احسن ‌القصص

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۲۵ سپتامبر ۲۰۱۲، ساعت ۱۱:۴۲ توسط Saeed zamani (بحث | مشارکت‌ها) (اصلاح رده)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

نیكوترین داستان، از نام‌هاى قرآن یا داستان یوسف.

این تعبیر در سومین ‌آیه سوره یوسف/12 آمده ‌است: «نَحنُ نَقُصُّ عَلَیكَ اَحسَنَ القَصَصِ بِما ‌اَوحَینا اِلَیكَ هذَا القُرءانَ و اِن كُنتَ مِن قَبلِهِ لَمِنَ ‌الغفِلین؛ ما ‌نیكوترین قصه (یا قصه‌سرایى) را به موجب این قرآن كه به تو وحى نمودیم، بر تو حكایت مى‌كنیم و تو قطعاً پیش از آن از بى‌خبران بودى».

«احسن» صفت تفضیلى به ‌معناى نیكوترین و شگفت‌انگیزترین[۱] و «قصص» مصدر به ‌معناى پیگیرى و جستجوى چیزى است[۲] و گویا داستان را از آن روى قصه نامیده‌اند كه راوى، آن را جزء به جزء پى مى‌گیرد.[۳]

به جز مفهوم لغوى قصص، مفسران در بحثى ادبى از تركیب نیز گفتگو كرده‌اند. برخى قصص را اسم مصدر دانسته و معنایى مفعولى براى آن قایل شده‌اند؛ در این صورت احسن القصص به ‌معناى بهترین داستان خواهد بود.[۴]

گروهى دیگر شاید به ‌دلیل آن كه محتواى كلى داستان‌هاى قرآن در كتاب‌هاى پیشین آمده است، معتقدند قصص به ‌معناى مصدرى آن یعنى اقتصاص (داستان‌سرایى) مورد نظر است؛ بنابراین احسن‌القصص به ‌معناى بهترین شكل بیان خواهد بود[۵] و شاید بخش پایانى آیه كه بر عدم آگاهى پیشین پیامبر صلى الله علیه و آله از وحىِ نازل شده تأكید دارد، مؤیدى بر این احتمال باشد.

مهم‌ترین بحثى كه نوعى مرزبندى میان دیدگاه‌ها را آشكار مى‌سازد، تعیین مصداق احسن‌القصص است. دیدگاه‌هاى مشهورتر، همه قرآن یا سوره یوسف را مصداق آن مى‌دانند[۶] و دو ‌دیدگاه غیرمشهور دیگر، داستان‌هاى قرآن یا اخبار پیامبرانى را كه نامشان در قرآن آمده[۷] مورد نظر واژه دانسته‌اند.

كسانى‌ كه معتقدند احسن‌القصص یكى از نام‌هاى قرآن است به ادله‌اى چند استناد كرده‌اند. از ‌جمله در شأن نزول آیه گفته‌اند: گروهى از سلمان[۸] یا پیامبر صلى الله علیه و آله[۹] خواستند تا داستان یا داستان‌هاى تورات را برایشان نقل كند كه آیه پیشین نازل شد و قرآن را بهترین داستان معرفى كرد.

اینان به روایتى از پیامبر صلى الله علیه و آله و نیز امام على و امام باقر علیهماالسلام در تأیید این ادعا استناد كرده‌اند كه مى‌گوید: راست‌ترین گفتار و نیكوترین داستان، كتاب خداست: «و ‌إنّ كتاب اللّه أصدق الحدیث و أحسن القصص».[۱۰]

بنابراین نظر، چنین نامیدن قرآن بدین جهت است كه بخش قابل توجهى از آن را داستان‌ها تشكیل داده‌اند. این گروه براى احسن بودن قرآن وجوه گوناگونى را برشمرده‌اند كه بخشى از آن‌ها به ‌ویژگى‌هاى برترى كل قرآن و بخش عمده دیگر به جهات برترى داستان‌هاى آن بر سایر داستان‌ها اشاره دارد و یادآور دیدگاه غیرمشهورى است كه مصداق احسن القصص را داستان‌هاى قرآن مى‌داند.

مجموعه این وجوه چنین است: در قرآن حكایت‌هاى امت‌هاى گذشته و حوادث آینده و همه آنچه بندگان تا روز قیامت به آن نیاز دارند با بهترین لفظ و برترین نظم و ترتیب آمده است.[۱۱]

برخى دیگر افزوده‌اند: احسن بودن قرآن از آن رو است كه داستان‌هاى واقعى پیامبران در آن گزارش،[۱۲] و ساحت مقدس آنان از تهمت‌هاى زشت اهل ‌كتاب منزه شده است. داستان‌هاى معمولى، بیشتر جنبه سرگرمى و تخدیر دارد؛ ولى داستان‌هاى قرآن بیدارگر است و پرده ضخیم غفلت‌ها و نادانى‌ها را كنار مى‌زند، درسِ عبرت، سازنده و مؤثر است.

گروهى دیگر، داستان یوسف را مصداق «احسن‌القصص» مى‌دانند.[۱۳] مخالفان این دیدگاه مى‌گویند: میان آیات قرآن هیچ‌گونه تمایز و تفاضلى وجود ندارد؛ بدین جهت، احسن را به «حسن» تفسیر كرده‌اند؛[۱۴] اما به نظر مى‌رسد كه برترى بخشى از قرآن بر سایر آیات، نقصى بر اعجاز آن نیست.

روایتى از امام على علیه‌السلام نیز این سخن را تأیید مى‌كند كه فرمود: همه داستان‌هاى قرآن نیكو است؛ ولى قصه یوسف نیكوتر است؛[۱۵] افزون بر آن كه آیه بعدى «اِذ قالَ یوسُفُ...» بدل اشتمال از احسن‌القصص است.[۱۶]

گروهى دیگر، سوره یوسف را در مقایسه با داستان‌هاى غیرقرآنى برتر شمرده‌اند. این دیدگاه در تأیید گفتار خویش شأن نزولى متفاوت با آنچه پیش از این آمد، آورده است كه حكایت از برترى داستان یوسف در قرآن بر مورد مشابه آن در تورات دارد.[۱۷]

مفسران، وجوهى گوناگون را در مورد برترى داستان یوسف ذكر كرده‌اند كه برخى از این وجوه علمى نبوده، صرفاً جنبه استحسان دارد. برخى گفته‌اند: در این سوره نكته‌ها و جریان‌هاى شگفت‌انگیزى وجود دارد كه در دیگر داستان‌ها نیست و طول آن نیز بیش از دیگر داستان‌ها است و یگانه قصه‌اى است كه یك‌جا، از آغاز تا انجام درباره یوسف است.[۱۸]

نیز گفته شده: به این دلیل برتر است كه در آن از پیامبران و فرشتگان و آدمیان و احوال عالِمان و جاهلان و مكر و حیله زنان و شیفتگى عاشقان و جوانمردى و اندوه و شادى سخن به ‌میان آمده و از دانش توحید و فقه و فراست و آداب و سیاست سخن گفته شده و مدار داستان بر نیكویى است و در آن چهل عبرت است كه در دیگر قصص نیست[۱۹] و افزوده‌اند كه جامع همه خصلت‌ها و درس‌هاى زندگى و دربردارنده منافع دین و دنیا است.[۲۰]

برخى گفته‌اند: این داستان برتر است؛ زیرا دربردارنده یاد مالك و مملوك و عاشق و معشوق و حاسد و محسود و یاد حبس و آزادى و یاد صالحان و شیاطین و عفت و ستر و تعبیر خواب و نیز قصه‌اى است كه از بدایت تا نهایتِ روزگارى دراز (40 و به قولى 80 سال) به طول انجامید و گفته شده: چون از امر و نهى كه دل را مشغول مى‌دارد، خالى است.[۲۱]

برخى گفته‌اند: دلیل برترى آن، این است كه عاقبت همه افرادى كه نامشان در داستان آمده، (یوسف و برادران او و عزیز مصر) به خیر و سعادت انجامیده، همه ایمان آوردند و به سعادت رسیدند.[۲۲]

و گفته‌اند: برترى‌اش به ‌سبب جامعیت و كامل بودن آن است؛ چون به همه زوایاى زندگى حضرت یوسف علیه‌السلام پرداخته است.[۲۳]

به نظر علامه طباطبایى، اگر قصص به ‌معناى اسم مصدر (داستان) باشد، حكایت یوسف از این جهت بهترین داستان است كه در آن اخلاص یوسف در بندگى و محبت خداوند را به بنده‌اش حكایت مى‌كند كه چگونه یوسف را از حضیض ذلت به اوج عزت كشاند و اگر به ‌معناى مصدر (قصه‌سرایى) باشد، معناى احسن بودنِ قصه یوسف آن است كه نقل این داستان به روشى كه خداوند نقل كرد، بهترین شیوه سراییدن است زیرا با این‌كه قصه‌اى عاشقانه است به عفیف‌ترین صورت بیان ‌شده است.[۲۴]

پانویس

  1. تفسیر قرطبى، ج‌ 9، ص‌ 80.
  2. مفردات، ص‌ 671، «قصص»؛ تفسیر قرطبى، ج‌ 9، ص‌ 80.
  3. الكشاف، ج‌ 2، ص‌ 441؛ التفسیرالكبیر، ج‌ 18، ص‌ 85.
  4. روض‌الجنان، ج‌ 11، ص‌ 6؛ تفسیر قرطبى، ج‌ 9، ص‌ 80.
  5. تفسیر بیضاوى، ج‌ 2، ص‌ 292؛ التفسیر الكبیر، ج‌ 18، ص‌ 85.
  6. الكشاف، ج 2، ص 440؛ مجمع‌البیان، ج 5، ص 317؛ البحر‌المحیط، ج‌ 6، ص‌ 236.
  7. الجدید، ج‌ 4، ص‌ 9؛ الكاشف، ج‌ 4، ص‌ 286.
  8. روض الجنان، ج‌ 11، ص‌ 6.
  9. كشف‌الاسرار، ج‌ 5، ص‌ 4.
  10. نورالثقلین، ج‌ 2، ص‌ 409.
  11. مجمع‌البیان، ج‌ 5، ص‌ 317.
  12. التحقیق، ج‌ 9، ص‌ 276.
  13. كشف الاسرار، ج‌ 5، ص‌ 4؛ تفسیر بغوى، ج‌ 2، ص‌ 344.
  14. روض الجنان، ج‌ 11، ص‌ 6؛ البحر المحیط، ج‌ 6، ص‌ 236.
  15. الجامع الستین، ص‌ 38.
  16. الكشاف، ج‌ 2، ص‌ 441؛ نمونه، ج‌ 9، ص‌ 301.
  17. عرائس‌المجالس، ص‌ 84؛ تفسیر بقاعى، ج‌ 4، ص‌ 7.
  18. عرائس المجالس، ص‌ 85.
  19. قصص قرآن، ص‌ 135.
  20. روض‌الجنان، ج‌ 11، ص‌ 6‌ـ‌7؛ عرائس‌المجالس، ص‌ 94؛ قصه ‌یوسف، ص 2.
  21. كشف‌الاسرار، ج‌ 5، ص‌ 4؛ البحرالمحیط، ج‌ 6، ص‌ 236.
  22. البحر المحیط، ج‌ 6، ص‌ 236.
  23. المنیر، ج‌ 12، ص‌ 203.
  24. المیزان، ج 11، ص‌ 76.

منابع

سید عباس رضوی، دائرة المعارف قرآن کریم، جلد 2، صفحه 300-303