سید حسن بجنوردی
خاندان
بجْنورْدي، سيد حسن (1316- 1395ق)، فرزند آقا بزرگ بن على اصغر، از عالمان امامى برآمده در حوزة نجف كه آثار گوناگونى در فقه، اصول و حكمت برجاي نهاده است.
وي در خُراشا يكى از روستاهاي بجنورد در خانوادهاي از سادات به دنيا آمد؛ پدرش سيد آقابزرگ نسب به سيد ابراهيم مُجاب، نوادة امام موسىبن جعفر (ع) مىرسانيد و مادرش نيز از سادات موسوي بود .
تحصیلات
وي پس از تحصيل مقدمات در بجنورد، براي تكميل آموختههاي خود در 14سالگى راهى مشهد شد و به زودي به محفل درس ميرزا عبدالجواد اديب نيشابوري راه يافت و در ادب عربى و فارسى بهرهاي وافر گرفت و همزمان به فراگيري رياضيات نيز همت گمارد. افزون بر آن، در دروس سطوح فقه و اصول شركت جست؛ از حاج آقا محمد آقازاده (فرزند آخوند خراسانى) اصول، و از حاج آقا حسين قمى و حاجى فاضل خراسانى كه از شاگردان ميرزاي شيرازي بودند، فقه آموخت. وي در عرض علوم منقول، به فراگيري علوم معقول نيز همت گماشت و افزون بر حاجى فاضل خراسانى، از آقا بزرگ شهيدي كه از بازماندگان حكما در حوزة مشهد بودند، حكمت آموخت و با مشربهاي گوناگون فلسفى از مشاء و اشراق و حكمت متعاليه آشنايى عميق يافت. از حاجى فاضل در برههاي افزون بر 10 سال تفسير و فقه نيز فرا گرفت و خود از مدرسان تواناي حوزة مشهد در علوم معقول و منقول شد؛ از شاگردان او در اين دوره، كسانى چون بديع الزمان فروزانفر و محمود شهابى درخور ياد كردند گفتنى است كه هانري كربن در معرفىِ بازماندگان حلقههاي حكمت در مشهد و يادكردي از حاجى فاضل و آقا بزرگ، از شاگردان آنان به بجنوردي اشاره كرده، و او را ميراث بري توانا براي حلقههاي حكمت خراسان شمرده است .
بجنوردي در 1340ق/1922م با تأكيد استادش حاجى فاضل به منظور تكميل آموختههاي خود راهى نجف شد و بىدرنگ به محفل درس بزرگانى چون آقا ضياء عراقى، محمد حسين نائينى و سيد ابوالحسن اصفهانى راه يافت. وي علاوه بر رابطة علمى كه با سيد ابوالحسن اصفهانى داشت، با نوة دختري او ازدواج كرد .
بجنوردي از اوان ورود به نجف، همزمان به تدريس سطوح فقه و اصول نيز اشتغال داشت و پس از درگذشت استادش آقا ضياء، در سطحى محدود تدريس خارج اصول را آغاز كرد. وي پس از درگذشت سيد ابوالحسن اصفهانى، مسجد شيخ طوسى را كه نماد قدمت حوزة نجف بود، به عنوان محل القاي دروس خود برگزيد و رسماً به درس خارج فقه و اصول اشتغال ورزيد. او درس را به عربى مىگفت و به همين سبب، محفل او براي طلاب عرب زبان نيز جاذبه داشت .
شاگردان
در شمار شاگردان او مىتوان كسانى چون شيخ محمدرضا مظفر، سيد يوسف حكيم، سيد محمد تقىحكيم، سيد محمد على قاضى طباطبايى، شيخ محمد تقى جعفري، شيخ عبداللطيف حائري تنكابنى، سيد محمد كلانتر، شيخ عبدالله بروجردي، شيخ على كاشف الغطاء، سيد موسى بحر العلوم، سيد هادي تبريزي، شيخ حسين وحيد خراسانى، سيد جلال الدين آشتيانى و فرزندان او سيد مهدي بجنوردي و سيد محمد بجنوردي را نام برد . بجنوردي افزون بر فقه و اصول، در ديگر رشتههاي منقول از تفسير و درايه و رجال نيزتبحر داشته ، و در زمينة معقول نيز بىترديد وي از رجال شاخص حوزة نجف بوده است ؛ اما با اينكه در برخى از منابع سخن از آن رفته كه وي در نجف به تدريس فلسفه نيز اشتغال ورزيده است (مثلاً نك: آقا بزرگ، 1/385)، آشتيانى تصريح مىكند كه وي در مقام تدريس متمحض در فقه و اصول بوده، و افادات او در فلسفه به جلسات بحث و گفت و گو اختصاص داشته است .
روش تدریس
بجنوردي دربارة آموزش خارج فقه، نسبت به شيوة رايج در حوزه انتقاد داشت و بر اين باور بود كه روش معمول تنها در مدتى دراز قادر است به طور تجربى توانايى استنباط را در طالب پديد آورد و اگر شيوة آموزش به گونهاي تغيير يابد كه به جاي بررسى فروع، قواعد را با ذكر مصاديق و به شيوهاي استدلالى به طالب آموزش دهند، ملكة استنباط در زمانى كوتاهتر قابل دستيابى خواهد بود . اين انديشة او نه تنها زمينه ساز و شالودة كتاب القواعد الفقهية او بود، بلكه در نحوة طرح مباحث در منتهى الاصول او نيز تأثيري بسزا داشت. اين نو انديشى بجنوردي در آموزش معارف دينى در تشويق او نسبت به كوشش برخى شاگردانش در تأسيس «دانشگاه دينى نجف» (جامعة النجف الدينية) نيز بازتاب يافتهاست(نك:بجنوردي،حسن،«نامه...»). وي افزون بر نوانديشى در زمينة آموزش، در تدوينآثارنيزروشهاي نوين، به ويژه مستندسازي را مىپسنديد و نسبت به انتشار متون با شيوههاي جديد تحقيق برخوردي مشوقانه داشت .
رويكرد به تقليد از بجنوردي، به خصوص پس از درگذشت آيت الله بروجردي در 1380ق/1339ش افزايش يافت ، ولى او گرايشى به امر مرجعيت از خود نشان نداد. شماري از شاگردان وي در خاطرات خود، او را داراي خلقى ملايم و جذاب و داراي روحيهاي شاد و به دور از تظاهر و تكلف وصف كردهاند (مثلاً نك: آشتيانى،«چهرهها»،33؛كلانتر،6).برخى«خويِافتادگىوآزادمنشى» او را سبب نشناختن قدر و منزلتش در نجف و دور ماندنش از رياست دانستهاند .
وفات
او در 20جمادي الا¸خر 1395ق/30 ژوئن 1975م در نجف وفات يافت و پيكرش در جوار مرقد اميرالمؤمنين على (ع) در مقبرة سيدابوالحسن اصفهانى به خاك سپرده شد (بجنوردي، كاظم، 1/2؛ بجنوردي، محمد، همان، 12؛ بروجردي، 12). برخى از فرزندان او در شمار اهل فقه و فرهنگ نامبردارند. وي در دو اثر اصلى خود القواعد الفقهيه و منتهى الاصول ضمن تحليل ديدگاههاي شيوخ متقدم چون شيخ انصاري و آخوند خراسانى و نيز استادان بىواسطهاش، همواره به داوري و نقد آراء نيز توجه داشته، و در بسياري از مسائل، ديدگاههايى جديد ارائه كرده است؛ از جمله ديدگاههاي اصولى جالب توجه بجنوردي، برداشت او دربارة چيستىِ علم اصول است؛ وي در گفتاري دربارة موضوع علم اصول كه مورد مناقشه بين اصوليان پيشين بود، يادآور مىشود كه برخى از علوم اساساً دانشهايى جامع مسائل متشتت با موضوعات مختلفند كه تنها به سبب اشتراك در غرض گرد هم آمدهاند و دانش اصول فقه از همين قسم است . در باب اصول عمليه، از جمله نظريات او آن است كه «حكومتِ» اصول همانند «حكومتِ» ادلة امارات، حكومتى ظاهري، و نه واقعى است .
دیدگاه ها
در حوزة فقه، وي بر اهميت عرف تكيهاي ويژه داشت و اين گرايش به اشكال گوناگون در نظريات او نمود يافته است؛ از جمله بايد به ديدگاههاي او مبنى بر عرفى بودن اصطلاحات فقهى، حتى فقه عبادات جز در دامنهاي محدود ، يا به ديدگاه او دربارة امارات شرعى مبنى بر اينكه اين امارات همه از مواردي هستند كه نزد عقلا به عنوان اماره پذيرفته شدهاند ، اشاره كرد .
از جمله نمودهاي دوري از شكلگرايى و رويآوري به معناگرايى در فقه بجنوردي، بابى است كه او دربارة «مشكك» بودن احكام شرعى اعم از حرمت و وجوب گشوده است؛ اگر چه وي مجال بسط اين انديشه را نيافته، اما آن را به عنوان زمينهاي براي حل تعارض ادله مطرح كرده است (نك: همان، 7/104؛ نيز خردمند، همانجا).
بجنوردي افزون بر بحث مبسوط خود دربارة قواعد فقه، از آن روي كه قواعد را اساس فقاهت مىشمرده است، به رابطة ميان قواعد و موارد تعارض آنها - از جمله به مسألة تعارض ضررين - نيز توجهى ويژه داشته، و در جاي جاي القواعد الفقهيه به بررسى موارد آن و ارائه راهحلهايى پرداخته است (مثلاً نك: 1/238-240). وي گاه در ماهيت برخى قواعد ريزبينيهايى داشته است كه از آن جمله بايد به انديشة او مبنى بر امتنانى بودن قاعدة لاحرج و ثمرات فقهى آن اشاره كرد . بجنوردي در بحث خود دربارة حكومت يا ورود امارات بر اصول عمليه، از آن رو كه دست كم بخشى از قواعد فقهى را از مقولة امارات مىشمرد، اين قواعد را بر همة اصول عملى اعم از تنزيلى و غير تنزيلى حاكم دانسته است؛ سخن وي بر اين پايه استوار است كه با قيام اماره، موضوع اصل عملى در عالم تعبد منتفى مىگردد، نه در حقيقت و واقع، چون رفع حقيقى موضوع اصول عملى كه شك در آن اخذ شده است، تنها با علم وجدانى حقيقى ممكن مىگردد و علم تعبدي كه از طريق امارات حاصل مىشود، شك را تعبداً و نه حقيقتاً رفع مىكند .
آثار
1. القواعد الفقهية، در قواعد فقه كه افزون بر جامعيت آن در گردآوري قواعد، در كيفيت بحث نيز روشى متفاوت با كتب پيشين قواعد فقه داشته است. مؤلف در اين اثر نخست به مستندات و دلالت هرقاعده پرداخته، و سپس به بررسى مصاديق كاربردي آنها روي آورده است. از مجموعة 12 جلدي اين كتاب، 7 جلد آن مشتمل بر 64 قاعدة فقهى در نجف (1389ق بب ) (مدرسى، 119 )، بار ديگر به كوشش محمد مهريزي و محمد حسين درايتى در قم (1377ش)به چاپ رسيده است.
2. منتهى الاصول، در بردارندة يك دوره از مباحث اصول كه در دو مجلد در نجف (1379ق) به چاپ رسيده است؛ جلد اول اين اثر مشتمل بر مباحث الفاظ و جلد دوم، مشتمل بر بحث اصول عمليه است و مؤلف در آن از ذكر مسائل اصولى كم اهميت صرف نظر كرده، تنها به مسائل حساس و بحث انگيز پرداخته است (نيز نك: آشتيانى، «چهرهها»،33).
3. ذخيرة العباد ليوم المعاد، رسالهاي عمليه كه در 1375ق در نجف به چاپ رسيده است.
4. قولنا فى الحكمة، كه حاشيهاي است بر اسفار صدرالدين شيرازي؛ رسالهاي فقهى در رضاع؛ رسالهاي اصولى در اجتماع امر و نهى؛ حواشى بر دو رسالة عملية العروة الوثقى از سيد كاظم يزدي و وسيلةالنجاة از اصفهانى .
همچنين تقرير بخشى از مباحث خارج فقه او توسط شمسالدين واعظى با عنوان الاشارات الى مدارك الاحكام در نجف، انتشار يافته است.
منابع
دائرة المعارف بزرگ اسلامی، جلد 11، مدخل "بجنوردی" از احمد پاكتچى (با اندکی تلخیص) تاریخ بازیابی : 13 اسفند 1391 .