دکتر مهدی آذر

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

این مدخل از دانشنامه هنوز نوشته نشده است.

Icon-computer.png
محتوای فعلی مقاله یکی از پایگاه های معتبر متناسب با عنوان است.

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)


مهدي آذر (1280-1373 هـ.ش) استاد دانشگاه و دولتمرد ايراني؛ در مشهد، تهران و فرانسه تحصيل کرد. در دانشکده پزشکي دانشگاه تهران سمت استادي يافت. در زمان نخست‌وزيري دکتر مصدق وزير فرهنگ شد. دکتر آذر علاوه بر حرفه پزشکي در ادب فارسي و عربي هم دست داشت و در جواني در مشهد شاگردي اديب نيشابوري را کرده بود. [۱]

دکتر مهدي آذر فرزند ميرزا علي‌آقا مجتهد تبريزي، در سال 1280 شمسي در مشهد به دنيا آمد. پدرش در دوره اول قانونگذاري از طرف مردم خراسان نماينده مجلس شوراي ملي بود. او در تمام مدت نمايندگي حقوق نگرفت زيرا بر اين اعتقاد بود که حقوق گرفتن نمايندگان مردم در مجلس اگر حرام نباشد، مکروه و مخالف شريعت است. مهدي آذر تحصيلات ابتدايي و متوسطه را در تهران به پايان رسانيد و از مدرسه دارالفنون فارغ‌التحصيل شد. سپس براي ادامه تحصيل مدرسه عالي طب را برگزيد و موفق به اخذ دکتري گرديد.

در سال 1307 هـ.ش مقدمات مسابقه اعزام محصل به خارج فراهم و در مسابقه شرکت جست و پذيرفته شد. در اين دوره که نخستين دوره اعزام محصل به اروپا بود، جمعا 111 نفر پذيرفته شدند. از اين عده صد نفر به فرانسه، چهار نفر به انگلستان و 7 نفر به آلمان اعزام شدند. آذر در ليون و پاريس تحصيلات خود را به پايان رساند و پايان‌نامه تحصيلي­اش را که درباره جهاز هاضمه و بيماري هاي آن بود از تصويب استادان دانشکده گذراند. او و دکتر باستاني در پاريس در يک دانشگاه درس مي خواندند و هر دو مدتي از شاگردان ممتاز استاد معروف راوُ (Ravaut) بودند و روش درمان کردن بيماريهاي پوست را مي‌آموختند.[۲]

دکتر مهدي آذر در خاطراتش ذکر مي‌کند عربي را براي اين خوانده است که از کتب طبي مثل قانون ابن سينا که به عربي نوشته شده است، استفاده کند. (اين فقر کتب طبي را در زمان ايشان مقايسه کنيد با اين زمان).[۳]

پس از فارغ‌التحصيل شدن از دانشگاه پاريس در سال 1313 به ايران بازگشت. دکتر آذر از مرداد 1314 تا شهريور 1316 به طبابت در بهداري آذربايجان غربي و بيمارستان دولتي اروميه پرداخت. او در خاطرات خود از اين ايام به سختي ياد مي‌کند و از فساد مديريت و سيستم اداري چنين انتقاد کرده است: «از نادرستي ها و کج‌رفتاري هاي بسياري از رؤساي ادارات مخصوصاً رئيس شهرباني و معاون استاندار آذربايجان غربي دل پري داشتم. آنان مي خواستند من مطيع چشم و گوش بسته و يار تخلف ها و تخطي هاي آنان باشم و چون اين کار از من ساخته نبود، با من خصومت مي ورزيدند و به خلافکاري هايي که معمول خود آنها بود، متهم مي کردند».

مهدي آذر در شهريور 1316 به تهران بازگشت و به رياست بهداري وزارت پيشه و هنر منصوب شد. پس از شهريور 1320 سکوت ناشي از حضور ديکتاتور شکست و احزاب و جمعيت هاي سياسي گوناگون شکل گرفت. پس از انتخابات دوره چهاردهم مجلس شوراي ملي در اسفند 1322، اين جمعيت با سه حزب ديگر که عبارت بودند از حزب پيکار، استقلال و ميهن‌پرستان ائتلاف کرد و نتيجه اين ائتلاف حزب ميهن بود.

دکتر مهدي آذر، دکتر کريم سنجابي، دکتر محمدحسين علي آبادي و دکتر مسعود ملکي نماينده جمعيت خود در اين شورا بودند. روزنامه رستاخيز ارگان حزب ميهن بود. هدف از تاسيس اين حزب مقابله با احزاب وابسته به سياست هاي خارجي (حزب توده و حزب اراده ملي) اعلام شده بود. حزب ميهن در سال 1325 به حزب ايران پيوست. از فعاليت هاي حزبي او در اين سالها اطلاعاتي در دست نيست. در سال 1328 پس از تشکيلات جبهه ملي توسط دکتر محمد مصدق با اين تشکيلات نيز از طريق حزب ايران مرتبط گرديد.[۴]

در وزارت بهداري هم شاغل مقامات مختلف شد و مدت ها رياست بيمارستان رازي با او بود. در 1329 سپهبد رزم‌آرا که در آن وقت نخست‌وزير بود سرزده از بيمارستان رازي بازديد کرد. وضع آشفته بيمارستان رئيس دولت را عصباني نمود. از دکتر آذر توضيحاتي خواست و او نيز با پاسخ درشت و تند خود نخست‌وزير را عصباني‌تر کرد. رزم‌آرا در جواب جسارت رئيس بيمارستان بر صورت او سيلي نواخت و دستور داد مأموران دژبان توقيفش کنند.

خبر سيلي خوردن استاد دانشگاه و رئيس بيمارستان موج اعتراض شديد اطباء و استادان دانشگاه را به دنبال داشت و دانشکده پزشکي به حال تعطيل درآمد. دکتر جهانشاه صالح وزير وقت بهداري سخت به تلاش افتاد تا قضيه را فيصله دهد. سرانجام رزم‌آرا حاضر شد در جمع استادان دانشگاه حضور يافته و از عمل خود اظهار ندامت نمايد و بدين ترتيب ماجرا خاتمه يافت. دکتر مهدي آذر در اين جريان شهرت بيشتري يافت، از طرف مخالفين رزم‌آرا مورد حمايت قرار گرفت و به همکاري دعوت شد.[۵]

پس از واقعه 30 تير 1331 که يکبار ديگر دکتر مصدق به رياست دولت منصوب گرديد، طبق توصيه دکتر سنجابي وزير سابق فرهنگ، دکتر آذر را به وزارت فرهنگ (آموزش و پرورش) برگزيد. دکتر آذر در زمان تصدي وزارت دستور داد تا مجله ماهانه آموزش و پرورش که مدتي تعطيل شده بود، دوباره منتشر گردد همچنين روز 31 شهريور ماه هر سال را به عنوان روز معلم تعيين کرد.[۶] دکتر مهدي آذر از حيث گرايش سياسي به جريان چپ و حزب توده گرايش داشت و يکبار به اتهام فعاليت کمونيستي و داشتن مرام اشتراکي دستگير و چند روز بازداشت گرديده و سرهنگ آذر، افسر توده‌اي فراري به شوروي برادر وي بوده است. برخي از مديران وزارت مزبور با رديابي و پيگيري روابط رئيس دفتر و مشاور وي که احمدعلي رجائي نام داشت، سند توده‌اي بودن او را در اعلاميه‌اي منتشر کردند.[۷]

پس از کودتاي 28 مرداد 1332 و بازداشت دکتر مصدق، وزراي او مخفي شدند. دکتر آذر از جمله اين افراد بود. سرانجام به اتهام قيام عليه سلطنت دستگير شد. در 27 دي ماه 1332 همراه با چند تن از صاحب‌منصبان دولت مصدق از زندان آزاد شد و به طبابت در مطب خصوصي خود پرداخت و در بيمارستان رازي نيز به کار مشغول شد. در سال 1339 اعضاي سابق جبهه ملي بنابر دعوت اللهيار صالح يک بار ديگر آمدند و هر چند يک بار جلسه تشکيل داده و پيرامون مسائل روز به مذاکره مي‌پرداختند.

دکتر آذر يکي از اين افراد بود. اين جلسات سرانجام منجر به تشکيل جبهه ملي دوم شد و دکتر آذر نيز عضو مؤسس و از اعضاي شوراي مرکزي بود. او در سال 1340 به رياست کميسيون روابط خارجي جبهه ملي منصوب گرديد.[۸] احتمالاَ به اين دليل به سمت مزبور برگزيده شده بود که کمترين حالت ستيزه‌جويي را داشت و ضعيف‌ترين نامزد موجود براي احراز آن مقام به حساب مي آمد. دکتر آذر، فاقد تيزهوشي و برش و تحرک سياسي لازم بود.[۹] با روي کار آمدن دولت دکتر علي اميني فضاي بازتري براي فعاليت جبهه ملي ايجاد شد.

به پيشنهاد دکتر اميني جلسه اي با حضور او و شماري از اعضاي جبهه ملي از جمله دکتر آذر تشکيل گرديد اين جلسه به منظور يافتن راه‌حلي براي اختلافات موجود بود ولي نتيجه‌اي نداشت. يکي از خواسته هاي جبهه ملي از دکتر اميني انتخابات آزاد و بازگشايي مجلس بود. اين خواسته از سوي دانشجويان نيز حمايت مي شد. دکتر اميني به عنوان حفظ امنيت دستور داد پانزده تن از اعضاي شوراي جبهه ملي را بازداشت کنند که دکتر آذر يکي از آنان بود. در نتيجه، متهمان جبهه در 14 فروردين 1341 از زندان آزاد شدند.

در نخستين کنگره جبهه ملي در دي ماه 1341 سي و پنج تن براي شوراي عالي جبهه انتخاب شدند که دکتر آذر يکي از آنان بود. روز دوم بهمن هيات اجرايي جبهه ملي اعلاميه‌اي صادر کرد که در آن مستقيماً به حکومت خودکامه شاه اعتراض شده بود. صدور اعلاميه سبب شد که دکتر آذر همراه با 14 نفر ديگر اعضاي شوراي مرکزي در روز 6 بهمن بازداشت شدند.

در شهريور 1342 از زندان آزاد شد. اختلافات دروني جبهه ملي سرانجام سبب شد که دکتر آذر در ارديبهشت 1343 در نامه اي خطاب به دکتر مصدق توقف فعاليت جبهه ملي را اعلام کند. دکتر آذر از آن هنگام تا آستانه انقلاب 1357 از فعاليت سياسي دست کشيده بود و به طبابت مي‌پرداخت.[۱۰] پس از انقلاب اسلامي نيز مدير روزنامه جبهه ملي شد و در نشريه‌اش اعلاميه جبهه ملي را براي برگزاري ميتينگي که قرار بود عليه قانون قصاص در 25 خرداد 1360 برپا شود، منتشر کرد. اين ميتينگ که به علت فتواي امام خميني که "جبهه ملي را محکوم به ارتداد دانستند" موفقيتي کسب نکرد ولي پيامدهايي داشت که ديگر جبهه ملي در آن نقش نداشت و کساني که خود را مجاهدين خلق مي خواندند کارگرداني آن را بر عهده گرفتند و تظاهراتي خونين در 31 خرداد 1360 برپا کردند که حوادث زنجيره‌اي زير را به دنبال داشت:

  1. عزل بني صدر، از رياست جمهوري با رأي مجلس شوراي اسلامي به عنوان عدم کفايت سياسي.
  2. واقعه 7 تير 1360 و انفجار بمب در مقر حزب جمهوري اسلامي و شهيد شدن مرحوم دکتر بهشتي و بيشتر ياران همرزمش.
  3. واقعه انفجار در ساختمان نخست‌وزيري در هشتم شهريور همان سال و شهيد شدن مرحومان رجايي و باهنر.[۱۱]

علاقه‌مندي دکتر آذر به ادب فارسي او را با عده‌اي از ادبا و فضلاي کشور محشور کرده بود. با مرحوم علي‌اکبر دهخدا دوست بود. سالي دو سه بار در تهران و شميران محفلي مي آراست که از ادبا: محمد محيط طباطبايي، احمد آرام، دکتر محمود افشار، مجتبي مينوي، محمدتقي دانش‌پژوه، حبيب يغمايي، دکتر محمدابراهيم باستاني پاريزي، دکتر محمد اسلامي ندوشن شرکت داشتند.

از رجال هم مشرب خود اللهيار صالح و دکتر اميرعلايي را دعوت مي کرد و يکي دوبار هم دکتر سنجابي حضور داشت. کتابخانه‌اش که مجموعه اي از کتابهاي پزشکي و ادبي و اجتماعي و نقد ادبي و چند نسخه خطي بود به تناسب موضوع به همت فرزند گرانقدرش پيروز آذر به کتابخانه مرکزي دانشگاه تهران و کتابخانه اهدايي مجتبي مينوي و... واگذار شد.[۱۲]

دکتر آذر به علت اين که پزشک مورد اعتماد دکتر مصدق بود در زمان بستري ايشان براي معالجه در بيمارستان نجميه و سپس در منزل ايشان به عنوان پزشک معالج دکتر مصدق فعاليت داشتند و جزء معدود افرادي بودند که در هنگام درگذشت دکتر مصدق در احمد‌آباد و در کنار دکتر مصدق حضور داشتند.[۱۳]

مهدي آذر 9 خرداد 1373 در خارج از کشور درگذشت پيکر او را به ايران آوردند و به خاک سپردند. او همواره مورد احترام همه فرهنگ دوستان و بزرگان بود و هر کس وي را مي شناخت در برابر شخصيت برجسته و فضايل اخلاقي و انساني او سر تعظيم و تکريم فرود مي‌آورد. از آثار او بيماري هاي سريشم‌زدايي و طب باليني مي‌باشد.[۱۴]

پانویس

  1. حسن انوري، فرهنگ اعلام سخن، ج1 (تهران: سخن، 1387)، ص12 .
  2. اقبال يغمايي، وزيران علوم و فرهنگ ايران. (تهران: مرکز نشر دانشگاهي، 1375)، ص438.
  3. محمدمهدي موحدي، زندگينامه مشاهير رجال پزشکي معاصر ايران(1) (تهران: موسسه نشر علوم و فنون. 1371)، ص101.
  4. عبدالرضا هوشنگ مهدوي، سرنوشت ياران دکتر مصدق، (تهران: علمي، 1383)، ص22.
  5. باقر عاقلي، شرح حال رجال سياسي و نظام معاصر ايران، ج1 (تهران: نشر گفتار، نشر علم، 1380)، ص3-4.
  6. احمد عبدالله‌پور، وزراي معارف ايران: وزيران آموزش و پرورش (تهران: رودکي، 1369)، ص186.
  7. دولتمردان عصر پهلوي: به روايت اسناد ساواک، تدوين شوراي نويسندگان مرکز بررسي اسناد تاريخي وزارت اطلاعات، ج1 (تهران: وزارت اطلاعات، مرکز بررسي اسناد تاريخي، 138)، ص4.
  8. هوشنگ مهدوي، ص25-27.
  9. اسناد لانه جاسوسي آمريکا: مجموعه اسناد منتشر نشده دانشجويان مسلمان پيرو خط امام، ج8 (تهران، موسسه مطالعات و پژوهش هاي سياسي، 1386)، ص155.
  10. عبدالرضا هوشنگ مهدوي، ص28-29.
  11. محمدمهدي موحدي، ص101.
  12. ايرج افشار، نادره کاران (سوکنامه ناموران فرهنگي و ادبي)، به کوشش محمود نيکويه (تهران: نشر قطره، 1382)، ص759.
  13. .http://fa.wikipedia.org/wiki/
  14. هوشنگ اتحاد، پژوهشگران معاصر ايران (تهران: فرهنگ معاصر، 1378)، ص417-418.

منابع