اسلیمی
اين اصطلاح منسوب به اِسْليم، صورت ديگري از اسلام است و به اين جهت آن را اسلامي نيز خواندهاند. نقشي است داراي پيچوخمهاي فرو رفته و فرا آمده و در هم، با حلقهْ گونهها و گرهبنديهاي دقيق و گل و برگدار.
نقاشان ايراني اسليمي را ـ همچون خَتايي، فرنگي، فَصّالي، ابْر، واق، و گره (بند رومي) ـ يكي از اصول هفتگانه نقاشي محسوب داشتهاند و وضع آن را به اميرمؤمنان علي علیه السلام منسوب كردهاند به اين گونه كه چون اهل ختا نقش ختايي را به جهان اسلام آوردند:
ببردند از عين كافر دلي به دعوي سوي شاه مردان علي
چو شاه ولايت بديد آن رقم به اعجاز بگرفت در كف قلم
رقم كرد اسلامي دلربا كه شد حيرت جمله اهل ختا
چو آن اصل افتاد در دستشان بشد نقشهاي دگر پَستشان
ترديدي نيست كه نسبت وضع اين نقاشي به حضرت علي علیه السلام افسانه و ساخته نقاشان و مذهّبان عصر تيموري و صفوي است. با اين همه، همين افسانه حاكي از آن است كه نقش اسليمي از اصلهاي ديرين و كهن نقاشي در جهان ايران و اسلام بوده است. وجود نمونههاي عالي و ممتاز آن از سده پنجم قمري. در رباط شريف ـ واقع در ميان سرخس و مشهد ـ نشان از آن دارد كه خوشنويسان و نقاشان ايراني پيشتر از آن دوره با نقش مورد بحث آشنايي داشتهاند.
نقش اسليمي را ـ كه به صورت سَلِمي هم ضبط كردهاند ـ عمدتاً از نقش ختايي جدا دانستهاند، چنانكه اشاره صادقي بيگافشار (صادقي كتابدار) بر اين جدايي تصريح دارد، آنجا كه گفته است:
چنين كرد اوستادم رهنمايي كه هست اسلامي و ديگر ختايي
سالك يزدي هم كه از نقاشي آگاهي داشته گفته است:
خطا باشد اگر بندي به دل نقش ختايي را گرت لوحي بُوَد سلمي تو از اسلام برداري
با وجود اين، بعضي نيز نقش مذكور را با بندِ رومي (گره) و نقش ختايي يكي دانسته و ضبط اسليمي ختايي را شهرت دادهاند و البته اين به لحاظ شباهتي است كه در ميان نقشهاي اسليمي، ختايي و بند رومي ديده ميشود. نقش پيچاپيچ و اسليمي گونهاي كه بر دَرâكوبهاي مغربي و سنگفرشي رومي بر جاي مانده، شباهت گره يا بند رومي را با نوع هندسي اسليمي نشان ميدهد. طرحهاي بسيار ظريف و نازك دو و چند پيچ ختايي نيز اين نقش را به اسليمي همانند ميدارد.
آنچه از صورت ظاهر اسليمي آشكار است اين است كه گويا نقاش و مذهّب در وضع اين نقش به تاك انبوه و گشن نگريسته و از آن الهام گرفته است، زيرا تاك از پيچيدگيها، خميدگيها، در هم رفتگيهاي برگها و پيچشهاي تنه و ساقهها و شاخهها همانگونه برخوردار است كه در نقش اسليمي نيز آنها را ميتوان ديد.
هم ميتوان گفت كه مذهّب و نقاش ايراني در طرح اسليمي گياهي، احتمالاً از ديدن گياه زيباي عَشَقه (عشقه پيچان) كه در ايران فراوان ميروييده، الهام گرفته تا جايي كه حتي ذهن عارفان نيز در تبيين «عشق» به آن معطوف بوده است. همچنان كه عشقه پيچان حالت پيچاپيچ دارد و با همه پيچوخمها روي به سوي بالا دارد، نقش اسليمي گياهي هم به سوي بالا ترسيم ميشده است. كاشيكاريهاي مسجد گوهرشاد در مشهد ـ كه از سده نهم قمري بازمانده است ـ اين شباهت و همگوني دقيق را در ميان اسليمي گياهي و عشقه پيچان مينماياند.
مبنا و اساس نقش اسليمي از تكرار خط پيچخورده و گردشهاي تودرتو و مكرر آن حاصل ميآمده است. اين تكرار و گردشهاي مكرر خط، نامحدود است و به هيچ روي متضمن قرينهسازيهاي كمّي و معمولي نيست؛ اما همين تكرّر پيچوخمها در نقش مورد بحث، مجموعهاي بهوجود ميآوَرَد كه از نوع قرينه كيفي برخوردار مينمايد.
اسليمي انواع گياهي، حيواني و هندسي دارد. در اسليمي گياهي خطهاي مكرر پيچوخمدار جاي تنه و ساقه گياه را ميگيرد كه در مقاطع و عطفگاههاي آن، گلوبرگهاي تزييني ترسيم ميگردد؛ و در اسليمي حيواني ـ كه به اسليمي ماري هم شهرت دارد ـ خطِ مبناي نقش به ماري ميماند كه داراي پيچوخمهاي بسيار است. اما اسليمي هندسي ـ كه كهنترين گونه نقش مورد بحث تصور ميشود ـ از پيچاندنها، خماندنها و برگردانهاي مكرر خطوط ريز و نازك هندسي بدست ميآيد. شكل ابتدايي اين نوع اسليمي در اشكالي مانند دو پيچ كه در هنر يين يانگ چين معمول بوده است، يافت ميشود. بوركهارت اين نوع اسليمي را استمرار و ادامه هنر جانورنگاري<.ref>Zoomorphic art </ref> سكاها و سرمتها ميداند كه در ميان اقوام بيابانگرد آسياي ميانه رواج داشته است.
نقش اسليمي به لحاظ زيبايي فوقالعادهاش، در تاريخ تمدن اسلامي در زمينههاي مختلف و متنوع كاربرد داشته است. در كتابههاي بناها نيز آن را بكار ميبردهاند (مانند كتابه رباط شريف در خراسان) و در زمينه خط و نوشتهها هم، آميزهاي از خوشنويسي و نقش اسليمي بسيار زيبا فراهم ميآوردهاند تا جايي كه حسن و زيبايي را در برخي خطوط ـ مانند كوفي مُعَشَّق (كوفي گرهدار) ـ از جفت كردن آن خط با اسليمي استفاده ميكردهاند. همچنين در فن كتابپردازي و كتابآرايي از آن بهره ميبردهاند، به طوري كه در حاشيه قطعههاي خط و تصوير؛ زمينه سرلوحه ها؛ زمينه سرسورههاي نسخ قرآن و زمينه شمسه*ها، لَچَكيها و كتيبههاي حواشي جلدهاي ضربي و مُعَرَّقِ كتابها از آن استفاده شده است.
گستره كاربرد نقش اسليمي در تاريخ تمدن اسلامي و نيز زيبايي و دلنشيني اين نقش سبب شده است كه وجهه جهاني پيدا كند. وقتي كه اروپاييان با نقش اسليمي آشنا شدند چنان شيفته آن گرديدند كه پرداختن نقاشان اروپايي به آن، سبكي در ميان آنان ايجاد كرد و چون آنها هنر اسلامي را به نام هنر عربي ميشناختند آن سبك را ـ كه بر اثر پيروي از اسليمي بهوجود آمده بود ـ آرابسك[۱] يعني عَرَبانه ناميدند.
پانویس
- ↑ Arabesque.
منابع
- دائره المعارف کتابداری و اطلاع رسانی، مدخل "اسلیمی" از نجيب مايلهروي، بازیابی: 7 مرداد 1392.