فضل بن دکین
اَبونُعَیْم، فضل بن دُکَین بن حمّاد (۱۳۰-۲۱۹ ق)، محدث و فقیه مشهور کوفی. از قول وی نقل شده که نام پدرش در حقیقت عمرو بود و دکین لقب او به شمار میرفته است (ﻧﻜ : خطیب، تاریخ، ۱۲ / ۳۴۶، ۳۵۶؛ ابن منجویه، ۲ / ۱۳۱). ابونعیم را از موالی خاندان طلحة بن عبیدالله، صحابی پیامبر (ص) شمردهاند و نسبتهای تَیْمی و قریشی که به او دادهاند، از همین جاست (ابن سعد؛ ۶ / ۲۷۹؛ خلیفه، طبقات، ۱ / ۴۰۳؛ بخاری، التاریخ، ۴(۱) / ۱۱۸).
در مآخذ به جزئیات زندگی ابونعیم اشارۀ چندانی نشده است. میدانیم که به احتمال فراوان در کوفه متولد شده (ﻧﻜ : همانجا؛ ابن حبان، الثقات، ۷ / ۳۱۹؛ خطیب، همان، ۱۲ / ۳۴۶) و در همانجا رشد یافته و محضر شیوخ بزرگ شهر را دریافته است. شغل او نیز فروش نوعی لباس (مُلاءَة) بوده و بدین سبب به او نسبت «مُلائی» داده شده است (ﻧﻜ : یحیی بن معین، ۲ / ۴۷۳؛ خطیب، همانجا؛ ذهبی، سیر، ۱۰ / ۱۴۲). آگاهیهای دیگر از زندگی وی به اواخر عمر او باز میگردد: نام ابونعیم در ردیف نام فقها و محدثانی آمده که در کوفه (۲۰۲ ق) با ابوالسرایا (ﻫ م) و محمد بن ابراهیم طباطبا بیعت کردند (ابوالفرج، مقاتل، ۵۵۲؛ ابوطالب، ۳۶؛ محلی، ۱ / ۲۰۰)، اما مآخذ دیگر به این نکته اشارهای نکردهاند. از یک سفر او به بغداد آگاهی در دست است: در ۲۰۴ ق که مأمون از خراسان به بغداد درآمد (ﻧﻜ : طبری، ۸ / ۵۷۴)، به سبب سرپیچی از دستور مأمون مبنی بر ترک امر به معروف و نهی از منکر، نزد خلیفه فرستاده شد. از قول خود وی نقل شده که مأمون، پس از طرح پرسشهایی فقهی ــ که وی به خوبی آنها را پاسخ گفت ــ فرمان داد اورا رها کنند (خطیب، همان، ۱۲ / ۳۵۰). در ۲۱۷ ق نیز که مأموران برای پرسش از فقها و محدثان کوفه در باب مسألۀ خلق قرآن به این شهر درآمدند، ابونعیم از قول به خلق قرآن امتناع ورزید (ﻧﻜ : ابوالعرب، ۴۴۸- ۴۴۹؛ خطیب، همان، ۱۲ / ۳۴۹؛ ابن جوزی، مناقب، ۳۹۶).
وی سرانجام پس از بیماری کوتاهی در کوفه درگذشت (ﻧﻜ : ابن سعد، همانجا؛ خلیفه، تاریخ، ۲ / ۷۸۳). پیکر او را طی مراسمی ــ که گویا عمداً پنهانکارانه بود و با مواضع سیـاسی ـ اعتقـادی او نمیتوانست بیارتباط باشد ــ بامداد روز بعد، به جَبّانۀ کوفه بردند و محمد بن داوود، از آل جعفر بن ابی طالب، بر او نماز گزارد؛ اما اندکی بعد محمد بن عبدالرحمن هاشمی والی وقت کوفه ــ که از مراسم آگاهی یافته بود ــ خود در جبّانه حضور یافت و ضمن ملامت کسان ابونعیم، دوباره همراه دیگر مردم، بر پیکر او نماز گزارد (ﻧﻜ : ابنسعد، ۶ / ۲۸۰؛ خطیب، همان، ۱۲ / ۳۵۶- ۳۵۷). از بازماندگان ابونعیم، نوادۀ او، احمد ابن میثم بن ابی نعیم را میتوان نام برد که او را از امامیۀ کوفه دانسته و کتابهایی نیز به او نسبت دادهاند (ﻧﻜ : نجاشی، ۸۸؛ طوسی، ۴۴۰).
عاملی که بیش از همه موجب شهرت ابونعیم شده، مقام شامخی است که وی از زمان خود در روایت حدیث یافته بود. وی یکی از مهمترین عالمان حدیث در کوفه به شمار میرفت و فهرستی که از شیوخ و سپس راویان او آورده شده است (ﻧﻜ : مزی: ۱۵ / ۹۱-۹۶)، نشان از فعالیت گسترده و اهمیت فراوان او در این زمینه دارد. وجود گواهیهای فراوان بر وثاقت او (ﻧﻜ : ابن سعد، همانجا؛ خطیب، همان، ۱۲ / ۳۵۳؛ ذهبی، سیر، ۱۰ / ۱۴۶؛ ابن حجر، ۸ / ۲۷۳) و دقتی که در نقل حدیث داشته (ﻧﻜ : ابن حبان، کتاب، ۱ / ۳۳)، مؤید این نکته است.
از مهمترین کسانی که ابونعیم از آنان حدیث روایت کرده است، میتوان به سلیمان بن مهران اعمش، سفیان ثوری و مالک بن انس اشاره کرد. وی از کسان دیگری چون مِسْعَر بن کِدام، شعبة بن حجاج، زکریا بن ابی زائده (ابنسعد، ۶ / ۲۷۹؛ مسلم، ۱۸۷؛ خطیب، تاریخ، ۱۲ / ۳۴۶) و حسن بن صالح بن حی (ثقفی،۱ / ۱۲۱؛ بلاذری، ۲ / ۳۳۸؛ خطیب، همان، ۱۲ / ۳۵۱) استماع حدیث کرده است. همچنین شیوخ بزرگی مانند عبدالله بن مبارک، احمد بن حنبل، ابوبکر و عثمان پسران ابوشیبه، اسحاق بن راهویه، احمد بن ابی خیثمه و یحیی بن معین از وی استماع حدیث کردهاند (احمد بن حنبل، ۲ / ۷۷، ۳۶۴، ۳ / ۳۵۲، ﺟﻤ ؛ ابنحبان، ۷ / ۳۱۹؛ خطیب، همان، ۱۲ / ۳۴۶-۳۴۷). ابن منجویه نیز فهرستی از شیوخ او را در فقه و حدیث ارائه کرده است (۲ / ۱۳۲). از ابونعیم در موضوعهای متنوعی روایت نقل شده است: روایات فقهی او در سطح گستردهای در آثار شاگردان وی همچون بخاری (صحیح، ۱ / ۳۶، ۴۷، ۵۸، ۶۸، جم )، ابوعبید قاسم بن سلّام (ص ۵۳، ۸۷، ۴۴۵، ۵۶۳)، حمید بن زنجویه (۱ / ۱۰۰، ۱۷۹، ۲ / ۴۹۴، ۵۰۰، ۳ / ۱۰۰۶، ۱۱۵۷، ﺟﻤ ) و ابنابیشیبه (۱ / ۴۰، ۶۲، ۳ / ۱۰، ۴ / ۱۱۷، ۱۵۵، جم ) آمده است. روایات دیگر او در موضوعهای گوناگون در مجموعههای حدیثی و روایی دیده میشود. آثار بخاری ( الادب، ۳۰، ۳۷، ۴۳، ﺟﻤ ، التاریخ، ۱ / ۸، ۱۰، ۱۹، ﺟﻤ ، خلق، ۱۱۳، ﺟﻤ ) و ابنسعد (۳(۱) / ۱۶۰، ۴(۱) / ۲۳، ۵ / ۶۶، ۲۳۶، ﺟﻤ ) و بلاذری (۲ / ۹۴، ۱۱۶، ۱۲۵، ۳ / ۳۹، ۴(۱) / ۲۰۲، ۲۳۶) تا اندازهای نشاندهندۀ تنوع روایاتی است که از ابونعیم نقل شده است.
آوردهاند که ابونعیم در مذهب همچون برخی دیگر از بزرگان اصحاب حدیث در کوفه، ضمن اعتقاد به تفضیل شیخین، معتقد به تقدم حضرت علی (ع) بر عثمان و همچنین دوستی و احترام نسبت به دیگر صحابۀ پیامبر (ص) بود (ﻧﻜ : ناشیء اکبر، ۶۵) و چنانکه دیدیم، بر قِدَم قرآن باور داشته است (نیز ﻧﻜ : عبدالله بن احمد، ۱ / ۱۵۷)، اما از دگرسو گفته شده است که ابونعیم در زمان خود، به «رفض» متهم بوده و تشیع خویش را کتمان میکرده (ابوالفرج، الاغانی، ۱۴ / ۱۱؛ نیز ﻧﻜ : خطیب، همان، ۱۲ / ۳۵۱) و احمد بن حنبل بدین سبب بر او خرده گرفته است (ﻧﻜ : ابوالعرب، ۴۴۸). با اینهمه، او را از داشتن عقاید غلوآمیز برکنار دانستهاند (ذهبی، میزان، ۳ / ۳۵۰؛ در خصوص نظر او در مورد مغیرة بن سعید عِجْلی، ﻧﻜ : طبری، ۷ / ۱۲۹). در این باب روایات او در موضوعهای مناقب (مثلاً ﻧﻜ : حسکانی، ۱ / ۱۲۶، ۱۴۹، ۲ / ۵۰ ﺟﻤ ؛ محمد بن سلیمان، ۲ / ۱۹۴، ۲۹۸)، احادیث غدیر و مُناشَده (ﻧﻜ : همو، ۲ / ۳۷۴، ۴۲۵) و یا فِتَن (ﻧﻜ : ابن ابی شیبه، ۱۵ / ۴۶، ۱۵۱، ۱۹۷، ۱۹۸، ﺟﻤ ؛ ابن بابویه، ۱۹۳؛ محمد بن سلیمان، ۲ / ۱۷۳؛ سیوطی، ۸۵) در مجامیع حدیثی قابل ملاحظه است.
در منابع، ارتباطی نیز میان ابونعیم و زیدیه دیده میشود و چنانکه دیدیم، نام ابونعیم همراه نام محدثان و عالمان بیعت کننده با ابن طباطبا و ابوالسرایا آمده بود. خوارزمی نیز از فرقهای زیدی به نام «دکینیه» نام برده و آنان را پیروان و اصحاب ابونعیم فضل بن دکین خوانده است (ص ۲۹؛ نیز ﻧﻜ : ابن اثیر، ۶ / ۴۴۵)، ولی در هیچ یک از مآخذ دیگر، از انتساب چنین فرقهای به او سخنی به میان نیامده است. افزون بر اینها، در برخی کتابهای طبقات علما و محدثان زیدیه، ابونعیم، از رجال آنان به شمار آمده است (ﻧﻜ : ابنابیالرجال، ۴ / ۲۱۸، به نقل از حاکم جُشَمی). بیگمان گرایشهای شیعی ابونعیم، جدا از تمایلات کلی مردم کوفه نسبت به علویان نبود، به ویژه پیوندش با جنبش ابوالسرایا، در مرتبط شدنِ او با زیدیه بیتأثیر نبوده است. با اینهمه، روایات و نظریات وی در منابع زیدی ــ جز چند روایت منقول از او در این منابع (مثلاً ﻧﻜ : ابوعبدالله، ۹۶، ۹۸) ــ از اهمیت و ویژگی خاصی برخوردار نیست.
آثار
ابنندیم دو کتاب به نامهای المناسک و المسائل فی الفقه به ابونعیم نسبت داده است (ص ۲۸۳). اثر دیگر ابونعیم کتاب الصلوة اوست که در طی سدهها تداول داشته (ﻧﻜ : سمعانی، ۱ / ۱۶۴، ۴۵۶، ۲ / ۱۷؛ کتانی، ۴۶) و نسخۀ خطی آن در کتابخانۀ خصوصی سامی دَهّان در بیروت یافت میشود (ﻧﻜ : GAS, I / 101). همچنین سخاوی (ص ۱۴۰) از اثری با عنوان تاریخ، تألیف ابونعیم نام برده و از آن نقل کرده است. روایتهای موجود از ابونعیم در برخی مآخذ که معمولاً شامل ارائۀ اطلاعات کوتاهی در مورد زمان مرگ محدثان و فقیهان مشهور است، احتمالاً برگرفته از همین اثر اوست. مهمترین این روایتها را میتوان در تاریخ ابوزرعۀ دمشقی یافت (مثلاً ﻧﻜ : ۱ / ۱۹۲، ۲۳۲، ۲۴۱، ۲۵۸، ۲۹۰، ۲۹۳، ﺟﻤ ). کتابهای بسوی (۱ / ۱۲۸، ۱۳۰، ۱۳۷، ۱۴۹، ۱۵۵، ﺟﻤ ) و ذهبی (سیر، ۱ / ۱۲۴، ۲ / ۳۹۷، ۳ / ۲۳۲، ۴ / ۶۸، ۸ / ۴۴، ﺟﻤ ) نیز مملو از اینگونه روایات تاریخی منقول از ابونعیم است (نیز ﻧﻜ : خطیب، السابق، ۱۰۳؛ GAS، همانجا). چند روایت هم که دربارۀ جرح و تعدیل رجال حدیث از ابونعیم نقل شده (مثلاً ﻧﻜ : ابن جوزی، الموضوعات، ۲ / ۱۰؛ ذهبی، همان، ۸ / ۳۹)، شاید بیارتباط با این کتاب نباشد. در برخی حوادث تاریخی دیگر هم از ابونعیم روایاتی در دست است (ﻧﻜ : ازدی، ۱۸۹؛ طبری، ۷ / ۵۴۷، ۵۵۳، ۶۲۲). ابنندیم کتابی در تفسیر نیز به ابونعیم نسبت داده است (ص ۳۷).
منابع
- ابونعیم، دایرةالمعارف بزرگ اسلامی.