کشته شدن عثمان
بدرفتارى فرمانداران منصوب از سوى عثمان، بهويژه وليد بن عقبه (برادر مادرى عثمان) و عبدالله بن ابىسرح (برادر رضاعى او)، مردم عراق و مصر را بر ضد عثمان برانگيخت. مروان بن حكم (داماد عثمان) نيز در نارضايتى مردم مدينه نقش اول را داشت. ازاينرو، هميشه در سالهاى آخر عمر عثمان گروهى شكايتكننده از استانهاى مختلف در مدينه حضور داشتند. مردم مصر كه از ستم عبدالله بن ابىسرح به تنگ آمده بودند به مدينه آمدند و از عثمان عزل وى را خواستار شدند. عثمان حاضر نبود برادر رضاعى خويش را عزل كند، ولى سرانجام با وساطت على (ع) پيشنهاد عزل را پذيرفت و محمد بن ابوبكر را به فرماندارى مصر انتخاب نمود. محمد به هنگام اعزام به مصر متوجه شد كه عثمان غلام خويش را با نامه امضا شده ديگرى به سوى مصر فرستاده و در آن نامه- كه مخاطب آن عبدالله بن ابىسرح بود- آمده بود كه هرگاه اينان به مصر رسيدند، دستها و پاهايشان را قطع كن!
مصريان از بين راه نگران به مدينه بازگشتند و موضوع را با عثمان مطرح كردند. عثمان اظهارداشت كه از چنين نامهاى خبر ندارد. مردم گفتند: از دو حال خارج نيست: يا نامه را تو نوشتهاى، كه در آن صورت شرط عدالت را براى خلافت رسول خدا (ص) دارا نيستى! يا مروان بهنام تو و با مهر مخصوص تو چنين كارى كرده، كه باز هم به معناى آن است كه تو توانايى اداره خلافت را ندارى. ازاينرو خواستار مجازات مروان شدند. عثمان نپذيرفت و مصريان سر به
__________________________________________________
(1). إِلَّا مَنْ أُكرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بالإِيمَانِ. (نحل (16): 106) تاريخ تحليلى اسلام از آغاز تا واقعه طف، ص: 225
شورش گذاشتند و خانه عثمان را محاصره كردند. مردم عراق و مدينه نيز با آنان همكارى كردند. بسيارى از اصحاب رسول خدا (ص) نيز به صورت مستقيم يا غيرمستقيم با آنان همراه بودند. يعقوبى مىنويسد: ميان عثمان و عايشه رنجشى پديد آمده بود. زيرا عثمان حقوق عايشه را كه در زمان عمر بيشتر از ديگر زنانِ پيامبر بود، برابر قرار داده بود. عثمان روزى خطبه مىخواند دراين حال عايشه پيراهن رسول خدا (ص) را برافراشت و فرياد زد: اى گروه مسلمانان، اين جامه رسولخدا (ص) است كه هنوز كهنه نشده، ولى عثمان سنت او را كهنه كرده است! عثمان در پاسخ عايشه گفت: اللهم اصرف عنى كيدهن، انّ كيدهن عظيم. «1» سرانجام مردم، عثمان را در خانهاش محاصره نمودند و بيش از همه، طلحه، زبير و عايشه مردم را بر ضد او تحريك مىكردند. عثمان به معاويه نامه فرستاد و از او خواست تا هرچه زودتر به مدينه آيد. او با دوازده هزار سپاه روانه مدينه شد، ولى سربازهاى خود را در مرز شام گذاشت و به آنان گفت: همينجا بمانيد تا من نزد اميرالمؤمنين روم و از كار او نيك آگاه گردم. سپس، نزد عثمان رفت. عثمان گفت: بهخدا قسم، تو خواستى كه من كشته شوم، پس بگويى منم صاحب خون! برگرد و مردم را به كمك من برسان. پس معاويه بازگشت و بهسوى او نيامد تا كشته شد. «2» طبرى مىنويسد: مردم اجتماع نمودند و از على (ع) خواستند تا با عثمان سخن بگويد. على (ع) پذيرفت و پيش عثمان رفت و اظهار داشت: مردم پشت سر من هستند و درباره تو با من سخنها گفتهاند. به خدا، نمىدانم با تو چه بگويم! زيرا چيزى كه تو بر آن واقف نباشى نمىدانم ... تو پيامبر خدا را ديده و با او همنشين بودهاى و به افتخار ازدواج با دختران پيامبر (ص) نائل گشتهاى. نه پسر ابىقحافه و نه پسر __________________________________________________
(1). ابنواضح، تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 175. (2). امام على (ع) در پاسخ نامه معاويه مىفرمايد: «تو هرجا كه به نفع خودت بود، عثمان را يارى كردى و آنجا كه به نفع عثمان بود او را يارى ندادى». (سيد رضى، نهجالبلاغه، نامه 37) تاريخ تحليلى اسلام از آغاز تا واقعه طف، ص: 226
خطاب، در كار نيك بر تو مقدم نبودهاند. تو از ناحيه خانواده، به پيامبر خدا (ص) نزديكترى و بهجايى رسيدهاى كه آنان نرسيدهاند. خدا را درباره خود در نظر بگير. به خدا سوگند، راه بسيار روشن و آشكار است و نشانههاى دين پابرجاست. عثمان، تو مىدانى كه برترين بندگان در پيشگاه خدا، رهبر عادلى است كه خود هدايت يافته و هادى مردم باشد و سنت را بهپا دارد و بدعت را نابود سازد و بدترين مردم هم نزد خدا، رهبر ستمگرى است كه خود گمراه و مردم را بهگمراهى كشاند. من از رسول خدا (ص) شنيدم كه روز قيامت، رهبر ظالم را درحالىكه هيچ ياورى ندارد، به جهنم مىاندازند. عثمان گفت: به خدا، آنچه مردم مىگويند، مىدانم. اگر تو جاى من بودى از تو گلهمند نبودم. من اگر به ارحام خويش احسان كردم و بىپناهى را پناه دادم و كسى را كه مانند فرمانداران عمر بود، فرماندار كردم آيا كار بدى كردم؟! على (ع) گفت: عمر هر كس را فرماندار مىساخت، مواظب او بود و اگر درباره او سخنى مىرسيد او را جلب و بازرسى مىكرد؛ ولى تو اين كار را نمىكنى. تو ناتوانى و بر نزديكان خويش سخت نمىگيرى. عثمان گفت: همچنين با نزديكان تو. على (ع) فرمود: به جان خودم كه خويشى آنان با من بيشتر و نزديكتر است، ولى حق و فضيلت در ديگران است. عثمان گفت: آيا مىدانى كه عمر معاويه را در تمام دوران خود فرماندار ساخت؟ على (ع) گفت: من تو را به خدا قسم مىدهم، آيا مىدانى كه معاويه بيش از همه از عمر مىترسيد، [آنچنان] كه غلام عمر هم آنقدر از او نمىترسيد؟ عثمان گفت: آرى. على (ع) فرمود: اكنون معاويه كارها را خود انجام مىدهد، بدون آنكه به تو اطلاع دهد و تو خبردار نمىشوى. به مردم هم مىگويد: اين دستور عثمان است. اين مطلب به گوش تو مىرسد و تو معاويه را تغيير نمىدهى. «1» عثمان چهل روز در محاصره بود و در آخر ذيحجه سال 35 ق كشته شد. قاتلان وى، مشخص نبودند. وى تا سه روز بهخاك سپرده نشد. سرانجام او را در زمينى به نام «حش كوكب»، كه متعلق به يهوديان بود، دفن كردند. دوران خلافت او دوازده سال بهطول انجاميد. «2» __________________________________________________
(1). طبرى، تاريخ الامم و الملوك، ج 4، حوادث سال 34، ص 73؛ سيد قطب، عدالت اجتماعى، ص 372؛ نويرى، منتهى الارب، ج 6، ص 65. (2). ابنواضح، تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 73. تاريخ تحليلى اسلام از آغاز تا واقعه طف، ص: 227
در خطبه 164 نهجالبلاغه، سخنان على (ع) با عثمان به تفصيل آمده است. در پايان خطبه، امام (ع) به وى چنين پند مىدهد: تو را به خدا قسم مىدهم، نكند كه تو همان پيشوايى از اين امت باشى كه كشته خواهد شد! زيرا من از رسول خدا (ص) شنيدم كه مىفرمود: از اين امت رهبرى كشته خواهد شد كه بهدنبال آن جنگ و خونريزى به روى اين امت باز خواهد شد و تا روز قيامت ادامه خواهد داشت. بنابراين، بازيچه مروان مباش و مگذار كه پس از كهولت تو را بازيچه سازد و به هرجا كه خواهد بفرستد.
منبع
تاريخ تحليلى اسلام از آغاز تا واقعه طف،محمد ابراهيمى وركيانى، ص 224 تا 227