ربع قرن مع العلامة الأمینی (کتاب)
معرفى اجمالى
ربع قرن مع العلامة الأميني: شذرات من حياته الشريفة اثر حسين شاكرى دوست صميمى علامه امينى است كه در آن برخى از خاطراتى كه نويسنده در دوران به نسبت طولانى ارتباط با علامه داشته را ذكر كرده است. اين خاطرات را مىتوان فرهنگى و علمى ناميد؛ زيرا در آن مباحثى در باب شرححال علامه امينى و نيز بسيارى از انديشمندان اسلامى و همچنين مطالبى در مورد محتواى كتاب الغدير و روش آن مطرح شده است. در اثر حاضر همچنين خلاصه چند كتاب (:1- الغدير، 2- شهداء الفضيلة، 3- سيرتنا و سنتنا، 4- تفسير سوره فاتحه و 5- آداب الزائر لمن يمّم الحائر) از آثار علامه امينى ذكر شده است. اين كتاب به زبان عربى فصيح و بليغ نوشته شده است.
ساختار
كتاب حاضر از مقدمه مختصر نويسنده، زندگينامه علامه امينى و متن اصلى كتاب تشكيل شده است. متن كتاب از فصلبندى و نظم خاصى پيروى نمىكند و نويسنده كتابش را به روش خاطرهنويسى با استفاده از حافظه شفاهى و گاه برخى از اسناد تاريخى فراهم آورده است. وى خودش شاهد حوادث بوده است و برخى از مطالب را نيز به منابع استناد داده است.
گزارش محتوا
درباره محتواى اين اثر به چند نكته اشاره مىشود:
- نويسنده با بيان اينكه در سال 1375ق خداوند توفيق داد كه براى معالجه بيمارى مؤمنى يارىگر باشم و كمك كنم؛ نوشته است: پس از اينكه بهبودى حاصل شد، هديهاى زيبا به عنوان يادبود به من داد و اين هديه تابلويى چوبى بود كه بر روى آن آيه قرآن در مورد روزه، كندهكارى شده بود: بسم اللّه الرّحمن الرّحيم يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيامُ كَما كُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ ؛ نويسنده سپس افزوده است: اين تابلو بسيار زيبا و باشكوه بود هيچ جايى براى نصب اين تابلو در اتاق پذيرايى و سالن داخلى نيافتم غير از اتاق غذاخورى، لذا آنرا بدون هيچ قصد و غرضى در آنجا قرار دادم و اتفاقاً چند روز تا ماه مبارك رمضان مانده بود، در همان ايام، علّامه امينى مهمان ما شد به هنگام صرف غذا، ناگاه، توجّه او به تابلويى كه در مقابلش قرار داشت جلب شد. قبل از اينكه غذا را تناول كند در مورد تابلو سؤال كرد، من هم به سادگى در جواب او گفتم: اين تابلو، هديه است. علّامه به شوخى با تندى گفت: آنرا فورا پايين بياور! من هم اطاعت امر كردم. سپس به او گفتم: چرا؟ گفت: مىخواهى من غذا بخورم در حاليكه اين آيه شريفه مرا سفارش به روزه مىكند؟! تبسّمى كرد من هم خنديدم و آنگاه به معناى پربار كلامش پى بردم[۱]
- يكى ديگر از خاطرات جالب نويسنده اين است: روزى براى ناهار مهمان علّامه بودم. وى از مراحل تكميل ساختمان كتابخانه و تدارکو مهيّا نمودن آن سخن مىگفت: من هم به دقت به سخنانش گوش مىدادم كه ناگهان كلامش را قطع كرد و تبسمى زد. من هم توجهم را معطوف كردم او گفت: من اين نكته لطيف را برايت تعريف مىكنم: روزى وارد خانه شدم، نوههايم را ديدم كه در حياط بازى مىكنند. متوجه ورود من نشدند به دست يكى از آنها چراغ برقى خرابى بود كه با آن خودنمايى مىكرد و به خود مىباليد، ديگرى به او گفت: هر گاه پدربزرگ آمد چراغ را از او مخفى كن و نگذار آنرا ببيند! كسى كه چراغ در دستش بود پرسيد؟ چرا؟ گفت: مىترسم اين چراغ را دست تو ببيند، آنرا بگيرد و به كتابخانه ببرد! نويسنده افزوده است: علّامه هيچ چيز گرانقدر و گرانبهايى در خانه نداشت مگر آنكه، آنرا به كتابخانه مىبرد به طوريكه ديگر بچهها نيز اين نكته را فهميده بودند و به يكديگر هشدار مىدادند![۲]
- همچنين نويسنده مطالب متعددى از شخصيتهاى علمى و فرهنگى در مورد علامه امينى نقل كرده است بهطور مثال او مطلبى از استاد شهيد مطهرى در مورد الغدير و وحدت اسلامى از فارسى به عربى ترجمه كرده و در اثر حاضر آورده است[۳]
- يكى ديگر از مطالب جالب نويسنده اين است: برخى از معممين بزرگ به همراه شخصيتهاى بزرگى دولتى، نظامى، قضايى و... جلسهاى تشكيل دادند. آنها با حاكم شهر، نورالدين نعسانى، ديدار كردند و از او خواستند كه علّامه امينى را جهت محاكمه به دادگاه تحويل دهد و اين به خاطر تعصبات مذهبى بود. آنها ادعا مىكردند كه كتاب شريف «الغدير» باعث تفرقه بين مسلمين شده و شبهاتى را درباره خلفاى سهگانه پديد آورده است. آنها درصدد بودند با تحريك نعسانى بهصورت قانونى از علّامه انتقام بگيرند. نعسانى كتاب الغدير را طلب كرد تا پس از خواندن، درخواستشان را پاسخ گويد. پس از دريافت كتاب، مهلتى براى خواندن آن خواست. تا بعضى مدخلهاى قانونى و مواد جرمى را از آن بيابد و براى محاكمه آماده سازد و همچنين در مورد آن بدون رحم و دلسوزى به شديدترين شكل قانون حكم كند. روزها گذشت و به تبع آن هفتهها و نعسانى كوچكترين موردى در آن پيدا نكرد در حاليكه قرار بود نشستى دوباره برگزار شود و شاكيان منتظر جواب او بودند. او گفت: حكم من اينست كه او را بايد اعدام كرد، تمامى كتب او را سوزاند و اموال و املاكش را مصادره كرد و به بدترين شكل، او را شكنجه و زجر داد. اما تمام اينها، فقط منوط به يك شرط است. آيا مىتوانيد اين امر را محقق كنيد؟ حاضران سرشار از هيجان و احساس پاسخ دادند: بله هرچه بخواهى، ما اجرا مىكنيم و آنرا عملى مىسازيم. نعسانى گفت: شرط اينست كه شما تمامى مصادر، مسانيد، كتب و صحاحتان را بسوزانيد تا ديگر براى او حجتى نباشد كه عليه ما كتابى بنويسد، و در هنگام محاكمه نتواند بدان احتجاج كند. منحرفان و گمراهان بهت زده به او خيره شدند و گفتند: چگونه ممكن است؟! او گفت: زيرا تمامى احاديث و رواياتى كه نقل كرده، همه از صحاح، مسانيد، سير و كتب خود شما است و در احتجاجات، مناظرات و مناقشات از آنها بهره مىبرد[۴]
- در پايان گفتنى است كه در گزارش محتواى كتاب حاضر به متن عربى مراجعه ولى از ترجمه فارسى جناب آقاى محسن رفعت تحت عنوان همرهى خضر» با اندك تغييراتى استفاده كرده و براى آنكه امكان مقابله متن و ترجمه براى آشنايى بيشتر با چگونگى ترجمه فراهمتر شود به هر دو كتاب ارجاع داده شده است.
وضعيت كتاب
براى كتاب حاضر، فقط فهرست تفصيلى مطالب فراهم شده است. نويسنده ارجاعاتش را به صورت پاورقى آورده است. نام و نشان سورهها و آيات، منابع با شماره جلد و صفحه و برخى توضيحات در پاورقىهاى كتاب آمده است. تصاويرى از علامه امينى و نويسنده و همچنين تصاويرى از دستخطّ و نامههاى علامه امينى همراه با ترجمه عربى آنها در كتاب آمده است.
گفتنى است كه كتاب حاضر تحت عنوان «همرهى خضر؛ 25 سال همراه علامه امينى(ره)، گوشههايى از زندگى علامه امينى» به زبان فارسى بهصورت خلاصه ترجمه شده است.
پانويس
منابع مقاله
- مقدمه و متن كتاب.
- شاكرى، حسين، «همرهى خضر: 25 سال همراه علامه امينى(ره)، گوشههايى از زندگى علامه امينى» ترجمه محسن رفعت، انتشارات پيام سفيد با همكارى برگ رضوان، تهران، چاپ اول، 1389ش.
منبع
ویکی نور