را بر عهده داشته باشد و پرچم رسول خدا (ص) را به دست، قطعا موجب رعب و وحشت يهود، و شكست روحى و روانى آنان خواهد شد.
محاصره بنی نضیر
هنگامى كه رسول خدا (ص) متوجّه بنى نضير شد و آنان را محاصره كرد، دستور داد تا خيمه او را در دورترين نقطه محله بنى خطمه زدند. چون شب فرا رسيد، مردى از يهود بنى نضير كه تيرانداز ماهرى بود، تيرى انداخت كه به خيمه حضرت اصابت كرد. پيامبر (ص) دستور داد تا خيمه اش را در فاصله دورترى در ميانه دشت نصب كردند و مهاجران و انصار آن را در ميان گرفتند.
رشادت امیرالمؤنین علی بن ابی طالب (ع)
هنگامى كه تاريكى شب فرا رسيد، على (ع) را نديدند. مردم گفتند: اى رسول خدا، ما على را نمىبينيم. فرمود: من او را مىبينم كه در پى انجام كارى است. فكرش را نكنيد. اندكى گذشت كه على (ع) در حالى كه سر آن يهودى تيرانداز را در دست داشت، از راه رسيد. على (ع) سر وى را كه عزورا ناميده مىشد، مقابل پيامبر (ص) بر زمين انداخت. پيامبر (ص) فرمود: چگونه اين كار را كردى؟ گفت: من اين خبيث را جسور و شجاع يافتم. پس مدتى در كمين او نشستم و با خود گفتم: ممكن است، اين جرأت را داشته باشد كه شبانه بر ما حمله برد و شبيخون بزند. اتّفاقا امشب او را ديدم كه در حالى كه شمشير برهنه در دست دارد، همراه نه تن از يهوديان پيش مىآيد. پس حمله كردم و او را كشتم. همراهانش گريختند، ولى همين نزديكى ها هستند. اگر چند نفرى را همراه من بفرستيد، اميدوارم بر آنان دست يابم. پيامبر (ص) ده نفر از جمله ابو دجانه سماك بن خرشه و سهل بن حنيف را همراه او فرستاد. آنان دشمن را پيش از آن كه به حصار برسند و وارد دژ شوند، گرفتند و كشتند. سرهاى آنان را براى پيامبر (ص) آوردند. حضرت دستور داد تا در يكى از چاههاى بنى خطمه انداختند. همين مسأله علّت فتح دژهاى بنى نضير بود[۱۱]
قطع درختان خرمای بنی نضیر
پيامبر (ص) به مسلمانان دستور داد تا درختان خرماى بنى نضير را بريده و آتش بزنند. اين اقدام در محلى به نام بويره صورت گرفت. يهوديان فرياد برآوردند كه: اى محمّد، تو مردم را از تباهى و فساد در زمين باز مى داشتى. حال چه شده كه درختان خرما را قطع مى كنى و مى سوزانى؟! خداوند در اين باره فرمود: ما قَطَعْتُمْ مِنْ لِينَةٍ أَوْ تَرَكْتُمُوها قائِمَةً عَلى أُصُولِها فَبِإِذْنِ اللَّهِ وَ لِيُخْزِيَ الْفاسِقِينَ.[۱۲] آنچه از درختان خرما بريديد يا آنها را بر ريشه هايشان بر جاى نهاديد، به فرمان خدا بود، تا نافرمانان را خوار گرداند.[۱۳]
وضعیت روحی یهودیان در محاصره
لا يُقاتِلُونَكُمْ جَمِيعاً إِلَّا فِي قُرىً مُحَصَّنَةٍ أَوْ مِنْ وَراءِ جُدُرٍ بَأْسُهُمْ بَيْنَهُمْ شَدِيدٌ تَحْسَبُهُمْ جَمِيعاً وَ قُلُوبُهُمْ شَتَّى ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَعْقِلُون[۱۴] آنان به صورت دسته جمعى جز در قريههاى داراى استحكامات، يا از پشت ديوارها با شما نخواهند جنگيد. جنگشان ميان خودشان سخت است. آنها را متحد و يك پارچه مىپندارى ولى دلهايشان پراكنده است. زيرا آنان مردمى اند كه نمى انديشند.
اين آيه مباركه تصويرى دقيق و كامل از وضعيت كسانى را ترسيم مىكند كه به خداى يگانه ايمان ندارند. چه اين وضعيت را به علل و اسباب آن ارجاع داده و به طرزى كاملا دقيق و آشكار به سرچشمههاى واقعى آن مربوط ساخته است.
اختلاف بین یهودیان مدینه
در معاهدات و پيمان هايى كه رسول خدا (ص) با يهوديان مدينه بست، آنان به عنوان يك وحدت دينى و اجتماعى مطرح نشده اند، بلكه هر يك از قبايل سه گانه يهودى:بنى قينقاع ،بنى نضير وبنى قریظه به عنوان مستقل با آن حضرت پيمان حسن همجوارى امضا كردند. در خيبر و فدك نيز به همين نحو با هر كدام به صورت جداگانه برخورد شد. اين گوياى جدايى و پراكندگى يهوديان از همديگر است كه هر يك خود را حزب و دسته مستقلى مى شمرد و با ساير هم كيشان خود كارى نداشت. از سوى ديگر ملاحظه مى شود كه هيچ كدام از قبايل يهودى به حمايت و دفاع از قبيله ديگر همت نكرد. همچنان كه متحدان و هم پيمانان يهود از غطفان و منافقان هم به يارى هيچ كدام از قبايلى كه با آنان پيمان بسته و وعده نصرت و يارى داده بودند، نيامدند.
خیانت منافقان مدینه به یهودیان بنی نضیر
اين نص قرآن كريم است كه خداوند متعال در سخن از وضعيت آنان فرمود: أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ نافَقُوا يَقُولُونَ لِإِخْوانِهِمُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ لَئِنْ أُخْرِجْتُمْ لَنَخْرُجَنَّ مَعَكُمْ وَ لا نُطِيعُ فِيكُمْ أَحَداً أَبَداً وَ إِنْ قُوتِلْتُمْ لَنَنْصُرَنَّكُمْ وَ اللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَكاذِبُونَ لَئِنْ أُخْرِجُوا لا يَخْرُجُونَ مَعَهُمْ وَ لَئِنْ قُوتِلُوا لا يَنْصُرُونَهُمْ وَ لَئِنْ نَصَرُوهُمْ لَيُوَلُّنَّ الْأَدْبارَ ثُمَّ لا يُنْصَرُونَ، لَأَنْتُمْ أَشَدُّ رَهْبَةً فِي صُدُورِهِمْ مِنَ اللَّهِ ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَفْقَهُونَ. [۱۵] مگر كسانى را كه به نفاق برخاستند نديدى كه به برادران اهل كتاب خود كه از در كفر در آمده بودند- مىگفتند: اگر اخراج شديد، حتما با شما مگر كسانى را كه به نفاق برخاستند نديدى كه به برادران اهل كتاب خود كه از در كفر در آمده بودند- مىگفتند: اگر اخراج شديد، حتما با شمابيرون خواهيم آمد و عليه شما هرگز از كسى فرمان نخواهيم برد؛ و اگر با شما جنگيدند، حتما شما را يارى خواهيم كرد و خدا گواهى مىدهد كه قطعا آنان دروغگويانند. اگر يهود اخراج شوند، آنها با ايشان بيرون نخواهند رفت و اگر با آنان جنگيده شود، (منافقان) آنها را يارى نخواهند كرد، و اگر ياريشان كنند، حتما (در جنگ) پشت خواهند كرد و ديگر يارى نيابند. شما قطعا در دلهاى آنان بيش از خدا مايه هراسيد. چرا كه آنان مردمانىاند كه نمى فهمند.
سلّام بن مشكم به حى بن اخطب درباره وعده يارى عبد اللّه بن ابى، اين است كه گفت: وعده ابن ابى ارزشى ندارد. او مىخواهد ترا به ورطه هلاك بيندازد تا با محمّد بجنگيم، ولى خودش در خانه اش بنشيند و تو را تنها بگذارد. ابى از كعب بن اسد هم كمك خواسته، ولى او نپذيرفته و گفته است: تا من زنده هستم، هيچ كس از بنى قريظه پيمان شكنى نخواهد كرد. ابن ابى به هم پيمانان خود از بنى قين قاع هم همين وعدهها را داده بود كه به تو داده است، امّا چون آنها پيمان شكستند، جنگ را شروع و خود را در حصارهاى خويش زندانى كردند و به اميد وعده هاى ابن ابى منتظر نشستند، امّا او در خانه خود نشست و محمّد، بنى قين قاع را محاصره كرد و ايشان به ناچار تن به حكم و فرمان او دادند. ابن ابى هرگز نه همپيمانان خود را يارى مى دهد و نه كسانى كه او را از تعرض مردم حفظ كرده اند .....
پایان محاصره بنی نضیر و اخراج آنها از مدینه
بنى نضير كه ديدند روند امور به نفع آنان نيست و در محاسبات و معادلات خويش آشكارا به خطا رفتهاند، و هيچ كس توان ندارد كه از آنان در قبال مجازات عادلانه مسلمانان حمايت و دفاع كند، پذيرفتند كه اموال و اراضى خود را به رسول خدا (ص) واگذار نمايند و در مقابل، جان خويش را به سلامت به در برند و از مدينه خارج شوند. بدين ترتيب با پيغمبر (ص) صلح كردند و اموال و اراضى آنان خالصه رسول خدا (ص) شد كه هر گونه بخواهد در آن تصرّف نمايد.
تقسیم اموال بنی نضیر
رسول خدا (ص) اين اموال را بين مهاجران تقسيم كرد تا زحمت آنان را از انصار بردارد، زيرا انصار آنها را در اموال و خانه هاى خود سهيم كرده بودند. جز اين كه به علّت نيازمندى ابو دجانه و سهل بن حنيف پيغمبر (ص) به اين دو مرد انصارى هم از اموال بنى نضير سهمى داد.
تقسیم غنائم
غنیمتی که سربازان اسلام بدون جنگ و نبرد بچنگ می آورند، به حکم قرآن [۱۶] متعلق به شخص پیامبر است، و او هر گونه صلاح بداند در مصالح اسلام صرف می کند.
پیامبر مصلحت دید این مزارع و آب ها و باغ ها را میان مهاجران قسمت کند، زیرا دست آن ها از ثروت دنیا به علت مهاجرت از مکه کوتاه بود، و در حقیقت سربار انصار و مهمان آن ها بودند.این نظر را سعد بن معاذ و سعد بن عباده نیز تصدیق کردند.از این جهت، تمام اراضی میان مهاجران تقسیم گردید و از انصار جز «سهل بن حنیف» و «ابو دجانه» که بسیار تهی دست بودند کسی بهره ای نبرد، و از این راه گشایشی برای عموم مسلمانان به وجود آمد و شمشیر قیمتی یکی از سران بنی النضیر نیز به سعد معاذ واگذار شد.
این جریان در ماه ربیع سال چهارم اتفاق افتاد و سوره حشر نیز پیرامون این حادثه نازل گردید. بیشتر تاریخ نویسان اسلامی عقیده دارند که در این حادثه خونی ریخته نشد، ولی مرحوم مفید [۱۷] می گوید: شب فتح نبرد مختصری که منجر به قتل ده نفر از یهودیان شد صورت گرفت و با کشته شدن آن ها مقدمات تسلیم شدن ارتش آماده گردید.
در این غزوه 50 زره، 50 کلاه خود و 340 شمشیر به غنیمت مسلمانان درآمد.
پانویس
- ↑ واقدی، محمد بن سعد؛ کتاب المغازی، تحقیق مارسدن جونس، بیروت، مؤسسة الاعلمی، 1989م.، الطبعه الاولی، ج1، ص363.
- ↑ مائده، 82
- ↑ لائل النبوه، بيهقى، ج 3، صص 176، 354
- ↑ سيره حلبى، 2/ 263- 264
- ↑ سيره حلبى، 2/ 263- 264؛ وفاء الوفاء، 1/ 289؛ تاريخ الخميس، 1/ 462.
- ↑ سيره دحلان، 1/ 260
- ↑ بحار الانوار، 20/ 158؛ مجمع البيان، 9/ 257؛ مناقب آل ابى طالب، 1/ 196؛ تاريخ الخميس، 1/ 460.
- ↑ المغازى، ج 1، ص 367
- ↑ المغازى، ج 1، ص 369
- ↑ تفسير قمى، 2/ 359؛ بحار الانوار، 0/ 196؛ صافى( تفسير)، 5/ 154.
- ↑ الارشاد، 49- 50؛ بحار الانوار، 20/ 172- 173؛ مناقب آل ابى طالب، 1/ 196- 197؛ المغازى، 1/ 371- 372؛ كشف الغمّه، 1/ 201، 255؛ سيره حلبى، 2/ 265؛ سيره دحلان، 1/ 262. (2). وفاء الوفاء، 1/ 161؛ 3/ 1076. بنگريد: معجم البلدان، 1/ 346؛ 5/ 234.
- ↑ حشر( 59): 5
- ↑ جامع البيان، 28/ 23؛ اسباب النزول، 237- 238؛ مسند حميدى، 2/ 301؛ مسند ابى عوانه، 4/ 97؛ الطبقات الكبرى، 2/ 58؛ فتوح البلدان، 1/ 19- 20؛ الجامع الصحيح، 4/ 122؛ 5/ 408؛ مسند احمد، 2/ 8، 52، 14؛ مسند طيالسى، 251؛ سنن دارمى، 2/ 22؛ المحلّى، 7/ 294؛ وفاء الوفاء، 1/ 390؛ دلائل النبوه( ابو نعيم)، 429؛ معجم البلدان، 1/ 512؛ صحيح بخارى، 3/ 11؛ سيره ابن كثير، 3/ 147- 150؛ البداية و النهايه، 4/ 77- 79؛ الثقات، 1/ 242؛ مناقب آل ابى طالب، 1/ 197؛ الاحكام السلطانيه، 64؛ فتح البارى، 7/ 254- 256؛ الروض الانف، 3/ 250؛ سنن ابن ماجه، 2/ 948؛ جوامع الجامع، 486؛ المغازى، 1/ 381؛ حبيب السير، 1/ 355؛ احكام القرآن( حصّاص)، 3/ 429؛ احكام القرآن( ابن عربى)، 4/ 1768؛ سنن ابى داود، 3/ 38؛ الجامع لاحكام القرآن، 18/ 6- 8؛ لباب التأويل، 4/ 246؛ التفسير الكبير، 29/ 283؛ زاد المعاد، 2/ 71؛ الكشّاف، 4/ 501؛ صافى( تفسير)، 5/ 154؛ البرهان فى تفسير القرآن، 4/ 313؛ سيره حلبى، 2/ 256؛ تفسير القرآن العظيم، 4/ 331- 334؛ تاريخ الاسلام( ذهبى)، 1/ 122؛ صحيح مسلم، 4/ 145؛ تاريخ الخميس، 1/ 461؛ فتح القدير، 5/ 199؛ وفاء الوفاء، 1/ 298؛ بهجة المحافل، 1/ 214- 215؛ منهاج السنه، 4/ 173؛ الاموال، 15؛ مجمع البيان، 9/ 257؛ بحار الانوار، 2/ 159؛ تفسير قمى، 2/ 359؛ الكامل فى التاريخ، 2/ 173؛ الدر المنثور، 6/ 188؛ الترتيب الاداريه، 1/ 310؛ مسند ابو يعلى، 10/ 207؛ تاريخ الامم و الملوك، 2/ 552.
- ↑ حشر( 59): 14.
- ↑ حشر( 59): 11- 13.
- ↑ سوره حشر/ 6.
- ↑ «ارشاد» /47 و 48.
منابع
جعفر سبحانی، فروغ ابدیت، جلد 2.
عباس ميرزايي، غزوه بني نضير،پژوهشکده باقرالعلوم، بازیابی: 13 بهمن 1392.