منوچهری دامغانی
منوچهری دامغانی، ابوالنجم احمد
قرن: 5
(وف 432 ق)
شاعر، متخلص به منوچهرى. در دامغان گذشت و بخشى از جوانى او در كنارههاى دریاى خزر و دامنههاى البرز به سرآمد. تخلص وى به سبب انتسابش به فلك المعالى منوچهر بن شمس المعالى قابوس بن وشمگیر (423-403 ق) است كه در گرگان و طبرستان سلطنت مىكرد و منوچهرى ظاهرا ًدر آغاز كار در دربار او بسر مىبرده است. لیكن از مدایح منوچهرى در حق این پادشاه قصیدهاى در «دیوان» او نیست. پس از فوت منوچهر بن قابوس، او به رى رفت و مدتى در ملازمت طاهر دبیر، حاكم رى بسر برد. در 426 ق سلطان مسعود غزنوى كه از نیشابور به سمت گرگان و مازندران لشكر كشیده بود، در مازندران منوچهرى را از رى فراخوند و به این ترتیب منوچهرى وارد دربار غزنویان شد.
منوچهرى بر اثر جوانى و جودت ذهن و شیرینى زبان در خدمت مسعود دستگاهى داشت و به این دلیل محسود دیگران بود. قصاید و مسمطاتى كه از منوچهرى در دست است بیشتر در مدح سلطان مسعود و چند تن از رجال درگاه او است، از جمله: على بن عبیداللَّه صادق سپهسالار و خواجه احمد بن عبدالصمد، وزیر سلطان مسعود و خواجه طاهر دبیر كدخداى رى و ابوسهل زوزنى از رجال مسعود و ابوالحسن بن حسن و فضل بن محمد و خواجه محمد و غیره. از شعراى معاصر او فرخى، زینبى علوى، عسجدى و عنصرى است كه او ظاهراً شاگرد عنصرى بوده و قصیدهاى نیز در مدح استادش سروده است.
منوچهرى با وجود جوانى، اطلاعات وسیعى در شعر و ادب فارسى و عربى داشت چنان كه در اشعارش از مضمونها و اسلوب شاعران عربى بسیار استفاده كرده و اغلب لغتهاى نادر و غریب عربى را در اشعار خود ذكر كرده و بعضى از قصاید معروف شاعران عرب را نیز استقبال نموده است. منوچهرى صاحب «قصیدهى لامیه» مشهورى است. وى علاوه بر زبان و ادب عرب، او در علم طب و نجوم دست داشته و اصطلاحات نجومى در اشعارش دیده مىشود. ظاهرا مسمط از ابداعات منوچهرى است، زیرا پیش از او در اشعار فارسى اثرى از آن نیست. بعضى از تذكرهها او را با احمد بن منوچهر مشهور به شصت كله یكى مىدانند و بعضى منوچهرى را شاگرد ابوالفرج سگزى مىدانند كه جاى تردید است.
در مورد نام پدر وى نیز در بین تذكرهنویسان اختلاف نظر وجود دارد و او را فرزند قوص، قوس، عوض و یعقوب ذكر كردهاند. از آثار وى: «دیوان» شعر كه با همه اشتهار و تداول اشعراش نسخههاى قدیم آن در دست نیست و غالب نسخ موجود از عهد قاجاریه و قدیمترین آنها از دورهى صفویه است.
منابع
- انجمن مفاخر فرهنگی، اثرآفرینان، ج5، ص304.