شهيد عمادالدين كريمى
واعظ مبارز
زادگاه و خانواده
شهرستان نوشهر از مناطق غربى استان مازندران است كه از شمال به درياى خزر، از مشرق به شهرستان نور، از جنوب و جنوب غربى به سلسله جبال البرز و شهرستان كرج و از مغرب به تنكابن محدود مى شود. اين شهرستان در نواحى كوهستانى واقع شده است و آب و هوايى سرد و خشك با زمستانى طولانى و پربرف دارد و در بخش كناره اى، آب و هوايى معتدل و مرطوب بر آن حاكم مى باشد. وسعت نوشهر تقريباً به 3695 كيلومتر مربع، بالغ مى گردد.(1)
يكى از آبادى هاى آن، كشكك نام دارد(2) كه شرايط ويژه جغرافيايى از قبيل نزديكى به ارتفاعات و مجاورت با دريا، طراوت و سرسبزى خاصى به اين سامان بخشيده است. اما آن چه موجب صفاى روحانى و معنوى آن شده، وجود خانواده هاى ديندارى است كه از قديم الايام مبلغ فرهنگ قرآن و عترت بوده اند.
محمد كريمى، روحانى مشهور همين ديار است كه عمر بابركت خود را در جهت تشريح مسايل دينى و آموزش احكام به مردم علاقمند صرف مى كرد و براى احياى ارزش هاى مذهبى تلاش بسيار مى ورزيد. وى با وجود آن كه از افراد سرشناس كشكك بود، اما وضع اقتصادى نامطلوبى داشت و روزگار را به مشقت و سختى مى گذرانيد. آن شهيد عزيز اين شيوه زندگى را با عزت و قناعت پى مى گرفت و اجازه نمى داد، براى تأمين نيازمندى هاى خود، زحمتى را براى ديگران كه خيلى هم مشتاق اعانت بودند، فراهم كند. در واقع زندگى اين مرد، سيره بزرگان دين را در اذهان زنده مى سازد.
پدر خانواده نيز تلاشگرانه مى كوشيد با كسب و كار حلال خود، حداقل معيشتى را كه مى توانست، براى عائله خود تدارك ببيند. وى در اين راستا دقت مى ورزيد كه نه تنها اندك حرامى، بلكه حتى شبهناك هم به زندگى او وارد نشود. اين كوشش ها و در كنارش، فعاليت هاى تبليغى جهت نشر تعاليم دينى، نوعى نورانيت را در اين خانواده آفريده بود كه به خوبى مى توانست نهال اخلاص، پارسايى و صداقت را رشد دهد.
نهال ناب
در يكى از روزهاى سال 1311 ش، فرزندى در اين خانواده ديده به جهان گشود و پدرش او را عمادالدين ناميد تا چون به سنين رشد و شكوفايى رسد، در حفظ و پابرجايى «عماد دين» و پاسدارى از معنويت بكوشد. پدر چون اين نوزاد را در آغوش گرفت، برايش دعا كرد و از پيشگاه پروردگار متعال خواست تا وى را در پرورش اين طفل در سايه فضايل و مكارم يارى دهد.
عمادالدين همچون ديگر كودكان آبادى كشكك از نظر جسمى رشد مى كرد، اما چون زلال خداباورى در خانواده اش جريان داشت، جان و دلش از چنين سرچشمه اى تغذيه مى شد. بدين گونه دوران صباوت او به محيطى آكنده از صميميت سرشته و در محبت خاندان عترت، پيوند مى خورد. عمادالدين همچون شكوفه اى سبز و باطراوت در دامنى پاك و بىآلايش شكل گرفت و فضيلت از همان اوان كودكى بر لوح پاك اين پسر نقش بست. اين ويژگى نه تنها عمادالدين را از گزند آفات و هرزه روى ها مصون مى داشت، بلكه وى را براى رسيدن به مراتب فكرى، فرهنگى و روحانى مهيا مى كرد. او نخستين آموزه هاى دينى و قرآنى را از پدر آموخت و نزد آن مربى خوشخو، نيل به فضايل اخلاقى و كرامت هاى انسانى را تمرين مى كرد و نهال وجود خويش را از جرعه هاى ناب قرآن و حديث سيراب مى ساخت.(3)
تحصيلات
عمادالدين كريمى دوران كودكى و نوجوانى را در فقر گذرانيد. وى تحصيلات دوره ابتدايى را در شهرستان نوشهر به اتمام رسانيد و در تهران موفق به اخذ ديپلم گرديد.(4) او به شوق بارگاه پاك و مطهر حضرت على بن موسى الرضا علیهالسلام، به جوار آن حضرت شتافت و با استمداد از فضاى ملكوتى مشهد مقدس به كمالاتى نايل آمد. شهيد كريمى دوران تحصيلات حوزوى خود را در مدارس علميه اين شهر آغاز كرد و استعداد و قريحه سرشارش سبب گرديد تا بتواند در مدتى كوتاه ادبيات، لمعه، قوانين و مقدارى از رسائل را در آنجا فراگيرد. او مدت پنج سال در حجره هايى تنگ و تاريك در اوج فقر و تنگدستى به كسب معارف و علوم اهل بيت علیهمالسلام پرداخت و سرانجام به پايگاه فقه و حديث شيعه يعنى شهر مقدس قم روى آورد.(5)
مهاجرت به قم
اقامت در شهر قم براى شهيد كريمى با مشكلاتى توأم بود؛ اما چون تحصيل معارف و مكارم را در نظر داشت و به جلوه هاى معنوى بارگاه مطهر بى بى فاطمه معصومه سلام الله علیها توجه مى كرد، به اين سختى ها وقعى نمى نهاد و هر گونه عسرت و ناملايمت را، حكمتى براى رسيدن به موفقيت هاى بزرگ تلقى مى كرد.
در آن زمان، مرجع عالى قدر جهان تشيع، حضرت آيت الله العظمى بروجردى (1292-1381 ق) با بيانى رسا و دانشى گسترده در قلمرو فقه و اصول، حوزه درس پركششى را در قم بنيان نهاده بود؛ به همين دليل بسيارى از طلاب فاضل به محضرش مى شتافتند و از خرمن دانش و انديشه وى بهره مى گرفتند. شهيد كريمى هم فرصت بدست آمده را غنيمت شمرده، مشتاقانه از انوار پرفيض اين عالم عامل و جامع معقول و منقول، بهره ها برد.(6) و تحت تأثير افكار روشن و نظريه هاى مستدل اين مجتهد پرآوازه، ضمن فراگيرى دروس خارج فقه و اصول، خود به ابتكارات و نوآورى هايى دست يافت.
استادش، حضرت آيت الله بروجردى، شاگرد آخوند خراسانى بود كه در همان ايام اقامتش در نجف، بر كفاية الاصول آخوند حاشيه اى نگاشت و از اين طريق بر شهرت علمى خود افزود. شهيد كريمى مى نگريست كه چگونه برخى طلاب در فراگيرى اين كتاب به مشكل برمى خورند و متن عربى و دشوار آن را نمى توانند بخوانند؛ لذا تصميم گرفت اين اثر را به زبان پارسى برگرداند تا براى علاقه مندان بيش از گذشته قابل فهم باشد و در اين مسير به توفيقاتى نيز دست يافت.(7)
يكى ديگر از استادان وى، فقيه فرزانه، استاد پرآوازه و دانشمند والامقام، حضرت آيت الله العظمى حاج ميرزا هاشم آملى (1322-1413 ق)، يكى از مفاخر عالى قدر كاروان فقاهت است. مرحوم ميرزا هاشم آملى در پرتو الطاف الهى و كوشش هاى مستمر و بهره مند شدن از محضر اساتيد حوزه هاى علميه شيعه، به آن چنان مقامات علمى دست يافت كه جز براى اندكى از فرهيختگان، چنين برجستگى ميسر نمى شود.
حلقه درس اين عالم فرزانه صفاى زائدالوصفى داشت، جلسات علمى وى محفل انسى بود كه فضاى معنوى آن، براى هميشه در ذهن شاگردانش مى ماند؛ زيرا تدريس اين استاد گرانمايه به فراگيران جان مى داد و فصاحت بيان و طلاقت كلامش لذتى معنوى مى آفريد كه نمى توان آن را به منبر بيان كشيد. او به خصوص در تدريس اصول، مهارت خاصى داشت و زواياى گوناگون و نقاط مبهم اين رشته از دانش هاى اسلامى را به سرپنجه تفكر و توانايى هاى علمى خود روشن مى كرد.(8)
شهيد كريمى اين سعادت را بدست آورد تا به چنين محفلى راه يابد و تابشى از آن فروغ فقاهت را دريافت كرده و ذهن و فكر خويش را غنا بخشد. به بركت همين جلسات پرمايه بود كه او موفق گرديد در كنار فراگيرى علوم گوناگون، خود به تدريس برخى دروس حوزه، خصوصاً اصول عقايد، بپردازد و با شاگردپرورى در زمينه فقه و اصول(9) خود نيز آگاهى هاى نسبتاً گسترده اى را بدست آورد.(10)
ناگفته نماند كه شهيد كريمى بسان گوهرشناسى ماهر به توانمندى استادش، آيت الله ميرزا هاشم آملى، در تدريس اصول پى برده بود و مى دانست كه حيف است اين دُرهاى منثور منقح نگردد؛ لذا با دقت و كنجكاوى به تقرير فرمايشات استاد خويش همت گماشت. اين اثر كه از جمله دست نوشته هاى آن شهيد است به ظاهر هنوز هم به زيور طبع آراسته نگرديده است.(11)
گوهر افشانِ افشاگر
شهيد كريمى ضمن آن كه خود را به فضل و دانش مى آراست و از بوستان عطرآگين حوزه علميه قم مشام جان خويش را نوازش مى داد، با غنا بخشى به دانسته هاى خود در زمينه معارف دينى و احكام شرعى و تزكيه درون، همه ساله در ايام ماه مبارك رمضان، محرم و صفر جهت تبليغ مسايل اعتقادى و افزايش آگاهى مردم، به بخش عمده از توابع شهرستان نوشهر(12) مى رفت و نصايح آموزنده اى را از زلال چشمه معرفت به كشتزارهاى تشنه جارى مى كرد. آرى، آن شهيد والامقام با آن ابعاد علمى و انديشه هاى ارزنده، مهياى ارشاد جامعه ديندار نوشهر از طريق وعظ و خطابه گرديد.
موعظه او با حكمت همراه بود و گفته هايش مخاطبين را بيدار مى ساخت. او اين مسئوليت را احساس مى كرد كه بايد زمينه هاى تربيت ذهن هاى مستعد را با خطبه ها و حركت هاى تبليغى خود پديد آورد؛ چه، نيك آموخته بود كه مواعظ آموزنده اى كه از قرآن و عترت الهام گرفته باشد، دل ها را از زنگار خشم و شهوت مى شويد، و با تسكين اميال نفسانى، موجب صفاى قلوب مى گردد. اين ويژگى هم تأثير افزونترى در اتحاد و همبستگى مردم براى يارى رساندن به يكديگر دارد و هم مى تواند آنان را براى زدودن آثار شرك، ستم و نفاق بسيج كند.
شهيد كريمى اجراى اصل سازنده امر به معروف و نهى از منكر را نيز با همين شيوه در پيش گرفت؛ زيرا چنين روش موجب مى شد تا مردم از بدى ها، نيكى ها، عواقب زيان بار گناهان و مزاياى درخشان خوبى ها آگاهى يابند. بيان او از فصاحت و بلاغت بهره مند بود و چون سخنش از دل برمى آمد، در ژرفاى جان ها مى نشست و با برگرفتن حجاب وابستگى هاى دنيايى از سيماى جان و روان افراد، آنها را متوجه فضيلت هاى اخلاقى و مكارم انسانى مى ساخت.
علاقه هاى پست و حقير را فرو مى ريخت و چون در گفته هاى خود به مقتضيات زمان و موقعيت پيش آمده براى جامعه اشراف داشت، در سخنرانى هايى كه در مجامع مختلف ايراد مى كرد، از يك سو به ارشاد مردم نسبت به مبانى راستين اسلام مى پرداخت و حقايق ناب را كه با غواصى در درياى معارف دينى بدست مى آورد، به آنان مى سپرد و از سوى ديگر به اصلاح باورها و اخلاقيات شنوندگان خويش توجه داشت.
سالمسازى جامعه اى را كه آنان در آن مى زيستند، در نظر مى گرفت و تيرگى ها و تاريكى هاى پيش آمده را براى مستمعين باز مى گفت. او مظالم رژيم ستم شاهى و توطئه هاى استكبار را افشا مى كرد و در ساماندهى مردم عليه حكومت طاغوت تلاش بسيارى از خويشتن نشان مى داد. غالب اين سخنرانى هاى سازنده در شهرستان نوشهر و اطراف آن خصوصاً علمده انجام مى گرفت. چندين مرتبه ساواك به وى اخطار كرد كه از اين شيوه خود دست بردارد؛ اما او با بى اعتنا به تهديد كارگزاران ستم، راه درستى را كه آگاهانه برگزيده بود، مى پيمود.
بار نخست كه آن شهيد را احضار كردند تا از او تعهد بگيرند كه اين گونه سخن نگويد و ضمن مواعظ خود به افشاى سيماى ستم نپردازد، حاضر نشد بپذيرد. لذا دو مرتبه به ساواك نوشهر احضار گرديد و دو روز متوالى تحت شديدترين بازجوئى ها قرار گرفت؛ اما موفق نشدند از او مدركى و اعترافى دال بر فعاليت هاى سياسى بدست آورند تا به اين بهانه او را محكوم كرده و روانه زندانش نمايند. از اين جهت در پايان اين بازجويى آزاد شد. او به جاى آن كه از اين تهديدها هراسى به دل راه دهد، به فعاليت خود عليه رژيم شاه شتاب بيشترى بخشيد. به همين دليل مكرر مورد آزار و هتك و شتم ساواك مازندران قرار مى گرفت و چندين بار ناگزير شد تا شبانه منطقه را ترك كند.(13)
در آن ظلمتكده طاغوت كه زبان ها را به تيغ سياست بريده بودند و قلم ها را بشكسته و توان فريادها را گرفته بودند، مردان راه خدا را به بنده كشيده، نامردمان را به مسند نشانيده و زر و زور و تزوير بر جامعه حاكم و جرأت و شجاعت را در محبس تنگ طاغوت و رذالت به هجر واداشته بودند، توانى براى رفتن نمانده بود؛ اما امثال شهيد كريمى به مبارزه برخاستند و خروش رعد اسلام را در شب بيداد ستم و صحراى خشك ظلم برآوردند. سخنرانى هاى او كه با افشاى طاغوتيان توأم بود، 24 سال(14) بيدارى و آگاهى مردم را از پى داشت. در يكى از همين سال ها، در تاريخ ششم بهمن (روز انقلاب سفيد!) مصادف با دوازدهم محرم، عوامل استبداد از وى دعوت كردند تا براى دعا كردن به جان شاه ملعون در مجلسى كه به اين منظور تدارك ديده شده، حضور به هم رساند؛ اما وى بهانه آورد كه در آن زمان بايد در قم باشد و نوشهر را ترك نمود. چون مأموران متوجه غيبت او در منطقه شدند، به ساواك گزارش كرده و آنان نيز دستور دادند تا اين روحانى مورد تعقيب قرار گيرد و سرانجام موفق شدند او را دستگير كنند.
در اين حال شديدترين اهانت ها را متوجه او ساختند؛ شكنجه اش كردند و سخت تحت فشارش قرار دادند كه چرا از خواسته آنان روى برتابانده است؛(15) وى با بى توجهى به اين وضع آشفته، مصمم تر از گذشته براى محو آثار شرك و ظلم مسير خود را ادامه داد و هر گونه تهديد و فشارى را به جان خريد.
فضايل و مكارم
شهيد كريمى بر اثر تربيت هاى خانوادگى و تأثيرپذيرى از خلق و خوى استادان خود در حوزه و نيز مجاهدت با نفس اماره و ارتباط با خداوند، مجموعه اى از صفات نيك را در خود پرورده بود كه به برخى از آنها اشاره مى كنيم:
1- تواضع و فروتنى:
او نسبت به مردم بسيار برخورد خودمانى داشت و در جلسات، رفتارى عادى و نازلتر از منزلت خود بروز مى داد تا افراد را جذب نمايد. اگر كسى به او اهانتى مى كرد، با كرامت از وى درمى گذشت و سعى مى كرد پاسخ بدى را با نيكى بدهد. خشم خود را فرو مى خورد و مهار نفس را در دست مى گرفت. اگر كسى حتى يك مرتبه با ايشان در يك جلسه هم نشين مى گرديد، شيفته اخلاقش مى گشت. برخى از اشخاص رفتارهايى نابخردانه با اين شهيد داشتند و حتى از اهانت نسبت به وى هم ابا نمى كردند؛ اما وى نه تنها در مقابل آنان عكسالعمل منفى نشان نمى داد، بلكه وقتى به اين گونه افراد مى رسيد، در سلام كردن پيشقدم مى شد و با موج نشاط و شادمانى در رفتارش اهانت آنان را ناديده مى گرفت و بدين وسيله شيوه نامطلوب آنان را اصلاح مى كرد و آنها را به خوبى فرامى خواند.
2 - خوشخويى:
شهيد كريمى در برخورد با مردم بسيار نرم خو و ملايم بود. اين حلم و متانت موجب مى شد تا چون پروانه بر گرد شمع وجودش جمع گردند و از سخنان او بهره مند شوند. همين عامل، سبب موفقيت او در بسيج مردم عليه ظلم و طاغوت مى گشت.
3- استقامت و پايدارى:
صلابت آن شهيد در عرصه هاى گوناگون كمنظير بود. هر چه از سوى مأموران رژيم فشار و شكنجه و ناملايمات مى ديد، مقاوم تر مى شد و بر شدت و سرعت مبارزات خود مى افزود. وى هر مصيبتى را كه در اين راه به سويش مى تاخت، سكويى براى تلاش هاى بعدى خود قرار مى داد و با توكل به خداوند و استعانت از پيشگاه پروردگار بلاها را به جان مى خريد، ابتلائات را بر خويشتن هموار مى ساخت و هراسى به دل راه نمى داد.
4- سخاوت:
شهيد كريمى بر اساس تربيت خانوادگى خود، دست پرورده سخاوت بود و در ميهماننوازى و پذيرايى از افرادى كه به خانه اش مى آمدند، اهتمام وافرى داشت. او از بذل آنچه در اختيار داشت بر نيازمندان، اكراه نداشت و بر حسب توانايى ها و امكانات خويش، حاجت اين گونه اشخاص را برطرف مى كرد و براى رفع مشكلاتشان با تمام همت مى كوشيد. وى چون بعد از پيروزى انقلاب اسلامى مسئوليت هاى اجتماعى را پذيرفته بود، به اين ويژگى اهتمام خاصى ورزيد.
5- مسئوليت پذيرى:
از ويژگى هاى بارز آن شهيد به خون خفته، همين احساس مسئوليت بود. اين خصوصيت وى را از گوشه خلوت و انزوا، به سوى يك زندگى اجتماعى پرتكاپو سوق داده بود و پيوندى عميق بين سعادت او با سرنوشت ديگران ايجاد كرده بود. به همين دليل وقتى مشاهده مى كرد، مردم به لحاظ ناآگاهى از معارف دينى مشكلاتى دارند و نسبت به اوضاع زمان در بىخبرى نسبى بسر مى برند، به منطقه نوشهر آمد و در فرصت هاى پيش آمده، به افزايش آگاهى آنان در اين زمينه ها پرداخت و وظيفه سنگينى چون مبارزه با ستم و از ميان برداشتن موانع موجود بر سر راه نشر حقايق را به دوش مى گرفت. او در امر به معروف و نهى از منكر، اهتمام به امور مسلمين منطقه و پيكار با دشمنان لحظه اى آرام نگرفت و به عنوان خطيبى توانا و سخنورى بليغ در اين مسير گام نهاد.(16) وى همچنين براى افزايش اطلاعات مردم به تدوين جزواتى در خصوص اصول عقايد اسلامى مبادرت ورزيد.(17)
در سنگر مجلس
با پيروزى انقلاب شكوهمند اسلامى، شهيد كريمى در جهت حفظ دستاوردهاى اين عطيه الهى و هديه غيبى به سازندگى پرداخت و چون مسئله انتخابات مجلس شوراى اسلامى مطرح گرديد، به اصرار اهالى نوشهر و چالوس و با آگاهى كامل به اين مسئوليت خطير و وظايف سنگين يك نماينده در راه صيانت از ارزشها و دفاع از نظام اسلامى، نامزدى مجلس شوراى اسلامى را پذيرفت. او براى پرهيز از تبليغات كاذب براى كسب رأى بيشتر به كسانى كه برايش فعاليت تبليغاتى مى كردند، مى گفت: «پس فردا نكند بگويند بايد خواسته هر كدام از ما بايد برآورده شود، خدمت در اين سمت بايد به تمامى افراد منطقه صورت گيرد و رسيدگى به امور گروهى خاص، با ارزشهاى اسلامى و اهداف نظام اسلامى مغايرت دارد و با روح اين جانب نيز سازگار نمى باشد».
سرانجام اين روحانى آگاه و مبارز با رأى قاطبه مردم، به سنگر مجلس راه يافت و در موقعيت پيش آمده جديد، به فعاليت هاى خود ادامه داد و خدمات ارزنده اى را به مردم محروم منطقه تقديم كرد.(18) يك سال كوشش و تلاش صادقانه وى همت والاى اين روحانى وارسته را مى نماياند.(19) البته او در كنار اين برنامه ها از امور سياسى نيز غافل نمى ماند و به افشاى چهره نفاق و رسواكردن ارتجاع منطقه مى پرداخت. تلاش چندين ماهه او در دوران پس از پيروزى را مى توان دراين محورها خلاصه كرد: دفاع از انقلاب اسلامى؛ مقابله با استكبار و اعوان و اذناب او؛ نفى جهالت و از بين بردن نارسايى هاى فرهنگى منطقه نوشهر و چالوس؛(20) خدمت به جامعه خصوصاً محرومان و ساكنين روستاها و مناطق عشايرى.
دفاع از ارزش ها
شهيد عمادالدين كريمى انقلاب اسلامى را بر سه اصل و يك محور متكى و استوار مى دانست. از آن سه اصل، دو مورد آن منفى و يك مورد هم مثبت است: نخست شعار طرد الهه ها و خدايان مصنوعى و نفى ارتباطات و سلطه ابرقدرت هاى خارجى است - كه از صدر اسلام هم شعار مسلمانان چنين بود: لا اله الا اللّه. - سوم اتكا به خداى يكتا و قادر متعال.
وى در نطق پيش از دستور خود مى گويد: «...دشمنان خارجى و داخلى ما در جبهه هاى گوناگون، دارند با انقلاب مى جنگند و مبارزه مى كنند و عوامل و ايادى زيادى هم دست به دست هم داده اند. همانهايى كه در گذشته رقيب و دشمن هم بودند و امروز ملت قهرمان ايران آن چنان وحشت و ترس و رعب در دل آنها ايجاد كرده كه خصومت هاى چندين ساله خود را كنار گذاشتند و دست به دست هم دادند تا آن كه انقلاب ما را از حركت بازدارند...».(21)
چون جنگ تحميلى عراق عليه ايران شروع گرديد و برخى حكومت هاى منطقه به دفاع از متجاوزين پرداختند، ايشان آنها را به شدت مورد حمله قرار داد و از اين روش رژيم هاى به ظاهر اسلامى انتقاد كرد و معتقد بود: «بايد اين دولت هاى وابسته به ابرقدرت ها تحقير شوند».
به عنوان مثال وقتى كه اردن به دفاع از صدام پرداخت، شهيد كريمى گفت: «همين اردن كه 27 سال است شاه حسين دارد بر آن حكومت مى كند، ببينيد در اين مدت بر آن چه گذشته است. سال 1967 م بود كه اسرائيل يك مرتبه، حمله كرد عليه سه كشور اسلامى اردن، سوريه و مصر و از مجموع اين سه كشور حدود 68000 كيلومتر مربع زمين را اشغال كرد و به تصرف درآورد و اين ها خاموش نشستند و در سال 1973 م چون اسرائيل در مقابل مصر و سوريه ايستادگى كرد و مشغول جنگ شد، همين اردن كه حدود 5900 كيلومتر از سرزمينش توسط غاصبان صهيونيستى اشغال شده بود خودش را به خواب خرگوشى زد. اگر جمعيت عربى بود، تو كه عرب بودى! و اگر تعصب مذهبى و مكتبى بود، تو كه مسلمان بودى! چرا نفس نكشيدى و حتى يك تير هم به سوى اسرائيل شليك نكردى! و امروز داد عربيت و اسلاميت مى زنى كه آقا، عرب در خطر افتاده است بيائيد از عراق حمايت كنيد! تو نه غيرت عربى دارى و نه تعصب مكتبى. براى آن كه تاريخ گذشته تو، تو را معرفى كرد».(22)
آن شهيد تأكيد داشت: «در مقابل توطئه ابرقدرت ها و فعاليت ها و تبليغات عوامل استكبار، ما بايد متحد شويم و اگر ملت همان وحدت را حفظ كند و از موضعش خارج نشود، به هيچ وجهى نمى توانند ابرقدرت ها، با اسلام و ايران و مكتب ما بجنگند».
همچنين او در اين نطق خود از آنان كه اظهار مى داشتند آزادى نيست، به شدت انتقاد كرده و فرمود: «اين نعمت، مولود انقلاب اسلامى است؛ اما حد و مرزى دارد و بايد كسى كه از آن استفاده مى كند، حريم ها را بشناسد و از اهانت به مقامات، نهادها و مردم پرهيز كند و حقوق آحاد جامعه را محترم بشمارد».(23)
در جوار عرشيان
وى سرانجام در روز هفتم تير ماه سال 1360 در كربلاى سرچشمه، بدست مزدوران استكبار به آرزوى ديرينه خود يعنى شرف شهادت، دست يافت و در جوار عرشيان آرام گرفت و پيكر پاكش در قبرستان شيخان قم در كنار مزار عالمان و شهيدان اين ديار، به خاك سپرده شد.
آنان كه نداى حق شنيدند همه × با شوق به سوى حق دويدند همه
بر تن كفنى ز اطلس خون كردند × در سنگر سرخ آرميدند همه
از آن شهيد چهار فرزند به نام هاى محمد (متولد 1342)، محمدتقى (متولد1344)، محمود (متولد 1345)، مصطفى (متولد 1359) و دو فرزند دختر به نامهاى فاطمه (متولد 1351) و معصومه (متولد 1356) بر جاى مانده است.(24)
پى نوشت
(1). جغرافياى كامل ايران، گروهى از نويسندگان تهران، وزارت آموزش و پرورش، ج دوم، ص 1140.
(2). در پرونده آن شهيد به شماره 315، بنياد شهيد قم، اين آبادى از توابع تنكابن تلقى شده كه صحت ندارد.
(3) و (4). «يادنامه شهداى هفتم تير»، روزنامه جمهورى اسلامى، 8 تير 1362، ص 8.
(5). شهداى روحانيت شيعه در يكصد ساله اخير، على ربانى خلخالى، ج اول، ص 536.
(6). پيشتازان شهادت در انقلاب سوم، ص 141.
(7). شهداى روحانيت در يكصد ساله اخير، ج اول، ص 538.
(8). نك: مقاله «فروغ فروزان»، مجله نور علم، شماره، 53-52.
(9). به نقل از پرونده شهيد كريمى، موجود در بنياد شهيد قم.
(10). شهداى روحانيت در يكصد ساله اخير، ص 536.
(11). به نقل از پرونده شهيد در بنياد شهيد قم.
(12). در پرونده آن شهيد، اين ناحيه از توابع نور تلقى شده كه درست نمى باشد.
(13). يادنامه شهداى مجلس شوراى اسلامى، روابط عمومى مجلس شوراى اسلامى، ص 87 و 88.
(14). به نقل از پرونده آن شهيد.
(15). همان و نيز پيشتازان شهادت در انقلاب سوم، ص 141.
(16). با استفاده از مطالب مندرج در پرونده آن شهيد.
(17). شهداى روحانيت شيعه در يكصد ساله اخير، ج اول، ص 536.
(18). «يادنامه شهداى هفتم تير»، روزنامه جمهورى اسلامى، 8 تير 1362، ص 8.
(19). پيشتازان شهادت در انقلاب سوم، ص 142.
(20). شهداى روحانيت در يكصد ساله اخير، ص 537.
(21). از نطق شهيد كريمى در هفتاد و سومين جلسه علنى مجلس شوراى اسلامى در تاريخ 5 آذر 1359.
(22). شمع ها از گرمى مجلس حكايت مى كنند (سخنان شهداى مجلس هفتم تير)، ص 331.
(23). همان.
(24). به نقل از پرونده آن شهيد.
منبع
غلامرضا گلى زواره, ستارگان حرم، جلد 8