مناظرات علمی امام جواد علیه السلام
شيعيان امامى از يك سو امامت را از جنبه الهى آن مىنگريستند و به همين دليل كمى سنّ امام هرگز نمى توانست در عقيده آنها خللى وارد آورد، اما از سوى ديگر آنچه اهميت داشت بروز اين وجهه الهى بود كه مى بايست در علم و دانش امامان عليهم السّلام باشد. در واقع امامان، پاسخگوى كليّه سؤالات شيعيان بودند. از اين رو آنان درباره تمامى امامان اين اصل را رعايت كرده و آنان را در مقابل انواع پرسشها قرار مى دادند و تنها موقعى كه احساس مى كردند آنان به خوبى از عهده پاسخ گويى به اين سؤالات بر مى آيند (با وجود نص به امامتشان) از طرف شيعيان به عنوان امام معصوم شناخته مى شدند. با توجه به سنّ كم امام جواد عليه السّلام اين آزمايش از طرف شيعيان درباره آن حضرت ضرورت بيشترى پيدا مىكرد.[۱]
محتویات
مناظره برای اثبات امامت
در مجلسى كه پيشتر اشاره شد، شيعيان گرد آمدند تا مسأله جانشينى را حل كنند. يونس بن عبد الرحمن كه از شيعيان قابل اعتماد نزد امام رضا عليه السّلام بود گفت: تا زمانى كه اين فرزند؛ يعنى امام جواد عليه السّلام بزرگ شود بايد چه كنيم؟ در اين هنگام، ريّان بن صلت از جاى خود برخاست و به اعتراض گفت: تو خود را در ظاهر مؤمن به امام جواد عليه السّلام نشان مى دهى ولى پيدا است كه در باطن در امامت او ترديد دارى! اگر امامت وى از جانب خدا باشد، حتى اگر طفل يك روزه هم باشد به منزله شيخ است و چنانكه از طرف خدا نباشد، حتى اگر هزار سال هم عمر كرده باشد مانند ساير مردم است. ديگران برخاستند و ريّان را ساكت كردند .در آن موقع، موسم حج نزديك شده بود. هشتاد نفر از فقها و علماى بغداد و شهرهاى ديگر رهسپار حج شدند و به قصد ديدار ابو جعفر عازم مدينه گرديدند، و چون به مدينه رسيدند، به خانه امام صادق - عليه السلام - كه خالى بود، رفتند و روى زيرانداز بزرگى نشستند. در اين هنگام عبداالله بن موسى، عموى حضرت جواد، وارد شد و در صدر مجلس نشست. يك نفر بپا خاست و گفت: اين پسر رسول خداست، هركس سؤالى دارد از وى بكند. چند نفر از حاضران سؤالاتى كردند كه وى پاسخهاى نادرستى داد! شيعيان متحيّر و غمگين شدند و فقها مضطرب گشتند و برخاسته قصد رفتن كردند و گفتند: اگر ابوجعفر مى توانست جواب مسائل ما را بدهد، عبدالله نزد ما نمى آمد و جوابهاى نادرست نمى داد!
در اين هنگام درى از صدر مجلس باز شد و غلامى بنام «موفق» وارد مجلس گرديد و گفت: اين ابوجعفر است كه مىآيد، همه بپا خاستند و از وى استقبال كرده سلام دادند. امام وارد شد و نشست و مردم همه ساكت شدند. آنگاه سؤالات خود را با امام در ميان گذاشتند و وقتى كه پاسخهاى قانع كننده و كاملى شنيدند، شاد شدند و او را دعا كردند و ستودند و عرض كردند: عموى شما، عبدالله چنين و چنان فتوا داد. حضرت فرمود: عمو! نزد خدا بزرگ است كه فردا در پيشگاه او بايستى و به تو بگويد: با آنكه در ميان امت، داناتر از تو وجود داشت، چرا ندانسته به بندگان من فتوا دادى؟![۲] ولى هنگامى كه گمشده خود را پيش او نيافتند، از وى روى برتافتند و به حضور امام جواد عليه السّلام مشرّف شدند. آن حضرت به سؤالات آنان پاسخ گفت و آنها از پاسخهاى وى كه نشان بارزى از امامت و علم الهى وى بود شادمان شدند.
مناظره امام جواد (علیه اسلام) با یحیی بن اکثم
هنگامى كه مأمون بر آن شد تا ام فضل را به تزويج امام جواد عليه السّلام درآورد، عباسيان برآشفتند و سخت به وحشت افتادند؛ زيرا بر اين گمان بودند كه اين اقدام خليفه، همان پى آمدهايى را به دنبال خواهد داشت كه اقدامش درباره پدرش امام رضا عليه السّلام پيش آورد. لذا پيش مأمون آمدند و او را بدان جهت كه ممكن است خلافت از دست بنى عباس بيرون شود، از اين اقدام بر حذرش داشتند. از خليفه اجازه خواستند تا تفقّهى در دين پيدا كند و پس از آن، هر چه مصلحت دانست درباره او انجام دهد.مأمون به آنها گفت که هر وقت خواستيد مى توانيد او را بيازماييد.آنان موافقت خود را اعلام كرده، تصميم گرفتند يحيى بن اكثم را كه از قضات بنام و فقيهى مشهور بود، براى مناظره با امام برگزينند و پس از جلب موافقت يحيى، از او خواستند تا سؤال دشوار و پيچيدهاى را براى مناظره آماده كند و به او قول دادند در صورتى كه امام جواد عليه السّلام را در جريان مناظره به عجز وادارد، اموال و اشياء نفيسى به وى خواهند داد. سپس، روزى را براى اين كار تعيين كردند و در آن روز همه عباسيان و نيز امام جواد عليه السّلام و يحيى بن اكثم، و حتى شخص مأمون در مجلس حضور داشتند. ابتدا يحيى بن اكثم اجازه خواست تا پرسشهاى خود را در مقابل امام مطرح كند. پس از كسب اجازه از مأمون، از حضرت جواد عليه السّلام نيز اجازه خواست و پس از آن كه امام آمادگى خود را اعلام كرد، يحيى از ايشان پرسيد: مُحرِمى كه حيوانى را كشته، وظيفه اش چيست؟
امام در جواب از وى پرسيد:آيا فرد محرم، صيد را در حرم كشته يا در بيرون از آن؟ آيا محرم جاهل به حكم بوده يا عالم به حكم؟ آيا عمدا آن را كشته يا به خطا؟ آيا محرم آزاد بوده يا برده؟ آيا بالغ بوده يا نابالغ؟ هنگام رفتن به مكه آن را كشته يا در موقع بازگشت؟ صيد از پرندگان بوده يا غير آن؟ صيد كوچك بوده يا بزرگ؟ محرم اصرار بر عمل خود دارد يا از كرده خود پشيمان است؟ در شب صيد را كشته يا در روز؟ محرم در حال عمره بوده يا حج؟ با اين فروضى كه امام جواد عليه السّلام براى مسأله مطرح كرد، يحيى حيرت زده و درمانده شد تا جايى كه همه حضار از رنگ باختن چهره اش، شكست او را به وضوح دريافتند.
مأمون از امام خواست تا خود پاسخ فروضى را كه در جواب يحيى بن اكثم مطرح كرده بود بدهد. امام به يكايك آنها پاسخ داد. آنگاه امام از يحيى بن اكثم چنين پرسيد: مرا از مردى خبر ده كه زنى در اوايل صبح بر او حرام بود؛ روز كه بالا آمد آن زن بر وى حلال شد و هنگام ظهر دوباره بر او حرام گرديد و در موقع عصر حلال شد و در وقت غروب آفتاب بار ديگر بر او حرام شد و در وقت عشا، حلال و در نيمه شب باز بر او حرام و هنگام طلوع آفتاب حلال شد؛ مسأله اين زن چيست و چگونه مرتّبا بر او حلال و حرام مىشود؟ يحيى بن اكثم از پاسخ به اين سؤال واماند و از امام خواست تا خود جواب مسأله را روشن كند. آن حضرت فرمود: اين زن، كنيز شخص ديگرى بوده كه بر اين مرد حرام بود، روز كه بالا آمد كنيز را از صاحبش خريدارى كرد و بدين ترتيب بر او حلال شد، ظهر او را آزاد كرد و بدين جهت دوباره بر او حرام شد. عصر با او ازدواج كرد و حلال شد. هنگام غروب او را ظهار كرد و در نتيجه به او حرام شد و در وقت عشا كفاره ظهار را داد دوباره به وى حلال شد. نيمه شب او را طلاق داد و به اين علت حرام شد؛ صبح رجوع كرد و دوباره بر او حلال شد. مأمون بار ديگر در مقابل دانش امام اظهار شگفتى كرد و گفت: كمى سنّ مانع از كمال عقل براى اين خاندان نمىشود.[۳]
مناظره در مورد فضائل خلفا
پانویس
- ↑ حيات فكرى و سياسى ائمه، جعفريان ،ص:475
- ↑ 30 مجلسى، بحار الأنوار، الطبعْ الثانيْ، تهران، المكتبْ الاًّسلاميْ، 1395 ه'.ق، ج 50، ص 98 - 100 (به نقل از عيون المعجزات) - محمد بن جرير الطّبرى، ابن رستم، دلائل الاًّمامْ، الطبعْ الثالثْ، قم منشورات الرّضى،، 1363 ه'.ش، ص 204 - 206 - مسعودى، اثبات الوصيْ، الطبعْ الرابعْ، نجف، المطبعْ الحيدريْ، 1374 ه'.ق، ص 213 - 215 (با اندكى اختلاف در عبارات) قرشى،، سيد على اكبر، خاندان وحى، چاپ اول، دار الكتب الاًّسلاميْ، 1368 ه'.ش، ص 642 - 644 - مرتضى العاملى،، جعفر، نگاهى به زندگانى سياسى امام جواد - عليه السلام - ترجمه سيد محمد حسينى، قم، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين، 1365 ه'.ش، ص 27 - .29
- ↑ (1). الارشاد، صص 46- 51؛ الفصول المهمّه، صص 267- 271؛ تفسير القمى، ج 1، ص 183؛ درباره قسمت اخير نك: تحف العقول، ص 335