یزید بن عبدالملک
یزید بن عبدالملک بن مروان؛ نهمین خلیفه اموی است که از سال 101 هجری تا سال 105 هجری خلافت کرد. مادرش «عاتکه» دختر یزید بن معاویه است.[1] کنیه یزید «ابا خالد» میباشد.[2]
وی در سال 72 هجری در دمشق متولد شد، و در 25 ماه رجب سال 101 هجری بعد از عمر بن عبدالعزیز به خلافت رسید.[3] برادرش، سلیمان او را بعد از عمر بن عبد العزیز به ولایت عهدی برگزیده بود.[4]
شخصیت یزید بن عبد الملک وی در تاریخ فردی اهل عیش و عشرت و خوشگذران و بیلیاقت معرفی شده است.[5] او دل باخته دو کنیزک به نامهای حبّابه و سلامه بود. روزی حبّابه شعری را با آهنگ برای او خواند.
و بین التراقى و اللهاة حرارة و ما ظمئت ماء یسوع فتبردا
یعنى: حرارتى ما بین دهان و گلو احساس مىشود. این حرارت ناشى از تشنگى نیست که با نوشیدن آب سرد مىشود. (حرارت و التهاب عشق است)
او پس از شنیدن این شعر آن چنان به طرب آمد که گفت: میخواهم پرواز کنم! حبّابه به او گفت: اى امیرالمؤمنین ما به تو نیازمندیم؛ اگر بمیری امامت را به چه کسی وا میگذاری؟ گفت: به تو و دست او را بوسید.[6] پس از مدت کوتاهی که این کنیزک مرد یزید از فرط ناراحتی اجازه دفن جنازه او را نمیداد و سرانجام خودش نیز بعد از چند روز از دنیا رفت.[7]
سیاست داخلی یزید بن عبدالملک رسوم عادلانه عمر بن عبدالعزیز را کنار گذاشت و دست ماموران را درگرفتن مالیاتهای گوناگون باز گذاشت.[8] او همه عمال عمر بن عبدالعزیز را از کار برکنار کرد.[9] یعقوبی مینویسد: «یزید به عمر بن هبیره که عامل عراق بود، فرمانى نوشت که سواد را مساحى کند،[10] او این کار را در سال 105 انجام داد. او بر نخلها و درختان خراج نهاد و به خراجگزاران زیان رسانید و بر دهقانان خراج نهاد و کار بدون مزد و هدیهها و آنچه را در نوروز و مهرگان گرفته مىشد، دوباره برقرار کرد.[11] بلاذری نیز مینویسد: «یزید بن عبدالملک به عمر بن هبیره نوشت که امیرالمؤمنین را در سرزمین عرب نصیبى نیست. به اقطاعات سرکشى کن و آنچه را زائد بر احتیاج است، براى امیرالمؤمنین بستان. پس عمر به اقطاعات مراجعه مىکرد و درباره آنها مىپرسید و همه را مساحى مىکرد.»[12] روش حکومتی و بیعدالتیهای یزید بن عبدالملک به حدی رسید که عدهاى از بزرگان و سران بنىامیه نزد وى آمدند و از وى خواستند تا در روش خود تجدید نظر کند و همچون عمر بن عبدالعزیز رفتار نماید؛ ولى عموى یزید؛ یعنى محمد بن مروان بن حکم آنان را گرفت و مدت بیست ماه به زندان افکند و پس از آن به همه آنان سم خوراند و همه آنان کشته شدند. یزید، علاوه بر این که آنان را از بین برد املاک و دارایىهاى آنان را نیز تصاحب کرد و فرزندان و زنان آنان مجبور شدند به بیابانها بروند و زندگى مشقت بارى را سپرى کنند، حتى کسانى را که به آنان کمک کردند نیز، به دار کشیدند.[13]
اوضاع داخلی 1- شورش یزید بن مهلب یزید بن مهلب بن ابیصفره که در دوره سلیمان بن عبدالملک حاکم عراق و مشرق اسلامی شده بود، در دوره عمر بن عبدالعزیز به اتهام پنهان کردن اموال دولتی به زندان افتاد.[14] او در اواخر دوره عمر بن عبدالعزیز از زندان فرار کرد و به بصره رفت و این شهر را تصرف کرد و با زندانی کردن حاکم آن جا «عدى ابن ارطاة فزارى»،[15] عملا با امویان اعلام جنگ کرد. او بر کوفه و فارس و اهواز و کرمان مسلط شد. سرانجام مسلمة بن عبدالملک؛ برادر خلیفه، موفق شد در جنگی که در نزدیکی کوفه در «عقر» اتفاق افتاد او را شکست داده و به قتل برساند.[16]
2- قیام خوارج از دیگر حرکتهای مخالف نظام اموی در دوره یزید بن عبدالملک قیام خوارج به رهبری شوذب خارجی میباشد، آنها بعد از مرگ عمر بن عبدالعزیز توانستند سپاهیان عراقی را که برای سرکوب ایشان گسیل شده بودند را شکست دهند. سرانجام سپاه 10 هزار نفری اموی به رهبری سعید بن عمر الحرشی آنان را شکست داد.[17]
3- آغاز دعوت عباسیان خلافت یزید بن عبدالملک هم زمان با آغاز دعوت مخفیانه عباسیان بوده است. در منابع آمده است: دعوت عباسیان از سال 101 هجری، هم زمان با به خلافت رسیدن یزید بن عبدالملک آغاز شد.[18] عباسیان بر اساس داستانی خلافت خود را توجیه میکردند، آنها مدعی بودند، ابوهاشم رهبر شیعه کیسانیه پس از این که به دست سلیمان بن عبدالملک مسموم شد، در ملاقات با «علی بن عبدالله بن عباس» که در «حمیمه»ی شام ساکن بود امر امامت و حق امامت را به وی واگذار کرد و زمام دعوت کیسانیه را به او سپرد و اسامی داعیانی که بر علیه عباسیان دعوت میکردند را به او گفت[19] و بدین طریق عباسیان وارث تبلیغات سری کیسانیه شدند و امر دعوت خویش را آغاز کردند.[20]
مرگ یزید بن عبدالملک یزید بن عبدالملک روز جمعه پنج روز مانده از شعبان سال صد و پنجم در منطقه بلقا از توابع دمشق در سى و هفت سالگى درگذشت و مدت حکومتش چهار سال و یک ماه و دو روز بود[21] و بنا به نقلی در «جولان» از اراضی اردن مدفون شد.[22]
منابع
"یزید بن عبدالملک"، دانشنامه پژوهه.