ولايت
شیعه اثنی عشری معتقد است که حکومت ظاهری و معنوی از حقوق مسلم پیشوای معصومی است که از طرف خداوند متعال بی واسطه(مانند پیامبران) یا با واسطه(مانند امامان) تعیین و منصوب گردد.
محتویات
واژه ولايت
واژۀ ولايت با مشتقات فراوان آن، از پراستعمالترين واژههاى قرآن كريم است.
ولايت در لغت از ماده «وَلْى» ، بر وزن «فَلْس» بهمعناى نزديكى است. چنانكه گويند: «تَبٰاعَدْنٰا بَعْدَ وَلْىٍ» : پس از نزديكى دور شديم. [۱] راغب مىگويد: «ولاء و توالى آن است كه دو چيز يا بيشتر چنان بههم نزديك باشند كه ميانشان چيز ديگرى نباشد؛ و بهطور استعاره به نزديكى، ولاء و توالى گويند، خواه (اين نزديك شدن) از حيث مكانى باشد، يا از حيث دين، يا از حيث صداقت، نصرت و اعتقاد.» همچنين در ادامه مىگويد: «وِلايت» ، به كسر واو به معناى نصرت و يارى رساندن است، و به فتح واو بهمعناى تولى و سرپرستى امور مىباشد. سرانجام در يك اظهار نظر نهايى چنين گويد: «وَ حَقیقَتُهُ تَوَلِّى الْاَمْرِ» : حقيقت ولايت سرپرستى و تصدى امر است. ٢[۲]
مفسر كبير، طبرسى نيز در معناى واژه ولايت گويد: «ولى از وَلىْ، بهمعناى نزديكى بدون فاصله است، و او كسى است كه به تدبير امور از ديگرى سزاوارتر است. [۳]
نتيجه
ولايت بهمعناى لغوىاش، بهمعناى قرب و نزديكى است اعم از قرب مادى، يا معنوى، و ساير معانى ذكر شده براى آن، بهنوعى به همين معنا برمىگردند، چنانكه از توضيح مرحوم طبرسى دربارۀ ولايت اين مطلب بدست مىآيد.
مفهوم قرب و نزديكى، از مفاهيم اضافى وابسته به دو طرف است، به اين بيان كه اگر چيزى كنار چيز ديگرى قرار گيرد مىگويند: «وَلِيَهُ» : نزديك او شد، و از آنجا كه اگر شخصى به شخصى يا به چيزى نزديك بود آنشخص يا چيز هم بهاو نزديك خواهدبود، از اين رو، ولايت همچون اُخوّت يك اضافه متوافقة الطرفين است، زيرا دو طرف اين اضافه همانند. برخلاف اُبُوت و بنوّت و مانند آن، كه چون طرفين آن مخالف يكديگرند، متخالفة الطرفين نام دارد. بنابر معناى لغوى ولايت، اگر انسان ولى خدا شد خدا نيز بايد ولىّ او باشد، چنانكه اگر خدا، ولى كسى بود، او هم ولى خدا خواهد بود. چون اين مقتضاى اضافه متوافقة الطرفين است. درحالىكه چنين نيست، زيرا قرب مطرح در قرآن، قرب خاصى است كه ممكن است از يك طرف حاصل باشد ولى از طرف ديگر حاصل نباشد. بدين بيانكه هرچند خداوند بنابر سيطرۀ مطلقه ولائيش بر آدم و عالم، به كافر و مؤمن بهطور يكسان نزديك است: «وَ نَحْنُ اَقْرَبُ اِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَریدِ» [۴] ، ولى از آن طرف اين قرب درصورتى حاصل مىشود كه انسان، مؤمن شود و اعمال صالح و نيك را بجاى آورد، و به اصطلاح تقواى الهى را كسب كند تا بتواند به قرب الهى برسد: «اَللّٰهُ وَلِىُّ الَّذینَ ٰآمَنُوا. . [۵] وَ هُوَ يَتَوَلَّى الصّٰالِحینَ» [۶] در غير اين صورت، انسانهاى كافر نهتنها به خدا نزديك نيستند، بلكه بعكس، بسيار دورند: «اُولٰئِكَ يُنٰادَوْنَ مِنْ مَكاٰنٍ بَعیدٍ» [۷]
پس ولايتى كه در قرآن كريم مطرح است به همان معناى سادۀ لغوى آن نيست تا از مقولۀ اضافه متوافقةالطرفين باشد، و در نتيجه اگر خدا به كسى نزديك بود او هم به همان نسبت به خدا نزديك باشد. زيرا اين چنين روابط طرفينى تنها در اضافههاى اعتبارى است نه در اضافههاى واقعى قرآنى، كه از نوع اضافۀ اشراقى است. يعنى وقتى كه در اثر ايمان و عبادت و تقوا، دل بندۀ مؤمن متقى به نور ايمان روشن شد آنگاه است كه ذات اقدس الهى بر دل مؤمن متقى تجلى مىكند، و در اثر اين اشراق درون، انسان مؤمن تحت ولايت الهى درآمده، به او نزديك مىشود.[۸]
ولایت در قرآن
موضوع ولايت از مهمترين مباحث قرآنى بشمار مىرود،
حقيقت ولايت در قرآن از جايگاه بلند اعتقادى و محتواى عميق ارزشى برخوردار است و از ذخاير و گنجينههاى نهفته در درون و باطن عالم و آدم حكايت مىكند، كه آن نيز از سرچشمۀ حقايق باطنى جهان و كنه وجود عالم و نيز مبدأ اعلاى فيض، يعنى وجود واجب تعالى فيضان كرده، و جان و جهان را حيات بخشيده، و بر هر آنچه هست، از مُلك و ملكوت، غيب و مشهود، تكوين و تشريع سيطره پيدا كرده است. ولايت در قرآن، حكايت حقيقت آدمى است كه استعدادهايش در اثر پيوند با ولايت بالذّات و مطلقه حق و عبادت و قرب به او به منصّه ظهور رسيده است؛ تا آنجا كه به غايت قصواى منزلت انسانى، يعنى «انسان كامل» ، كه همان مقام «عبوديت و بندگى» است رسيده است؛ و در نتيجه به مقامها و منصبهاى رفيع الهى نبوّت، امامت و مانند آن دست يافته است.
انحصار ولايت براى خدا
هر چند قرآن كريم، براى غير خدا از اولياى خاص الهى نوعى ولايت مطلقه يا محدود در عالم تكوين و تشريع اثبات مىكند، ليكن در آيات بىشمارى تصريح كرده كه، ولايت با همه اقسام و ابعادش بالاستقلال و بالاصاله از آنِ ذات اقدس اله كه خالق و موجد جهان هستى و جهانيان است، مىباشد و بس. از جمله آن آيات زير است: «اَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ اَوْلِيٰاءَ فَاللّٰهُ هُوَ الْوَلِىُّ» [۹] آيا آنها غير خدا را ولىّ خود برگزيدند؟ ! در حالىكه ولى فقط خداست. «هُنٰالِكَ الْوَلاٰيَةُ لِلّٰهِ الْحَقِّ» [۱۰] در آنجا ثابت شد كه ولايت (و قدرت) از آنِ خداوند بر حق است و بس. اطلاق آيات مزبور مفيد حصر ولايت تكوينى و تشريعى براى خداوند يكتاست؛ و ولايت خداوند هم بالاستقلال بوده و به غير منتقل نمىشود. بر اين اساس، اگر خداوند متعال به برخى بندگان خاص خود ولايت تكوينى يا تشريعى را در شعاع محدودى اعطا مىكند، اين هرگز به معناى تفويض اختيارات و جعل ولايت به نحو استقلال نيست بهطورى كه سايران نيز بتوانند بهطور مستقل و در عرض خدا در جهان اعمال ولايت و قدرت بكنند، بلكه همۀ ولايتهاى غير خدا در طول ولايت مطلقه الهى بوده، و همگى مظاهر ولايت اويند، و تنها با اذن و اجازه ذات حق تعالىٰ است و بس. [۱۱]
وّلاء امامت [۱۲]
«ولاء امامت» يا امامت بمعناى ولايت، چنانكه يادآور شديم بالاترين مقام معنوى انبيا و اوصياست. آن، همان چيزى است كه شيعه به آن معتقد بوده و بر آن پافشارى مىكند. شيعه با الهام از آيات قرآن كريم و مكتب اهل بيت عليهم السلام معتقد است در هر زمانى يك انسان كامل كه حامل معنويت كلى انسانيت است وجود دارد، و او حجت خدا بر خلق است. براى چنين امام حامل ولايت تكوينى خاص الخاص، مقاماتى قايل است. از جمله آن مقامات، تسلط امام بر ضماير و دلهاست. بدين معنا كه امام از نظر شيعه يك روح كلى محيط بر همه روحها است. در بيشتر زيارتهاى ائمه عليهم السلام بر اين مقام والاى آنها تصريح شده است. بهعنوان نمونه در اذن دخول حرم پيامبر صلى الله عليه و آله و امامان عليهم السلام مىخوانيم: «اَشْهَدُ اَنَّكَ تَشْهَدُ مَقٰامىٖ وَ تَسْمَعُ كَلاٰمىٖ وَ تَرُدَّ سَلاٰمىٖ» [۱۳] گواهى مىدهم كه شما جايگاه مرا مشاهده مىكنيد، سخنم را مىشنويد، و سلامم را پاسخ مىدهيد! [۱۴] رسول خدا صلى الله عليه و آله با استناد به چنين ولايتى كه از جانب خداوند به او اعطا شده است در جريان غدير خم، مسلمانان را بر وجود چنين ولايت همهجانبهاى در وجود جانشين خويش حضرت على عليه السلام خاطر نشان ساخت، و با بيانى روشن حجت را بر همگان تمام كرد. حضرتش نخست از مسلمانان پرسيد: «اَلَسْتُ اَوْلىٰ بِكُمْ مِنْ اَنْفُسِكُمْ؟ قٰالُوا بَلىٰ» آيا من از خود شما بر شما سزاوارتر نيستم؟ گفتند: آرى. سپس فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاٰهُ فَهٰذٰا عَلِىٌّ مَوْلاٰهُ» هر كس را كه من مولا و صاحب اختيار اويم على عليه السلام نيز مولا و صاحب اختيار اوست. [۱۵] استاد شهيد مطهرى پس از نقل حديث مزبور در ذيل داستان غدير مىنويسد: معلوم است كه [ پيامبر صلى الله عليه و آله ] مىخواهد همان اولويت خويش بر نفوس را براى على عليه السلام تصويب كند. ٢ [۱۶] چنين ولايت مطلقه تكوينى براى همۀ ائمه عليهم السلام بوده و به حضرت على عليه السلام اختصاص ندارد، چنانكه امام صادق عليه السلام فرمود: «وَلاٰيَتُنٰا وَلاٰيَةُ اللّٰهِ الَّتی لَمْ يُبْعَثْ نَبِيّاً قَطُّ اِلاّٰ بِهٰا» [۱۷] ولايت ما همان ولايت خداست، ولايتى كه هيچ پيامبرى جز بر آن برگزيده نشد. از جمله آياتى كه بر ولايت بهمعناى امامت تصريح كرده، آيه ابتلا است: «وَ اِذِا ابْتَلىٰ اِبْرٰاهیمَ رَبُّهُ بِكَلِمٰاتٍ فَاَتَمَّهُنَّ قٰالَ اِنّی جٰاعِلُكَ لِلنّٰاسِ اِمٰاماً قٰالَ وَ مِنْ ذُرِّيَتی قٰالَ لاٰ يَنٰالُ عَهْدِى الظّٰالِمینَ» [۱۸] هنگامى كه ابراهيم را پروردگارش با وسايل گوناگونى آزمود، و او بخوبى از عهده اين آزمايشها برآمد. خداوند بر او فرمود: من تو را امام و پيشواى مردم قرار دادم! ابراهيم گفت: از دودمان من (نيز) امامانى قرار ده! خداوند فرمود: پيمان من به ستمكاران نمىرسد! اجمال سخن دربارۀ اين آيه اين است كه ابراهيم عليه السلام به چيزهايى آزمايش شده بود، هدف خداوند از اين آزمايشها بهطور مسلم شناخت او نبود، زيرا اينگونه آزمايشها از مقام خداوندى كه بر همه چيز احاطۀ علمى دارد بدور است، بلكه هدف فراهم ساختن زمينۀ مساعد براى بروز استعدادهاى نهفته در درون ابراهيم عليه السلام جهت رسيدن به كمالات بالاى معنوى و مقامات عالى اخلاقى - انسانى مىباشد كه او را شايسته دريافت مقام والاى امامت و رهبرى همهجانبه مادى و معنوى و نيز باطنى و ظاهرى كرده بود.[۱۹]
ولايت، اتمام نعمت
«ولايت» ، ارزندهترين نعمت الهى است كه به بشر ارزانى گشته است. «ولايت» اكمال دين و اتمام نعمت است. خداوند سبحان در قرآن مىفرمايد: «اَلْيَوْمَ اَكْمَلْتُ لَكُمْ دینكُمْ وَ اَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتی» [۲۰] سورۀ مائده به اتّفاق مفسران، آخرين سورهاى است كه نازل شده است، گرچه ممكن است برخى آيات آن متأخر از آيات سور ديگر نازل شده باشد.[۲۱] بسيارى از اخبار منقول از راويان و مفسران شيعى و برخى از راويان عامه، شأن نزول اين آيه را واقعۀ غديرخمّ و نصب اميرمؤمنان عليه السلام به ولايت مسلمين و خلافت پيامبر صلى الله عليه و آله مىدانند. [۲۲]يعنى مقصود از اكمال دين و اتمام نعمت همان فريضۀ ولايت امير مؤمنان است.
ولايت امام معصوم عليه السلام
بنابر اعتقاد شيعه، پس از پيامبر صلى الله عليه و آله ائمه معصومين عليهم السلام عهدهدار حكومت و ولايت هستند و اين مقام از سوى خداوند براى آنان ثابت است و اطاعت از آنان به حكم خدا و رسول، واجب مىباشد. قرآن كريم مىفرمايد: «اِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّٰهُ وَ رَسُولُهُ وَالَّذینَ ٰامَنُوا الَّذینَ يُقیمونَ الصَّلاٰةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكٰاةَ وَ هُمْ رٰاكِعُونَ.» [۲۳] همانا ولى امر شما تنها خدا و رسول او و مؤمنانى هستند كه نماز به پا مىدارند و در حال ركوع، زكات مىدهند. در شأن نزول آيه چنين آمده است: رسول خدا صلى الله عليه و آله بعد از نزول اين آيه از حاضران پرسيد: كدام يك از شما در حال ركوع صدقه داده است؟ شخصى كه انگشترى به او رسيده بود، در حالى كه به اميرالمؤمنين على عليه السلام، اشاره مىكرد، پاسخ داد: آن كس كه نماز مىخواند، اين انگشتر را به من داد. [۲۴]
آثار ولایت
پذيرش ولايت امامان معصوم عليهم السلام، یکی از زمینه های مغفرت الهی است: وَ إِنِّي لَغَفّٰارٌ لِمَنْ تٰابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صٰالِحاً ثُمَّ اِهْتَدىٰ. [۲۵]
پانویس
- ↑ قاموس قرآن، سيد علىاكبر قرشى، ج ٧ ، ص ٢۴۵ ، نشر دارالكتب الاسلاميه، تهران.
- ↑ مفردات راغب، ص ۵٣٣ ، نشر المكتبة المرتضويه، تهران.
- ↑ ر. ك. تفسير مجمع البيان، ج ٢ ، (از ده جلدى) ، ص ٣۶۵ - ٣۶۶ ؛ نشر كتابفروشى اسلاميه، تهران.
- ↑ و ما به او از رگ قلبش نزديكتريم! ق، آيۀ ١۶ .
- ↑ خدا ولى كسانى است كه ايمان آوردند. . . بقره، آيۀ ٢۵٧ .
- ↑ و او همۀ صالحان را سرپرستى مىكند. اعراف، آيۀ ١٩۶ .
- ↑ آنها (كسانى هستند كه گويى) از راه دور صدا زده مىشوند! فصلت، آيۀ ۴۴ .
- ↑ برگرفته از ولايت در قرآن، ج ١ ، جوادى آملى، ص ٣٧ - ۴٢ ، مركز نشر فرهنگى رجا.
- ↑ شورىٰ، آيۀ ٩ .
- ↑ كهف، آيۀ ۴۴ .
- ↑ ر. ك. ولايت در قرآن، جوادى آملى، ص ٢٢٣ - ٢٢۵ و ٢۶٨ .
- ↑ ولاء امامت حاصل ولايت تكوينى اخص و مفاد آن است و نامى است كه در لسان آيات و روايات به صاحبان اين نوع ولايت داده شده است.
- ↑ ر. ك. امامت و رهبرى، شهيد مطهرى، ص ۵۵ - ۵٧ ، انتشارات صدرا و ولاءها و ولايتها، ص ٣۶ - ۴١ .
- ↑ ر. ك. سيرۀ نبويه، ابن كثير، ج ۴ ، ص ۴١۶ - ۴١٧ ، چاپ بيروت.
- ↑ ر. ك. سيرۀ نبويه، ابن كثير، ج ۴ ، ص ۴١۶ - ۴١٧ ، چاپ بيروت.
- ↑ ر. ك. امامت و رهبرى، ص ١٠۶ .
- ↑ اصول كافى، ج ١ ، ص ۴٣٨ ، چاپ بيروت.
- ↑ بقره، آيۀ ١٢۴ .
- ↑ ر. ك. تفسيرالميزان، ج ١ ، ص ٢٧٠ - ٢٧٣ و تفسير نمونه، ج ١ ، ص ٣١۵ ، ٣١٧ و ٣٢٣ .
- ↑ مائده، آيۀ ٣ .
- ↑ الميزان، ج ۶ ، ص ١۵٧ .
- ↑ از جمله ر. ك: الميزان، ج ۶ ، ص ١٩٢ - ١٩٧ .
- ↑ مائده، آيۀ ۵۵ .
- ↑ ولايت فقيه، چاپ سپاه، ص ٢۵ .
- ↑ طه، ٨٢
منابع
- معیارهای اخلاقی در فقه امام جعفر صادق(ع)، محمد جواد مغنیه، ترجمه علی اکبر مهدی پور.
- ولایت در قرآن، جمعی از نویسندگان، ج 1، انتشارات زمزم هدایت.
- فرهنگ قرآن، ج 28.