مترفین

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۷ دسامبر ۲۰۱۳، ساعت ۱۲:۵۸ توسط اله یاری (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای جدید حاوی '{{منبع الکترونیکی معتبر}} {{الگو:نیازمند ویرایش فنی}} "مترفین" اسم مفعول از باب اف...' ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

این مدخل از دانشنامه هنوز نوشته نشده است.

Icon-computer.png
محتوای فعلی مقاله یکی از پایگاه های معتبر متناسب با عنوان است.

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)


"مترفین" اسم مفعول از باب افعال و از کلمۀ "تُرفه" به معنی وسعت دادن در نعمت است.[۱] وقتی گفته می‌شود:"اَتْرَفَ فلانَ" معنایش این است که فلانی نعمتش از حد گذشته است. این واژه و مشتقات آن هشت مورد در قرآن مجید آمده است. اصل این واژه در کلام خدای سبحان و اولیای خدا یاد نشده مگر با ملامت و مذّمت. از آنجایی که بسیاری از متنّعمان، غرق شهوات و هوسها می‌شوند، واژه "مترفین" در قرآن به معنی کسانی که مست و مغرور به نعمت شده و طغیان کرده‌اند آمده است و مصداق آن غالباً پادشاهان و جباران و ثروتمندان مستکبر و خود خواه است؛ آنهایی که با قیام انبیاء به دوران خودکامگیشان پایان داده می‌شد و منافع نامشروعشان به خطر می‌افتاد و مستضعفان از چنگال آنها رهایی می‌یافتند و به همین دلیل با انواع حیله‌ها و بهانه‌ها، به تخدیر و تحمیق مردم می‌پرداختند و امروزه نیز بیشترین فساد دنیا از همین "مترفین" سر چشمه می‌گیرد.[۲]


ویژگیهای مترفین در قرآن:

1- انکار توحید و معاد:

قرآن کریم در این باره می‌فرماید:

«وَ قَالَ الْمَلَأُ مِن قَوْمِهِ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِلِقَاء الْآخِرَةِ وَ أَتْرَفْنَاهُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا مَا هَذَا إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُکُمْ یَأْکُلُ مِمَّا تَأْکُلُونَ مِنْهُ وَ یَشْرَبُ مِمَّا تَشْرَبُونَ »(مؤمنون/33) «ولی اشرافیان (خودخواه) از قوم او (نوح) که کافر بودند، و دیدار آخرت را تکذیب می‌کردند، و در زندگی دنیا به آنان ناز و نعمت داده بودیم، گفتند:این بشری است مثل شما از آنچه می‌خورید می‌خورد و از آنچه می‌نوشید می‌نوشد! (پس چگونه می‌تواند پیامبر باشد؟!)»

از استدلال آنها که گفتند:او مانند سایر مردم است چون مثل انسان می‌خورد و می‌نوشد، معلوم می‌شود که برای انسان غیر از خوردن و نوشیدن که از خواصّ حیوانات است کمال و فضیلت دیگری سراغ نداشتند. تنها خوشبختی بشر را در این می‌دانستند که همانند حیوانات در بهره‌وری از انواع لذّات آزاد باشد.[۳] هم چنان که قرآن کریم در وصف این گونه مردم فرموده: «أُوْلَئِکَ کَالأَنْعَامِ »(اعراف/179) «آنان همچون چهارپایانند »

و نیز فرموده:

«وَ الَّذِینَ کَفَرُوا یَتَمَتَّعُونَ وَ یَأْکُلُونَ کَمَا تَأْکُلُ الْأَنْعَامُ...»(محمد/12) «کافران از متاع زودگذر دنیا بهره می‌گیرند و همچون چهارپایان می‌خورند...»

2- تقلید کورکورانه از آئین گذشتگان خود:

مترفین جوامع به هنگام خطر افتادن اسباب عیش و نوش و خوشگذرانی خویش بدون توجه به منطق و براهین وحیانیِ پیامبران الهی از سنّت‌های متحجّر گذشتگان خود دم می‌زدند:

«وَ کَذَلِکَ مَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ فِی قَرْیَةٍ مِّن نَّذِیرٍ إِلَّا قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءنَا عَلَی أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلَی آثَارِهِم مُّقْتَدُونَ »(زخرف/23)

«و این گونه در هیچ شهر و دیاری پیش از تو پیامبر انذار کننده‌ای نفرستادیم مگر اینکه ثروتمندان مست و مغرور گفتند:ما پدران خود خود را بر آیینی یافتیم و به آثار آنان اقتدا می‌کنیم.»

در آیه موردِ بحث، این گفتارِ "اِنّا وَجَدْنا علی امّة..." را از توانگران اهل آبادیها نقل کرده و آن بدان جهت است که طبع تنّعم و ناز پروردگی انسان را وادار می‌کند از بار سنگین تحقیق، شانه خالی نموده، دست به دامن تقلید کورکورانه شود.[۴]

همچنین از گفتار ذکر شده معلوم می‌شود گرایش به مادّی گری و دنیا طلبی قدرت اندیشه (خرد) را تضعیف، و آدمی را به سمت تقلید کورکورانه سوق می‌دهد.[۵]

از اینکه در جوامع شرک پیشه، تنها سخن مرفّهان ذکر گردیده با آنکه اندیشه شرک مختص آنان نبوده است می‌توان استفاده کرد که آنان، نقش اصلی را در تعیین گرایشهای جامعه داشته‌اند.[۶]

همچنین از آیه استفاده می‌شود اشراف گرایی در نسل آدمی تأثیر می‌گذارد و اخلاق و اعتقاد آنان را طوری می‌سازد که در مقام مخالفت با جریانهای برخاسته از عقل و وحی برمی‌آیند و هر سخن حقی را که با هواهای نفسانی آنان همسویی نداشته باشد نمی‌پذیرند.

3- ملاک و معیار قرار دادن ثروت و امکانات مادّی:

«وَ قَالُوا نَحْنُ أَکْثَرُ أَمْوَالًا وَ أَوْلَادًا وَ مَا نَحْنُ بِمُعَذَّبِینَ »(سبأ/35) «و (آنها که مَستِ ناز و نعمت بودند) گفتند اموال و اولاد ما (از همه) بیشتر است (و این نشانۀ علاقۀ خدا به ماست) و ما هرگز مجازات نخواهیم شد!»

4- ظلم و جرم: «وَ اتَّبَعَ الَّذِینَ ظَلَمُواْ مَا أُتْرِفُواْ فِیهِ وَ کَانُواْ مُجْرِمِینَ »(هود/116) «و آنان که ستم می‌کردند، از تنّعم و کامجویی پیروی کردند و گناهکار بودند (و نابود شدند)!»

از جملۀ «کانوا مجرمین» بر می‌آید که مردمان خوشگذران و پیرو لذّات، مردمانی بودند که به جرم و بزهکاری عادت کرده و در انجام آن پافشاری می کردند.[۷]

5- فسق: از خصوصیّات دیگر مترفین، فسق یعنی از حد و حقوق حقّه خارج شدن است: «وَ إِذَا أَرَدْنَا أَن نُّهْلِکَ قَرْیَةً أَمَرْنَا مُتْرَفِیهَا فَفَسَقُواْ فِیهَا فَحَقَّ عَلَیْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْنَاهَا تَدْمِیرًا »(اسراء/16) «و هنگامی که بخواهیم، شهر و دیاری را هلاک کنیم، نخست اوامر خود را برای «مترفین» (و ثروتمندان مست شهوت) آنجا، بیان می‌داریم، سپس هنگامی که به مخالفت برخاستند و استحقاق مجازات یافتند، آنها را به شدّت درهم می‌کوبیم.»

پی‌آمدهای اتراف و خوشگذرانی:

1- استیصال و عذاب دنیوی: «و َکَمْ قَصَمْنَا مِن قَرْیَةٍ کَانَتْ ظَالِمَةً... لَا تَرْکُضُوا وَ ارْجِعُوا إِلَی مَا أُتْرِفْتُمْ فِیهِ وَ مَسَاکِنِکُمْ لَعَلَّکُمْ تُسْأَلُونَ »(انبیاء/ 11-13) «چه بسیار آبادیهای ستمگری را درهم شکستیم و بعد از آنها، قوم دیگری روی کار آوردیم، هنگامی که عذاب ما را احساس کردند، ناگهان پا به فرار گذاشتند (گفتیم:) فرار نکنید و به زندگی پرناز و نعمت و به مسکن‌های پر زرق و برقتان باز گردید! شاید (سائلان بیایند و) از شما تقاضا کنند (شما هم آنان را محروم باز گردانید!)»

2- گرفتاریها و عذاب اخروی: «حَتَّی إِذَا أَخَذْنَا مُتْرَفِیهِم بِالْعَذَابِ إِذَا هُمْ یَجْأَرُونَ »(مؤمنون/ 64) «تا زمانی که متنّعمان مغرور را در چنگال عذاب گرفتار سازیم در این هنگام، ناله های دردناک و استغاثه آمیز سر می‌دهند!»

پانویس

  1. . راغب اصفهانی؛ مفردات راغب، مادۀ «ترفه»
  2. . مکارم شیرازی، ناصر؛ تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیّه، 1374 ش، ج 21، ص 38.
  3. . طباطبائی، محمد حسین؛ المیزان ترجمه سید محمد باقر موسوی همدانی، قم، دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1374 ش، ج 15، ص 42.
  4. . همان، ج 18، ص 138.
  5. . هاشمی رفسنجانی، اکبروجمعی ازمحققان مرکز فرهنگ ومعارف قرآن؛ تفسیر راهنما، قم، بوستان کتاب 1381 چاپ اول،ج17ص45
  6. . همان، ص 46.
  7. . طبرسی؛ مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تهران، انتشارات ناصر خسرو، 1372 ش، ج 5، ص 309.

منابع