اصحاب رَسّ
مردمانى در شمار اقوام عذاب شده پیشین به سبب تكذیب و كشتن پیامبرشان.
رسّ در لغت به معناى كندن چاه و قبر،[۱] مدفون كردن مرده یا غیر آن، چاه كهنه، چاه سنگچین شده، معدن[۲] و نیز استوار ساختن،[۳] نشانه و اندك اثر بر جاى مانده هر چیز[۴] آمده است.
قرآن دوبار در آیات 38 سوره فرقان/25 و 12 سوره ق/50 از اصحاب رسّ تنها به عنوان قومى كه در پى تكذیب پیامبر خویش با عذاب الهى نابود شدند، یاد كرده است؛ اما هیچ گزارشى درباره هویت، آیین، پیامبر، مكان و زمان زندگى و چگونگى نابودى آنان و نیز شرح كارهایى كه زمینه عذابشان شد، ارائه نكرده است.
در سوره فرقان ضمن گزارش برخى از درخواستهاى نامعقول از سوى تكذیبكنندگان پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله(سوره فرقان/25، 32) و در مقام تهدید آنان از اصحاب رسّ در شمار اقوامى چون قوم نوح، قوم عاد، قوم ثمود و... یاد شده كه همگى به سبب تكذیب پیامبر خویش با عذاب الهى نابود شدند: «و قَومَ نوح لَمّا كَذَّبُوا الرُّسُلَ اَغرَقنهُم... × و عادًا و ثَمودا و اَصحبَ الرَّسِّ و قُرونـًا بَینَ ذلِكَ كَثیرا».(سوره فرقان/25، 37ـ38)
در سوره ق نیز در پى گزارش تكذیب پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و وعده رستاخیز از سوى كافران (ق/50، 2ـ3)، اصحاب رسّ با همین وصف یاد شدهاند: «كَذَّبَت قَبلَهُم قَومُ نوح و اَصحبُ الرَّسِّ و ثَمود × و عادٌ و فِرعَونُ و اِخونُ لوط × و اَصحبُ الاَیكَةِ و قَومُ تُبَّع كُلٌّ كَذَّبَ الرُّسُلَ فَحَقَّ وعید».(سوره ق/50، 12ـ14)
برخى صاحبنظران با استناد به ترتیب ذكر اصحاب رس در آیه 38 سوره فرقان/ 25 و توجیه ترتیب آن در آیه 12 سوره ق/50، بر این باورند كه[۵] اصحاب رس در دوره تاریخى نزدیك به زمان قوم عاد و قوم ثمود مىزیستهاند.(6) پارهاى گزارشهاى تاریخى نیز كه هر سه قوم را جزو طبقه اعراب «بائده» (منقرض شده) نشان مىدهد،[۶] مؤیّد آن است.
مفسران به سبب نبود گزارش تفصیلى قرآن و بر اساس برخى معانىِ لغوىِ «رسّ»، پارهاى احادیث[۷] و روایتهاى تاریخى[۸] دیدگاههاى متفاوتى را درباره هویت، آیین، پیامبر، محل و زمان زندگى، زمینهها و چگونگى هلاكت اصحاب رسّ ارائه كردهاند[۹] كه گاهى آمیخته به افسانه و داستانپردازى است.[۱۰] بیشتر گزارشها هر چند با جزئیاتى متفاوت و غالباً متداخل، بر اساس معناى چاه براى رس و محوریت آن استوار است با این تفاوت كه شمار چشمگیرى از آنان، اصحاب رس را قومى یاد كردهاند كه به سبب افكندن پیامبر خویش در چاه به این نام موسوم شدهاند. اغلب، نام آن پیامبر را «حنظلة بن صفوان» گفتهاند.[۱۱]
مهمترین روایتها از این قرار است:
- طوسى و طبرسى به نقل از عكرمه و با رد روایتهاى دیگر، از آنان فقط به عنوان قومى یاد كردهاند كه پیامبر خویش را در چاه افكندند.[۱۲]
- برخى چون كعبالاحبار، مُقاتل و سدى، رس را چاهى در انطاكیه و اصحاب رس را همان اصحاب یاسین دانستهاند كه حبیب نجار را درون آن افكندند.[۱۳] این دیدگاه از سوى اغلب مفسران رد[۱۴] و حبیب نجار از مؤمنان به رسولان حضرت عیسى علیهالسلام[۱۵] (ر.ك: سوره یس/ 36، 13، 20، 27) و انطاكیه، شهرى در تركیه گزارش شده است كه این با گزارشهاى تاریخى مبنى بر عرب بودن اصحاب رس سازگار نیست.[۱۶]
- ابنعباس و گروهى دیگر از مفسرانِ نخستین، رس را نام یكى از قراى ثمود مىدانند.[۱۷] ابنجبیر، كلبى و خلیل بن احمد آن را چاهى در آبادى «فَلْج» در یمامه، اصحاب رس را باقیمانده قوم ثمود و ساكن در حاشیه آن چاه كه در آیه 45 سوره حج/22 با تعبیر «بِئر مُعَطَّلَة» از آن یاد شده است و پیامبر آنان را «حنظلة بن صفوان» دانستهاند. آنان گرفتار پرندهاى بودند كه گاهى كودكان خردسال را مىربود و چون با دعاى پیامبر خویش از دست آن رهایى یافتند به جاى ایمان به تكذیب و قتل وى پرداختند.[۱۸] با توجه به یاد كرد قوم ثمود و اصحاب رس به صورت دو گروه جداگانه در هر دو آیه (سوره فرقان/25، 38؛ سوره ق/50، 12) و نیز ذكر «رسّ یمامه» به عنوان محلى غیر از دیار مانده قوم ثمود[۱۹] در پارهاى منابع اسلامى، این دیدگاه جاى تأمل دارد.
- برخى آنان را همان اصحاب اخدود دانستهاند[۲۰] كه دست كم نظر به تفاوت سرانجام هر یك با دیگرى در دنیا (سوره فرقان/25، 39؛ سوره بروج/85،10) آن دو نمىتوانند یكى باشند.[۲۱]
- روایتى نبوى به نقل محمد بن كعب قُرظى، آنان را قوم حنظلة بن صفوان گزارش مىكند كه پس از تكذیب، وى را در چاهى افكنده و سنگ بزرگى بر دهانه آن نهادند. غلام سیاه مؤمنى كه او را نخستین وارد شونده به بهشت دانستهاند، شبانه و مخفیانه براى وى آب و غذا مىبرده است. پس از مدتى قوم او پشیمان شده و او را از چاه درآوردند و به وى ایمان آوردند. وى به سوى باقیمانده اندك قوم خود باز مىگردد.(23) این حدیث را مرسل و بیشتر ساخته و پرداخته خود راوى دانستهاند،[۲۲] چنان كه سرنوشت این قوم با اصحاب رس كه ظاهراً همگى نابود شدهاند، چندان سازگار نیست.
- در روایتى از امام على علیهالسلام به نقل شیخ صدوق كه سند آن معتبر[۲۳] و صحیح[۲۴] خوانده شده آنها قومى پس از حضرت سلیمان علیهالسلام، ساكن در 12 شهر بسیار آباد با نامهاى 12 ماه ایرانى (فروردین و...)، واقع در كنار رود بسیار پرآبى به نام «رسّ» در مشرق زمین و پرستنده درخت صنوبرى به نام «شاه درخت» یاد مىشوند.
پس از خشكیدن درخت در پى نفرین پیامبرى از نسل یهودا كه پس از سالها دعوت به توحید با تكذیب و اصرار آنان بر بتپرستى روبرو شد، آنان با تصور خشم درخت و با هدف خشنود ساختن آن، آب چشمه مقدس واقع در پاى درخت به نام «دوشاب» را تخلیه و با كندن گودالى در دل آن، پیامبر خویش را زنده زنده در آن دفن مىكنند، از این رو به وسیله باد سرخ و زمین گداخته نابود و به اصحاب رس موسوم مىشوند. رودخانه یاد شده نیز از آن پس «رسّ» نام مىگیرد.[۲۵]
نیامدن این روایت در دیگر مجامع حدیثى دست اول و معتبر شیعى و نیز تفسیر التبیان طوسى و مجمعالبیان طبرسى به رغم گزارش كامل آن در برخى منابع تفسیرى[۲۶] و داستانى[۲۷] جاى بسى شگفتى است، چنان كه از عبارت المیزان، رد غیرمستقیم آن برمىآید.(30)
برخى پژوهشگران با پیوند این روایت به سرو ابرقو، اصحاب رس را ایرانى و ساكن ابرقو[۲۸] و شمارى نیز بر اساس قراینى از جمله قرابت لفظى، رس را همان رود «ارس»، اصحاب رس را در آذربایجان و پیامبر آنان را احتمالاً زرتشت دانستهاند.(32)
بخشى از خطبه 183 نهجالبلاغه در مقام موعظه، اصحاب رس را در شمار فراعنه و عمالقه[۲۹] و صاحبان شهرهاى متعدد یاد مىكند كه طعمه مرگ شده و از این جهان رخت بربستهاند: «أین العمالقة و أبناء العمالقة؟! أین الفراعنة و أبناء الفراعنة؟! أین أصحاب مدائن الرّسّ الذین قتلوا النّبیّین و أطفؤوا سُنَن المرسلین و أحیوا سنن الجبّارین!».
این روایت را نیز برخى از شارحان نهجالبلاغه با داستان شاه درخت پیوند داده و داستان مذكور را در شرح و تفصیل آن آوردهاند،[۳۰] در حالى كه فقره مزبور اشاره مستقیمى به آن ماجرا نداشته، تنها بیانگر این است كه اصحاب رس افرادى نامدار با تمدنى قابل توجه، شهرهایى متعدد و پیشینهاى نسبتاً زیاد در مبارزه با دعوت توحیدى انبیا، كشتن آنان و ترویج باورها و ارزشهاى شركآلود و كفرآمیز بودهاند و شهرهاى آنان گویا در كنار رودى یا جایى به نام رس قرار داشته است.
- در روایتى از امام كاظم علیهالسلام، اصحاب رس مردمى صلیبپرست[۳۱] و به نقلى دیگر آتشپرست، ساحلنشین رود «رس» در مرز ارمنستان و آذربایجان معرفى شدهاند كه 30 پیامبر را كشتند؛[۳۲] همچنین در پارهاى احادیث، زنان اصحاب رس، همجنسباز خوانده شدهاند.[۳۳]
- برخى گزارشهاى تاریخى، اصحاب رس را ساكن «حضور» در یمن مىدانند كه پس از كشتن پیامبر خویش به دست بُخْتُنُّصَّر كشته و اسیر شدند. جواد على با ارائه مستنداتى این را جزو اسرائیلیات و برگرفته از گزارش تورات مىداند.[۳۴]
پانویس
- ↑ ترتیب العین، ص 311؛ تاجالعروس، ج 8، ص 306، «رسس».
- ↑ لسانالعرب، ج 5، ص 210؛ تاج العروس، ج 8، ص 306؛ القاموس المحیط، ج 1، ص 753، «رسّ».
- ↑ ترتیب العین، ص 310؛ التحقیق، ج 4، ص 109، «رس».
- ↑ مفردات، ص 352؛ لسانالعرب، ج 5، ص 209، «رسس».
- ↑ المیزان، ج 15، ص 218؛ التحقیق، ج 4، ص 110، «رس».
- ↑ المفصل، ج 1، ص 294ـ353.
- ↑ جامعالبیان، مج 11، ج 19، ص 20ـ21؛ عیون اخبارالرضا علیهالسلام، ج 1، ص 418ـ426؛ بحارالانوار، ج 14، ص 148ـ158.
- ↑ المحبر، ص 6؛ تاریخ دمشق، ج 1، ص 12ـ13؛ البدایة والنهایه، ج 1، ص 205.
- ↑ جامعالبیان، مج 11، ج 19، ص 19ـ20؛ مجمعالبیان، ج 7، ص 266ـ267؛ روضالجنان، ج 14، ص 221ـ229.
- ↑ روضالجنان، ج 14، ص 226ـ227؛ قصصالانبیاء، ص 230ـ232.
- ↑ كشفالاسرار، ج 7، ص 33؛ مجمعالبیان، ج 7، ص 266؛ روضالجنان، ج 14، ص 221.
- ↑ التبیان، ج 7، ص 490؛ مجمعالبیان، ج 7، ص 266ـ267.
- ↑ جامعالبیان، مج 13، ج 26، ص 198؛ كشفالاسرار، ج 7، ص 32؛ مجمعالبیان، ج 9، ص 215.
- ↑ التبیان، ج 7، ص 490؛ مجمعالبیان، ج 7، ص 266؛ تفسیر بیضاوى، ج 3، ص 227.
- ↑ مجمعالبیان، ج 8، ص 655؛ تفسیر ابنكثیر، ج 3، ص 575؛ تفسیر قرطبى، ج 15، ص 12.
- ↑ المفصل، ج 1، ص 347ـ348.
- ↑ جامعالبیان، مج 11، ج 19، ص 19؛ تفسیر ابنكثیر، ج 3، ص 331.
- ↑ عرائس المجالس، ص 131؛ المحبر، ص 131؛ مجمعالبیان، ج 7، ص 267.
- ↑ معجم البلدان، ج 3، ص 43.
- ↑ جامعالبیان، مج 11، ج 19، ص 20؛ تفسیر بیضاوى، ج 3، ص 227؛ تفسیر ابىالسعود، ج 5، ص 218.
- ↑ قصص الانبیاء، ص 230؛ التحقیق، ج 4، ص 111.
- ↑ قصص الانبیاء، ص 232؛ البدایة والنهایه، ج 1، ص 206.
- ↑ حیاة القلوب، ج 2، ص 1019.
- ↑ التحقیق، ج 4، ص 112، «رس».
- ↑ عللالشرایع، ج 1، ص 55ـ57؛ عیون اخبارالرضا علیهالسلام، ج 1، ص 418ـ426؛ معانى الاخبار، ج 1، ص 109ـ110.
- ↑ كشفالاسرار، ج 7، ص 33ـ35؛ روضالجنان، ج 14، ص 223ـ226.
- ↑ عرائس المجالس، ص 133ـ135.
- ↑ داستان اصحاب رس، ص 33.
- ↑ شرح نهجالبلاغه، ابن ابى الحدید، ج 10، ص 280ـ281؛ المفصل، ج 1، ص 345ـ347.
- ↑ شرح نهجالبلاغه، عبده، ص 391؛ قاموس قرآن، ج 3، ص 89.
- ↑ بحارالانوار، ج 14، ص 153ـ154.
- ↑ عرائس المجالس، ص 132ـ133.
- ↑ المحاسن، ج 1، ص 114؛ الكافى، ج 7، ص 202؛ من لایحضره الفقیه، ج 4، ص 43.
- ↑ تاریخ دمشق، ج 1، ص 12؛ المفصل، ج 1، ص 347ـ352.
(6). جامعالبیان، مج 11، ج 19، ص 19؛ نثر طوبى، ج 1، ص 305؛ التحقیق، ج 4، ص 110، «رس».
(23). جامعالبیان، مج 11، ج 19، ص 20؛ روضالجنان، ج 14، ص 222ـ223؛ تفسیر ابنكثیر، ج 3، ص 331.
(30). المیزان، ج 15، ص 218.
(32). شرح نهجالبلاغه، عبده، ص 391؛ التحقیق، ج 4، ص 112ـ113، «رس»؛ قاموس قرآن، ج 3، ص 88ـ89.
منابع
على اسدى، محمدحسن ناصحى؛ دائرة المعارف قرآن کریم، جلد 3، صفحه 401-405