تقدیس خدا
منزه دانستن خدا از نقایص امکانی و کمالات نسبی محدود.
واژه تقدیس در لغت
تقدیس بر وزن تفعیل از ریشه «ق د س» به معنای پاکی معنوی[۱] و مبارک بودن است[۲] و تقدیس به معنای پاک شمردن و مبارک دانستن است[۳] و در اصطلاح علوم عقلی و عرفانی منزه دانستن خداست از آنچه لایق آن جناب نیست؛ خواه آن چیز نقص باشد یا کمال نسبی محدود[۴]،
فرق تقدیس و تنزیه
این رو به رغم آنکه برخی تقدیس را به تسبیح تفسیر کرده اند[۵] اهل معرفت آن را اخص از تسبیح دانسته اند، چرا که تسبیح به نظر آنان منزه دانستن خدا از نقایص امکانی است.[۶] برخی تسبیح را منزه دانستن خدا در مرتبه جمع و تقدیس را منزه دانستن وی در مرتبه جمع و تفصیل[۷] و بعضی تسبیح را تنزیه ذات و تقدیس را تنزیه صفات[۸] یا تسبیح را تنزیه حق به اعتبار مقام «واحدیت» و تقدیس را تنزیه وی به اعتبار مقام «احدیت» دانسته اند.[۹] برخی دیگر نیز تسبیح را منزه دانستن خداوند از تشبیه، و تقدیس را منزه دانستن او از تشبیه و تنزیه معرفی کرده اند.[۱۰] تفاوت های دیگری نیز بین آن دو ذکر شده است؛ مانند اینکه تسبیح نفی چیزهایی است که لایق خدا نیست و تقدیس اثبات اوصاف مناسب خداست[۱۱] یا اینکه تقدیس مختص به خداوند سبحان نیست و در حق انسان ها و غیر انسان ها مانند زمین (مائده/5،21)، وادی (طه/20،12) و غیره نیز به کار می رود؛ ولی تسبیح ویژه خداست.[۱۲]
تقدیس در قرآن
تقدیس در قرآن فقط یک بار به صورت «نُقَدِسُ» به کار رفته است:«و اِذ قالَ رَبُّکَ لِلمَلئِکَةِ اِنّی جاعِلٌ فِی الاَرضِ خَلیفَةً قالوا اَتَجعَلُ فیها مَن یُفسِدُ فیها ویَسفِکُ الدِّماءَ ونَحنُ نُسَبِّحُ بِحَمدِکَ ونُقَدِّسُ لَکَ قالَ اِنِّی اَعلَمُ ما لا تَعلَمون» (بقره/2،30) و در دو آیه نیز اسم «القدوس» به کار رفته است:«هُوَ اللّهُ الَّذی لا اِلهَ اِلاّ هُوَ المَلِکُ القُدّوسُ السَّلمُ المُؤمِنُ المُهَیمِنُ العَزیزُ الجَبّارُ المُتَکَبِّرُ سُبحنَ اللّهِ عَمّا یُشرِکون» (حشر/59،23 و نیز جمعه/62،1)؛ ولی با توجه به معنای تقدیس می توان به مجموع آیاتی که در آن ها موجودات عالم خداوند را از نقایص امکانی منزه می دانند، مانند «سَبَّحَ لِلّهِ ما فِی السَّموتِوالاَرضِ» (حدید/57،1) یا خداوند خود را از کمالات محدود نسبی برتر می داند، مانند «سُبحنَهُ وتَعلی عَمّا یَصِفون» (انعام/6،100) و «رَبُّنَا الرَّحمنُ المُستَعانُ عَلی ما تَصِفون» (انبیاء/21،112) و نیز آیاتی که مثل داشتن را از وی نفی می کنند:«لَیسَ کَمِثلِهِ شَیءٌ» شوری/42،11 و نیز بقره/2،22) یا به اثبات توحید حق می پردازند:«قُل اِنَّما هُوَ اِلهٌ واحِدٌ و اِنَّنی بَرِیءٌ مِمّا تُشرِکُون» (انعام/6،19 و نیز نحل/16،51) تمسک جست، از این رو برخی در سوره توحید، آیات «قُل هُوَ اللّهُ اَحَد اَللّهُ الصَّمَد» را تقدیس و بقیه سوره را تسبیح خدا و هر دو را مجموعاً یگانگی و توحید وی و نفی دائرة المعارف قرآن کریم، جلد 8، صفحه 394 شریک و شبیه از او دانسته اند.[۱۳]
مفسرانی که تقدیس و تسبیح را در آیه 30 بقره/2 به یک معنا می گیرند جمله «نُقَدِسُ لَکَ» را تأکید «نُسَبّحُ» می دانند[۱۴] و در مقابل، آن ها که تقدیس را جز تسبیح می دانند با توجه به تفاوت های پیش گفته برای جمله مذکور معنایی افزون بر معنای تسبیح ذکر کرده اند.[۱۵] این دو قول در صورتی است که لام را در جمله «نُقَدِّسُ لَکَ» زاید و معنای آن را «نُقَدِّسُکَ» بدانیم[۱۶]؛ اما برخی با زاید ندانستن حرف لام معنای «نُقَدِّسُ لَک» را در آیه یاد شده به پاکسازی روی زمین از فاسدان و مفسدان یا پاکسازی خویشتن از هرگونه صفات زشت و مذموم و تطهیر جسم و جان برای خدا معنا کرده اند[۱۷]؛ ولی می توان گفت چون جمله مذکور از فرشتگان نقل شده است و فرشتگان به تصریح آیه شریفه«لا یَعصونَ اللّهَ ما اَمَرَهُم و یَفعَلونَ ما یُؤمَرون» (تحریم/66،6) گناه نمی کنند صحیح نیست که به خدا بگویند ما خود را از گناه پاک می کنیم.
آنچه درباره تقدیس گفته شد مربوط به مقام اثبات یعنی منزّه دانستن خدا از نقایص امکانی و کمالات محدود و نسبی بود؛ ولی از آنجا که خدای متعالی در مقام ثبوت و واقع نیز چنین است نام مبارک «قدّوس» که مبالغه در قدس (تنزّه و پاکی) است[۱۸] از اسمای حسنای او شمرده شده است:«یُسَبِّحُ لِلّهِ... المَلِکِ القُدّوسِ». (جمعه /62،1)
برخی در ترتیب ذکری بین «سبّوح» و «قدوس» در قول فرشتگان بر این عقیده اند که تسبیح برتر از تقدیس است و مناسب آن بود که قدوس مقدم ذکر شود تا ترقی از مرحله پایین تر به مرحله بالاتر صورت گیرد؛ ولی از آنجا که تسبیح برخلاف تقدیس مختص خداست شاید تقدیم سبوح بر قدوس از آن روست که از همان ابتدا اعلام کنند مرادشان تنها وصف کردن خداست نه غیر او.[۱۹]
پانویس
- ↑ . التحقیق، ج 9، ص 210، «قدس».
- ↑ . همان؛ المنجد، ص 612.
- ↑ . لسان العرب، ج 11، ص 61؛ التحقیق، ج 9، ص 210، «قدس».
- ↑ . فرهنگ اصطلاحات و تعبیرات عرفانی، ص 253؛ المصطلحات الکلامیه، ص 78؛ التعریفات، ص 89.
- ↑ . تفسیر صدرالمتالهین، ج 2، ص 314؛ الکشاف، ج 1، ص 125؛ فتح القدیر، ج 1، ص 64.
- ↑ . شرح شطحیات، ص 213؛ مصطلحات جامع العلوم، ص 279؛ شرح فصوص الحکم، ص 368، 541.
- ↑ . المصطلحات الکلامیه، ص 78.
- ↑ . ممدّ الهمم، ص 26.
- ↑ . بیان السعاده، ج 1، ص 74.
- ↑ . شرح فصوص الحکم، ص 368، 541.
- ↑ . المصطلحات الکلامیه، ص 78.
- ↑ . الفروق اللغویه، ص 125.
- ↑ . المنهاج، ج 1، ص 197؛ اسماء و صفات، ج 1، ص 77.
- ↑ . نمونه، ج 1، ص 175؛ تفسیر صدرالمتالهین، ج 2، ص 314؛ الکشاف، ج 1، ص 125.
- ↑ . کشف الاسرار، ج 1، ص 134؛ فتح القدیر، ج 1، ص 63؛ حاشیه شیخ زاده، ج 1، ص 503 و 504.
- ↑ . مجمع البیان، ج 1، ص 178؛ حاشیه شیخ زاده، ج 1، ص 504؛ تفسیر صدرالمتالهین، ج 2، ص 314.
- ↑ . نمونه، ج 1، ص 175.
- ↑ . المیزان، ج 19، ص 222.
- ↑ . الفروق اللغویه، ص 125.
منبع
- ابوالفضل يغمائى ،تقدیس،دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 395،مرکز فرهنگ و معارف قرآن