عیسی بن سری کرخی قمی
پيامرسان صادق
از ديرباز نامِ قم در عرصه فرهنگ و توسعه دانش و رونق بخشيدن به گسترش پيامهاي ديني، شهرت چشمگيري داشته و همچنان در اين راهِ روشن، پوياست. چنين بود كه از افق اين سرزمين، كه حرم امامان معصوم عليهمالسلام است، صدها محدث ديني، درخشيدند و با تلاشهاي مخلصانه خويش، گامهاي بلندي در حوزه نشرِ پيام دين، برداشتند.
در اين نوشتار، به يكي ديگر از اين ستارگان حرم، پرداخته میشود.
سيماي راوي
در اوائل سده دوم در خطه دانشپرور قم، كودكي ديده به جهان گشود كه نام عيسي برايش برگزيده شد. نام پدرش سَرِّي[۱] است. از زندگينامه سري اطلاع چنداني در دست نيست.
كنيه عيسي، ابواليَسَع و چون زادگاهش، قم بود، به قمی اشتهار دارد. مقطعي از عمر خويش را در بغداد و محله كرخ سپري كرده، به عنوان بغدادي كرخي نيز از او نام برده شده است.[۲]
قمي
بيشتر شرح حال نويسان قمی بودن عيسي بن سَرّي، را، يادآوري شدهاند. اين محدث، بيشتر به لقب كرخي مشهور است؛ فقيه و رجالي برجسته شيعي در سده پنجم هجري قمري، شيخ طوسی، در اثر گرانسنگ خود مینويسد: عيسي بن سرّي، قمی است و چون در محله كرخ بغداد زندگي میكرد به او كرخي بغدادي میگويند.[۳]
محدّثِ والامقامِ روزگار اخير، شيخ عباس قمی میگويد: اين راوي، اهل قم است و در كرخ بغداد ساكن شده، بدين سبب به او كرخي بغدادي گفته میشود.[۴]
از اصحاب امام
نكته ديگري كه پرداختن به آن شايسته است، اين است كه دانسته شود اين محدث قمي، از ياران كدامين امام از امامان شيعي به شمار میرفته است؟ شيخ طوسي او را از ياران امام جعفرصادق عليه السلام به شمار آورده است.[۵]
نجاشي نيز میگويد: عيسي بن سرّي از امام صادق عليه السلام روايت میكند بدين ترتيب اين محدث بزرگوار، محضر مقدس آن پيشواي معصوم عليه السلام را درك نموده و از دانش بيكران آن حضرت بهرمند شده است.
چگونگي شخصيت
بعد از اين كه دانستيم اين راوي، در جرگه يارانِ پيشوايِ شيعيان قرار دارد لازم است جايگاه فضل و دانش او مورد بررسي قرار گيرد. ياران امامان عليهمالسلام از منظر خصلتها، رفتارها و حركت در راه اهل بيت عليهمالسلام تا آخرين لحظه عمر، گوناگون بودند؛ ولي هنگامی كه شخصيت عيسي قمی را در آيينه سخنانِ زندگينامه نويسان به نظاره مینشينيم، مینگريم كه همگي، او را ستايش كردهاند.
باز هم به سخن نجاشي بازمیگرديم كه پيرامون منزلت اين راوي میگويد: عيسي بن سري از چهرههاي موجه و برجسته تاريخ شيعي است.[۶]
اين سخن در گفتار تمام كساني كه در ساحتِ دانش رجال، فعاليت و تلاش علمی دارند به نيكي بازتاب داشته است. علامه حلی و ابن داوود و صاحب وسائل الشيعه از همين دستهاند. فيلسوف، رجالي و محدث پرآوازه شيعه در سده يازدهم هجري قمري ميرداماد در اثر نفيس خود، در شأن اين محدث چنين نگاشته است: عيسي بن سري بيترديد، چهره و شخصيت موجه شيعه است كه هيچ گونه نقطه تاريك و منفي در زندگي و رفتار او وجود ندارد؛ بلكه از بزرگان اصحاب حضرت امام صادق عليه السلام است.[۷]
خاندان
در بررسي شرح زندگي برخي از محدثان، گاهي مشاهده میشود كه جمعي از اعضاي يك خاندان، در راه يك آرمان و انگيزه قدسي به تلاش مشترك میپردازند. عيسي بن سرّي قمی از اين گروه است، چون وي طبق آنچه ظاهر است دو برادر داشته[۸] كه هر دوي آنان مانند عيسي، از راويان نُخبه، صاحب نامِ شيعه هستند. بدين مناسبت به شرح زندگي آنان اشاره كوتاهي خواهيم داشت.
حسن بن سرّي
نام يكي از آنان حسن و ديگري علي است. علامه حلي در معرفي حسن بن سرّي میگويد: حسن بن سري كاتب كرخي از چهرههاي موجه است.[۹]
شيخ طوسي چنين مینگارد: حسن بن سرّي كرخي يكي از ياران امام صادق عليه السلام است.[۱۰] و ضمناً حسن بن سري يكي از مؤلفان اخبار و روايات شيعه است كه داراي كتاب است.[۱۱]
علي بن سري كرخي
پيرامون اين راوي، استاد بزرگ شيعه، شيخ طوسی در كتاب رجال، او را مانند برادرش، يكي از اصحاب امام صادق عليهالسلام به شمار میآورد.[۱۲]
علامه حلي در مورد منزلت او مینويسد: علي بن سرّي كرخي از ياران امام جعفرصادق عليهالسلام و از محدثان باوجاهت شيعه است.[۱۳]
در رجال كشي روايتي است كه در آن بنا به گفته شهيد دوم به گونهاي بسيار روشن، امام صادق عليه السلام علي بن سري كرخي را مورد عنايت ويژه قرار داده است. گروهي از اصحاب، در نزد امام صادق عليه السلام حضور داشتند كه سخن از علي بن سرّي شد. امام فرمود: علي بن سرّي از غيرشيعه روايت نمیكند؛ بلكه از هر شيعهاي هم، روايت نمیكند؛ مگر اين كه از منظر منزلت، بسيار به امامان شيعه نزديك و پيوند ژرفي با آنان داشته باشد.[۱۴]
استادان
عيسي بن سرّي گرچه در جرگه راويان شيعه است و بالطبع در حوزه فراگيري روايات، استاداني داشته است. ولي از استادان او در زندگينامهها، نامی برده نشده، جز اين كه گفتهاند او از محضر پرفيض امام ابوعبدالله جعفر بن محمد عليهالسلام بهره وافي برده است.
شاگردان
جمعي از بزرگان و چهرههاي پرآوازه شيعه گرچه شمار آنان اندك است از دانش اين محدث بزرگ بهرمند شدهاند. در اين جا به گونهاي گذرا، به معرفي آنان میپردازيم.
1. صفوان بن يحيي:
اولين شاگرد برجسته اين استاد حديث، صفوان بن يحيي بَجَلّي است. نام و شخصيت ارزنده او چنان روشن است كه ما را از ترجمه گسترده او بينياز میكند، بنابراين فقط به اين سخن شيخ طوسي بسنده میكنيم كه میگويد: صفوان بن يحيي، كه يكي از ياران امام كاظم و امام رضا عليهماالسلام ست از موجهترين و قابل اعتمادترين، محدثان روزگار خود بود. وي در زهد، وفاي به عهد و پرواپيشگي، و گريز از رياست طلبي، الگو و نمونه بود. او يكي از اصحاب اجماع است كه در حوزه روايت از اهميت شاياني برخوردارند.[۱۵]
2. حمّاد بن عيسي:
حمّاد بن عيسي يكي از اصحاب اجماع و از جمله راويان عالي قدر حوزه روايتي شيعه است كه نامش در جاي جاي كتابهاي روايي به چشم میخورد. وي از ياران موجه و قابل اعتماد حضرت امام صادق عليه السلام است. او در سال 290 ق. در شهر كوفه ديده از جهان فروبست.[۱۶]
3. عبدالله بن محمد نهيكي:[۱۷]
نجاشي در ترجمهاش در مورد عبدالله بن محمد نهيكي كه به ابن نهيكي نيز مشهور است، میگويد: او يكي از محدثان صاحب وجاهت است؛ اما در حوزه نقل روايت، اخبار كمی نقل نموده. كتاب او كه مجموعهاي از روايات پراكنده و گوناگون است به دست ما رسيده است.[۱۸]
4. محمد بن سلمة بن ارتبيل:[۱۹]
محمد بن سلمه برازندهترين محدثان شيعي است. نجاشي در ترسيمی از سيماي او میگويد: كنيهاش ابوجعفر و لقب او يشكري است، كه نام قبيلهاي از عربهاي كوفه است. او از بزرگان اصحاب شيعه در كوفه بود. وي صاحب جايگاه بلند، فقيه، قاري قرآن، لغت شناس، و محدث بسيار بزرگي است.[۲۰] او براي پژوهش و شناخت واژهها و لغات، به ميان مردم باديه و صحرانشين میرفت. جمعي از عربها از او دانش فراگرفتند و نيز ابن سكيت از شاگردان اوست. يَشْكر نام تبار و تيره بزرگي در كوفه است كه بسيار خوش فكر، بافهم و دانشمند هستند.
از ميان اين خاندان، نويسندگان برجستهاي درخشيدهاند كه هنوز تا زمان ما - روزگار نجاشي اوائل سده پنجم هجري قمري - سلسله آنان ادامه دارد. او كتابهاي فراواني را تأليف نموده و از خود به يادگار نهاده است.[۲۱]
هجرت از قم
زادگاه عيسي بن سرّي قم بود و در اين شهر چندين بهار از عمر خود را سپري كرد. از آنجا كه منطقه كرخ مركز شيعيان و دانشمندان شيعه بود وي براي فراگيري بيشتر دانش و درك محضر حجت خدا در مدينه، به سرزمين حجاز رفت و مقطعي از حيات فرهنگي خود را در محضر امام صادق عليه السلام سپري كرد. سپس راهي بغداد شد. اين شهر در نيمه دوم سده دوم هجري قمري از منظر رونق دانش، شهرتي بسزا داشت. عيسي در محله كرخ به تلاش و فعاليت علمی خود تداوم بخشيد و در همانجا سكونت نمود. وي به قدري در كرخ بغداد ماند كه به عنوان بغدادي كرخي، اشتهار يافت، به گونهاي كه قمی بودن او تحت الشعاع، نام كرخي قرار گرفت.
كرخ بغداد
كرخِ بغداد، نامی آشناست، به ويژه در نيمه اول سده پنجم هجري قمري كه محل زندگي و تدريس استاد بزرگ شيعه، شيخ طوسی بوده است. در كرخ بود كه مخالفان شيعه به حوزه درسي، كتابخانه و خانه شيخ هجوم بردند و در نهايت تأسف كتابخانه، كرسي تدريس و خانه شيخ در آتش كينه آنان سوخت. بدين جهت بود كه اين استاد بزرگ فقه، حديث، رجال و كلام، از كرخ به نجف هجرت نمود و در آنجا حوزه پرافتخار شيعه را بنيان نهاد.
جغرافيدان بزرگ اسلامی پيرامون كرخ مینويسد: محله كرخ، در آغاز در وسط بغداد قرار داشت؛ ولي اينك - در سده هفتم - منطقهاي است كه جداي از بغداد است و ساكنان اطراف كرخ، همه از سنيان حنبلي هستند. التبه ساكنين كرخ، همگي از شيعيان اماميه و اثناعشرياند. به گونهاي كه حتي يك نفر سني در آن جا پيدا نمیشود.[۲۲]
در كتاب برهان قاطع و لغتنامه دهخدا چنين نگاشته شده: كرخ، كه شاپور ذوالاكتاف آن را بنا كرده در سابق دهي بوده در بغداد و امروز از محلههاي غرب اين شهر است. عيسي بن سرّي در راه نشر و گسترش حديث، كوشش میكرد. از تاريخ وفات اين محدث بزرگ و اين كه در كدام سرزمين جان به جان آفرين تسليم كرده در كتب تراجم يادي نشده است.
روايت
از اين محدث، روايت چنداني به يادگار نمانده است، ولي در پژوهشي كه انجام شد، فقط به يك روايت از او، دست يافتيم كه به عنوان رهيافتي از تلاش فرهنگي اين راوي قمی ترجمه آن حديث را در پايان نوشتار میآوريم. گرچه روايت يكي است؛ اما از اخبار بسيار مهمی است كه راهگشاي مطالب بسياري در حوزه امام شناسي است.
عيسي بن سرّي میگويد: به امام صادق عليه السلام عرض كردم: اركان اسلام را به من خبر ده؛ آن اركاني كه كوتاهي، در شناسايي آنها براي هيچ كس روا و شايسته نيست و آن كس كه در معرفت آنها، كوتاهي كند دين خود را تباه ساخته و خداوند كردار او را نمیپذيرد. اركاني را به من بياموز كه هر كس آنها را بشناسد و به آنها عمل كند، دينداري او شايسته و اعمالش نزد خدا پذيرفته میشود...
حضرت در پاسخ فرمود: اركان اسلام اينهاست: گواهي دادن به يگانگي خدا، و اين كه حضرت محمد صلي الله عليه و آله فرستاده خداست. و اعتراف و باور به آن چه از جانب خدا آورده است. و اين كه زكات مال و ثروت، حق است و ولايت كه خداوند به آن امر فرموده ولايت محمد و آل محمد عليهمالسلام است.
به امام عرض كردم: آيا در رابطه با ولايت، دليل مخصوصي براي كسي كه ادعاي آن را داشته باشد هست كه به آن شناخته شود؟ فرمود: آري! خداوند فرموده: اي مؤمنان! از خدا و رسول خدا و از اولي الامر كه متوليان امور هستند، اطاعت و پيروي كنيد. رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: هر كس بميرد و امام خود را نشناسد به مرگ دوران جاهليت از دنيا رفته است.
پيشواي مردم، پيامبر صلي الله عليه و آله بود. و اميرمؤمنان امام علی عليهالسلام. ديگران - مخالفان شيعه - گفتند: معاويه پيشوا بود و سپس امام حسن عليهالسلام امام بود. بعد از او، امام حسين عليهالسلام باز مخالفان گفتند: يزيد بن معاويه، حسين بن علي و يزيد برابر نباشند - پر روشن است كه معاويه و يزيد شايستگي پيشوايي را ندارند - سپس امام سكوت كرد و سپس فرمود: برايت زيادتر بگويم؟ يكي از اصحاب كه در مجلس حاضر بود عرض كرد: آري قربانت گردم!
امام فرمود: بعد از امام حسين عليهالسلام حضرت علي بن الحسين عليهالسلام بود و بعد از او ابوجعفر محمد بن علي عليهالسلام شيعيان، قبل از ابوجعفر عليهالسلام مناسك حج و حلال و حرام خود را نمیدانستند؛ چون ابوجعفر آمد، باب دانش را گشود، مناسك و احكام حلال و حرام را براي مردم بيان كرد، تا آن جا كه مردمی شيعه به آنان در امر مناسك و حلال و حرام نيازمند بود خود محتاج به شيعه شدند. مسئله امامت اين گونه است كه زمين بدون امام معصوم عليهالسلام باقي نمیماند. هر كس بميرد و امامش را نشناسد مانند اين است كه در روزگار شرك و جاهليت از دنيا رفته است.
بيشترين احتياج تو به ولايت اهل بيت عليهمالسلام زماني است كه نفست به اين جا برسد - با دست به گردنش اشاره فرمود - هنگامی كه دنيا از تو بريده شود، خواهي گفت: عقيده و باور خوبي داشتم و در هنگام جان دادن، ارزش و فضيلت ولايت را خواهي فهميد.[۲۳]
پانویس
- ↑ به فتح سين و تشديد يا از منظر واژهشناسي به چند معناست كه روشنترين آن سَرْوَر بزرگ است. (تنقيح المقال، ج 1، ص 85)
- ↑ رجال نجاشي، ص 209، داوري قم؛ رجال شيخ طوسي، ص 257، ش 559.
- ↑ رجال طوسي، ص 257.
- ↑ تحفةالاحباب، ص 370.
- ↑ رجال طوسي، ص 257.
- ↑ همان.
- ↑ حاشيه ميرداماد بر رجال كشي، ج 2، ص 722.
- ↑ مصاحبه با رجال شناس معاصر: آيت الله شبيري زنجاني (دام ظله) ايشان فرمودند: اگر كنيه و لقب آنان يكي است، اين مطلب قابل تأييد است.
- ↑ خلاصةالاقوال، شيخ طوسي، ص 42، ش 23؛ رجال نجاشي، چ جامعه مدرسين، ص 47، ش 96.
- ↑ رجال شيخ طوسي، ص 168، ش 39.
- ↑ رجال نجاشي، ص 47.
- ↑ رجال شيخ طوسي، ص 242، ش 306.
- ↑ خلاصةالاقوال، ص 96، ش 28.
- ↑ تنقيح المقال، ممقاني، ج 2، ص 290؛ تهذيب المقال، محمدعلي موحدي، ج 2، ص 80، چ نجف اشرف، 1390 ق.
- ↑ ر.ك: خلاصةالاقوال، ص 88.
- ↑ رجال نجاشي، 104، چاپ داوري و خلاصةالاقوال، ص 56.
- ↑ جامع الروات، ج 1، ص 651.
- ↑ رجال نجاشي، ص 157.
- ↑ جامع الروات، ج 17، ص 651.
- ↑ جليلٌ من اصحابنا الكوفيين، عظيم القدر، فقيه، قاريٌّ، لغوّي، راوية، خرج الي البادية و لقي العرب...
- ↑ رجال نجاشي، ص 339، ش 895، چاپ جامعه مدرسين قم.
- ↑ معجم البلدان، ج 4، ص 448.
- ↑ با تحقيق و بررسياي كه در كتابهاي روايي، انجام شد از اين بزرگوار، روايت ديگري نقل نشده است.
منبع
ابوالحسن رباني سبزواري, ستارگان حرم، جلد 20، صفحه 47-56