اعتدال

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۲۲ آوریل ۲۰۱۳، ساعت ۰۸:۴۶ توسط بهرامی (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای جدید حاوی '{{مدخل دائرة المعارف|دائرة المعارف قرآن کریم}} {{الگو:نیازمند ویرایش فنی}} '''اع...' ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
Icon-encycolopedia.jpg

این صفحه مدخلی از دائرة المعارف قرآن کریم است

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)


اعتدال:میانه‌روی، برگزیدن راهی میان افراط و تفریط

اعتدال مصدر باب افتعال از ریشه «ع‌‌د‌‌ل» و در لغت به معنای حدّ متوسط بین دو وضعیت دیگر[۱] و به‌طور کلی هرگونه تناسبی است که لازمه آن برقراری مساوات بین جهات مختلف است[۲]، ازاین‌رو نقطه مقابل اعتدال، افراط و تفریط نامیده‌می‌شود[۳] که مفهوم جامع هر دو فساد به معنای خروج از حالت اعتدال است، بنابراین، دو‌مفهوم «اعتدال» و «صلاح» با یکدیگر رابطه جانشینی و هر دو با مفهوم «فساد» رابطه تقابل دارند[۴]؛ همچنین با توجه به اینکه اعتدال به‌معنای میانه‌روی است، اسراف* نقطه مقابل آن به‌شمار می‌رود.[۵]

اعتدال در فرهنگ اسلامی در معانی اصطلاحی گوناگونی به‌کار رفته که همه آنها با‌معنای لغوی تقارب دارد. در پزشکی به حالت هماهنگی میان «اخلاط چهارگانه» اعتدال گفته‌می‌شود[۶] و در جغرافیا نیز به خط استوا که فاصله یکسانی با قطب شمال و جنوب دارد و ساعات شب و روز در آن ثابت است محل اعتدال گفته می‌شود.[۷] در علم هیئت نیز از نقطه تقاطع منطقة البروج و معدّل النهار به اعتدال ربیعی و خریفی تعبیر می‌کنند.[۸] واژه اعتدال در قرآن کریم نیامده است؛ ولی این مفهوم را می‌توان از واژگان «قوام» (فرقان/25، 67)، «وسط» (بقره/2،143)، «قصد» (لقمان/31،19)، «سواء» (قصص /28،22) و «حنیف» (آل‌عمران/3، 67) استفاده کرد. همه این واژگان با اندکی اختلاف به وضعیت میانه و حدّ وسط اشاره دارد. از سوی دیگر واژگان «اسراف»، «اتراف»، «تبذیر»، «غلوّ»، «اعتداء»، «فَرط»، «تفریط» و «قتر» که در دو سوی وضعیت میانه قرار دارد در ارتباط وثیق با موضوع اعتدال است. در احادیث اسلامی نیز موضوع اعتدال بیشتر در قالب کلید واژه «قصد» مورد تأکید و سفارش ویژه قرار گرفته و با معادل قرار دادن آن با مفهوم حق، هرگونه خروج از راه اعتدال نوعی ستم شمرده شده است.[۹]

جهان آفرینش از نگاه قرآن به شیوه‌ای متناسب و معتدل تصویرشده (نازعات/79،2829؛ اعلی/87،2) و در این میان از مراعات اعتدال در آفرینش انسان نیز به‌طور خاص یاد شده است. (شمس/91،7)[۱۰]

اعتدال ادیان توحیدی:

قرآن کریم از ابراهیم و آیین او به «حنیف» تعبیر کرده است:«ما کانَ اِبرهیمُ یَهودِیًّا و لا نَصرانِیًّا ولکِن کانَ حَنِیفًا مُسلِمًا وما کانَ مِنَ المُشرِکِین» (آل‌عمران/3،67)، «اِنَّ اِبرهیمَ کانَ اُمَّةً قانِتًا لِلّهِ حَنیفًا ولَم یَکُ مِنَ المُشرِکین». (نحل/16،120 و نیز آیه 135 بقره/2) واژه «حنیف» به معنای دور شدن از گمراهی به سوی راه مستقیم و لازمه آن حفظ اعتدال است، ازاین‌رو برخی لغویان «حنف» را به معنای اعتدال، تأنّی و آرامش در راه رفتن به‌گونه‌ای که از مسیر انحرافی رخ ندهد دانسته و حنیف را به انسان باوقار و آرام که از افراط و تفریط، تیزی و تندی، و خروج از اعتدال و نرمی به دور است معنا کرده‌اند.[۱۱] ابراهیم(علیه السلام)حنیف است، زیرا هم از شرک مصون است و هم از گفته‌ها و باورهای خارج از اعتدال و غیر واقعی یهود و نصارا برحذر است.[۱۲]

قرآن کریم در آیات 12، 60 و 77 مائده/5 از دین موسی(علیه السلام) و دین عیسی(علیه السلام)و راهی را که این دو پیامبر بزرگ الهی بر روی بشریت گشودند به «سواء السبیل» تعبیر کرده است و از آنان می‌خواهد که بدون غلوّ در همین مسیر اعتدال حرکت کرده و از آن منحرف نگردند و در آیه 22 قصص/28 حضرت موسی(علیه السلام) توفیق گام نهادن در سواءالسبیل را آرزو می‌کند:«قالَ عَسی رَبّی اَن یَهدِیَنی سَواءَ السَّبیل». سواءالسّبیل راه مستقیم و همواری است که از انحراف به راست و چپ و پستی و بلندی و گمراهی و تجاوز مصون است.[۱۳] آیه 5 بیّنه/98 نیز از فرمان یافتن اهل کتاب به اعتدال و حنیف بودن خبر می‌دهد:«و ما اُمِروا اِلاّ لِیَعبُدُوا اللّهَ مُخلِصینَ لَهُ الدّینَ حُنَفاءَ ویُقیمُوا الصَّلوةَ ویُؤتُوا الزَّکوةَ وذلِکَ دینُ القَیِّمَه» از آیه 66 مائده/ 5 نیز استفاده می‌شود که آموزه‌های کتب آسمانی متعادل و به دور از هرگونه افراط و تفریط است و اهل کتاب پایبند به تورات و انجیل از اعتدال برخوردارند و امت مقتصد شمرده می‌شوند[۱۴]:«ولَو اَنَّهُم اَقاموا التَّورةَ والاِنجیلَ وما اُنزِلَ اِلَیهِم مِن رَبِّهِم لاََکَلوا مِن فَوقِهِم ومِن تَحتِ اَرجُلِهِم مِنهُم اُمَّةٌ مُقتَصِدَةٌ وکَثیرٌ مِنهُم ساءَ ما یَعمَلون»، با این حال بر اساس گزارش قرآن بسیاری از اهل کتاب از مسیر اعتدال خارج گشتند، از همین رو در آیه 135 بقره/2 آیین معتدل ابراهیم را در مقابل یهودیان و مسیحیان مطرح می‌کند:«و قالوا کونوا هودًا اَو نَصری تَهتَدوا قُل بَل مِلَّةَ اِبرهیمَ حَنیفًا وما کانَ مِنَ المُشرِکین» و در آیه 67 آل‌عمران / 3 یهودی بودن و نصرانی بودن ابراهیم را نفی و بر حنیف بودن او تأکید می‌کند:«ما کانَ اِبرهیمُ یَهودِیًّا ولا نَصرانِیًّا ولکِن کانَ حَنِیفًا مُسلِمًا وما‌کانَ مِنَ المُشرِکِین» بر‌اساس آیات 72‌‌77 مائده/5 و 171 نساء/4 و 30 توبه/9 یهود و نصارا از حدّ اعتدال و مدار توحید خارج و به غلوّ یعنی الوهیت عُزَیر و عیسی و تثلیث گرفتار شدند، چنان‌که آیه 27 حدید/57 از رهبانیت و ترک دنیا که بر ساخته مسیحیان است گزارش می‌کند. دین اسلام نیز بر اعتدال و میانه‌روی استوار است و ابراهیم(علیه السلام) که نخستین مسلمان است با وصف «حنیف» ستایش شده است (آل‌عمران/3، 67) و پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) مأمور شده است که از آیین میانه ابراهیم(علیه السلام)پیروی کند:«ثُمَّ‌اَوحَینا اِلَیکَ اَنِ اتَّبِع مِلَّةَ اِبرهیمَ حَنیفًا وما کانَ مِنَ المُشرِکین» (نحل/16،123 و نیز بقره/2، 135) در روایتی امیرمؤمنان(علیه السلام)پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله) را با اوصافی ستود و از جمله فرمود:او به میانه‌روی فرمان داد.[۱۵] دین اسلام بر اثر پیروی از آیین معتدل ابراهیم نیکوتر و برتر معرفی شده است:«و مَن اَحسَنُ دینًا مِمَّن اَسلَمَ وجهَهُ لِلّهِ وهُوَ مُحسِنٌ واتَّبَعَ مِلَّةَ اِبرهیمَ حَنیفًا» (نساء/4،125) قرآن‌کریم خود را نیز کتابی معتدل و به دور از هرگونه انحراف و کژی شناسانده و از خود با وصف «قیّم» که به معنای معتدل و مستقیم است یاد‌می‌کند[۱۶]:«اَلحَمدُ لِلّهِ الَّذی اَنزَلَ عَلی عَبدِهِ الکِتبَ ولَم‌یَجعَل لَهُ عِوَجا * قَیِّمًا لِیُنذِرَ بَأسًا شَدیدًا مِن لَدُنهُ ویُبَشِّرَ المُؤمِنینَ» (کهف/18،1،2) برخی، از آیه «و کُلُّ شَیء عِندَهُ بِمِقدار» (رعد/13، 8) استفاده کرده‌اند که تشریع الهی همانند تکوین به مقدار و بر اساس مصلحت و حکمت است و در آن هیچ‌گونه افراط و تفریط راه‌ندارد.[۱۷]

اعتدال امّت اسلامی:

«وکَذلِکَ جَعَلنکُم اُمَّةً وسَطًا لِتَکونوا شُهَداءَ عَلَی النّاسِ» (بقره/2،143) بر اساس یک احتمال این آیه در پی معرفی امت اسلامی با وصف امتی معتدل و میانه است. اعتدال امت اسلامی در مقایسه با سایر امتها از جمله یهودیان و مسیحیان می‌تواند از جهت اعتقاد، جهانبینی، اخلاق، احکام، آداب و همه امور زندگی باشد، زیرا این امت از جهت عقیده گرفتار غلوّ، شرک، جبر و تفویض نیست و درباره صفات خدا نه معتقد به تشبیه است و نه تعطیل، نه در امور مادی غوطهور شده تا از معنویات غافل شود و نه به رهبانیت و ترک دنیا روی آورده است، پس از جهت اخلاق، عبادت، اعتقاد و همه امور زندگی معتدل است و چون مسلمانان در مسیر میانه قرار دارند می‌توانند همه خطوط انحرافی چپ و راست را ببینند و شاهد سایر امتها باشند.[۱۸] برخی ذیل این آیه گفته‌اند:اعتدال و وسط بودن امت اسلامی نشان هدایت این امت به وسیله خدای سبحان است و آنان در اعتقاد، میان افراط یعنی شرک و اعتقاد به تعدد خدایان و تفریط یعنی الحاد قرار دارند و در اخلاق بین حق روح و حق جسم جمع کرده و دارای اعتدال‌اند.[۱۹] بر پایه روایتی امام صادق(علیه السلام) در تبیین «خَیرَ اُمَّة» در آیه «کُنتُم خَیرَ اُمَّة اُخرِجَت لِلنّاسِ» (آل‌عمران/3،110) آنان را امتی می‌داند که اجابت دعوت ابراهیم برای آنها واجب شد و آنها امتی میانه‌رو و بهترین امتی هستند که برای مردم فرستاده شده‌اند.[۲۰]

انواع اعتدال

1. اعتدال در عقیده:

اعتدال در عقیده با اعتقاد به توحید و تسلیم در برابر حق تأمین می‌شود، چنان‌که از ابراهیم(علیه السلام)که از برترین درجات توحید و تسلیم برخوردار است بارها با وصف «حنیف» یاد شده است (آل‌عمران/3، 67؛ نحل‌/16، 120) و از طریقی که پیامبران بر پایه یکتاپرستی بنا نهاده‌اند به «صراط مستقیم» تعبیر شده است (آل‌عمران/3،51)، بنابراین، توحید میانه انکار خدا و شرک به خداست[۲۱] و هر کس به کفر و شرک آلوده باشد از مسیر و محدوده اعتدال خارج شده است:«فَمَن کَفَرَ بَعدَ ذلِکَ مِنکُم فَقَد‌ضَلَّ سَواءَ السَّبیل» (مائده/5،12)، «ومَن یَتَبَدَّلِ الکُفرَ بِالایمنِ فَقَد ضَلَّ سَواءَ السَّبیل» (بقره/2،108) در آیه 22 ملک / 67 اعتدال انسان مؤمن، به راه رفتن شخص ایستاده در راه مستقیم و انحراف کافر از اعتدال را به راه رفتن انسان نگونسار تشبیه کرده است:«اَفَمَن یَمشی مُکِبًّا عَلی وجهِهِ اَهدی اَمَّن یَمشی سَویًّا عَلی صِراط مُستَقیم»؛ همچنین قرآن کریم، شرک به خدا و ایمان نیاوردن به آیات الهی را اسراف و خروج از مرز اعتدال دانسته و آن را عامل دشواری زندگی دنیا و عذاب دردناک و ماندگار آخرت می‌شمارد:«و کَذلِکَ نَجزی مَن اَسرَفَ ولَم‌یُؤمِن بِایتِ رَبِّهِ ولَعَذابُ الأخِرَةِ اَشَدُّ واَبقی» (طه/20،127) آیه 34 غافر/40 منکران نبوت را مسرف و گرفتار ریب خوانده است:«کَذلِکَ یُضِلُّ اللّهُ مَن هُوَ مُسرِفٌ مُرتاب» شماری از آیات قرآن کریم از اهل کتاب و مسیحیان می‌خواهد تا در باورهای خود معتدل و بر توحید و نفی شرک که از آموزه‌های ادیان الهی است پایبند باشند و به الوهیت عیسی و تثلیث که کفر به خدا و مصداق غلوّ در دین است معتقد نشوند:«یاَهلَ الکِتبِ لا تَغلوا فی دینِکُم ولا‌تَقولوا عَلَی اللّهِ اِلاَّ الحَقَّ اِنَّمَا المَسیحُ عیسَی ابنُ مَریَمَ رَسولُ اللّهِ و کَلِمَتُهُ اَلقها اِلی مَریَمَ و رُوحٌ مِنهُ فَامِنوا بِاللّهِ و رُسُلِهِ و لا‌تَقولوا ثَلثَةٌ انتَهوا خَیرًا لَکُم اِنَّمَا اللّهُ اِلهٌ واحِدٌ سُبحنَهُ اَن یَکونَ لَهُ وَلَدٌ لَهُ ما فِی السَّموتِ و ما فِی‌الاَرضِ وکَفی بِاللّهِ وکیلا» (نساء/4،171) در آیات 72‌‌73 مائده/5 هم تأکید‌می‌کند که خروج از راه میانه توحید و اعتقاد به الوهیت مسیح و تثلیث، موجب شرک و کفر و غلوّ در دین است. از آثار خروج از اعتدال عقیدتی عذاب دشوار و ماندگار آخرت است:«و کَذلِکَ نَجزی مَن اَسرَفَ و‌لَم‌یُؤمِن بِایتِ رَبِّهِ و لَعَذابُ الأخِرَةِ اَشَدُّ واَبقی» (طه/20،127) آیات 31‌‌37 ذاریات/51 نیز به هلاکت و عذاب دنیوی جمعی از مسرفان اشاره دارد.

2. اعتدال در رفتار:

انطباق رفتار با شریعت و نیز هماهنگی آن با عرف، معیار اعتدال رفتار است، بنابراین بر اساس آموزه‌های قرآن کریم هر عملی که از مصادیق بندگی خداوند به حساب آید دارای اعتدال است:«و اَنِ اعبُدونی هذا صِراطٌ مُستَقیم» (یس/36،61) در مقابل، هرگونه عصیان و نافرمانی پروردگار خروج از حدّ اعتدال و اسراف شمرده شده است، از همین رو خداوند در آیه 53 زمر/39 از گناهکاران با تعبیر اسرافکاران یاد کرده:«الَّذینَ اَسرَفوا عَلی اَنفُسِهِم» و آنان را به توبه فرا می‌خواند:«قُل یعِبادِیَ الَّذینَ اَسرَفوا عَلی اَنفُسِهِم لا تَقنَطوا مِن رَحمَةِ اللّهِ اِنَّ اللّهَ یَغفِرُ الذُّنوبَ جَمیعًا» در آیه 147 آل‌عمران/3 نیز گناهان را اسراف دانسته و طلب آمرزش مؤمنان را از خداوند گزارش می‌کند:«رَبَّنَا اغفِر لَنا ذُنوبَنا و اِسرَافَنا فی اَمرِنا». به گفته جمعی از مفسران اسراف در آیه شامل هر گونه افراط و تفریط می‌شود[۲۲]؛ همچنین در آیه 28 کهف/18 کسانی را که غفلت بر دلشان چیره شده و از هوای‌نفس پیروی می‌کنند به افراط و خروج از حدّ میانه وصف کرده است و از پیامبر(صلی الله علیه وآله)می‌خواهد از آنان اطاعت نکند:«ولا تُطِع مَن اَغفَلنا قَلبَهُ عَن ذِکرِنا واتَّبَعَ هَوهُ وکانَ اَمرُهُ فُرُطا» قرآن‌کریم بنی‌اسرائیل را از ریختن خون بیگناهان و فساد در زمین نهی کرده و از فساد و تبهکاری آنان به اسراف تعبیر می‌کند:«ثُمَّ اِنَّ کَثیرًا مِنهُم بَعدَ ذلِکَ فِی‌الاَرضِ لَمُسرِفون» (مائده/5،32)، چنان‌که خودکامگی و استکبار و عصیان و طغیان فرعون نیز اسراف، و فرعون از مصادیق مسرفان به شمار آمده است:«اِنَّ‌فِرعَونَ لَعال فِی الاَرضِ واِنَّهُ لَمِنَ المُسرِفین» (یونس/10،83)، «اِنَّهُ کانَ عالیًا مِنَ المُسرِفین» (دخان/44، 31) از مصادیق اعتدال در رفتار، اعتدال در امور جنسی است. بر اساس آموزه‌های قرآن کریم مردان و زنان باید با ازدواج و تشکیل خانواده به نیازهای جنسی خود پاسخ دهند و هرگونه کامجویی جنسی خارج از چارچوب زندگی زناشویی افراط و خروج از حدّ اعتدال است، از همین رو قوم‌لوط که زنان را وانهاده و به همجنس‌بازی گراییده بودند به شدت نکوهش شده و اسرافکار شمرده شده‌اند:«اِنَّکُم لَتَأتونَ الرِّجالَ شَهوَةً مِن دونِ النِّساءِ بَل اَنتُم قَومٌ‌مُسرِفون» در ادامه آیات، فرجام رقتبار آنان را این‌گونه بیان می‌کند:«واَمطَرنا عَلَیهِم مَطَرًا فانظُر کَیفَ کانَ عقِبَةُ المُجرِمین» (اعراف/7، 81‌‌84) آیات 32‌‌34 ذاریات / 51 نیز نزول عذاب بر قوم لوط را گزارش می‌کند. این آیات نیز افراط و اسراف این قوم را یادآور شده است:«قالوا اِنّا اُرسِلنا اِلی قَوم مُجرِمین * لِنُرسِلَ عَلَیهِم حِجارَةً مِن طین * مُسَوَّمَةً عِندَ رَبِّکَ لِلمُسرِفین» (ذاریات/51، 32‌‌34) آیه 31 معارج/70 روابط جنسی خارج از حدود پذیرفته شده را تجاوز و خروج از اعتدال برمی‌شمارد:«فَمَنِ ابتَغی وراءَ ذلِکَ فَاُولئِکَ هُمُ العادون». بر اساس آموزه‌های قرآن کریم باید به هنگام عادت ماهیانه همسران در معاشرت با آنان اعتدل را رعایت کرد. در شأن نزول آیه 222 بقره/2 آمده که یهودیان معاشرت با زنان در دوران حیض را به‌طور مطلق حرام و نصارا مطلقاً جایز می‌دانستند و حتی آمیزش درآن حالت را جایز می‌شمردند. مشرکان عرب به ویژه آنان که در مدینه زندگی می‌کردند تحت تأثیر یهود از زنان حایض جدا می‌شدند. هنگامی که در این‌باره از پیامبر سؤال شد این آیه نازل گردید و از مسلمانان خواست تا راه میانه را برگزینند و در دوران قاعدگی فقط از آمیزش با آنان کناره گیرند:«و‌یَسئَلونَکَ عَنِ المَحیض قُل هُو أذًی فَاعتَزِلوا النِّساء فِی المَحیض و لا تَقربوهنَّ حَتّی یَطهُرن».[۲۳]اعتدال در راه رفتن و در سخن گفتن و پرهیز از فریاد و صدای بلند نیز از مصادیق اعتدال در رفتار است که قرآن کریم در قالب اندرزهای لقمان به فرزندش بر آنها پای فشرده است:«واقصِد فی مَشیِکَ واغضُض مِن صَوتِکَ اِنَّ اَنکَرَ الاَصوتِ لَصَوتُ الحَمیر» (لقمان/31،19) بر پایه روایتی از امیرمؤمنان(علیه السلام) رعایت حدّ متعارف و اعتدال در سخن گفتن و نیز اعتدال در راه رفتن از نشانه‌های جوانمردی شمرده شده است.[۲۴] اعتدال صدا در نماز نیز سفارش شده است؛ خدای متعالی به پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله)می‌فرماید:نمازت را به صدای بلند مخوان و بسیار آهسته‌اش مکن و میان آن دو، راهی (معتدل) بجوی:«ولا تَجهَر بِصَلاتِکَ ولا‌تُخافِت بِها وابتَغِ بَینَ ذلِکَ سَبیلا» (اسراء/17،110)

اعتدال در عبادت نیز از آیات نخست سوره‌طه استفاده شده است. بر پایه روایتی از امام‌باقر و امام صادق(علیهما السلام)پاهای پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) بر اثر ایستادن به نماز ورم می‌کرد و خداوند با فرو‌فرستادن این آیات از او خواست تا خود را به‌تعب و رنج نیفکند[۲۵]:«طه * ما اَنزَلنا عَلَیکَ القُرءانَ لِتَشقی * اِلاّ تَذکِرَةً لِمَن یَخشی». (طه/20، 1‌‌3) روایت فوق از ابن‌عباس نیز نقل شده است.[۲۶]

3. اعتدال در امور اقتصادی:

این نوع از اعتدال خود دارای مصادیق گوناگونی است:

الف. اعتدال در بهره‌گیری از نعمتهای دنیوی:

در کسب ثروت نباید از مرزهای تعیین شده خارج شد، بلکه باید با توجه به حقوق دیگران اعتدال را رعایت کرد. آیه 141 انعام/6 استفاده از ثمره زراعت را جایز شمرده و سپس از اسراف نهی‌می‌کند که بنابر یک احتمال اسراف در این آیه به معنای نپرداختن حقوق تهیدستان است[۲۷]:«کُلوا مِن ثَمَرِهِ اِذا اَثمَرَ وءاتوا حَقَّهُ یَومَ حَصادِهِ ولا‌تُسرِفوا». در آیه 6 نساء /4 نیز کسب مال از راهِ نامشروع و از جمله تصرف در مال یتیم اسراف و خروج از اعتدال شمرده شده است:«فَاِن ءانَستُم مِنهُم رُشدًا فَادفَعوا اِلَیهِم اَمولَهُم ولا تَأکُلوها اِسرافًا وبِدارًا». در مقابل، ترک دنیا و عدم بهره‌گیری از مواهب الهی نیز مذموم است، چنان‌که قرآن کریم مسیحیان را به سبب گرایش به رهبانیت نکوهش می‌کند و رهبانیت را نه از جانب خدا بلکه ساخته و پرداخته مسیحیان می‌داند[۲۸]:«و رَهبانیَّةً اِبتَدَعوها ما کَتَبنها عَلَیهِم...» (حدید/57،27)؛ همچنین قرآن از مؤمنان می‌خواهد در زمینه استفاده از نعمتهای حلال الهی جانب اعتدال را رعایت کنند و بی‌جهت آن را بر خود حرام نکنند:«یاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا لا تُحَرِّموا طَیِّبتِ ما اَحَلَّ اللّهُ لَکُم ولا‌تَعتَدوا اِنَّ اللّهَ لا یُحِبُّ المُعتَدین» (مائده/5،87) بر اساس شأن نزول این آیه هنگامی که گروهی از صحابه تصمیم گرفتند از ترس قیامت لذتهای دنیا را ترک گویند و تنها به عبادت بپردازند پیامبر‌اکرم(صلی الله علیه وآله)آنان را از این کار باز‌داشت و فرمود:من، هم تهجد می‌کنم و هم می‌خوابم؛ برخی روزها را روزه می‌دارم و بعضی را افطار می‌کنم، گوشت و چربی می‌خورم و با زنان خلوت می‌کنم، این سنّت من است و هر که از آن روی برگرداند از من نیست، آنگاه صحابه را گرد هم آورد و در اجتماع آنان فرمود:چرا گروهی زنان، طعامها، بوی خوش، خواب و سایر لذتهای مباح را بر خویش حرام کرده‌اند؟ بدانید که من شما را به زندگی همانند احبار و زهدپیشگان نصارا فرمان نمی‌دهم، زیرا در دین من پرهیز از خوردن گوشت و تحریم زنان و صومعه‌نشینی نیست. سیاحت امت من روزه و رهبانیت آنان جهاد است. خدای را بپرستید، به او شرک نورزید و حج و عمره به‌جا‌آورید و نماز برپا دارید و زکات دهید و روزه ماه رمضان بدارید. همانا آنان‌که پیش از شما بودند به جهت سختگیری بر خود هلاک شدند. آنان بر خود سخت گرفتند و خدا بر ایشان سخت گرفت. آن هنگام آیه فوق نازل شد.[۲۹] در آیات 172 بقره/2 و 88 مائده/5 و 51 مؤمنون/23 بر استفاده از امور حلال فرمان داده است. البته انسان به هنگام برخورداری از نعمتهای دنیوی نباید در لذتهای زودگذر دنیوی فرو رود و در شادمانی افراط کند، زیرا موجب بی‌توجهی انسان به آخرت و عمل صالح می‌گردد، چنان‌که بنی‌اسرائیل به قارون مال‌اندوز گفتند:«لا تَفرَح اِنَّ اللّهَ لا یُحِبُّ الفَرِحین» (قصص/ 28، 76) «فَرِح» صیغه مبالغه و به معنای کسی است که در شادمانی افراط کند[۳۰]، بنابراین، انسان می‌تواند درحالی‌که برای آخرت و سرای باقی می‌کوشد از نعمتهای دنیوی نیز برخوردار باشد:«وابتَغِ فیما ءاتکَ اللّهُ الدّارَ الأخِرَةَ ولا تَنسَ نَصیبَکَ مِنَ الدُّنیا» (قصص/28،77)

ب. اعتدال در خوردن و آشامیدن:

آیه31 اعراف /7 پس از بیان جواز عمومی خوردن و آشامیدن رعایت اعتدال و پرهیز از پرخوری زیانبار[۳۱] را یادآور شده است:«کُلوا واشرَبوا ولا‌تُسرِفوا اِنَّهُ لایُحِبُّ المُسرِفین». در آیه 32 اعراف/7 خداوند کسانی را که تفریط کرده[۳۲] و خوراکیها و نوشیدنیهای لذیذ و گوارا را بر خود حرام کرده‌اند نکوهش می‌کند:«قُل‌مَن حَرَّمَ زینَةَ اللّهِ الَّتی اَخرَجَ لِعِبادِهِ والطَّیِّبتِ مِنَ الرِّزقِ قُل هِیَ لِلَّذینَ ءامَنوا فِی الحَیوةِ الدُّنیا خالِصَةً یَومَ‌القِیمَةِ». در آیه 141 انعام/6 نیز پس از تجویز خوردن میوه‌های گوناگون از زیاده‌روی در مصرف (اسراف) نهی کرده است و در آیه 87 مائده/5 هم مؤمنان را از افراط در استفاده از نعمتهای حلال باز داشته است.[۳۳] افزون بر لزوم میانه‌روی در خوردن و آشامیدن باید در مصرف مال در همه امور زندگی اعتدال داشت، چنان‌که بسیاری از مفسران برای اسراف در آیات فوق معنایی وسیع قائل شده‌اند؛ آنان مواردی مانند تضییع و اتلاف مال، عدم استفاده از سرمایه[۳۴]، مصرف بیش از حدّ درآمد[۳۵] و مصرف بیش از حدّ نیاز[۳۶] را از مصادیق اسراف و خروج از میانه‌روی برشمرده‌اند. برخی از آیه 87 مائده/5 نیز استفاده کرده‌اند که در بهره‌گیری از امور حلال نباید از حد تجاوز کرد:«یاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا لا تُحَرِّموا طَیِّبتِ ما اَحَلَّ اللّهُ لَکُم ولا‌تَعتَدوا اِنَّ اللّهَ لا یُحِبُّ المُعتَدین».

ج. اعتدال در انفاق:

برگزیدن میانه‌روی و حدّ وسط در انفاق از ویژگیهای «عبادالرحمان» شمرده شده است؛ آنان در انفاق نه اسراف می‌کنند و نه تنگ می‌گیرند، بلکه در میان اسراف (افراط) و اقتار (تفریط) راه میانه را برمی‌گزینند:«والَّذینَ اِذا اَنفَقوا لَم یُسرِفوا ولَم یَقتُروا وکانَ بَینَ ذلِکَ قَواما» (فرقان/25،67) بر پایه روایتی امام صادق(علیه السلام) در تبیین میانه‌روی در این آیه مشتی ریگ برداشت و ابتدا مشت خود را محکم گرفت، به‌گونه‌ای که چیزی از آن نریخت و فرمود:این «اقتار» است. سپس مشتی دیگر برداشت و دست خود را گشود و همه را بر زمین ریخت و فرمود:این اسراف است و در مرتبه سوم مشتی برداشت و بخشی از آن را ریخت و قسمتی را نگاه داشت و فرمود:این «قوام» است[۳۷]؛ همچنین قرآن کریم پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله)را به رعایت میانه‌روی در انفاق فرا‌می‌خواند و از او می‌خواهد تا دستش را به‌گردنش زنجیر نکند؛ یعنی انفاق و بخشش را ترک نکند و در عین حال اهل گشاده دستی و اسراف هم نباشد، به‌گونه‌ای که بر اثر نداری و ناچاری از فعالیت باز ماند و خود را سرزنش کند:«و‌لا‌تَجعَل یَدَکَ مَغلولَةً اِلی عُنُقِکَ ولا‌تَبسُطها کُلَّ البَسطِ فَتَقعُدَ مَلومًا مَحسورا» (اسراء/17،29) برخی مفسران در توضیح این آیه گفته‌اند:انفاق و صرف مال، در یک سوی آن بخل‌و‌آز است که برای نیازمندان و حتی صاحب‌مال زیانبار است، زیرا موجب نفرت متقابل مردم و صاحب مال از یکدیگر می‌شود و در سوی دیگر آن تبذیر و اسراف است که آن نیز زیانبار است، زیرا مال به دست نیازمند نمی‌رسد و در‌مسیر شایسته و مناسب هزینه نمی‌گردد و صرف مال در جایگاه مناسب آن، وضعیت میانه‌ای است که مطلوب است و از مجموع دو نهی آیه استفاده می‌شود.[۳۸] بسیاری از مفسران گفته‌اند:گشاده‌دستی زیاد اگر موجب ناتوانی شخص از پرداختن به دیگر تکالیف گردد از مصادیق اسراف در انفاق شمرده‌می‌شود.[۳۹] قرآن در آیه 219 بقره/2 نیز به انفاق مازاد بر نیازمندی سفارش می‌کند[۴۰]:«و یَسَلونَکَ ماذَا یُنفِقونَ قُلِ العَفو» در شأن نزول آیه 141 انعام/6 گفته‌اند که شماری از مسلمانان بیش از حد انفاق می‌کردند، به‌گونه‌ای که خود در اداره زندگی با مشکل مواجه می‌شدند و خداوند با نهی«لا‌تُسرِفوا اِنَّهُ لا یُحِبُّ المُسرِفین» آنان را از افراط در انفاق برحذر داشته‌است.[۴۱] اعتدال در حدود و قصاص و انتقام: کیفر مجرم و انتقام از او باید عادلانه و متناسب با جرم باشد. قرآن کریم در صورت ارتکاب قتل عمد برای ولیّ مقتول، حق قصاص قرار داده و در اجرای حکم برای ولیّ دم افراط و خروج از اعتدال را جایز ندانسته است:«و مَن قُتِلَ مَظلومًا فَقَد جَعَلنا لِوَلیِّهِ سُلطنًا فَلا یُسرِف فِی القَتلِ اِنَّهُ کانَ مَنصورا» (اسراء/17،33) و چون اعتدال در این مورد لازم است جایز نیست به جز قاتل، شخص دیگری کشته شود[۴۲] یا در برابر یک قتل بیش از یک نفر قصاص شود[۴۳]، مگر در صورتی که چند نفر در قتل مشارکت داشته باشند؛ همچنین پرهیز از افراط در این زمینه اقتضا دارد که کشتن قاتل به شیوه‌ای دردناک‌تر از کشتن مقتول نباشد[۴۴]، بدن قاتل پس از کشته شدن مثله نشود[۴۵]، حکم قصاص پیش از صدور حکم قاضی اجرا نگردد[۴۶] و پس از گرفتن دیه، قاتل کشته نشود.[۴۷] بر اساس آیات 39‌‌40 شوری/ 42 انتقام از ستمگر جایز شمرده شده است. البته لازم است انتقام به مقدار ستم باشد و از افراط پرهیز گردد؛ ولی با وجود جواز انتقام، خداوند متعالی به عفو و گذشت سفارش کرده است[۴۸]:«والَّذینَ اِذا اَصابَهُمُ البَغیُ هُم یَنتَصِرون * و جَزؤُا سَیِّئَة سَیِّئَةٌ مِثلُها فَمَن عَفا واَصلَحَ فَاَجرُهُ عَلَی اللّهِ اِنَّهُ لا یُحِبُّ الظّلِمین» قرآن کریم همچنین مقابله به مثل در صورت تجاوز مشرکان در ماههای حرام را جایز شمرده است، با این حال به رعایت تقوا و خارج‌نشدن از مسیر اعتدال هشدار داده است[۴۹]:«فَمَنِ اعتَدی عَلَیکُم فاعتَدوا عَلَیهِ بِمِثلِ مَا‌اعتَدی عَلَیکُم واتَّقوا اللّه» (بقره/ 2، 193)؛ همچنین خشم و کینه نسبت به گروهی نباید زمینه تجاوز و ستم به آنان شود، هرچند از مشرکان باشند[۵۰]:«ولا‌یَجرِمَنَّکُم شَنَانُ قَوم اَن صَدّوکُم عَنِ المَسجِدِ الحَرامِ اَن تَعتَدوا» (مائده/5،2)

عوامل خروج از اعتدال

1. جهل:

بر اساس آیه 55 نمل/27 لوط(علیه السلام)جهالت قوم خود را عامل خروج آنان از اعتدال و گرایش آنان به همجنس‌بازی معرفی می‌کند:«اَئِنَّکُم لَتَأتونَ الرِّجالَ شَهوَةً مِن دونِ النِّساءِ بَل اَنتُم قَومٌ‌تَجهَلون».

2. تمایلات نفسانی:

قرآن کریم افراط‌گرایان را پیرو هوای نفس خویش معرفی می‌کند:«ولا تُطِعْ مَن اَغفَلنا قَلبَهُ عَن ذِکرِنا واتَّبَعَ هَوهُ وکانَ اَمرُهُ فُرُطا» (کهف/18،28)، چنان‌که هواپرستی را عامل انحراف جنسی شمرده است:«و یُریدُ الَّذینَ یَتَّبِعونَ الشَّهَوتِ اَن تَمیلوا مَیلاً عَظیما» (نساء/4،27)؛ همچنین قرآن از مسیحیان می‌خواهد که در دین خود غلوّ نکنند و در پی هوا و هوس یهودیان که در دین خود غلوّ کرده و از حدّ اعتدال خارج شده‌اند حرکت نکنند:«قُل یاَهلَ الکِتبِ لا تَغلوا فی دینِکُم غَیرَ الحَقِّ ولا تَتَّبِعوا اَهواءَ قَوم قَد ضَلّوا مِن قَبلُ واَضَلّوا کَثیرًا وضَلّوا عَن سَواءِ السَّبیل» (مائده/5،77)

3. غفلت از یاد خدا:

در آیه 28 کهف/18 افراط گرایان را غافل از یاد خدا معرفی می‌کند:«ولا تُطِع مَن اَغفَلنا قَلبَهُ عَن ذِکرِنا واتَّبَعَ هَوهُ وکانَ اَمرُهُ فُرُطا».

بازتاب آیات اعتدال در اخلاق اسلامی:

توجه ویژه آیات و روایات به موضوع اعتدال گرچه در قالب کلید واژه‌های دیگری چون «قوام»، «قصد» و «استقامت» صورت گرفته، با این حال زمینه‌ساز پیدایش اصطلاح اعتدال و طرح جدی آن در دانش اخلاق بوده است. دانشمندان اخلاق برای هر خصلت روحی دو حالت افراط و تفریط در نظر گرفته و میانه‌روی در آن خصلت را اعتدال نامیده[۵۱] و آن را منشأ فضایل چهارگانه در علم اخلاق برشمرده‌اند. به گفته آنان انسان دارای قوای چهارگانه عقل نظری، عقل عملی، غضب و شهوت است و سعادت و کمال انسان در این است که این قوا را از افراط و تفریط نگه داشته و در زندگی تعادل آنها را حفظ کند. در نتیجه این تعادل، از قوه عاقله «حکمت» پدید می‌آید و از قوه عامله (عقل عملی) «عدالت» و از تعادل نیروی غضب، «شجاعت» و از تعادل نیروی شهوت «عفت» و پاکدامنی به دست می‌آید و اعتدال سه قوه اخیر در صورتی است که مطیع اوامر و نواهی عقل نظری باشند.[۵۲] البته برخی عدالت را تعادل و کمال همه قوای چهارگانه و حکمت را کمال عقل عملی دانسته‌اند[۵۳]، ازاین‌رو در صورت گرفتار آمدن به هریک از صفات ناشایست، راه درمان را با تقویت صفت مقابل تا حدّ رسیدن به حالت اعتدال دانسته‌اند.[۵۴] در این میان واجبات شرعی مانند روزه و انفاق، و باورهای دینی مانند توکل و زهد نقش بسزایی ایفا‌می‌کنند[۵۵]، بنابراین، معیار اعتدال، عقل و شرع معرفی شده[۵۶] و در واقع حالت اعتدال همان پایبندی به کتاب و سنت در رفتار و گفتار شمرده شده است[۵۷] که آیاتی همچون «فاستَقِم کَما اُمِرتَ» (هود/11،112) و «اِهدِنَا الصِّراطَ المُستَقیم» (حمد/1،6) به آن اشاره دارند[۵۸]؛ همچنین از این آیات برمی‌آید که انسان بر اثر سیر و سلوک اخلاقی همواره می‌تواند به اعتدال کامل نزدیک‌تر شود، گرچه کاملا به آن دست نیابد[۵۹]، بنابراین، راه سلوک همواره امتداد داشته و از مرحله‌ای به مرحله‌ای متعالی‌تر صعود می‌کند؛ همچنین در اخلاق اجتماعی مفهوم عدالت با این پیش فرض که عدل به معنای استواری در راه حق و نلغزیدن به سوی باطل است، به حالت اعتدال تفسیر شده است.[۶۰] در نگاهی کلی به مبحث اعتدال در اخلاق اسلامی می‌توان از آن به عنوان حالت ثبات و سلامت روح و روان آدمی یاد کرد[۶۱] که هماهنگی میان خلقیات و رفتار انسان و در نتیجه آرامش و اطمینان را در پی دارد[۶۲]، بنابراین هرگونه اضطراب و پیدایش صفات نکوهیده اخلاقی مانند ترس و نفاق و جهل بر اثر خروج از حالت اعتدال رخ می‌دهد.[۶۳]

پانویس

  1. . لسان العرب، ج‌9، ص‌85؛ القاموس‌المحیط، ج‌4، ص‌20، «عدل».
  2. . مفردات، ص‌553، «عدل».
  3. . التحقیق، ج‌9، ص‌61‌‌62، «فرط».
  4. . التوقیف، ج‌1، ص‌556؛ مفردات، ص‌636، «فسد».
  5. . التعریفات، ص‌38.
  6. . التوقیف، ج‌1، ص‌431:مفتاح دارالسعاده، ج‌1، ص‌194‌‌195.
  7. . کشاف اصطلاحات الفنون، ج‌1، ص‌777‌‌778.
  8. . همان، ص‌777.
  9. . نهج‌البلاغه، خطبه 94، 103، 195، 222؛ نامه 21، 31، حکمت 140.
  10. . مجمع‌البیان، ج‌10، ص‌755؛ التفسیر الکبیر، ج‌31، ص‌192.
  11. . التحقیق، ج‌2، ص‌294‌‌295، «حنف».
  12. . همان.
  13. . التحقیق، ج‌6، ص‌280.
  14. . راهنما، ج‌4، ص‌488.
  15. . نهج البلاغه، خطبه 195.
  16. . مجمع‌البیان، ج6، ص693؛ نمونه، ج12، ص‌342.
  17. . الکاشف، ج‌5، ص‌40.
  18. . تفسیرالمنار، ج2، ص4‌‌5؛ المیزان، ج1، ص‌315؛ نمونه، ج‌1، ص‌487.
  19. . الکاشف، ج‌1، ص‌224.
  20. . تفسیر عیاشی، ج‌1، ص‌195؛ بحارالانوار، ج‌24، ص‌153.
  21. . تفسیر مراغی، مج‌1، ج‌3، ص‌118.
  22. . مجمع البیان، ج‌2، ص‌885.
  23. . روض‌الجنان، ج‌3، ص‌230؛ کشف‌الاسرار، ج‌1، ص‌518‌.
  24. . غررالحکم، ج‌1، ص‌324.
  25. . تفسیر قمی، ج2، ص57؛ کنزالدقائق، ج‌8، ص‌284؛ المیزان، ج‌14، ص‌125.
  26. . الدرالمنثور، ج‌5، ص‌549.
  27. . التبیان، ج4، ص296؛ تفسیر ماوردی، ج2، ص179.
  28. . مجمع البیان، ج‌9، ص‌365‌‌366؛ نمونه، ج‌23، ص‌385.
  29. . مجمع‌البیان، ج‌3، ص‌364؛ الدرالمنثور، ج‌3، ص‌139‌‌146.
  30. . التبیان، ج‌8، ص‌177؛ التحریر والتنویر، ج‌20، ص‌178.
  31. . احکام‌القرآن، جصاص، ج‌3، ص‌52؛ مجمع‌البیان، ج‌4، ص‌638.
  32. . جامع البیان، مج‌5، ج‌8، ص‌214؛ تفسیر المنار، ج‌8، ص‌388.
  33. . مجمع‌البیان، ج‌4، ص‌578‌‌579؛ تفسیر مراغی، ج‌7، ص‌11.
  34. . تفسیر مراغی، ج‌8، ص‌134‌‌135.
  35. . تفسیر مراغی، ج‌8، ص‌134‌‌135.
  36. . تفسیر مراغی، ج‌8، ص‌134‌‌135.
  37. . الکافی، ج2،ص54؛ کنزالعرفان، ج9، ص425426.
  38. . التحریر والتنویر، ج‌13، ص‌84.
  39. . الکشاف، ج2، ص73؛ مجمع‌البیان، ج‌7، ص‌280؛ ج‌6، ص635.
  40. . مجمع‌البیان، ج‌2، ص‌558.
  41. . جامع‌البیان، مج‌5، ج‌8، ص‌81‌‌82؛ تفسیر عیاشی، ج‌1، ص‌379؛ مجمع‌البیان، ج‌4، ص‌578.
  42. . تفسیر ماوردی، ج3، ص241؛ التبیان، ج6، ص474.
  43. . تفسیر ماوردی، ج‌3، ص‌241؛ التبیان، ج‌6، ص‌474؛ التفسیر الکبیر، ج‌20، ص‌203.
  44. . جامع‌البیان، مج‌9، ج‌15، ص‌106؛ الدرالمنثور، ج‌5، ص‌283.
  45. . جامع البیان، مج‌9، ج‌15، ص‌105؛ تفسیر ماوردی، ج‌3، ص‌241.
  46. . تفسیر ابن‌ابی حاتم، ج‌7، ص‌329؛ الدرالمنثور، ج‌5، ص‌284.
  47. . تفسیر ماوردی، ج‌3، ص‌241.
  48. . مجمع البیان، ج‌9، ص‌51.
  49. . المیزان، ج‌2، ص‌63.
  50. . راهنما، ج‌4، ص‌227.
  51. . امراض القلوب، ج‌1، ص‌30؛ مدارج السالکین، ج‌1، ص‌404؛ اغاثة اللهفان، ج‌1، ص‌16.
  52. . اسفار، ج‌4، ص‌116؛ جامع‌السعادات، ج1، ص37، 68، 84، 93.
  53. . جامع السعادات، ج‌1، ص‌92.
  54. . معارج القدس، ص‌78، 82‌‌83.
  55. . روضة المحبین، ج‌1، ص‌220.
  56. . معارج‌القدس، ص‌88‌‌89.
  57. . کتاب الاستقامه، ج‌1، ص‌3.
  58. . معارج القدس، ص‌88.
  59. . امراض القلوب، ج‌1، ص‌7؛ معارج القدس، ص‌88.
  60. . التعریفات، ص‌192؛ امراض‌القلوب، ج‌1، ص‌6.
  61. . التوقیف، ج‌1، ص‌478؛ التعریفات، ص‌182.
  62. . التوقیف، ج‌1، ص‌485.
  63. . مفردات، ص‌537‌‌538، «ظلم»، ص‌636، «فسد»؛ التوقیف، ج‌1، ص‌649.

منابع

علی خراسانی، دائرة‌المعارف قرآن كریم، جلد3 .