عزت نفس

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۱۸ نوامبر ۲۰۱۳، ساعت ۰۶:۲۸ توسط Pezeshki (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای جدید حاوی '==عزت نفس == در بسیاری از تعبیرات اسلامی این حالت غرور یا مناعت و احساس شرافت، تح...' ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

عزت نفس

در بسیاری از تعبیرات اسلامی این حالت غرور یا مناعت و احساس شرافت، تحت عنوان «عزت نفس» بیان شده است. در رأس اینها تعبیر خود قرآن كریم است كه تعبیری حماسی است: وَ لِلّهِ اَلْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ . عزت اختصاصا از آنِ مؤمنان است، یعنی مؤمن باید بداند عزت اختصاصا در انحصار مؤمنان است و اوست كه باید عزیز باشد؛ عزت شایسته اوست و او شایسته عزت است. این یك نوع توجه دادن به نفس است.

حدیثی است نبوی: اُطْلُبُوا الْحَوائِجَ بِعِزَّةِ الاَْنْفُسِ [۱]اگر حاجتی به دیگران دارید از آنها بخواهید، ولی با عزت نفس بخواهید؛ یعنی برای حاجتی كه دارید، خودتان را نزد دیگران پست و ذلیل نكنید، عزتتان را حفظ كنید و در حالی كه آن را حفظ می كنید اگر حاجت و نیازی دارید آن را طرح كنید، نیاز خودتان را با قیمت از دست رفتن عزتتان رفع نكنید. در نهج البلاغه كه حضرت ضمن خطابه ای به اصحابشان می فرمایند: فَالْمَوْتُ فی حَیاتِكُمْ مَقْهورینَ وَ الْحَیاةُ فی مَوْتِكُمْ قاهِرینَ [۲]. مردن این است كه بمانید ولی مغلوب و مقهور باشید، و زندگی این است كه بمیرید ولی پیروز باشید.

اینجا اساسا مسئله عزت و قاهریت و سیادت آنقدر ارزش والایی دارد كه اصلاً زندگی بدون آن معنی ندارد؛ اگر باشد مهم نیست كه تن انسان روی زمین حركت كند یا نكند، و اگر نباشد حركت كردن روی زمین حیات نیست.

شعار معروف حضرت سیدالشهداء است كه در روز عاشورا فرمود: اَلْمَوْتُ اَوْلی مِنْ رُكوبِ الْعارِ [۳]مرگ از متحمل شدن یك ننگ بالاتر است؛ یعنی من فقط عزت می خواهم. یا این جمله ایشان: هَیْهاتَ مِنَّا الذِّلَّةُ [۴]كه شعار دیگری است در آن روز، و تعبیرات دیگری كه در خلال عاشورا زیاد گفتند، و هیچ مطلبی جز این مطلب در خلال تاریخ عاشورا موج نمی زند: اِنّی لااَرَی الْمَوْتَ اِلاّ سَعادَةً وَ لاَ الْحَیاةَ مَعَ الظّالِمینَ اِلاّ بَرَما [۵]. و جزء كلماتی كه از ایشان ذكر كرده اند این است: مَوْتٌ فی عِزٍّ خَیْرٌ مِنْ حَیاةٍ فی ذُلٍّ [۶]مردن با عزت از زندگی با ذلت بهتر است.

امام حسین علیه السلام فرمودند: اَلصِّدْقُ عِزٌّ وَ الْكِذْبُ عَجْزٌ [۷]. از آن جهت انسان باید راستگو باشد كه راستی برای انسان عزت است (در اینجا راستی مبنای عزت قرار گرفته) و دروغ گفتن عجز و ناتوانی است؛ آدم ناتوان دروغ می گوید، آدم قوی كه دروغ نمی گوید.

در نهج البلاغه جمله دوم از حِكَم چنین است: اَزْری بِنَفْسِهِ مَنِ اسْتَشْعَرَ الطَّمَعَ، یعنی آن كسی كه طمع را شعار خود قرار داده، حقارت به نفس خود وارد كرده است.

اینجا طمع به این جهت محكوم شده است كه انسان را خوار می كند. مبنای این خُلق پلید، حقارت نفس ذكر شده. وَ رَضِیَ بِالذُّلِّ مَنْ كَشَفَ عَنْ ضُرِّهِ. شرعا مكروه است كه انسان اگر گرفتاری و ابتلایی دارد پیش هركس كه رسید بگوید، چون این امر آدمی را حقیر می كند.

حدیثی از حضرت صادق هست: مردی آمد خدمت حضرت صادق و شكایت از روزگار كرد كه چنین و چنانم، درمانده ام و قرض دارم. حضرت مقداری پول به او دادند. او گفت: من مقصودم این نبود كه بخواهم چیزی بگیرم، خواستم شرح حالم را بگویم كه دعایی بفرمایید. فرمودند:

من هم نگفتم مقصود تو این بود، ولی این را بگیر و به مصرف خودت برسان، چیزی هم می گویم و آن این است: وَ لا تُخْبِرِ النّاسَ بِكُلِّ ما اَنْتَ فیهِ فَتَهونَ عَلَیْهِمْ [۸]هر گرفتاری كه داری جلو مردم بازگو نكن [زیرا] نزد ایشان خوار می شوی و این كار یعنی در زندگی شكست خورده ام. جمله وَ رَضِیَ بِالذُّلِّ مَنْ كَشَفَ عَنْ ضُرِّهِ یعنی آن كه درد و رنج و ناراحتی خود را جلو مردم بازگو می كند به ذلت تن داده. وَ هاَ نَتْ عَلَیْهِ نَفْسُهُ مَنْ اَمَّرَ عَلَیْها لِسانَهُ هركس شهواتش را بر خود حكومت دهد نفسش را در مقابل خود خوار كرده.

در نهج البلاغه: اَلْمَنِیَّةُ وَ لاَ الدَّنِیَّةُ مرگ و نه پستی، وَ التَّقَلُّلُ وَ لاَ التَّوَسُّلُ [۹]. باز همان روح عزت نفس موج می زند. انسان چرا دست پیش دیگران دراز كند؟ ! به كم می سازم و دست پیش دیگران دراز نمی كنم. سعدی داستانی در بوستان دارد كه آن را از عارفی نقل می كند. ولی این داستان، حدیث است كه حضرت امیر از جلو دكان قصابی می گذشتند. قصاب گفت: گوشتهای خوبی آورده ام. حضرت فرمودند: الآن پول ندارم كه بخرم. گفت: من صبر می كنم. حضرت فرمودند: من به شكمم می گویم كه صبر كند.

حدیث دیگری است از حضرت صادق در تحف العقول كه این نیز مربوط به معاشرت است. می فرماید: وَ لاتَكُنْ فَظّا غَلیظا یَكْرَهُ النّاسُ قُرْبَكَ، یعنی تندخو و بدبرخورد مباش كه مردم نخواهند با تو معاشرت كنند، وَ لا تَكُنْ واهِنا یُحَقِّرُكَ مَنْ عَرَفَكَو خودت را آنقدر شُل و پست نگیر كه هركس تو را می شناسد تحقیرت كند؛ نه فظّ غلیظ باش و نه واهن. این درست نقطه مقابل آن چیزی است كه در جلسه پیش از ابن ابی الحدید نقل كردیم كه او از یكی از مشاهیر صوفیه نقل كرده بود كه من در سه موقع چقدر خوشحال شدم، یكی مثلاً اینكه در كشتی بودیم و دنبال یك مسخره می گشتند كه مسخره اش كنند، مرا پیدا كردند؛ چون احساس كردم كه هیچ كس در نظر اینها از من پست تر نیست، خیلی خوشحال شدم. این برخلاف گفته اسلام است. اینكه انسان در روح خود متواضع باشد غیر از این است كه خود را در نظر مردم، پست قرار دهد. در وسائل، جلد دوم، صفحه 203 از حضرت صادق علیه السلام حدیثی نقل می كند كه امیرالمؤمنین همیشه می فرمود: لِیَجْتَمِعْ فی قَلْبِكَ الاِْفْتِقارُ اِلَی النّاسِ وَ الاِْسْتِغْناءُ عَنْهُمْهمیشه در قلب خود دو حس متضاد را با هم داشته باش: همیشه احساس كن كه به مردم نیازمندی، یعنی مانند یك نیازمند با مردم رفتار كن، و همیشه احساس كن كه از مردم بی نیازی و مانند یك بی نیاز و بی اعتنا با مردم رفتار كن. اما این امر در آنِ واحد نسبت به یك چیز كه نمی شود، لابد نسبت به دو چیز است. خودشان توضیح می دهند: فَیَكونُ افْتِقارُكَ اِلَیْهِمْ فی لینِ كلامِكَ وَ حُسْنِ بِشْرِكَاما آن مرحله ای كه باید مانند یك نیازمند رفتار كنی، در نرمی سخنت است و در حسن سیرت و تواضع و ابتداء به سلام، وَ یَكونُ اسْتِغْناؤُكَ عَنْهُمْ فی نَزاهَةِ عِرْضِكَ وَ بَقاءِ عِزِّكَو آن مرحله ای كه باید بی نیاز باشی و جای تواضع نیست [در حفظ آبرو و بقای عزت توست. ] آنجا كه پای حیثیت و شرفت در میان است، آنجا كه دیدی كه اگر بخواهی ذره ای نرمش نشان دهی عِرض و آبرو و عزت خودت را از دست می دهی، دیگر جای این نیست كه رفتار یك نیازمند را داشته باشی، بلكه باید رفتار یك بی اعتنا و بی نیاز را داشته باشی. این تعبیرات، تعبیراتی بود كه ما تحت عنوان «عزت» داشتیم.

بعضی تعبیرات تحت عنوان «علوّ» است، باز مثل تعبیر خود قرآن: وَ لا تَهِنُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَنْتُمُ اَلْأَعْلَوْنَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ [۱۰]سست نشوید، محزون هم نباشید، اگر مؤمن باشید شما برتر از همه خواهید بود. مسئله علوّ و دعوت به آن است.

تعبیر دیگر تعبیر قوّت و نیرومندی است، از نوع بازگشت به نفس است ولی به شكل [احساس قدرت در خود. ] در حدیثی از حضرت امام حسین كه: اَلصِّدْقُ عِزٌّ وَ الْكِذْبُ عَجْزٌ. دروغ گفتن از زبونی است، آدم نیرومند هرگز دروغ نمی گوید. این، متوجه كردن به این نكته است كه انسان باید در خود احساس نیرو كند، و هم اینكه دروغ و غیبت و از این قبیل از زبونی است، كما اینكه حدیثی در باب غیبت داریم كه: اَلْغیبَةُ جُهْدُ الْعاجِزِ [۱۱]یعنی غیبت كردن منتهای كوشش ناتوان است؛ یك آدم نیرومند به خود اجازه نمی دهد كه پشت سر مردم حرف بزند.

در حدیث دیگری هست: لِیَكُنْ طَلَبُكَ لِلْمَعیشَةِ فَوْقَ كَسْبِ الْمُضَیِّعِدنبال روزی باش ولی دنبال روزی رفتن تو از حد كسانی كه خود را تضییع می كنند بالاتر باشد، تَرَفَّعْ نَفْسَكَ عَنْ مَنْزِلَةِ الْواهِنِ الضَّعیفِ [۱۲]نفس خود را برتر بگیر از اینكه در مظهر افراد سست و ضعیف درآیی. می گوید انسان باید خودش به دنبال روزی خود باشد. در اینجا مسئله لزوم رفتن دنبال معیشت، از جنبه اخلاقی روی پایه قوّت گذاشته شده، و نرفتن كه مطرود و محكوم است به اعتبار ضعف و ناتوانی دانسته شده است.

پانویس

  1. نهج الفصاحه، حدیث 325، ص 64
  2. نهج البلاغه، خطبه 51
  3. بحارالانوار، ج /78ص 128
  4. مقتل خوارزمی، ج /2ص 6
  5. لهوف، ص 69
  6. بحارالانوار، ج /44ص 192، چاپ جدید
  7. تاریخ یعقوبی، ج /2ص 246
  8. بحارالانوار، ج /47ص 34
  9. حكمت 396
  10. آل عمران/139
  11. نهج البلاغه، حكمت 453
  12. وسائل، ج /12ص 30

منابع

تعلیم و تربیت در اسلام ،شهید مطهری،سایت شهید مطهری. بازیابی 27 آبان 1392