آدم بن عبدالله اشعری قمی
منبع: ستارگان حرم، جلد 10
نویسنده: سید جواد خسروی سجادی
حدیث نجابت
خداوند حکیم از بدو خلقت انسان، او را به راه سعادتِ جاوید، راهنمایی کرده و پیوسته با ارسالِ رسولان و کتب آسمانی، برنامه چگونه زیستنِ او را بیان فرمود. پیامبران نیز با تمام توان در تبلیغ دینِ خداوند و رسانیدن آن به تمام انسانها جانفشانی کردند و برای ادامه راه خود، به فرمان خداوند جانشینانی برگزیدند.
جانشینان پیامبران هم با ادامه راه آنها جان خود را در طَبق اخلاص نهاده و ایثار کردند تا برنامههای الهی را همان طور که هست (بدون هیچ تحریفی)، به همه مردم برسانند. اما در این میان بودند مردمان مؤمنی که حمایت از پیشوایان دینیشان را وظیفه خود میدانستند و در این راه از جان خود هم دریغ نمیکردند: «و جاء من اقصا المدینة رجل یسعی قال یا قوم اتّبعوا المرسلین؛[۱] و مردی (باایمان) از دورترین نقطه شهر باشتاب آمد و گفت: ای قوم من! از فرستادگان خداوند پیروی کنید».
به حق، این مردان الهی در حفظ و امانتداری و ابلاغ پیام رسولانشان، عاشقانه و صادقانه کوشیدند و با فداکاری و به رغم خواست دشمنان، معارف آسمانی را به نسلهای بعد رساندند. این مردان بزرگ، همان راویانِ اخبار و احادیث هستند.
البته شیادان و دروغپردازانی هم بودهاند که دروغهای خود رابه اسم روایت و حدیث بین مردم منتشر میکردند تا به مقاصد شوم و پلید سیاسی و اقتصادی خود برسند: «یحرّفون الکلم من بعد مواضعه؛[۲] آنها سخنانی را از مفهوم اصلیش تحریف میکنند» پس بر هر حقیقتجویی لازم است تا راویان موثق را از دروغپردازان به خوبی بازشناسد.
یکی از راویان موثق، آدم بن عبدالله اشعری قمی است که در این نوشتار شخصیت وی را به تماشا مینشینیم.
آدم بن عبدالله کیست؟
آدم بن عبدالله بن سعد بن مالک اشعری قمی در کوفه به دنیا آمد. تاریخ دقیقی برای تولد او در کتب تاریخ و رجال، ذکر نشده است. با تحقیق میتوان حدس زد که تولد او بین سالهای 65-60 قمری بوده است. وی دوران کودکی و جوانی را تا حدود بیست سالگی در کوفه گذراند.
کتب رجالی، او را از اصحاب امام صادق علیهالسلام دانستهاند؛ چنان که امام جعفرصادق علیهالسلام در تجلیل او فرموده است: «انّه من اهل بیت المختار، او نجیبٌ من قوم نجباء او من اهل بیت النّجباء[۳]؛ به درستی که آدم بن عبدالله از خاندانی برگزیده یا شخصی شریف از گروه و مردمی اصیل و یا از خانوادهای گرامی است».
علمای رجال در وصف این راوی آوردهاند: آدم بن عبدالله، از رجال و راویان سرشناس و از یاران امام صادق علیهالسلام است.[۴] آدم بن عبدالله قمی، پدر زکریا بن آدم قمی و از خاندان بزرگان است.[۵] آدم بن عبدالله، از طریق فرزندش، زکریا بن آدم حدیث میکند.[۶]
میبینیم که آدم بن عبدالله اشعری قمی، یکی از شخصیت های برجسته خاندان اشعری و شیعه دوازده امام و از اصحاب امام صادق علیهالسلام بوده است. وی همچنین از امام رضا علیهالسلام با واسطه فرزندش، زکریا حدیث نقل کرده است.
اولاد و احفادش نیز همه از بزرگان خاندان اشعری و پیشتازان در علم و حافظان دین و مذهب شیعه بودند که در جای خود از آنان سخن خواهیم گفت. پدران و اجداد آدم بن عبدالله نیز همه از بزرگواران و مدافعان فداکار دین و اهل بیت رسول خدا علیهمالسلام بودهاند. پس لازم است گوشهای از زندگی آنها را بررسی کنیم.
نیاکان آدم بن عبدالله (اشعریان)
«اشعریان» قبیلهای منسوب به «اشعر» هستند که خود از قبایل بزرگ عرب بودند و در یمن سکونت داشتند. آنها نیز قبل از اسلام، مانند همه اعراب جاهلیت، بتپرست بودند.
اشعر، لقب جد اعلای آنها، «نَبْت بن اُدد» است. وی هنگام تولد، موهای زیادی داشت. لذا او را اشعر گفتند و فرزندان او را اشعری.
در آغاز ظهور اسلام و آوازه محمد صلی الله علیه و آله، مالک پسر عامر اشعری که مردی جویای حقیقت بود، به سوی مکه روان شد و به دیدار پیامبر صلی الله علیه و آله مفتخر گردید و به شرف اسلام نایل آمد. پس از چندی به یمن بازگشت و دیگران را نیز با اسلام آشنا کرد و با حدود 42 نفر تازه مسلمان به مدینه هجرت کرده و در کنار رسول خدا صلی الله علیه و آله ساکن شدند.
عبدالله بن قیس اشعری (ابوموسی اشعری) مردی دیگر از نیاکان آدم است که در سپاه پیامبر صلی الله علیه و آله با شجاعت و بیباکی میجنگید؛ تا آن جا که در میان لشکریان اسلام به جنگاوری و بیباکی مشهور شد. بیباکی او در فتح مدائن، خود قصهای است شنیدنی. اصفهان نیز در عهد خلیفه دوم به دست ابوموسی اشعری فتح شد.[۷]
سائب و سعد دو تن از تبار او در کوفه به بزرگی رسیدند و به فضیلت و تقوا معروف بودند. سائب اشعری در انتقام خون حضرت سیدالشهدا علیهالسلام از ستمگران، با مختار ثقفی هم داستان بود و به عنوان قائم مقام مختار در کوفه بود. در سختترین شرایط که مختار با بیش از شصت هزار نفر از طرفدارانش در محاصره لشکر خونخوار مصعب بن زبیر بود، فقط نوزده نفر در کنار مختار باقی ماندند و بقیه تن به تسلیم دادند و...!
یکی از این نوزده یار وفادار، همان سائب بود که سرانجام، همه آنان به دست قوای خون آشام مصعب به شهادت رسیدند و سرهای ایشان را برای مصعب فرستادند![۸] این که در بعضی کتب رجالی گفته شده «آدم بن عبدالله اشعری قمی من اهل بیت مختار» (برگزیده) به ملاحظه سائب اشعری است؛ زیرا محمد فرزند سائب از دلیران روزگار خود بود، به طوری که حجاج بن یوسف او را با یک هزار مرد جنگی برابر میدانست و همواره از او و خاندانش - که جملگی از محبان آل علی علیهالسلام بودند. - بیم داشت؛ از این رو، با حیلهگری او را دستگیر و به قتل رساند.
پدر و عموی آدم بن عبدالله
احوص و عبدالله، (فرزندان سعد اشعری و عموزادههای محمد بن سائب) نیز از بزرگان کوفه بودند، احوص مردی جنگجو و دلیری بیباک بود. عبدالله مردی بزرگوار، عالم، باتقوا و آرامتر از احوص بود. همه این خاندان پیوسته در دفاع از خاندان علی علیهالسلام و مذهب ولایت و امامت، جانفشانی میکردند. در این کشمکشها است که حَجّاج برادر عبدالله را دستگیر کرد و مدت چهار سال در حبس او بود.
شبی حجاج مجلسی از بزرگان دربارش ترتیب داده بود. در آن مجلس گفت: اشرف عراق را معرفی کنید. هر یک از درباریان کسانی را معرفی کردند تا آن که خود حجاج گفت: هیچ یک از اینها که نام بردید، اشراف نیستند؛ بلکه، عبدالله بن سعد اشعری از اشراف عراق است؛ زیرا با وجود آن که برادر او (احوص) چند سال زندانی من است، ولی او هرگز از من درخواست آزادی برادرش را نکرده است؛ اگر بخواهد، سخن او را پاسخ میدهم و هر خواستهای در مورد اهل عراق داشته باشد، همه را قبول میکنم.[۹]
به روایتی به دنبال این صحبت حجاج، احوص را آزاد کرد؛ اما پس از چندی پشیمان شد و از عبدالله خواست تا برادرش رابه او تحویل دهد. «لذا عبدالله، احوص را گفت که کوفه به منزل ما نشاید، بهتر آن که ما جلای وطن کنیم و...».[۱۰]
هجرت اشعریان به قم
پس از کشته شدن محمد بن سائب به دست حجاج و تهدید جان احوص، همه خاندان اشعری - که از حامیان اهل بیت رسول الله صلی الله علیه و آله بودند و خود را از کینهتوزی حجاج ایمن نمیدیدند. - دست به هجرتی بزرگ زدند؛ گروهی به بصره هجرت کردند و جمعی هم به نقاط مرکزی ایران آمده و در قم، مسکن گزیدند. حاکمان و بزرگان آن دیار که سوابق اشعریان در فتح اصفهان را به یاد داشتند، به گرمی از آنان استقبال کرده و در کنار خود پذیرفتند.
بدین صورت احوص و عبدالله اشعری، اولین افراد از اشعریان بودند که در سال 83 قمری در قم ساکن شدند. «عبدالله، جد اعلای زکریا بن آدم و احوص برادرش، که مشترکاً بنای شهر قم را در سال 83 هجری قمری گذاردهاند، هر دو معاصر حجاج بن یوسف ثقفی بودهاند... تشکیل شیعه اثنی عشری در قم از تاریخ فوق شروع میشود».[۱۱]
خدمات اشعریان در قم
الف) خدمات نظامی-امنیتی:
قبل از استقرار اشعریان در قم، مردم این دیار پیوسته از سوی دیلمیان مورد حمله و تاخت و تاز و غارت قرار میگرفتند؛ اما احوص که مردی جنگجو و شجاع بود، با رشادت یاران و جنگجویان خود، توانست تجاوزات دیلمیان را به قم قطع و آنان را تار و مار کند که در این میان عده زیادی از آنان را نیز کشته یا اسیر کرد. در چند حمله دیگر نیز دیلمیان چنان در هم کوبیده شدند که دیگر هرگز به آنها حمله نکردند.
ب) خدمات فرهنگی-مذهبی:
پیش از بعثت رسول الله صلی الله علیه و آله مردم قم مجوسی مذهب بودند. آتشکده مخصوص و دیرینهای داشتند که در آن، آتش از آذر گشسب بوده که مجوسیان و عجمیان در وصف آن بسیار غلوّ میکردهاند.
احوص آن آتشکده را خراب کرد و به جای آن، اولین مسجد آن دیار را بنا نهاد و عبدالله، برادر احوص نیز در همین مسجد به فعالیت مذهبی پرداخت. «گویند که مسلمانان... در آتشکده بکندند و آن دو مصراع بود از طلا و... آن را به مکه فرستادند تا بر در کعبه درآویختند». (واللّه العالم)[۱۲]
به هر حال، در همین مسجد برای اولین بار از سوی عبدالله پدر آدم بن عبدالله مکتب اسلام تبلیغ و ترویج شد و موسی بن عبدالله، برادر آدم بن عبدالله نیز برای اولین بار «تشیع» را به عنوان مذهب اعلان کرد.
با توجه به جو خفقان و رُعب و وحشتی که در آن زمان حجاج خونآشام بر ضد شیعیان ایجاد کرده بود، این اقدام اشعریان (اعلام رسمی مذهب شیعه) قدمی فوقالعاده بزرگ و شجاعانه بود که تاریخ مانند آن را در چنان جوی ثبت نکرده است.
اشعریان که اموال زیادی از کوفه با خود آورده بودند، در سرزمین قم به خرید اراضی و املاک پرداخته و سخت مشغول عمران و آبادی آن شدند و به سرعت، پیشرفتهای اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی درخشانی نصیب آنها شد؛ چنان که «املاک زیادی را وقف ائمه کرده و خراج آن را برای آنها میفرستادند»[۱۳] نتیجه این شد که بزودی دارای قدرتی فوقالعاده گردیده، تا حد فرمانروایی و امارت پیش رفتند.
عبدالله بن سعد اشعری (پدر آدم بن عبدالله) که پس از چندی جایگاه محکمی یافت، دیگر بستگان و خاندان خویش را به قم دعوت کرد. به دنبال این دعوت، جمع دیگری از اشعریان از جمله آدم بن عبدالله و دیگر برادرانش هم از کوفه به قم هجرت کردند.
عمران، ادریس، اسماعیل، عیسی و شعیب، برادران آدم بن عبدالله هستند که هر یک از جلالتی خاص برخوردارند.[۱۴] اما گویا، آدم فرزند بزرگ عبدالله بوده و در بسیاری از مواقع سرپرستی امور خانه و خانواده را بر عهده داشته است.
نمونهای از رفتارهای مردمیِ احوص (عموی آدم بن عبدالله) با مردم قم
در کتب تاریخ آمده است: در آغاز قدرت احوص در قم، وی شبی در بستر استراحت خود، از بیرون صدای شیونِ زنی را شنید. به گمان آن که یکی از کسانِ او آزاری میرسانده است، بیرون آمده و از زن میپرسد: آیا از کسان من ستم دیدهای تا آنها را عقاب کنم؟ زن پاسخ داد: خیر؛ اما شویی داشتم که چندی پیش مُرد و برای من چند صغیر به جای گذاشته است. وی از زنی دیگر پسرانی رشید و قوی دارد که حق صغیران من را نمیدهند. احوص گفت: فرمان دهم تا آنها را حاضر کنند و حق تو را بستانم. زن گفت: خیرِ تو در آن است که میراثِ صغیران من را بخری تا وجه آن را برای آنها صرف کنم. پس احوص همان کرد و مالی قابل توجه به صغیرانِ زن اختصاص داد.
ج) خدمات عمرانی-رفاهی:
پس از گذشت مدت اندکی از سکونت عبدالله و احوص، قم چهره آباد و زیبایی به خود گرفت. در همه جا پیشرفت و آبادانی و عدل و داد و شور و شادی در زندگی، آشکار بود. اولین پل بر روی رودخانه قم را یکی از نوههای احوص به نام عبدویه بنا نهاد که از جمله پلهای محکم و بسیار عالی بود.[۱۵] دومین پل را برادرزاده آدم، یحیی بن علی بن عبدالله و سومین پل را نیز یکی از برادرزادههای وی، به نام ابوعلویه بنا کرد.
در این مدت، آدم بن عبدالله دوشادوش پدر و عموی خود، در تمام فعالیتهای مذهبی و اجتماعی و سیاسی شرکت داشت؛ وی در نبودِ عموی خود، احوص بازوی توانای پدر بود و در غیاب پدر، مشاوری خردمند برای عمویش احوص.
بعضی نقل کردهاند: احوص بسیار نافرمانی بر ملوک وقت میکرد. و چون زید بن علی بن الحسین به کوفه ظهور کرد، احوص هم با او خروج کرد. زید او را امیر لشکر خود گردانید. چون زید را بکشتند، احوص را اسیر کردند و به زندان کوفه محبوس شد.[۱۶]
این حکایت، نهایتِ تعصب و حمیت مقدس خاندانِ اشعری را نسبت به دفاع از اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله میرساند. و نیز معلوم میشود، ایشان با هوشیاری تمام تحولات سیاسی و اجتماعی را زیر نظر داشته و دائماً در جهت حمایت از امام زمان خویش آماده نثار جان و مال بودهاند.
فرزندان آدم بن عبدالله
چنان که گذشت، آدم بن عبدالله تا حدود بیست سالگی در کوفه بود. پس از آن در آغاز جوانی به قم هجرت کرد. لذا بیشترین مدت عمر خود را در قم سپری کرد و در قم همسری را برگزید که همچون شجرهای طیبه، ثمراتی پاکیزه به بار آورده است. فرزندان او هر یک به نوبه خود از جلالت قدر و بزرگواری خاصی برخوردار بوده و دلیل گویایی بر عظمتِ مقام پدر هستند؛ از جمله: اسحاق بن آدم که از اصحابِ امام رضا علیهالسلام و اسماعیل بن آدم که از راویان مورد اعتماد میباشند.[۱۷]
همچنین علی بن آدم[۱۸] و آدم بن اسحاق، نوه آدم بن عبدالله از ثقات و جلیل القدر بودهاند؛ به طوری که در شأن آدم بن اسحاق آمده است: «آدم بن اسحاق بن آدم بن عبداللّه اشعری قمیٌ، ثِقةٌ».[۱۹]
آدم بن عبداللّه، فرزند دیگری نیز دارد که همچون ستارهای، تا ابد در آسمان روایتگران بزرگ تشیع خواهد درخشید. او همان زکریا بن آدم است که وصف او در این مختصر نمیگنجد. در عظمت مقام او همین بس که حضرت علی بن موسی الرضا علیهالسلام دربارهاش فرمود: «به واسطه وجود زکریا در قم، بلا از آن شهر رفع میشود».[۲۰]
از علی بن مسیب همدانی روایت شده است: خدمت حضرت امام رضا علیهالسلام رسیدم و عرض کردم: راهِ من دور است و دسترسی به شما در تمام اوقات برایم میسر نیست؛ پس معالم دین خود را از چه کسی فرابگیرم؟ حضرت فرمودند: «من زکریا بن آدم، المأمون علی الدین والدنیا»[۲۱] وثاقت و جلالت این فرزند، به حدی است که آدم بن عبدالله از طریق وی، حدیث نقل کرده است.[۲۲]
غروب زندگی آدم بن عبدالله اشعری
چنان که گذشت، با بررسی و تحقیق میتوان حدس زد که او بین سالهای 65-60 قدم به عرصه وجود نهاد. و از آن جا که به واسطه فرزندش زکریا، از حضرت امام رضا علیهالسلام نیز حدیث نقل کرده و با توجه به این که امامت حضرت از سال 183 شروع شده، پس آدم بن عبدالله در این تاریخ هنوز در قید حیات بوده است. در نتیجه وفات او حدود سال 185 رخ نموده است.
در این صورت، آدم بن عبدالله با یکصد و بیست سال عمر پربرکت خود، از معمرین محسوب میشود. بر این اساس، وی قسمت عمدهای از عمر خود را نیز در قم به تبلیغ و ترویج و احیای مذهب مقدس شیعه پرداخته است.
آدم بن عبدالله در قبرستان قدیمی قم به نام «بابلان» و در جوار مرقد مطهر حضرت معصومه سلام الله علیه به خاک سپرده شد. فعاش سعیداً و مات سعیداً
پانویس
- ↑ سوره یس، آیه 20.
- ↑ سوره مائده، آیه 41.
- ↑ اعیان الشیعه، علامه سید محسن امین، جلد 2، ص 86.
- ↑ ستارگان حرم، ج 1.
- ↑ رجال ابی علی، ص 4.
- ↑ خصال شیخ صدوق، ص 839.
- ↑ تاریخ قم، مختارالبلاد، ص 6.
- ↑ ماهیت قیام مختار، ص 640 و 641.
- ↑ تاریخ قم، مختارالبلاد، ص 24.
- ↑ همان، ص 32-30.
- ↑ قهرمانان اسلام، علیاکبر تشید، ص 105.
- ↑ تاریخ قم، مختارالبلاد، ص 24.
- ↑ همان، ص 13.
- ↑ مستدرکاتِ علم رجال، ج 1، ص 79.
- ↑ تاریخ قم، مختارالبلاد، ص 25.
- ↑ همان، ص 30 و 29.
- ↑ رجال نجاشی، ص 27.
- ↑ ترجمه تاریخ قم، ص 37.
- ↑ رجال علامه حلی، ص 13.
- ↑ قهرمانان اسلام، ص 105.
- ↑ الاختصاص شیخ مفید، ص 251 و معجم الثقات، ص 139.
- ↑ ر.ک: خصال شیخ صدوق، ص 839.