پیکار با منکر در سیره ابرار (کتاب)
نویسنده | حسن ابراهيمزاده |
موضوع | امر به معروف و نهی از منکر |
زبان | فارسی |
تعداد جلد | 1 |
|
معرفى اجمالى
پيكار با منكر در سيره ابرار تاليف حسن ابراهيمزاده و محمد عابدى، نگاهى به تلاش طلايهداران فريضه الهى امر به معروف و نهى از منكر در زمان غيبت است كه به زبان فارسى و در سال 1375ش نوشته شده است.
كتاب به پيشنهاد ستاد احياى امر به معروف و نهى از منكر به رشته تحرير درآمده است.
ساختار
كتاب با مقدمه ستاد احياى امر به معروف و نهى از منكر در اشاره به اهميت امر به معروف و نهى از منكر، آغاز و مطالب كه در حقيقت، نگاهى موضوعى به مجموعه ديدار ابرار از زاويه اين دو فريضه مىباشد، به مبارزه و اقدامات شصت شخصيت برجسته در زمينه امر به معروف و نهى از منكر، اختصاص يافته است.
چينش اين افراد، بر اساس ترتيب تاريخى صورت گرفته و در برخى از موارد نيز تصوير آنها آمده است.
گزارش محتوا
از جمله شخصيتهايى كه به آنها پرداخته شده است، عبارتند از:
«صاحب بن عباد ه» (متوفى 385ق): وى شخصى را كه به تقوى و ديانت او اعتماد كامل داشت به منصب قضاوت شهر قم برگزيد. پس از آن كه شخص مزبور در قم به قضاوت مشغول گرديد و مردم او را در اختلافات خود حَكَم قرار داد. گزارشهايى به صاحب مىرسيد كه قاضى در احكام و قضاوت، عدالت را رعايت نمىكند، تا آن كه دو نفر از معتمدان و بزرگان قم كه صاحب، سخن آنان را قبول داشت به وى گفتند در خصومتى كه بين فلانى و فلانى برقرار بود، قاضى پانصد دينار رشوه گرفته است. صاحب از شنيدن اين سخن بسيار نگران شد و در همان حال قلم برگرفت و چنين نوشت: بسم الله الرحمن الرحيم «ايها القاضى بقم قد عزلناك فقم» اى قاضى شهر قم همانا ترا از قضاوت بركنار نموديم پس از جايگاه خود برخيز.
وى در اجراى عدالت و رفع ستم از مردم، بسيار كوشا بود. روزى همراه بسيارى از نزديكان و كارمندان كه «فولاد بن مانادر» نيز در ميان آنان بود، از مسيرى مىگذشتند در ميان راه، زنى سر راه صاحب و همراهان را گرفته و گفت: يكى از نزديكان فولاد، به واسطه انتساب به او، در ستم به من بىپروا است و هيچ ترديدى در ظلم به من به خود راه نمىدهد. صاحب نظرى به فولاد انداخته و با نگاه خود به او فهماند كه بايد هر چه سريعتر مشكل آن زن را حل كند.
فولاد از نگاه صاحب مضطرب شده و سريعاً شخصى را مأمور كرد كه با آن زن برود و حق او را بستاند. سپس با شتاب خود را به صاحب رساند.
«سيد مرتضى» (متوفى 436ق): شهر بغداد و اطراف آن را قحطى فرا گرفته بود. مردى يهودى كه به ظاهر شغلى نداشت و از قحطى و تنگدستى رنج فراوان مىبرد، هر چه فكر كرد نتوانست براى فقر درمانى بيابد. به فكرش رسيد به سراغ آن عالم شيعى برود كه مىگويند مردى بزرگوار است و در علوم مختلف تخصص دارد و سرآمد همه عالمان عصر است و به شاگردانش به فراخور حال مبلغى جهت اداره زندگى مىپردازد.
روز بعد در مجلس درس سيد مرتضى حاضر شد. تعدادى از شاگردان از حضور فردى يهودى شگفت زده شدند. گروهى ناراحت بودند و برخى نيز منتظر بودند تا ببينند هدفش از آمدن چيست؟ وقتى درس خاتمه يافت به حضور سيد رسيد و با كمال خضوع از وى خواست كه علم نجوم را برايش تدريس كند.
سيد در مقابل، با رويى گشاده با او روبرو شد و تقاضايش را پذيرفت و دستور داد هر روز مبلغى به او بپردازند. آن مرد مدتى در درس شركت كرد و زندگى خود را نيز از طريق همان دريافتى از استاد گذراند. او در مدتى اندك چنان تحت تاثير عظمت و برخوردهاى صحيح و مكتبى سيد قرار گرفت كه مسلمان شد.
«علامه حلى» (متوفى 648ق): ميان دانشمندان چنين شايع شده بود كه يكى از علماى اهل سنت كه در برخى فنون علمى، استاد علامه حلى بوده، كتابى در رد مذهب شيعه نوشته است و در گوشه و كنار براى مردم آن را مىخواند و عوام را گمراه مىسازد و از ترس آن كه مبادا كسى از دانشمندان شيعه آن را به دست آورده و ردى بر آن بنويسد، كتاب را به كسى نمىداد.
علامه تمام تلاش خود را به كار برد تا از گمراهى مردم جلوگيرى كند و به هر نحو ممكن، سد راه انحراف عقيدتى مردم شود. به همين خاطر، رابطه و علاقه استاد و شاگردى را مطرح ساخت و از استاد التماس عاريه كتاب را كرد. او چون نخواست دست رد بر سينه علامه بزند گفت: قسم خوردهام كه اين كتاب را بيش از يك شب نزد كسى نگذارم.
علامه همين مقدار از زمان را نيز غنيمت دانست و كتاب را به خانه آورد و به نوشتن مشغول شد. از شدت خستگى خواب بر او غلبه كرد با عنايت امام زمان(عج) كتاب به اتمام رسيد و وقتى علامه از خواب بيدار شد تمام كتاب را نوشته شده ديد.
«محقق ثانى» (متوفى 940ق): ايشان در مبارزه با فحشاء و منكرات، رواج دادن واجبات الهى، دقت در وقت اقامه نماز جمعه و جماعت، بيان احكام نماز و روزه، دلجويى از علماء و دانشمندان، رواج دادن اذان در شهرهاى ايران و همچنين قلع و قمع مفسدين و ستمگران، كوششهاى فراوان و نظارت شديدى را به عمل آورد.
«وحيد بهبهانى» (متوفى 1205ق): روزى آقا محمد خان قاجار، قرآنى به خط نيرى كه خطاط معروفى بود با جلدى كه به ياقوت و الماس و زبرجد و ساير سنگهاى گرانبها، تزئين نموده بودند، براى ايشان به رسم هديه فرستاد. وقتى قرآن را آوردند درب منزل را زدند با كوبيدن حلقه درب، خودآقا پشت درب آمد و در را باز كرد. گفتند: حضرت سلطان، قرآنى براى شما فرستادهاند. ايشان نگاهى به جانب قرآن نمود و گفت: اين زينتها و دانهها چيست كه بر جلد آن نصب شده؟ عرض كردند: اينها سنگهاى گرانبهاست كه جلد قرآن را تزيين نمودهاند.
گفت: چرا بر كلام خدا چيزى آويختهايد كه باعث زندانى شدن و تعطيل آن مىگردد؟ آنها را از جلد قرآن جدا كرده بفروشيد و به مسكينها بدهيد و خود قرآن را نيز هر شخصى آورده بردارد و تلاوت كند. آنگاه در را بست و به داخل خانه برگشت.
«سيد بحر العلوم» (متوفى 1212ق): امام جمعه مكه عالمى بزرگ بود كه از نظر زهد و تقوا به درجه و مقام عالى رسيده بود. وقتى براى اقامه نماز جمعه رفت و آمد مىكرد با هيچ كس سخن نمىگفت. روزى سيد بحر العلوم به مسجد رفته و به او اقتدا كرد و با او نماز گزارد. بعد از نماز همراه آن عالم به منزل وى رفت. وقتى وارد شد، كتابخانهاى ديد كه از كتابهاى ارزشمند پربود. بحر العلوم پرسيد: در كتابخانه شما چه كتابهايى وجود دارد؟ او جواب داد: هر چه انسان ميل كند و چشم، شوق ديدن آن را داشته باشد و لذت ببرد، اينجا موجود است. بحرالعلوم چند عنوان از كتابهاى اهل سنت را ذكر كرد كه مجموعه كتابخانه، فاقد آن بود بار ديگر پرسيد: ابوحنيفه كتابى در رجال دارد آيا در كتابخانه شما هست؟ گفت: نه ولى ديدهام. سيد گفت: در آن كتاب، ابوحنيفه در وصف امام صادق(ع) مطالب بسيارى آورده و گفته است: من پيش او درسى خواندم و روزى هفتاد مسئله از او ياد مىگرفتم.
امام جمعه گوش مىداد و سكوت كرده بود. سيد از جاى برخاست كه به منزل برود؛ او نيز همراهش به راه افتاد تا به منزل بحرالعلوم رسيدند. سيد وى را دعوت كرد كه به منزل آمده و استراحت كند. گفت: غرضم از آمدن شناختن منزل شما بود.پس از يك سال امام جمعه شخصى را دنبال بحرالعلوم فرستاد. سيد وقتى به منزل امام جمعه آمد او را درحال جان دادن يافت؛ بر بالينش نشست. وى اتاق را از اغيار خالى ساخت و گفت: از آن روز كه امام صادق(ع) را توصيف كردى، من به وى معتقد شدهام، ولى تاكنون كسى از آن مطلع نشده است. مرا با مذهب او غسل ده و كفن نماى و نماز بخوان.
تعدادى از ديگر علما و بزرگانى كه به نمونههايى از مبارزات ايشان در راه امر به معروف و نهى از منكر اشاره شده است، عبارتند از:
ملا محمدتقى مجلسى، علامه محمدباقرمجلسى، سيد عليخان كبير، ملامهدى نراقى، ميرزاى قمى، سيد محمد مجاهد، سيد محمدباقرشفتى، ملاهادى سبزوارى، شهيد شيخ فضل الله نورى، آخوند خراسانى، ميرزا محمد شيرازى، شيخ محمد خيابانى، سيد عبدالحسين لارى، محمد مهدى خالصى، حاج آقا نور الله اصفهانى، علامه بلاغى، شيخ شوشترى،مرتضى مطهرى، شهيد مفتح، شهيد صدر، ربانى شيرازى، شهيد سيد محمد على قاضى طباطبايى، شهيد مدنى، شهيد هاشمى نژاد، شهيد مهدى شاه آبادى، علامه طباطبايى و گلپايگانى.
وضعيت كتاب
فهرست مطالب در ابتداى كتاب آمده و پاورقىها بيشتر به ذكر منابع اختصاص يافته است.
منابع مقاله
مقدمه و متن كتاب.
منبع
ویکی نور