توحید در عرفان
نظر عارفان در باره توحيد مبتنی بر نظريه وحدت وجود و نظريه تجلی و ظهور نزد ايشان است [۱]. مراد از توحيد بهرغم اختلاف در تعابير ونحوه تفصيل مراتب آن، عبارت است از نفی وجودهای اعتباری و مقيد و كثير و اثبات وجود حقيقی و مطلق و يگانه حق تعالی از حيث ذات و صفات و افعال. در عين حال بايد توجه كرد كه نزد عارفان، نفی وجود غيرخدا به معنای نفی خلق نيست، بلكه مراد اين است كه با مشاهده وجود حقيقی، از صور جميع موجودات و تعيّنات و كثرات آنها، به عنوان موجودات حقيقی مستقل و قائم به خود، قطعنظر شود، زيرا وجود موجوداتْ اعتباری است؛ آنها مظاهر حقاند و به وجود حق موجود و بدون او معدوماند و وجود حقيقی فقط حق تعالی است. ازينرو گفتهاند توحيد يكی شدن دو چيز، يا دو وجود را وجود واحد كردن است و آن دو چيز حق و خلق يا به تعبير ديگر واجب و ممكناند. توحيد حقيقی، مشاهده حق با خلق و مشاهده خلق با حق است، چنانكه نه حق حجاب خلق شود و نه خلق حجاب حق گردد [۲]. بهگفته ابنعربی در الفتوحات المكيه [۳] آنچه حق
تعالی بر موحد واجب و ضروری میداند اين است كه خدا را از حيث هويتش يگانه بداند و نيز بداند كه اگرچه مظاهر متعدد و كثيرند، ظاهر (= حقتعالی) تعدد ندارد و يگانه است.
عارفان با نظر به احوال و مقامات و مراتب سيروسلوك، توحيد را مقصد اقصا و مطلب اعلا دانسته و تمام مقامات و احوال را، راهها و اسباب و مقدمات رسيدن به توحيد ناميدهاند [۴]. خواجهعبداللّه انصاری در منازلالسائرين (ص 135ـ139)، در باب دهم از ابواب دهگانه قسمِ نهايات، كه قسم آخر مقامات است، به بيان توحيد پرداخته است. بدين ترتيب وی توحيد را آخرين مقام در سير الیاللّه میداند كه سالك با طی مقامات پيشين بدان نايل میگردد [۵]. همچنين به بيان برخی ديگر [۶]، توحيد اصل در سلوك است و علم معامله (علم احكام شرعی كه خلق برای نيل به ثواب و پاداش بدان دست میيازند، در برابر علم مكاشفه؛ رجوع كنيد به سجادی، ص 596) جز با تحقق آن تمام نمی گردد. ابنعربی [۷] و برخی از شارحان وی، توحيد را همان صراط مستقيم دانستهاند كه سالك هدايت به آن را از خداوند می طلبد، زيرا توحيد طريق سليم به سوی خدا و راه مستقيم خالی از انحراف و كجی بهسوی خشنودی اوست [۸]. سيدحيدر آملی (همان، ص 49، 64ـ65، 101) گفته است كه كل وجود بر توحيد واقع و مشتمل بر مراتب آن است. تمام موجودات بر فطرت توحيدند و توحيد، غايت خلقت ايشان است. حصول دين و كمال، بهحسب ظاهر و باطن موقوف و منوط به توحيد حقيقی است و هدف بعثت انبيا و اوليا عليهمالسلام، اظهار آن و دعوت خلق به آن است [۹].
در متون عرفانی برای توضيح و بيان حقيقت و معنای توحيد مراتبی بر شمردهاند. به تعبير ديگر میتوان گفت عارفان توحيد را حقيقت ذومراتب و برترين مرتبه حقيقت توحيد را شهادتِ حقتعالی به توحيد ذاتش دانستهاند. آنها آيه 18 سوره آلعمران (شَهِدَاللّه أنّه لاإلهإلاّ هو) را گواه اين نكته گرفتهاند. اين مرتبهای از توحيد است كه حق تعالی را در آن شريكی نيست و معرفت آن در خزانه غيب محفوظ است، زيرا تحقق آن جز به فنای همه خلق و بقای صرف حق تعالی نيست. پس در اين مرتبه، غيری نيست تا او را بهرهای از آن باشد و آنچه شايسته اين مقام است به جای آرد [۱۰]. ازينرو شايد بتوان گفت سخن شبلی ناظر به همين توحيد است كه هرگونه اشاره و تعبير از توحيد را، الحاد و شرك و حجاب و غفلت نسبت به حق تعالی و توحيد وی دانسته است [۱۱]. اين مرتبه را توحيد خاصهالخاصه، توحيد ذاتی، توحيد الاهی، توحيد رحمانی و توحيد قائم به ازل ناميدهاند [۱۲]. برخی علاوه بر توحيد حق نسبت به خود، توحيد ديگری نيز به او نسبت میدهند و آن عبارت است از «توحيد الحق للخلق» و مراد از آن حكم حق تعالی است به اينكه بنده موحد است؛ پس توحيدِ بنده آفريده حق تعالی است [۱۳].
مراتب ديگر توحيد كه عارفان برحسب مرتبه و نحوه دريافت و حظّ موحد از حقيقت توحيد بر شمردهاند عبارتاند از:
1) توحيد عام يا توحيد عوام كه به زبان شهادت دهند كه هيچ خالقی جز خداوند نيست و اين معنی را به دل نيز تصديق كنند[۱۴]. به تعبير سيدحيدرآملی (1362 ش، ص 73، 80) اين مرتبه از توحيد عبارت است از نفی خدايان مقيد و بسيار و اثبات خدای مطلق و يگانه. كسی كه در اين مرتبه از توحيد است، يعنی صاحب عقل (اهل استدلال)، خلق را ظاهر میبيند و حق را باطن. حق نزد او آيينهای است كه در آن خلق را میبيند و آيينه به سبب چهره و صورتی كه در آن نمايان میگردد خود در حجاب است و ديده نمیشود. به تعبير عارفان با تحقق اين مرتبه از توحيد ورود به اسلام و رهايی از شرك جلی محقق میگردد [۱۵]. از اين مرتبه توحيد با عناوين ديگری از قبيل توحيد ايمانی [۱۶]، توحيد قولی (پارسا، ص 142)، توحيد الاهی، توحيد اهل شريعت، توحيد انبيا و توحيد ظاهر [۱۷] نيز تعبير كردهاند. عموم مؤمنان، شامل اهل تقليد و عالمان علوم رسمی [۱۸]، در اين مرتبه از توحيدند و متصوفه و اهل عرفان نيز به حكم ايمان با ايشان در اين توحيد مشتركاند و تمايز اهل عرفان به مراتبِ ديگرِ آن است [۱۹] «علماليقين»، «اصحاب الشمال» و «اسلام» كه در قرآن آمده، اشاره به اين مرتبه از توحيد و اهل آن است.
2) توحيد خاصه يا توحيد مخصوص عارفان.
بنا بر آنچه در منابع عرفانی آمده برخی از عارفان در بيان توحيدِ مخصوص عارفان مراتبی ذكر نكردهاند و برای تفكيك توحيد عارفان از توحيد عامه به تقسيم دوگانه توحيد عامه و توحيد خاصه اكتفا شده است. اما برخی ديگر، توحيد مخصوص عارفان را با توجه به مراتب احوال و مقامات سالك در نيل به حقيقت توحيد طی دو مرتبه توحيد خاصه و توحيد خاصهالخاصه بيان كردهاند و نامهای ديگر نيز برای آنها آوردهاند ( رجوع كنيد به ادامه مقاله). قول مشايخ متقدم در اين باب بيشتر به شيوه اول است، چنانكه از جنيد نقل شده است كه توحيد جداكردن قديم (= حق تعالی) از حادث (= ماسوی اللّه) است و آنگاه از خود دربه در شدن و ترك خوشامد خود گفتن، تا حقتعالی به جای همه باشد و بنده در جريان تصرف تقدير حق تعالی و مجاری قدرت او، مانند هيكلی بی اختيار و بی اراده شود و چنان گردد كه قبل از ايجاد بوده، يعنی نيست گردد [۲۰]. از رُوَيْمبن احمد نيز به همين مضمون نقل كردهاند كه توحيد محو آثار بشريت و تجرد الوهيت است. مراد از محو آثار بشريت اين است كه بنده، فعلی را به خود نسبت ندهد و «أنا» نگويد زيرا انّيت از آن خدای تعالی است، تجرد الوهيت به معنای تنزيه و جدا دانستن خداوند از محدَثات است [۲۱]. عبارت مشهور «التوحيد اسقاط الاضافات» كه از مشايخ صوفيه نقل كردهاند، نيز ناظر به توحيد مخصوص عارفان است و مراد از آن اين است كه بنده چيزی را به خود و غيرحق تعالی نسبت ندهد [۲۲] و در عين حال به آنچه حقِ خدا و سزاوار اوست وفا كند و سعی خود را در ادای آن مبذول دارد و بداند كه توحيدِ او، به اراده حق و به مقتضای قضای ازلی و توفيق الاهی بوده، تا از عيب كفر پاك شود و بدينگونه حق و منّتِ فعلِ حق را نظاره كند، نه خود و فعل خود را[۲۳]. خواجهعبداللّه انصاری (ص 136ـ137) توحيد عارفان را توحيد خاصه می نامد كه توحيدِ اهل حقايق است و بهوسيله مقامات، يعنی مكاشفه، مشاهده، معاينه، حيات، قبض، بسط، سُكْر، صحو، اتصال و انفصال، كه در قسم نهم از اقسام دهگانه مقامات سلوك ذكر شده است [۲۴] تثبيت می گردد. به عبارت ديگر اين توحيد برای كسانی است كه اهل اين مقاماتاند. وی میافزايد در مقام توحيد، سالك به مقام كشف ترقی، و از طَور عقل و منازعات عقلی به نور كشف گذر میكند و به نور تجلی و عيان از طور استدلال و تمسك به ادله بی نياز میشود؛ ازينرو، توحيد سالك در اين مرتبه متوقف بر دليل نيست، زيرا توحيد اَجلی' از هر دليل است و نيز در توكل سببی مشاهده نمی كند زيرا به يقين میداند كه جز خدا مؤثری نيست و تأثير اسباب و همه افعال از خداوند است و در طلب نجات هيچ واسطه و وسيلهای را جز امتثال فرمان حق، كه موهبتی از جانب خداست، معتبر نمی داند. اين توحيد با علم به فنا و نه با خود فنا صحت میپذيرد، چون علم فنا با فنای در حضرت واحديت (= حضرت اسما و صفات) حاصل می گردد و پيش از فنای در ذات احديت است كه عين جمع است. همچنين اين توحيد با علم جمع كه پيش از عين جمع است صفا می پذيرد [۲۵]
همانطور كه گفته شد، برخی از عارفان برای توحيد عرفانی دو مرتبه ذكر كردهاند:
الف) توحيد خاصه كه از آن با عناوين توحيد حال [۲۶]، توحيد علمی يا علماليقين [۲۷]، توحيد وجودی علمی، توحيد عينی يا توحيد صاحب عين و توحيد اهل طريقت [۲۸] سخن گفتهاند. اين مرتبه از اوايل مراتب توحيد اهل عرفان و مستفاد از باطن علم و منشأ آن نور مراقبه است [۲۹]. در اين مرتبه از توحيد، سالك به يقين میداند و به چشم بصيرت و شهود می بيند كه خدا يكی است و غير او در عالم هستی، وجودی نيست. او موجود حقيقی و فاعل و مؤثر مطلق است و تمامی ذات و صفات و افعال را در ذات و صفات و افعال او محو و ناچيز می بيند و هر ذاتی و صفتی را پرتوی از نور ذات و صفت حق تعالی میداند، چنانكه هركجا علم و قدرت و اراده و سمع و بصری يابد، آن را اثری از آثار علم و قدرت و اراده و سمع و بصر الاهی میداند، ازينرو از اسباب و مسبَّبات قطعنظر میكند و مقام توكل و رضا و تسليم برای او حاصل میگردد [۳۰]. سيدحيدر آملی [۳۱] در بيان توحيد خاصه میگويد سالك در اين مرتبه به حقيقت هر موجود و وجود آن نظر میكند تا بدين معرفت میرسد كه هر موجودی از حيث حقيقت و ذات و وجودش حق است و از حيث تعين و تشخص و تقيدش خلق است و چون به حقيقت اشيا و ذرات آنها بدينگونه نظر كرد و به اين معرفت رسيد كه اصل همه موجودات به ذات واحدی بر میگردد كه وجود مطلق يعنی حق تعالی است، حق را باقی و خلق را فانی میيابد [۳۲]. وی در جای ديگر (1347 ش، ص 113؛ همو، 1362 ش، ص80) میگويد سالك در اين مرتبه حق را ظاهر و خلق را باطن میبيند و نزد او خلق آيينهای است كه در آن حق را میبيند و چون حق در آن ظهور دارد، صورت خلق در آن پوشيده است، چنانكه خود آيينه بهواسطه صورتی كه در آن ظاهر است ديده نمیشود [۳۳]. بدينترتيب سالك در اين مرتبه به وحدت شهود میرسد ( رجوع كنيد به جوادیآملی، ص38ـ39). سيدحيدر آملی [۳۴] توحيد اهل طريقت را منوط به تحصيل مقامات و مراتب و تخلق به اخلاق الاهی و اتصاف به صفات خدا میداند و میگويد «عيناليقين»، «ايمان» و «اصحاباليمين» كه در قرآن ذكر شده، اشاره به اين مرتبه از توحيد و اهل آن است.
ب) توحيد خاصهالخاصه (عبدالرزاق كاشی، 1379 ش الف ، همانجا)، آخرين مرتبه توحيد مخصوص اهل عرفان كه با عناوين ديگری مانند توحيد مشاهده [۳۵]، توحيد حالی [۳۶]، توحيد حقی [۳۷]، توحيدِ شهوديِ عيانيِ وجدانيِ ذوقيِ يا كشفی (لاهيجی، ص 268، 371)، توحيد وجودی عملی، توحيد صاحب عقل و عين، و توحيد اهل حقيقت [۳۸] نيز ناميده شده است. غزالی [۳۹] آن را كمال توحيد دانسته میگويد صوفيان آن را فنای در توحيد گويند. در اين مرتبه، موحد وحدت و كثرت را بدون تزاحمی در حق مشاهده میكند و غير از حق تعالی نمیبيند، حق را در خلق و خلق را در حق میبيند، بی آنكه مشاهده يكی حجاب مشاهده ديگری گردد، بلكه وجود يگانه را از وجهی حق و از وجه ديگر خلق میبيند. بدينترتيب، بهواسطه شهودِ كثرتِ خلقی يگانگی ذات حق تعالی كه متجلی در آن مظاهر است، برای موحد مستور نمیشود. اين مرتبه از توحيد مبتنی بر فنای محض و بهطور كلی فنای ذات و عبور از تمامی مقامات و مراتب و نسبتها و اعتبارات و حتی وجود و توابع آن (= صفات و افعال) است. بدين معنی است كه توحيد را ساقط كردن نسبتها (اسقاط الاضافات) گفتهاند و در اين مرتبه هر ذات و وجودی غيرحق تعالی از نظر ساقط میشود تا سالك به وجود واحد مطلق محض و ذات صرف خالصی كه ايجاد هر موجودی به اوست واصل شود [۴۰]. همچنين گفتهاند كه در اين مرتبه، «حال توحيد»، وصف لازم ذاتِ موحد میشود و تمامی ظلمات رسوم وجود او، جز اندكی، در غلبه اشراق نور توحيد متلاشی میگردد. موحد در اين مرتبه بدانجا میرسد كه توحيد را نيز فعل حق تعالی میبيند نه وصف خود و اين ديدن را نيز فعل حق تعالی میبيند. منشأ اين توحيد نور مشاهده است و با تحقق اين مرتبه از توحيد شرك خفی از ميان میرود. برای آدمی مرتبهای بالاتر از اين در توحيد ميسر نيست [۴۱]. در اين مرتبه سالك از وحدت شهود به وحدت وجود میرسد و فنای در توحيد محقق میگردد ( رجوع كنيد به جوادی آملی، ص 56). سيدحيدر آملی (1362 ش، ص 76) «عيناليقين»، «ايقان» و «سابق مقرّب» را كه در قرآن به آنها اشاره شده، ناظر به اين مرتبه از توحيد و اهل آن میداند [۴۲]
بهگفته سيدحيدر آملی [۴۳] مرادِ وی از اينكه توحيد الوهی (= توحيد عامه) را به انبيا و توحيد وجودی (= هر دو مرتبه توحيد مخصوص عارفان) را به اوليا اختصاص داده، اين نيست كه انبيا از توحيد اوليا بیبهرهاند يا اوليا نصيبی از توحيد انبيا ندارند، بلكه انبيا و اوليا هر كدام جامع هر دو قسم و واجد هر دو مرتبهاند. مراد از اين تخصيص اين است كه در هر يك از ايشان آن قسم توحيد كه ذكر شد غلبه دارد و به دعوت به آن مأمورند. انبيا در ظاهر داعی و مأمور به توحيد الوهی اند، اما در باطن و اصل، مرشد و آمر به توحيد وجودی اند. همچنين اوليا اگرچه در باطن مرشد به توحيد وجودیاند، در ظاهر نيز داعی به توحيد الوهی اند و به جهت پيروی انبيا، هادی به توحيد الوهی و اسوه طريقت انبياءاند.
اهل عرفان از وجه ديگری، برای توحيد مراتب سهگانه توحيد افعالی، توحيد صفاتی و توحيد ذاتی را بر شمردهاند. اين مراتب با مراتبی كه پيشتر ذكر شد متناظر است، جز اينكه برای سالك در مرتبه اول (= توحيد خاصه) توحيد افعالی و توحيد صفاتی حاصل میشود و در انتها (= توحيد خاصهالخاصه) توحيد ذاتی محقق میگردد [۴۴]. لاهيجی (همانجا) توحيد افعالی را مقام محو، توحيد صفاتی را مقام طَمْس و توحيد ذاتی را مقام مَحْق میخواند. عبدالرزاقكاشی در تقسيمی ديگر (1379شب، ص332) توحيد را بر چهار قسم دانسته است: توحيد افعال، توحيد اسما، توحيد صفات، توحيد ذات. هريك از سه قسم اول يا علمی است يا ذوقی، كه قسم علمی را بيانی و قسم ذوقی را عيانی نيز میگويند. قسم چهارم بر سه نوع است: بيانی، عيانی و حقانی، كه به عبارت ديگر همان «علماليقين»، «عيناليقين» و «حقاليقين» است [۴۵]. سيدحيدرآملی [۴۶] نيز از عبدالرزاق كاشی نقل میكند كه او برای هريك از اقسام دهگانه مقامات، صورتی از توحيد را بيان كرده كه با وجوه سهگانه خواجهعبداللّه انصاری (ص 135ـ139) منطبق است.
منابع مقاله:
حيدربن علی آملی، اسرارالشريعه و اطوار الطريقه و انوارالحقيقه ، چاپ محمد خواجوی، تهران 1362 ش؛ همو، كتاب جامع الاسرار و منبع الانوار ، چاپ هانری كوربن و عثمان اسماعيل يحيی، تهران 1347 ش؛ همو، المقدمات من كتاب نص النصوص فی شرح فصوص الحكم لمحيی الدين ابنالعربی ، ج 1، چاپ هانری كوربن و عثمان اسماعيل يحيی، تهران 1367 ش؛ ابنعربی، التجليات الالهيه، همراه با تعليقات ابنسودكين، و كشف الغايات فی شرح ما اكتنفت عليه التجليات ، چاپ عثمان اسماعيل يحيی، تهران 1367 ش؛ همو، الفتوحات المكيه ، چاپ عثمان يحيی، قاهره، سفر 2، 1405/ 1985، سفر 5، 1397/1977، سفر 6، 1398/1978، سفر 8 ، 1403/ 1983، سفر 12، 1408/1988؛ ابونصر سراج، كتاب اللَّمع فی التصوف ، چاپ رينولد آلن نيكلسون، ليدن 1914، چاپ افست تهران [بی تا.]؛ عبداللّهبن محمد انصاری، كتاب منازل السائرين ، بيروت 1408/1988؛ محمدبن محمد پارسا، تحفهالسالكين ، دهلی [1970 ]؛ علی بن محمد تركه اصفهانی، تمهيدالقواعد ، چاپ جلالالدين آشتيانی، قم 1381 ش؛ سليمانبن علی تلمسانی، شرح منازلالسائرين الی الحق المبين ، چاپ عبدالحفيظ منصور، تونس 1988، چاپ افست قم 1371 ش؛ عبدالرحمانبن احمد جامی، نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص ، چاپ ويليام چيتيك، تهران 1356 ش؛ محمدبن مطهر جامی، حديقه الحقيقه ، چاپ محمدعلی موحد، تهران 1343 ش؛ عبداللّه جوادی آملی، تحرير تمهيدالقواعد صائنالدين علی بن محمد التركه ،[ تهران] 1372 ش؛ روزبهان بقلی، كتاب عبهرالعاشقين ، چاپ هانری كوربن و محمد معين، تهران 1366 ش؛ جعفر سجادی، فرهنگ اصطلاحات و تعبيرات عرفانی ، تهران 1370 ش؛ مجدودبن آدم سنايی، حديقهالحقيقه و شريعه الطريقه ، چاپ مدرس رضوی، تهران 1359 ش؛ يحيیبن حبش سهروردی، رشف النصائح الايمانيه و كشف الفضائح اليونانيه ، ترجمه علی بن محمد معينالدين يزدی، چاپ نجيب مايل هروی، تهران 1365 ش؛ محمدبن اسحاق صدرالدين قونيوی، مفتاح الغيب ، چاپ محمد خواجوی، تهران 1374 ش؛ عبدالرزاق كاشی، شرح منازلالسائرين ، چاپ محسن بيدارفر، قم 1372 ش؛ همو، لطائف الاعلام فی اشارات اهلالالهام ، چاپ مجيد هادی زاده، تهران 1379 ش الف ؛ همو، مجموعه رسائل و مصنفات ، چاپ مجيد هادیزاده، رساله 3: رساله تشريفات ، تهران 1379 ش ب ؛ محمودبن علی عزالدين كاشانی، مصباحالهدايه و مفتاحالكفايه ، چاپ جلالالدين همايی، تهران 1367 ش؛ محمدبن ابراهيم عطار، منطق الطير: مقامات الطيور ، چاپ صادق گوهرين، تهران 1365 ش؛ محمدبن محمد غزالی، رسائل الغزالی ، چاپ رياض مصطفی عبداللّه، رساله 3: رساله فی التوحيد ، دمشق: دارالحكمه، [بی تا. ]؛ همو، كيميای سعادت ، چاپ حسين خديوجم، تهران 1361 ش؛ عبدالكريمبن هوازنقشيری، الرساله القشيريه، چاپ معروف زريق و علی عبدالحميد بلطهجی، بيروت 1408/1988؛ محمدبن يحيی لاهيجی، مفاتيح الاعجاز فی شرح گلشنراز ، چاپ كيوان سميعی، تهران [?1337 ش] ؛ اسماعيلبن محمد مستملی، شرح التعرف لمذهب التصوف، چاپ محمد روشن، تهران 1363ـ1366 ش؛ جلالالدين محمدبن محمد مولوی، لب لباب مثنوی، [ به انتخاب ] حسينبن علی كاشفی، چاپ نصراللّه تقوی، تهران 1362 ش؛ همو، مثنوی معنوی ، تصحيح رينولد آلن نيكلسون، چاپ نصراللّه پورجوادی، تهران 1363 ش؛ عبداللّهبن محمد نجم رازی، مرصادالعباد ، چاپ محمد امين رياحی، تهران 1377 ش؛ عزيزالدينبن محمد نسفی، بيان التنزيل ، چاپ علیاصغر ميرباقریفرد، تهران 1379 ش؛ همو، كشفالحقايق ، چاپ احمد مهدوی دامغانی، تهران 1359 ش؛ همو، مجموعه رسائل مشهور به كتاب الانسان الكامل، چاپ ماريژان موله، تهران 1341 ش؛ محمدبن محمد نصيرالدين طوسی، اوصاف الاشراف ، چاپ نجيب مايل هروی، مشهد [?1357 ش ]؛ علی بن عثمان هجويری، كشف المحجوب ، چاپ و. ژوكوفسكی، لنينگراد 1926، چاپ افست تهران 1371 ش.
پانویس
- ↑ ( رجوع كنيد به تجلّی ؛ وحدت وجود ؛ نيزرجوع كنيد به تُركه اصفهانی، ص 199؛ ادامه مقاله)
- ↑ ( رجوع كنيد به ابنعربی، فتوحات ، سفر 5، ص 119ـ 120، ش100ـ102؛ نسفی، 1359ش،ص149؛ همو، 1341ش، ص 179؛ صدرالدين قونيوی، ص 53؛ آملی، 1367 ش، ج 1، ص 359ـ360؛ همو، 1347، ص 107؛ جوادی آملی، ص 38ـ 42؛ نيز رجوع كنيد به سنايی، ص 64ـ66؛ عطار، ص 206؛ رجوع كنيد به ادامه مقاله)
- ↑ (سفر 12، ص 446، ش 382)
- ↑ (برای نمونهرجوع كنيد به پارسا، ص 103، 146)
- ↑ (رجوع كنيد به همان، ص 143؛ نيزرجوع كنيد به مولوی، 1362 ش، ص 453)
- ↑ ( رجوع كنيد به پارسا، ص 148ـ149)
- ↑ ( فتوحات ، سفر 2، ص 203، ش 289، سفر 6، ص 297، ش410)
- ↑ ( رجوع كنيد به آملی، 1347 ش، ص 88 ـ 89)
- ↑ (نيزرجوع كنيد به ابنعربی، فتوحات ، سفر 8، ص 99ـ100، ش 92ـ93)
- ↑ (هجويری، ص 357، 366؛ قشيری، ص 299؛ انصاری، ص 137ـ139؛ سهروردی، ص 142؛ ابنعربی، تجليات ، ص 376ـ377، نيز رجوع كنيد به ص 434، تعليقات ابن سودكين، ش760؛ همو، فتوحات ، سفر 12، ص 366ـ367، ش 302؛ عزالدين كاشانی، ص 22؛ عبدالرزاق كاشی، 1379 ش الف ، ص 198؛ آملی، 1347 ش، ص 348؛ پارسا، ص 148)
- ↑ ( رجوع كنيد به عزالدين كاشانی، ص 19)
- ↑ (انصاری، ص 137ـ 138؛ ابنعربی، تجليات ، ص 518؛ مولوی، 1362 ش، ص 463؛ عزالدين كاشانی، ص 19، 22؛ عبدالرزاق كاشی، 1379 ش الف ؛ پارسا، همانجاها؛ عبدالرحمان جامی، ص 79)
- ↑ (هجويری، ص 357؛ قشيری، همانجا)
- ↑ (هجويری، همانجا؛ انصاری، ص 135ـ136؛ غزالی، كيميای سعادت ، ج 2، ص530؛ ابنعربی، تجليات ، ص 354؛ محمدبن مطهّر جامی، ص 24؛ نسفی، 1341 ش، ص 39؛ مولوی، 1362 ش، ص 453؛ عزالدين كاشانی، ص 19؛ پارسا، ص 141)
- ↑ (انصاری، ص 136؛ عزالدين كاشانی، همانجا؛ آملی، 1347 ش، ص 86؛ عبدالرحمان جامی، ص 77)
- ↑ (عزالدين كاشانی؛ پارسا؛ عبدالرحمان جامی، همانجاها)
- ↑ (آملی، 1362 ش، ص70، 73، 75؛ همو، 1347 ش، ص 83)
- ↑ (= علوم نقلی و علوم عقلی؛ رجوع كنيد به جوادی آملی، ص 65)
- ↑ (غزالی، رسائل ، ص 63؛ ابنعربی، تجليات ، همانجا؛ نسفی، 1341 ش، ص 39ـ 40؛ عزالدين كاشانی، همانجا؛ آملی، 1362 ش، ص 73؛ همو، 1347 ش، ص 77؛ عبدالرحمان جامی، همانجا). بهگفته سيدحيدر آملی (1362 ش، ص 76)
- ↑ (ابونصر سَرّاج، ص 28ـ29؛ قشيری، ص300؛ هجويری، ص360، 363)
- ↑ (ابونصر سراج، ص 31ـ32؛ قشيری، ص 303؛ نيز رجوع كنيد به عطار، ص 209ـ210؛ مولوی، 1363 ش، ج 1، دفتر اول، بيت 3056ـ3065)
- ↑ ( رجوع كنيد به آملی، 1367 ش، ج 1، ص350)
- ↑ ( رجوع كنيد به مُسْتَمْلی، ج 4، ص 1666ـ 1673؛ پارسا، ص120، 164ـ165؛ برای اطلاع از اقوال مشابه ديگر رجوع كنيد به ابونصر سراج، ص 28؛ هجويری، ص 366؛ نجم رازی، ص 269ـ270، 335ـ339؛ نصيرالدين طوسی، ص 87 ـ 91؛ نسفی، 1379 ش، ص 166؛ عزالدين كاشانی، ص 20)
- ↑ (رجوع كنيد به عبدالرزاق كاشی، 1372 ش، ص 609ـ610)
- ↑ ( رجوع كنيد به تِلِمْسانی، ج 2، ص 606، 608؛ عبدالرزاق كاشی، 1372 ش، ص 612، 615؛ نيزرجوع كنيد به روزبهان بَقْلی، ص 4، ش 7، ص 145ـ147، ش 284ـ 286).
- ↑ (ابنعربی، تجليات ، ص 354)
- ↑ (عزالدين كاشانی، ص20؛ پارسا، ص 141ـ142؛ عبدالرحمان جامی، ص 78)
- ↑ (آملی، 1362 ش، ص 75، 80؛ همو، 1347 ش، ص 108، 113)
- ↑ (عزالدين كاشانی، ص 21؛ پارسا، ص 141؛ عبدالرحمان جامی، ص 79)
- ↑ (رجوع كنيد به غزالی، كيميای سعادت ، ج 2، ص530؛ ابنعربی، تجليات ، همانجا؛ محمد جامی، ص 26ـ27؛ پارسا، ص 141ـ142؛ عزالدين كاشانی، ص20؛ عبدالرزاق كاشی، 1379 ش الف ، ص 198؛ آملی، 1362 ش، ص 75)
- ↑ (1347 ش، ص 108ـ110)
- ↑ (برای نمونه در ادبيات عرفانی رجوع كنيد به عطار، ص210ـ212؛ مولوی، 1363ش، ج1، دفتر دوم، بيت 1345ـ1350)
- ↑ (نيزرجوع كنيد به صدرالدين قونيوی، ص52)
- ↑ (1362ش، ص 76)
- ↑ (ابنعربی، تجليات ، ص 355)
- ↑ (عزالدين كاشانی، ص20ـ21؛ پارسا، ص 144؛ عبدالرحمان جامی، ص 78)
- ↑ (آملی، 1347 ش، ص 78، به نقل از عزالدين كاشانی؛ همو، 1367 ش، ج 1، ص 359)
- ↑ (آملی، 1362 ش، ص 77، 80؛ همو، 1347 ش، ص110، 113)
- ↑ ( كيميای سعادت ، ج 2، ص530)
- ↑ (ابنعربی، تجليات ، ص 354ـ355؛ محمدبن مطهّر جامی، ص 27؛ نسفی، 1341 ش، ص 44ـ 48؛ صدرالدين قونيوی، ص 52 ـ53؛ آملی، 1362 ش، ص 76، 79؛ همو، 1347 ش، ص110ـ113؛ همو، 1367 ش، ج 1، ص360ـ 362؛ لاهيجی، همانجاها)
- ↑ (عزالدين كاشانی، ص 21ـ 22؛ پارسا، ص 144ـ145؛ عبدالرحمان جامی، ص 78ـ 79)
- ↑ (نيز رجوع كنيد به پارسا، ص 103).
- ↑ (1347 ش، ص 87 ـ 88)
- ↑ ( رجوع كنيد به عبدالرزاق كاشی، 1379ش الف ، ص 119؛ آملی، 1362ش، ص79ـ80؛ پارسا، ص104؛ لاهيجی، ص268ـ 269)
- ↑ (برای اطلاعبيشتررجوع كنيد به همان، ص332ـ346)
- ↑ (1347ش، ص81 ـ82)
منابع
- دانشنامه جهان اسلام مدخل "توحید در عرفان" از فاطمه فنا.