ازدواج حضرت محمد با حضرت خدیجه

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۲۰ فوریهٔ ۲۰۱۳، ساعت ۱۳:۰۲ توسط Saeed zamani (بحث | مشارکت‌ها) (الگوی نیازمند ویرایش فنی)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

سفر تجاری پیامبر با دارائی خدیجه

در آن زمان که مردم مکه، از راه تجارت امرار معاش می کردند خدیجه نیز از آنجا که از ثروتمندان مکه و کارهای تجارتی می کرد و چندین شتر در دست کارگزاران او بود که در اطراف کشورهایی مثل شام، مصر و حبشه، رفت و آمد و دادوستد داشت، وقتی آوازه درستی و امانتداری و خوش خلقی رسول خدا را شنید و لقب "محمد امین" را از او دید، در پی مذاکراتی که با ابوطالب، عموی پیغمیر کرد "محمدامین " را در کاروان تجارتی خود، در امور مربوط به دادوستدهایش انتخاب کرد و از آن پس پیامبر گرامی اسلام در دوران جوانی در سفرهای تجارتی برای حضرت خدیجه سود فراوانی بدست آورد. در سفری که پیغمبر برای تجارت به شام رفت، حضرت خدیجه غلام خود "میسره" را همراه او کرد و دستور داد تا همه جا، او را همراهی و مراقبت نماید. درشهر بصری در نزدیکی شام به راهبی به نام "نسطورا" برخورد کردند که او به غلام، از آینده پیغمبر و نبوت او خبر داد و از طرفی سود بسیاری عاید آنها شد که تا آن موقع، در هیچ سفری به این اندازه نبود.

علاقه مند شدن خدیجه سلام الله علیها به پیامبر

بعد از برگشت از شام، میسره، احوالات سفر و گفتار راهب و مشاهداتش را که از عظمت و معنویت محمد بود، برای خدیجه تعریف کرد و از همین جا بود که او را مشتاق همسری با "محمد امین" نمود و با وجودی که مردان ثروتمندی از قریش چون "ابوجهل بن هشام" و "عقبة بن ابی معیط" از او خواستگاری کرده بودند ولی خدیجه که شیفته درستکاری و امانتداری و مکارم اخلاقی و جهات معنوی او شده بود، خود، پیشنهاد ازدواج داد و برخلاف سنت های ازدواج در میان اعراب جاهلی آن زمان، مال و ثروت زیادی از دارائیش را به محمد، هدیه کرد. محمدامین نیز این پیشنهاد را پذیرفت.

خطبه عقد

مرحوم شیخ صدوق در كتاب من لايحضره الفقيه و شيخ كلينى در كتاب شريف كافى با مقدارى اختلاف خطبه عقدى را كه‌ بوسيله ابوطالب ايراد شده نقل كرده‌ اند كه متن آن طبق روايت‌ شيخ صدوق اين گونه است: «الحمدلله الذى جعلنا من زرع ابراهيم و ذرية اسماعيل، و جعل لنا بيتا محجوجا و حرما آمنا يجبى اليه ثمرات كل شى‌ء، و جعلنا الحكام على الناس فى بلدنا الذى نحن‌ فيه، ثم ان ابن اخى محمد بن عبدالله بن عبدالمطلب‌ لايوزن برجل من قريش الا رجح، و لايقاس باحد منهم‌ الا عظم عنه، و ان كان فى المال قل، فان المال رزق حائل ‌و ظل زائل، و له فى خديجه رغبة ولها فيه رغبة، والصداق‌ ما سالتم عاجله و آجله، و له خطر عظيم و شان رفيع و لسان‌ شافع جسيم‌.(4)

يعنى: سپاس خداي را كه ما را از كشت و محصول ابراهيم و ذريه اسماعيل قرار داد، و براى ما خانه مقدسى را كه مقصود حاجيان است و حرم امنى است كه ميوه هر چيز بسوى آن گردآيد بنا فرمود، و ما را در شهرى كه هستيم حاكمان بر مردم قرار داد.

سپس برادرزاده ‌ام محمد بن عبدالله بن عبدالمطلب مردى ‌است كه با هيچ يك از مردان قريش هم وزن نشود جز آن كه از او برتر است، و به هيچ يك از آن ها مقايسه نشود جز آن كه بر او افزون ‌است، و او اگر چه از نظر مالى كم مال است ولى مال پيوسته در حال دگرگونى و بى‌ ثباتى و همچون سايه‌اى رفتنى است، و او نسبت‌ به خديجه راغب و خديجه نيز به او مايل است، و مهريه او را نيز هر چه نقدى و غيرنقدى بخواهيد آماده است، و محمد را داستانى بزرگ و شانى والا و شهرتى عظيم خواهد بود.

و در كتاب شريف كافى اين گونه است كه پس از اين خطبه‌ عموى خديجه خواست‌ به عنوان پاسخ ابوطالب سخن بگويد ولى به‌ لكنت زبان دچار شد و نتوانست، از اين رو خديجه خود به سخن ‌آمده گفت: عموجان اگر چه شما به عنوان گواه اختياردار من هستى‌ ولى در اختيار انتخاب من خود شايسته ‌تر از ديگران ‌هستم، و اينك اى محمد من خود را به همسرى تو درمى‌آورم و مهريه نيز هر چه باشد به عهده خودم و در مال‌ خودم خواهد بود، اكنون به عموى خود (ابوطالب) دستور ده تا شترى نحر كرده و وليمه‌ اى ترتيب دهد و به نزد همسر خود آى!

ابوطالب فرمود: گواه باشيد كه خديجه محمد صلی الله علیه و آله را به همسرى خويش پذيرفت و مهريه را نيز در مال خود ضمانت كرد! برخى از قريشيان با تعجب گفت: شگفتا! كه زنان ‌مهريه مردان را به عهده گيرند؟!

ابوطالب سخت‌ به خشم آمده روى پاى خود ايستاد و گفت: آرى اگر مردى همانند برادرزاده من باشد زنان با گرانبهاترين مهريه خود خواهانشان مى‌ شوند و اگر همانند شما باشند جز با مهريه گرانبها حاضر به ازدواج‌ نمى‌ شوند!

و در روايت‌ خرائج راوندى است كه چون خطبه عقد به پايان رسيد و محمد صلى الله عليه و آله برخاست تا به همراه عمويش ابوطالب به خانه برود خديجه به ‌آن حضرت عرض كرد: ...الى بيتك فبيتى بيتك و انا جاريتك‌(5): به سوى خانه خود بيا كه خانه من خانه تو است و من هم كنيز توام!

و از كتاب المنتقى كازرونى نقل شده كه چون مراسم عقد به پايان رسيد خديجه به كنيزكان خود دستور داد الت‌ شادى‌ به خود گرفته و دف ها را بزنند و سپس به رسول خدا عرض كرد: ... يا محمد مر عمك اباطالب ينحر بكرة من بكراتك‌ و اطعم الناس على الباب و هلم فقل(6) مع اهلك، فاطعم الناس و دخل رسول الله صلی الله علیه و آله فقال مع اهله خديجه‌(7): اى محمد به عمويت ابوطالب دستور ده شتر جوانى از شترانت را نحر كند و مردم را بر در خانه اطعام كن و بيا در كنار خاندانت چاشت را به استراحت ‌بگذران، و ابوطالب اين كار را كرد و رسول خدا صلی الله علیه و آله به نزد خديجه آمده و در كنار او به ‌استراحت روزانه پرداخت.

و اين دو حدیث دلالت ‌بر كمال علاقه و عشق خديجه نسبت‌ به رسول خدا صلی الله علیه و آله دارد چنانچه تا پايان عمر اين عشق را نسبت ‌به آن حضرت حفظ كرده بود. صلوات الله عليها.

مهريه حضرت خدیجه سلام الله علیها

در اين كه مهريه چقدر بود و پرداخت آن را چه كسى به عهده ‌گرفت اختلافى در روايات ديده مى ‌شود، كه از آن جمله روايت ‌بالا است كه در آن بدون ذكر مقدار آمده است كه پرداخت آن را خديجه به عهده گرفت.

و از كشف الغمه از ابن حماد و نيز از ابن عباس نقل شده كه رسول خدا صلی الله علیه و آله خديجه را با مهريه دوازده وقيه طلا به ازدواج‌ خويش درآورد و مهريه زنان ديگر آن حضرت نيز همين مقدار بود.(8)

و در اعلام الورى طبرسى دوازده وقيه و نيم ذكر شده چنانچه ‌از دانشمندان اهل سنت نيز مؤلف سيرة الحلبيه همين قول را نقل‌ كرده و سپس گفته است كه هر وقيه چهل درهم است كه در نتيجه مجموع مهريه پانصد درهم شرعى بوده. و تفاوت ديگرى كه در نقل سيره حلبيه ديده مى‌ شود آن‌ است كه گويد: پرداخت مهريه مزبور را ابوطالب به عهده ‌گرفت.(9)

و قول ديگرى كه در سيره حلبيه و سيره ابن هشام و برخى از تواريخ ديگر آمده آن است كه گفته‌اند: و اصدقها رسول الله صلى الله عليه و آله عشرين بكرة‌(10): رسول خدا صلی الله علیه و آله به خديجه بيست‌ شتر ماده جوان مهريه ‌داد.

و در نقل ديگرى نيز آمده كه ورقة بن نوفل خديجه را با مهريه ‌چهارصد دينار به عقد رسول خدا صلى الله عليه و آله درآورد.(11) و از كامل مبرد نقل شده كه بيست ‌شتر را ابوطالب به عهده ‌گرفت و دوازده وقيه و نيم طلا را خود رسول خدا پرداخت كه ‌مهريه مجموع آن ها بود.(12)

نگارنده گويد: رواياتى كه در باب‌ «مهر السنه‌» آمده همان ‌روايت پانصد درهم را تاييد مى‌ كنند، چنانچه در چند حديث‌ با اندك اختلافى آمده كه امام باقر و امام صادق عليهماالسلام ‌فرمودند: ما زوج رسول الله صلى الله عليه و آله شيئا من بناته و لاتزوج ‌شيئا من نسائه على اكثر من اثنى عشر اوقية و نش يعنى نصف‌ اوقيه‌(13): تزويج نكرد رسول خدا صلی الله علیه و آله هيچ يك از دختران خود و نه هيچ يك از زنانش را به بيش از دوازده وقيه و نيم.

و طبرسى در اعلام الورى گويد: ...و مهرها اثنتا عشرة او قيه ‌و نش و كذلك مهر ساير نسائه‌.(14)

و در روايت امام صادق عليه السلام اين گونه است كه فرمود: ما تزوج رسول الله صلى الله عليه و آله شيئا من نسائه و لازوج شيئا من بناته على اكثر من اثنى عشر اوقيه و نش، و الا وقيه‌ اربعون درهما، والنش عشرون درهما.(15)

و در داستان ازدواج حضرت امام جواد، جوادالائمة عليه السلام با دختر مامون عباسى نيز آمده كه فرمود: ...و بذلت لها من الصداق ما بذله رسول الله صلى الله عليه‌ و آله لازواجه و هو اثنتا عشرة اوقيه و نش - و على تمام ‌الخمسمائة...(16): من صداق او را همان قرار دادم كه رسول خدا صلی الله علیه و آله به‌ زنانش بذل فرمود و آن دوازده وقيه و نيم بود كه تمامى پانصد درهم بر ذمه من است...

6- لفظ‌ «قل‌» در اين جا از قيلوله به معناى استراحت در چاشت گرفته شده، و برخى‌ كه شايد معناى آن را نفهميده‌ اند «لام‌» را تبديل به‌ «ميم‌» كرده و «فقم‌» ضبط كرده ‌اند، و خصوصيت وقت چاشت ظاهرا بدان جهت ‌بوده كه در شهر مكه غالبا هوا گرم و عموما ساعت چاشت را تا نزديك غروب در خانه‌ها به استراحت‌ مى‌ گذرانده‌ اند و آن گاه براى حوائج ‌خود از خانه خارج مى ‌شده ‌اند.

پی نوشت

(4). فروع كافى ج 2 ص 19 و 20 و من لايحضره الفقيه ج 3 ص 397.

(5). خرائج راوندى ص 187.

(7). بحارالانوار، ج 16 ص 10 و 12 و 19.

(8). بحارالانوار، ج 16 ص 10 و 12 و 19.

(9). سيره حلبيه ج 1 ص 165.

(10). سيره حلبيه ج 1 ص 165 و سيره ابن هشام ج 1 ص 190 و سيره المصطفى ص 60 و سيره النبى ج 1 ص 206.

(11). بحارالانوار ج 16 ص 19.

(12). منتقى النقول ص 139 گ.

(13). اعلام الورى ص 147. يعنى مهر خديجه دوازده وقيه و نيم بود چنانچه مهريه زنان‌ ديگر آن حضرت نيز همين مقدار بود.

(14). بحارالانوار ج 103 ص 347 به بعد.

(15). معانى الاخبار ص 214. فروع كافى ج 2 ص 20.

(16). من لايحضره الفقيه ج 3 ص 398.


منابع

[حضرت خدیجه، کتابخانه طهور]

رسولی محلاتی، درس هایى از تاریخ تحلیلى اسلام، جلد 2، صفحه 52