قیام های پس از واقعه عاشورا
حادثه عظيم و اثر گذار قيام امام حسين(ع) كه با شهادت آن حضرت و ياران فداكارش همراه شد، سبب اعتراضات و قيامهاي متعددي در جهان اسلام شد. از اعتراضات فردي زيد بن ارقم، انس بن مالك و عبدالله بن عفيف ازدي گرفته تا سخنرانيهاي امام سجاد(ع) و حضرت زينب(س) و تا قيام مردم مدينه(واقعه حره) قيام توابين و قيام مختار، همگي از جمله اعتراضات و قيامهاي پس از شهادت امام حسين(ع) محسوب ميشوند. اين اعتراضات و قيامها - كه مثاثر از حادثه كربلا بودند- هر چند سركوب شدند؛ اما زمينههاي سقوط حكومت بنياميه را فراهم كردند. ما در اين جا به طور مختصر به برخي از اين اعتراضات و قيامها اشاره ميكنيم.
محتویات
اعتراض زید بن ارقم
از جمله فریادهای اعتراضی که پس از واقعه کربلا علیه نماینده یزید در کوفه بلند شد، فرياد اعتراضي بود از سوي «زید بن ارقم انصاری». وی هنگامی که دید ابن زیاد با چوب بر دندانهای مبارک امام حسین(ع) میزند، گفت: «و الذى لا اله غيره لقد رايت شفتي رسول الله(ص) على هاتين الشفتين يقبلهما» به خدا قسم دیدم دو لب رسولالله(ص) بر این دو لب بود و بر آن بوسه میزد .آنگاه گریست ابن زياد به او گفت: براى چه مىگريى؟ خدا چشمت را گريان دارد به خدا سوگند اگر نه اين بود كه پيرى خرف شدهاى گردنت را مىزدم.[1]
او از نزد ابن زياد بيرون رفت. وی به مردم میگفت: «قتلتم ابن فاطمه، و أمرتم ابن مرجانة، فهو يقتل خياركم، و يستعبد شراركم، فرضيتم بالذل، فبعدا لمن رضى بالذل» پسر فاطمه(س) را کشتید و پسر مرجانه را امارت دادید تا نیکان شما را بکشد و اشرار شما را برده کند. به ذلت رضا دادید، پس ملعون باد کسی که به خواری رضایت دهد.[2]
اعتراض انس بن مالک
از جمله کسان دیگری که عمل زیاد را در آن مجلس تقبیح کرد انس بن مالک است که خود یکی از راویان قضیه میباشد. او میگوید: هنگامى كه سر حسين(ع) را پيش عبيدالله بن زياد آوردند، حاضر بودم. ابن زياد با چوب دستى كه همراه داشت شروع به كوبيدن به دندانهاى حسين(ع) كرد و مىگفت: چه «نيكو دندان» بوده است. گفتم: به خدا سوگند همانا كه من خود ديدم رسول خدا(ص) همين جاى چوب دستى تو را مىبوسيد.[3]
اعتراض عبدالله بن عفيف
عبدالله بن عفیف ازدی نيز بر عليه عبیدالله بن زیاد نماینده حکومت یزید در کوفه سخن گفت. وی كه نابينا بود هنگامی که ابنزیاد در مسجد جامع کوفه به منبر رفت و با خشم و کینه گفت: سپاس خدای را که حق و اهلش را آشکار ساخت و امیرمؤمنان یزید و حزب او را یاری داد و دروغگو پسر دروغگو، حسین، و یارانش را کشت!»[4]، به پا خاست و گفت: «يا ابن مرجانة! الكذاب ابن الكذاب أنت و أبوك و من استعملك و أبوه، يا عدو الله أ تقتلون أبناء النبيين و تتكلمون بهذا الكلام على منابر المؤمنين؟...»[5] ای پسر مرجانه؛ دروغ گوی پسر دروغ گو، تو و پدرت و کسی که تو را امارت داد و پدرش میباشید، ای پسر مرجانه؛ فرزندان پیامبر را میکشی و سخن راست گویان را میگویی. ابنزیاد برآشفت و گفت: گوینده این سخنان که بود؟ و عبدالله پاسخ داد :ای دشمن خدا، گوینده آن سخنان منم. ابنزیاد به مأموران انتظامی خود دستور داد وی را دستگیر کنند عبدالله بن عفیف با اين كه نابينا بود، در خانه خود با لشکریان عبيدالله درگير شد و با شمشیرش دلاورانه از خود دفاع میکرد تا آن که سرانجام با افزایش نظامیان، وی مغلوب شد و به اسارت درآمد. او را نزد ابنزیاد آوردند و او نیز دستور داد گردنش را بزنند.[6]
افشاگریهاي حضرت سجاد(ع) و حضرت زينب(س)
پس از شهادت امام حسین(ع)، فرزند بزرگوار آن حضرت علی بن الحسین(ع) و خواهرش گرامياش حضرت زینب(س) توانستند پیام خونین عاشوراییان را به شهرهای اسلامی آن روز برسانند و مردم را به فجایع حکومت یزید و امویان آگاه سازند .سخنرانی حضرت زینب در کوفه و سرزنش آن مردم، آنها را دگرگون کرد [7].همچنین در اثر سخنان کوبنده حضرت زینب(س) در شام، یزید در مرکز حکومت خود در پیش دیدگان مردم رسوا شد. سخنان امام سجاد(ع) به ویژه بر منبر شام در جمع مردم و نیز روشنگریهایی که در برابر رفتار برخی از شامیان نمود موجب آگاهی مردم از اصل واقعه و نگرانی و بیم یزید از عاقبت فاجعهای که انجام داده گردید.[8]
قیام مردم مدينه (واقعه حره)
مردم مدینه در ذیحجه سال 63 هجری علیه بیعدالتی و ستمگری نظام اموی و حکومت یزید قيام كردند اين قيام توسط سپاه شام به خاک و خون کشیده شد. [9]
در منابع آمده است: پس از نصب عثمان بن محمد به جای ولید بن عقبه به حکومت مدینه وی برای خشنود کردن بزرگان مدینه و آرام ساختن حوزه حکومت خود گروهی از بزرگان مدینه، را به شام فرستاد تا خلیفه را از نزدیک ببینند و از بذل و بخششهای وی برخوردار گردند. این گروه با آن که یزید به آنها بخشش کرد و درهم و دینار داد، چون به شهر باز گشتند، به عوض تمجید، در مسجد پیامبر(ص) شروع به بدگویی از یزید کردند و گفتند: ما از نزد کسی میآییم که دین ندارد، شراب مینوشد، طنبور مینوازد و بردگان نزد او مینوازند و با سگان بازی میکند. سپس گفتند: که ما شما را گواه میگیریم که او را از خلافت خلع کردیم.[10] مردم از یزید بیزاری جستند و او را از خلافت خلع و عثمان بن محمد والی یزید و بنیامیه را از شهر اخراج کردند. مردم شهر با عبدالله بن حنظله غسیل الملائکه بیعت کردند. خبر شورش مردم مدینه به دمشق رسيد یزید دوازده هزار سپاهی را به فرماندهی مسلم بن عقبهمری، یکی از سرداران خون ریز خود، و معاونت حُصین بن نُمیر سکونی به مدینه فرستاد. سپاه شام مدینه را محاصره کرد. مقاومت عبدالله بن حنظله و انصار بي فايده بود. در این واقعه هفتصد نفر از قریش و انصار و ده هزار نفر از بقیه مردم کشته شدند.[11]
قيام توابين
پس از مرگ يزيد در سال 64 هجري و فرار عبيدالله از عراق، نا آرامي در اين منطقه حكم فرما شد. ياران امام حسين(ع) به هدف خونخواهي آن حضرت به يك ديگر پيوستند. آنها بخشش گناه خويش را در اين ميديدند كه به خون خواهي امام حسين(ع) قيام كنند و انتقام خون آن حضرت را بگيرند.[12] توابين معتقد بودند: گناهى كه در كار قتل امام حسين(ع) داشتهاند، جز به كشتن قاتلان وى يا كشته شدن در اين راه پاك نمىشود.[13]
شيعيان كوفه به رياست «سليمان بن صرد خزاعي» نام «توابين» را بر خود نهادند و شعارشان خونخواهي از امام حسين(ع) بود.[14]
در همين زمان، در عراق (بصره وكوفه) قدرت در دست زبيريان بود. توابين به جمعآوري نيرو و سلاح پرداختند و در پادگان نخيله براي جذب نيرو تجمع كردند.[15]
توابين در 5 ربيع الثاني سال 65 هجري قيام كردند.[16] آنها در مسيرشان براي گرفتن انتقام، ابتدا به كربلا رفتند و چند روز در آنجا به گريه و زاري پرداختند و از اينكه در حق آن حضرت كوتاهي كرده بودند، توبه كردند. سپس تصميم گرفتند به جنگ با عبيدالله بن زياد بروند.[17]
توابين در «عين الورده» واقع در «جزيره» شمال عراق[18] اردو زدند.[19] مروان بن حكم، حاكم اموي در دمشق، عبيدالله را به جنگ آنان فرستاد.
توابين در اين جنگ نا برابر شكست خوردند و رهبران آنها به جز رفاعة بن شداد كشته شدند وي با همراه باقي مانده گروه توابين به كوفه بازگشت.[20]
قيام مختار
در زمان قيام امام حسين(ع)، مختار در كوفه سكونت داشت و از شيعيان محسوب ميشد.[21] در جريان حادثه كربلا مختار در زندان عبيدالله بن زياد به سر ميبرد.[22] پس از واقعه كربلا مختار با وساطت شوهر خواهرش عبدالله بن عمر از زندان آزاد شد.[23] او پس از آزادي به مكه رفت و به زبيريان پيوست.[24] اما پس از مدتي از زبيريان جدا شد در رمضان سال 64 هجري وارد كوفه شد[25] و مردم را به سوي خود دعوت كرد. او از شيعيان ميخواست به يارياش شتافته و در امر قيام وي را كمك كنند. مختار پس از شكست توابين به سازمان دهي شيعيان پرداخت و زمينههاي قيام خويش را فراهم كرد. گروهي از شيعيان به منظور بررسي ادعاي مختار كه خود را نماينده محمد بن حنفيه معرفي ميكرد[26]، به حجاز نزد محمد بن حنفيه رفتند[27] محمد بن حنفيه آنها را نزد امام سجاد(ع) برد تا كسب تكليف كنند امام سجاد(ع) فرمود: عمو جان اگر بندهاي زنگي به خاطر ما اهل بيت تعصبي داشته باشد( قيام كند) بر مردم واجب است كه او را ياري كنند. سپس فرمود: من اين امر را به تو ميسپارم هر گونه كه خود صلاح ميداني عمل كن. شيعيان از نزد حضرت خارج شدند و ميگفتند امام زين العابدين(ع) و محمد بن حنفيه به ما اجازه دادند. [28]
به همين جهت شيعيان كوفه پيرامون مختار را گرفتند. مختار پس از جلب حمايت شيعيان ابراهيم بن مالك اشتر را نيز به سوي خويش جلب كرد[29] و قيام خويش را در سال 66 هجري با شعار «يا منصور امت»[30] اي ياري شده بميران و شعار «يا لثارات الحسين»[31] آغاز كرد.
در اين قيام ايرانيان ساكن كوفه كه به «حمراء» مشهور بودند، شركت داشتند. برخي ازمورخان تعداد آنها را 20 هزار نفر نوشتهاند.[32]
مختار دستور داد هر كس به هر نحوي در فاجعه كربلا دست داشته بايد به حسابش رسيدگي شود.[33] از جمله كساني كه به دست مختار به قتل رسيدند ميتوان به شمر بن ذيالجوشن، عمر بن سعد، سنان بن انس، خولي بن يزيد، حرمله بن كاهل اسدي، بجدل بن سليم ،حكيم بن طفيل، مرة بن منقذ وزيد بن رقاد اشاره كرد.[34] مختار سرهاي برخي از آنان را نزد محمد بن حنفيه فرستاد و محمد پس از مشاهده آنها در مورد مختار دعا كرد.[35] مختار سپس سپاهي بزرگ متشكل از ايرانيان و اعراب به فرماندهي ابراهيم بن مالك اشتر به مقابله با عبيدالله بن زياد فرستاد.[36] ابراهيم موفق شد عبيدالله را در حوالي موصل شكست دهد و سر او را نزد مختار فرستاد.[37] مختار سر عبيدالله را به حجاز نزد محمد بن حنفيه [38] و به نقلي نزد امام زين العابدين(ع)[39] فرستاد. محمد بن حنفيه و امام سجاد(ع) از ديدن سر عبيدالله خوشحال شدند و به همراه خاندان رسول خدا(ص) از لباس عزا خارج شدند و بني هاشم در مورد مختار به ثناگويي پرداختند. امام سجاد(ع) فرمود: خدا را شكر كه انتقام خون مرا از دشمن گرفت و خداوند به مختار جزاي خير دهد.[40] و محمد بن حنفيه در حق او اين گونه دعا كرد. خدا به مختار جزاي خير عنايت كند او انتقام ما را گرفت.[41] سرانجام مصعب موفق شد مختار را شكست دهد و وارد كوفه شود.[42] مختار كه به قصر پناه برده بود سرانجام از قصر خارج شد و به قتل رسيد.[43]
[1] . طبري، محمد بن جرير؛ تاريخ الطبري، بيروت، دار التراث، 1387، دوم، ج5، ص 456 و و بلاذري، احمد بن يحيي، انساب الاشراف،بيروت، دار التعارف للمطبوعات،1977، ج3، ص 207 و دينوري، ابو حنيفه، اخبار الطوال، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، تهران، نشر نى، 1371ش، چهارم،ص 305- 306
[2] .طبري، پيشين، ج5، ص 456 و ابن اثير، عز الدين، الكامل، بيروت، دار صادر، 1385، ج4، ص 81 و سبط بن جوزي، تذكرة الخواص، ترجمه محمد رضا عطايي، مشهد، آستان قدس، 1379، ص343
[3] . ابن سعد،الطبقات الكبري،الطائف، مكتبة الصديق، 1414، خامسه 1، ص 482 و ذهبي، محمد بن احمد، تاريخ الاسلام، بيروت، دار الكتاب العربي، 1413، ج5، ص 17
[4] .« الحمد لله الذی اظهر الحق و اهله و نصر امیرالمومنین یزید و حزبه و قتل الکذاب ابن الکذاب الحسین و شیعته»طبري، ج5، ص 458 و ابن اعثم كوفي، الفتوح، بيروت، دار الاضواء، 1411، اول، ج5، ص 123
[5] . ابن اعثم كوفي، پيشين، ج5، ص 124 و
[6] . اربلي،علي بن عيسي، كشف الغمه، ترجمه علي بن حسين زواره اي، تهران، اسلاميه، 1382، ج2، ص 252 و ابن اثير،عزالدين؛الكامل، ترجمه ابو القاسم حالت و عباس خليلى، تهران، مؤسسه مطبوعاتى علمى، 1371، ج11، ص 196 و موسوي مقرم، مقتل الحسين، ترجمه محمد مهدي عزيز اللهي كرماني، قم، نويد اسلام، بي تا، ص 230
[7] . شيخ مفيد، الامالي، قم ، جامعه مدرسين، بي تا،ص 321 و سيد بن طاووس، لهوف، ترجمه سيد احمد فهري زنجاني، تهران، شركت چاپ و نشر بين الملل، 1388، سوم، ص 228
[8] . طبري ، محمد بن جرير، تاريخ الطبري، ترجمه ابو القاسم پاينده، تهرانف اساطير، 1375، ج7 ، 3129 و شيخ مفيد، الارشاد، قم، كنگره شيخ مفيد، 1413، اول، ج2، ص 182
[9] . دينوري، ابن قتيبه، الامامه و السياسه، ترجمه سيد ناصر طباطبايي، تهران، ققنوس،1380، ص 225 وخليفة بن خياط، تاريخ خليفه، بيروت، دار الكتب العلمية، 1415، اول، ص 147 -148
.[10] طبري، پيشين، ج7، ص 3097
.[11] دينوري، ابن قتيبه، پيشين، ص 220 -225 و طبري، پيشين، ج7، ص 3114-3117
.[12] ابن سعد،پيشين، ج 5، ص 121 -120 و محمد بن علي بن طبا طبا، الفخري، ترجمه محمد وحيد گلپايگانى، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب،1360 دوم، ص 163
.[13] طبري، ج7، ص 3180 و ثقفي كوفي، ابراهيم بن محمد، الغارات، بيروت، دار التراث ،1387، دوم، ج2، ص 774
.[14] طبري، پيشين، ج7، ص 3182 و بلاذري، احمد بن يحيي؛ انساب اشراف،بيروت، دار الفكر، 1417 ، اول، ج6، ص 368 و ذهبى، محمد بن احمد؛ تاريخ الاسلام و وفيات المشاهير و الأعلام، بيروت، دار الكتاب العربى،1413، دوم، ج5، ص 46
.[15] طبري، پيشين، ج5، ص 587-589 و ابن اعثم كوفى، الفتوح،بيروت، دار الاضواء،1411، اول، ج6، ص 209 و ابن سعد، پيشين، ج6، ص 472
.[16] ابن اعثم كوفي، پيشين، ج6، ص 214 و ابن اثير،عزالدين؛الكامل،بيروت، دار صادر، 1385، ج4، ص 177
.[17] طبري، پيشين، ج7، ص 3226 و ابن اعثم كوفي، پيشين، ج6، ص 214 و ابن اثير، پيشين، ج4، ص 178
.[18] حموي، ياقوت؛ معجم البلدان، بيروت، دارصادر، 1995، دوم، ج4، ص 180
.[19] طبري، پيشين، ج 7، ص 3234 و ذهبي، پيشين، ج5، ص 48 و يعقوبى، ابن واضح؛ تاريخ يعقوبى، ترجمه محمد ابراهيم آيتى، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى،1371، ششم ، ج2، ص 257
.[20] طبري، پيشين، ج 7، ص 3241 و يعقوبي،پيشين، ج2، ص 257 وبلاذري، پيشين، ج6، ص 371 -372 و مسعودي، علي بن حسين؛ التنبيه و الاشراف،قاهره، دار الصاوي، بي تا، ص 269
.[21] مسلم سفير اعزامي امام حسين (ع) ابتدا به خانه او وارد شد. دينورى، ابو حنيفه، پيشين، ص 279 و طبري، پيشين، ج7، ص 2926 و ابن اعثم كوفى، الفتوح، (ترجمه) ،ص 843
.[22] شيخ مفيد، پيشين، ج1، ص 325 و طبري، پيشين، ج7، ص 3203 و يعقوبى، ابن واضح؛ تاريخ يعقوبى، ترجمه محمد ابراهيم آيتى، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى،1371، ششم ،ج 2 ،ص 201
.[23] طبري، پيشين، ج7، ص 3203 و يعقوبي، پيشين، ج2، ص 201
.[24] طبري، پيشين، ج7، ص 3206
.[25] طبري، پيشين، ج7، ص 3212 ابن خلدون،عبد الرحمن،العبر، ترجمه عبد المحمد آيتي، تهران، موسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگي، 1363، اول،ج2، ص 42
.[26] طبري، پيشين، ج7، ص 3203 و ابن اثير، الكامل، پيشين،ج11، ص 317
.[27] ر.ك. يعقوبي، ج2، ص 201 و طبري، پيشين،ج8، ص 3292 و ابن اثير الكامل، پيشين، ج12، ص 69
.[28] :« يا عم لو أن عبدا زنجيا تعصب لنا أهل البيت لوجب على الناس موازرته و قد وليتك هذا الأمر فاصنع ما شئت.» مجلسي، محمد باقر، بحار الانوار، تهران، اسلاميه، بي تا،ج45، ص 365
.[29] مختار با ارائه نامه اي از طرف محمد بن حنفيه كه خطاب به ابراهيم نوشته شده بود و از او خواسته بود كه مختار را در خون خواهي از قاتلان حسين(ع) ياري كند ، موفق به جلب حمايت ابراهيم شد. دينوري، ابوحنيفه، پيشين، ص 334 و طبري، پيشين، ج8، ص 3296
[30] . طبري،پيشين، ج8، ص 3301 وابو علي مسكويه، تجارب الامم، تهران، سروش، 1379،دوم، ج2، ص 149 و ابن اثير، الكامل، پيشين، ج12، ص 73 و عبد الرحمن بن الجوزي، المنتظم، بيروت، دار الكتب العلميه،اول، 1412، ج6، ص 53
[31] . طبري،پيشين، ج8، ص 3302 و ابن اثير الكامل، پيشين، ج12، ص 73
[32] . ابوحنيفه دينوري،پيشين، ص 333
[33] .طبري، پيشين، ج8، ص 3340 و ابن خلدون، پيشين،ج2،ص 48
[34] .رضوي اردكاني، سيد ابوفاضل، قيام مختار،قم، دفتر تبليغات، 1390، ص 458-459
[35] . قال اللهم لا تنس هذا اليوم للمختار و أجزه عن أهل بيت نبيك محمد خير الجزاء فو الله ما على المختار بعد هذا من عتب. مجلسي، پيشين، ج45، ص 379
[36] . دينوري، ابوحنيفه، پيشين، ص 338 و يعقوبي، پيشين، ج2، ص 202
[37] .دينوري، ابوحنيفه، پيشين، ص340 و ابن سعد، پيشين، ج5، ص 218
[38] . ابن سعد، پيشين، ج5، ص 218 و دينوري، ابوحنيفه، پيشين، ص340 و مقدسي، پيشين،ج2، ص 913
[39] .يعقوبي، پيشين، ج2، ص 202
[40] .الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَدْرَكَ لِي ثَأْرِي مِنْ أَعْدَائِي- وَ جَزَى الْمُخْتَارَ خَيْرا» مجلسي، پيشين،ج45، ص 344 و ابن نما حلي، ذوب النضار، قم، جامعه مدرسين، 1416 اول، ص 144
[41] .«جزاه الله خير الجزاء فقد أدرك لنا ثأرنا»مجلسي، پيشين،ج45، ص 385
[42] .دينوري، ابوحنيفه، پيشين، ص 350- 351
[43] .دينوري، ابوحنيفه، پيشين، ص 351 و طبري، پيشين، ج8، ص 3412 و يعقوبي، پيشين، ج2، ص 209 و ابن اثير( الكامل)،پيشين، ج12، ص