جمال الدین محمد عبدالرزاق اصفهانی

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۲۰ ژانویهٔ ۲۰۱۳، ساعت ۱۰:۴۰ توسط Saeed zamani (بحث | مشارکت‌ها) (الگو:نیازمند ویرایش فنی)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

الگو:شناسنامه شخصیت ها

شعر ابزاری خفته در دیوانها است که با کمک آن می‌توان بخشی از نقاط تاریک تاریخ را رمز گشایی و روشن کرد. به روحیات، خلقیات، معلومات، رنج ها و خوشیهای گوینده اش پی برد و ناگفته های تاریخ را از لابه لای آن بیرون کشید.

جمال الدین عبدالرزاق اصفهانی را می‌توان از جمله شاعرانی دانست که علاوه بر ظرافت و مهارت در وادی شعر، دارای مراتب علمی‌و حکمی‌نیز بوده است.

شرح حال

ملک الفضلا جمال الدین محمد عبدالرزاق اصفهانی رحمة الله علیه از صنادید و اکابر علمای اصفهان است.[۱] او از گویندگان قرن ششم هجری و از شعرای عهد سلطان خوارزم شاه می‌باشد.[۲] در تذکره ها سخنی از تاریخ ولادت او نشده است.* نام وی محمد، لقبش جمال الدین و اسم پدرش عبدالرزاق بوده و هرکجا قدما جمال الدین عبدالرزاق گفته باشند، مطابق قانون فارسی، کلمه فرزند او وسط محذوفست و هر کجای دیگر نام او را عبدالرزاق بیان کرده اند به اشتباه بوده است.

زاد بوم وی شهر اصفهان است و عشق وطن و حب زاد بوم بیش از آنچه تصور شود او را درنهاده بوده، چناچه از اشعار وی مشخص است وی پنجاه سالگی را رد کرده بوده.[۳]

بوده، چنانچه در مدح اصفهان می‌فرماید:

... دیدی تو اصفهان را آن شهر خلد پیکر آن سوره مقدس آن عدن روح پرور [۴]

خاندان جمال الدین از طبقه فضلا و شعرا نبوده اند و چناچه اشعار وی و اشارات بعضی تذکره نویسان مستفاد است، او با خاندانش به شغل زرگری می‌پرداخته اند و به گفته کمال الدین، پسرش، از دکان رخت زی مدرسه آورد.[۵]

به گفته ی دکتر شفق، جمال الدین اصفهان را هم مدح می‌کرد و هم قدح. ولی در مقابل تعریض دیگران مانند مجیرالدین نسبت به اصفهان و مردم آن بس زود رنج بود و سخت دفاع می‌کرد.[۶]

مقام شاعری – علمی‌ و سبک سخن

به نقل از امین احمد رازی در تذکره هفت اقلیم، جمال الدین عبدالرزاق از اکابر طبقه شعرا بوده و نظم و نثرش غزوبت سلسبیل وجودت فرات و نیل داشته، جزالت با سلامت آمیخته و لطافت با متانت جمع آمده، و به غیر نظم و نثر صفات نیکو بسیار داشته.[۷] در لطف طبع یگانه و در فضل و هنر نشانه زرگری در صفت صیاغت شاگرد خردکاری او بودی و ماه فلک نور از پرتو ضمیر او ربودی، چمن فضایل بزهرات مکارم اخلاق آراسته و از خاشاک رذایل پیراسته.[۸] مرحوم دستگردی می‌نویسد: استاد علاوه بر مراتب علمی، حکمی‌و ریاضی دارای صنعت زرگری و نقاشی هردو بوده چناچه گوید:

تا چون من باشد ابر و باد دایم دردو فصل در ربیع این نقشبندی در خزان آن زرگری

و دستگردی اضافه می‌کند: جمال نقاش جز او کسی نیست و کسانیکه در عصر ما یک جمال نقاش هم بر شعرای باستان اصفهان افزوده، راه اشتباه پیموده اند.[۹]

جمال الدین قصاید چندی در حکمت و موعظت سروده، دیوان او گنجینه سرشار از تجارب علمی‌ارزنده و حاصل تأمل ژرف او در احکام شرع و براهین عقل و موازین عرفی افراد نوع انسانی است.

برخی از قصاید او از بهترین نمونه های شعر تعلیمی‌در زبان فارسی است و می‌توان گفت از اشعار جمال آنچه مطلوب است، قصاید اخلاقی، عرفانی، مرامی‌و عبرت آموز اوست که به لحاظ حسن تأثیر، به شرط وجود محل قابل و آن گه نصیحت قایل، در میان قدما با قصاید اخلاقی ناصر خسرو، سنایی و سعدی پهلو می‌زند.[۱۰]

سبک او در مدح، تغزل، تشبیهات و مضامین به طور کلی شبیه سبک استادان پیشین است. مگر اینکه نسبت به سبک خراسانی به زبان و شیوه معمول عصر ما نزدیکتر است و نسبت به برخی از معاصرین خودش مانند انوری و خاقانی ، سخن او ساده تر و از تعقید لفظی و پیچیدگی معنوی آزاده تر است و مانند اشعار آنها احتیاج به فکر زیاد نمی‌افتد.[۱۱] غزلیات او در مرحله ای از کمال است که می‌توان آنها را مقدمه غزلهای قرن هفتم مخصوصاً سعدی دانست.[۱۲]

جمال الدین محمد بن عبدالرزاق در شناخت دگرگونی های باطنی و تصویر فراز و نشیب های روحانی انسان، تواناست. او انسان را موجودی دستخوش هواهای شیطانی و اسیر خواسته ها و امیال نفسانی می‌داند و احوال او را متغیر معرفی می‌کند

چو خشم غالب شد، کعبه را بسوزی در چو حرص چیره شد، برکشی زمرده کفن

حرص دانی چیست؟ روبه بازی طبع خسیس خشم دانی چیست؟ سگ زویی نفس نابکار

آهوی تست این پلنگی و سگی و روبهی بگذار ار مردی از نیان، هم بهمشان واگذار

او به خوبی می‌داند که آدمی‌زاده طرفه معجونی است مرکب از خوی فرشته و حیوان و با این آگاهی، در شیوه رفتار انسانی به استوار و اعتدال معتقد است.[۱۳]

اشعارش جمله در موعظه و تنبیهات است. مگر چند قصیده که در مدح صاعدیان گفته.[۱۴] در ضمن مطالعه اشعار اخلاقی، از باریکی فکر و لطافت مضمون و ابتکار در تشبیه نباید غافل بود و ارزش ادبی یک قصیده از لحاظ فنی همانست.[۱۵]

وی در علوم شرعیه هم کامل بوده، چناچه دامادی می‌نویسد: جمال الدین عبدالرزاق، شرع و شعر را به یکدیگر آمیخته و بر استحطام شعر فارسی افزوده است. بر احکام شرع و براهین عقل، استیلا دارد. از ترکیب آیات قرآنی و احادیث نبوی و امثال پارسی و تازی، به شیوه یی خطابی و منطبق با سنن رایج اسلامی‌در روزگار خویش، اشعار فصیح و هموار و یک دست به صورتی سروده است که از خطای لفظی و معنوی خالی و از نارسایی و بی اندامی‌عاری است. احاطه او بر علوم عقلی و نقلی علاوه بر ذوق شاعرانه، شعر جمال را به زیور علمی‌و پرداخت لفظی خاصّی آراسته است.[۱۶] همچنین در حکمت و نجوم هم کامل نصیب بوده.

از سوانخ زندگی او یکی اینست که چشم دردی شدید بدو عارض شده و قطعه بسیار شیوایی در این باب دارد و در ضمن قطعه می‌فرماید:

محروم مانده ام از فواید، بدرد چشم خودالحریص محروم در حق ماست راست

طفل بصر در آبله کشتست شیرخوار صد بار بیش خود وتو گویی ناشناست...

بعضی از فضلای معاصر از این شعراو چنین استخراج کرده اند که جمال الدین در کهبر سن مبتلا به آبله شده ولی این حدس اشتباه است. زیرا مقصود از این آبله جوش های کوچکی است که در چشم هنگام درد ظاهر می‌شود و به آبله چشم مشهور بوده و با شیر معالجه می‌شده.[۱۷]

مذهب جمال الدین عبدالرزاق

می‌توان گفت جمال الدین با اینکه اهل سنّت بوده ولی اظهار تمایل به تشیع کرده، چناچه که در چند جا به مدح اهل بیت و واقعه کربلا پرداخته و می‌گوید:

... ببین چه کرد با اهل بیت مصطفوی حدیث رستم بگذار و قصه بهمن...

خدای عزوجل بر زمین دو شاخ نهاد زیک نهان برون آخته حسین و حسن...[۱۸]

بخش دیگری از دیوان شاعر، اختصاص به ترکیب بند شاعر در نعت حضرت محمد از غرراشعار اوست و نشان دهنده علاقه وافر او به حضرت ختمی‌مرتبت، دانش مذهبی و دینی، لطافت و روانی روح و زبان شاعر است.[۱۹]

شاعران معاصر و آثار

جمال الدین از معاصرین خاقانی و نظامی‌است و در سبک و شیوه از آنان متأثر می‌شد. خود نیز، حکیم انوری، سید حسن غزنوی و رشید و طواط را پیشوای خود خوانده وگفته:

اشرف و طواط و انوری سه حکیمند کز سخن هر سه شد شکفته بهارم [۲۰]

ظهیر فاریابی، مجد همگر، امامی‌هروی، شرف الدین شفروه، اثیرا خسیگتی و اثیرا بهری از معاصرین وی هستند که هیچکدام به مقام او نمی‌رسند. در واقع جمال الدین را می‌توان سرسلسله قصیده گویان عراقی برشمرد.[۲۱]

جمال الدین مانند سایر اساتید پیشینه فارسی و عربی به سر حد کمال و صاحب دو دیوانست یکی به فارسی و دیگری به عربی. از فیوض وجود جمال الدین غیر از دیوان اشعار، یکی نیز فرزند او کمال الدین است که از گویندگان بود.[۲۲] امیر دولتشاه در تذکره الشعرا آورده است:... و سلطان سعید الغ بیگ گورکان سخن جمال الدین عبدالرزاق را بر سخن فرزندش تفضیل می‌نهد و بارها گفتنی عجب دارم که با وجود سخن پدر که پاکیزه تر است و شاعرانه تر چگونه سخن پسر شهرت زیاده یافت.[۲۳]

سال وفات و محل دفن

وفات جمال الدین را 588 ه.ق نوشته اند. مرحوم وحید دستگردی در مورد محل دفن وی می‌نویسد: محل قبر استاد جمال الدین در اصفهان هنوز پیدا نشده و اینجانب با همه جستجو و کوشش بسیار از قبر وی خبری بدست نیاوردم.[۲۴] ولی مرحوم مهدوی، بنا به قول یکی از کهن سالان، قبر جمال الدین محمد عبدالرزاق را در مقبره درب امام احتمال داده است.[۲۵]

ابیاتی از قصاید وی در باب حکمت و موعظه

الرحیل ای خفتگان کانیک صدای نفخ صور *** رخت بربندید ازین منزلگه دارالغرور
تا کی این از سرگرفتن سیر افلاک و نجوم *** چند ازین برهم گرفتن دور ایام و شهور
هین که موقوف تواند ارواح جمع انبیا *** هین که محبوس تواند اشباح اصحاب قبور
هم زطاعت بدرقه باید که هست نیره مخوف *** هم زتقوی توشه باید کاین مسافت هست دور
چند خواند جان ازین نزدامنی ما نفیر *** چند گردد عقل ازین دیوانگی ما نفور
تو میان خاک و از بهرت سریر اندر سریر *** تو اسیر خون و از بهرت سروراندر سرور...[۲۶]

پانویس=

  1. سمرقندی، امیر دولتشاه، تذکره الشعرا، به همت محمد رمضانی، تهران چاپ دوم 1366، ص 108
  2. مدرس، میرزا محمد علی، ریحانةالادب، چاپ سوم، جلد 1، ص 424.
  3. جمال الدین، محمد بن عبدالرزاق اصفهانی، دیوان کامل، جمع آوری وحید دستگردی، چاپ دوم 1362، مقدمه
  4. همان
  5. فروزانفر، بدیع الزمان، سخن و سخن وران، چاپ چهارم، تهران، 1369، انتشارات فرهنگ، ص 547.
  6. رضازاده شفق، تاریخ ادبیات ایران، چاپ اول 1369، انتشارات فرهنگ
  7. رازی، امین احمد، تذکره هفت اقلیم، تصحیح محمد رضا طاهری، تهران، انتشارات صدا و سیما، جلد 2، ص 915.
  8. عوفی، محمد، تذکره لباب الالباب، به اهتمام ادوارد براون، ترجمه محمد عباسی، چاپ اول 1361، ج 2، باب یازدهم، ص 402.
  9. جمال الدین محمد بن عبدالرزاق، همان.
  10. دامادی، سید محمد، شرح بر ترکیب بند جمال الدین عبدالرزاق در ستایش رسول اکرم، دانشگاه تهران 1377، چاپ دوم، ص 100.
  11. رضازاده، همان، ص 184.
  12. اسکندری، محبوبه، صحیفه مینا، شیراز، انتشارات راهگشا 1386، ص 26.
  13. دامادی، همان.
  14. رازی، همان.
  15. رضازاده، همان
  16. دامادی، همان، صص 70 – 69.
  17. جمال الدین محمد بن عبدالرزاق، همان.
  18. .همان
  19. اسکندری، همان، ص 24.
  20. رضا زاده، همان، ص 182.
  21. جمال الدین محمد بن عبدالرزاق، همان.
  22. رضازاده، همان، ص 184.
  23. تهرانی آقا بزرگ، الذریعه الی تصانیف شیعه، دارالاضوار، بیروت، قسمت اول از جزءنهم، ص 203.
  24. جمال الدین محمد بن عبدالرزاق، همان.
  25. مهدوی، سید مصلح الدین، فرارات اصفهان، تصحیح اصغر منتظرالقائم، دانشگاه اصفهان 1381، ص 209.
  26. جمال الدین محمد بن عبدالرزاق، همان، ص 197.