خلافت
خلافت : نظام حكومتى مسلمانان پس از وفات پيامبر اسلام و در جايگاه جانشينى آن حضرت، كه در طول سيزده قرن اشخاص و خاندانهاى متعددى در گستره جهان اسلام خود را مصداق آن معرفى كردهاند.
محتویات
خلافت در لغت
خلافت [به كسر خاء] واژهاى عربى از ريشه خ ل ف، به معناى نيابت از غير است، به جهت غيبت منوب عنه يا به علّت مرگش يا به جهت عاجز بودنش و يا به سبب شرافت بخشيدن به نايب.[۱] نیز به معناى جانشين ساختن آمده است.
واژه خليفه (جمع آن خلفاء و خلائف) به معناى جانشين، وكيل و قائممقام است [۲].
خلافت در قرآن
واژه خليفه در قرآن كريم به معناى جانشين خداوند بر روى زمين آمده است و اين خلافت تمام نمى شود، جز اينكه خليفه در همه شئون وجودى و آثار و احكام و تدابير، حاكى از مستخلف باشد.[۳]
واژههاى خليفه (رجوع کنید به بقره: 30؛ ص 26:)، خلفاء (اعراف: 69، 74؛ نمل: 62) و خلائف (انعام:165؛ يونس: 14، 73؛ فاطر: 39) در قرآن به كار رفته است.
خلافت در اصطلاح
بيشترين كاربرد دو واژه خلافت و خليفه كاربرد اصطلاحى آنهاست كه در تحولات سياسى جامعه اسلامى پس از وفات پيامبر صلىاللّهعليهوآله وسلم به كار گرفته شد و بهترتيب، به معناى جانشينى در امر حكومت و در معناى مطلق امارت و حكومت پس از پيامبر، و شخص جانشين پيامبر در امر حكومت استفاده شد. كاربرد اصطلاحات مذكور، اين دو واژه را به كليدىترين مفاهيم فرهنگ سياسى مسلمانان بدل ساخت و حتى بعدها، گروههايى از مسلمانان در تبيين مشروعيت نظام خلافت به كاربرد واژه خليفه در قرآن استناد كردند [۴]. در همين معنا، دو واژه امامت و امام نيز بارها در آثار مؤلفان مسلمان نخستين به كار رفتهاست كه با مفهوم امامت از ديدگاه شيعى تفاوت بسيار دارد.
شکل گیری خلافت در تاریخ تشیع
در رويكرد تاريخى، خلافت در اصطلاح عنوان ساختار حكومتى است كه اداره امور جامعه اسلامى پس از وفات پيامبر در قالب آن شكل گرفت و متصدى آن يعنى خليفه، جانشين پيامبر اكرم در امر حكومت اسلامى محسوب مىشد.
آغاز شكلگيرى خلافت به رويداد سقیفه بنی ساعده بازمىگردد، كه طى آن جمعى از صحابه بلافاصله پس از رحلت آن حضرت، اقدام به تعيين جانشينى براى وى كردند.
اما مخالفت اهل بيت پيامبر، عدهاى از بنىهاشم و نيز برخى از صحابيان، با اصل واقعه شكلگرفته در سقيفه بود [۵]. دارندگان اين رويكرد در تعارضى آشكار با برپاكنندگان اجتماع سقيفه، نهتنها مسئله خلافت و نحوه انتخاب جانشين پيامبر با آن ماهيت و آن گونه كه اتفاق افتاد را به رسميت نشناختند، بلكه از پذيرفتن آنچه بعدها به صورت مرجعيت دينى و دنيوى خليفه در جايگاه جانشينى پيامبر تأكيد و ترويج شد نيز سر باز زدند و آن را مختص امام منصوص و منصوب از سوى خدا و پيامبر دانستند[۶].
پانویس
- ↑ مفردات، ص 294، «خلف».
- ↑ رجوع کنید بهابنمنظور، ذيل «خَلَفَ»؛ زبيدى، ج 23، ص 263ـ265
- ↑ الميزان، ج 1، ص 115؛ ج 17، ص 194 ـ 195.
- ↑ ماوردى، 1409، ص 4؛ قلقشندى، 1980، ج 1، ص 8ـ12، 14ـ16
- ↑ رجوع کنید به احمدبنحنبل، ج1، ص 90؛ ابنقتيبه، ج 1، ص 11ـ12؛ بلاذرى، 1417، ج 2، ص 267ـ274؛ طبرى، ج 3، ص 203
- ↑ رجوع کنید به امامت.
منابع
- دانشنامه جهان اسلام، جلد 15، ذیل مدخل خلافت(1)از سيدهرقيه ميرابوالقاسمى.
- فرهنگ قرآن، جلد 13، صفحه 51.