قیام زید بن علی بن حسین (ع)
این مدخل از دانشنامه هنوز نوشته نشده است.
(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)
از بزرگترین قیامهایی که علیه نظام جائر اموی صورت گرفته است، قیام زید بن علی بن الحسین علیه السلام است؛ این قیام که در سال صد و بیست و یک هجری و به منظور امر به معروف و نهی از منکر و نیز انتقام از قاتلین شهدای کربلا در کوفه به وقوع پیوست، توانست ضربهای مهلک بر مبانی مشروعیت خلفای اموی وارد آورد.
ورود به کوفه
ظلم و ستم بیحد و حصر حکام اموی و فسق و فجور آشکارشان و نیز تاخت و تاز بیباکانه آنان بر اساس و مبانی اعتقادات اسلامی روح بلند و آزاده زید را به شدت آزرده و متأثر ساخته بود. سفرهای زید به شام و برخورد زشت و زننده هشام بن عبدالملک با او در جمع درباریان و نیز اعمال و سخنانی که از خلیفه اموی در خلال این سفرها، سر زده بود نیز عزم زید را برای قیام راسختر نموده، آتش قیام را بیش از پیش در دل او شعلهورتر ساخت.
در بازگشت از سفر شام، مردم کوفه با اطلاع از ورود زید به عراق، به دنبال او رفتند و وی را در قادسیه ملاقات کردند، آنها او را به قیام فراخوانده، اعلام وفاداری کردند و سوگند یاد کردند که تا آخرین قطره خون در راه او جهاد کنند و حمایتشان را از او دریغ ندارند.[۱]
در پی اصرار زیاد کوفیان، سرانجام زید پذیرفت؛ اما سیاستمداران کهنهکار حجاز و عراق، زید را از این کار بازداشته، پیمانشکنی کوفیان را یادآور شدند.[۲] زید نیز به هر یک از آنان جوابی در خور داده آماده قیام گردید.[۳]
یوسف بن عمر - استاندار عراق - ورود زید را به کوفه برنمیتابید؛ از اینرو خواستار خروج او از شهر شده به عامل خویش در کوفه، دستور داد[۴] که همواره مزاحم زید باشد؛[۵] اما زید برای ماندن در کوفه اصرار میورزید و به بهانههای مختلف چون اشتغال به تجارت[۶] و نیز بهانه بیماری[۷] و دعوی با طلحة بن عبیدالله بر سر مالی مشترک در مدینه، هر بار از دستور والی سر باز میزد.[۸]
او ده ماه در کوفه و بصره مخفیانه مردم را به نهضت و قیام و بیعت با خود دعوت میکرد،[۹] در این مدت زید در منازل شیعیان کوفه و بصره بسر میبرد و گاه گاهی نیز به جهت امنیتی محل سکونتش را تغییر میداد.[۱۰]
مردم فوج فوج به محل سکونت زید رفته و با او بیعت میکردند. نقل شده است که بیعتی که زید از مردم میگرفت، بر این اساس بود که: «ما شما را به کتاب خدا میخوانیم و سنت پیامبر او و نبرد با ستمگران و دفاع از ضعیفان و عطای محرومان و تقسیم غنیمت میان صاحبانش به مساوات و رد مظالم و باز آوردن سپاهیان دیر مانده و یاری اهل بیت علیهم السلام در مقابل مخالفان که حق ما را نشناختهاند...»
و چون میپذیرفتند، میگفت: «خدایا شاهد باش».[۱۱] بیعت با احتیاط و مخفیانه انجام میشد، گفته شده در این مدت پنجاه هزار نفر از کوفیان با او بیعت کردند؛[۱۲] این تعداد غیر از مردمی بودند که در مدائن و بصره و واسط و موصل و ری و گرگان با او بیعت کرده بودند.[۱۳] چرا که زید علاوه بر کوفه به دیگر شهرهای مهم عراق و حتی مراکز دوردست فرستادگانی را گسیل داشته بود تا برای او از مردم بیعت بگیرند.[۱۴] جمعیت بسیاری به نهضت زید پیوستند که از جمله آنان میتوان به برخی علمای طراز اول اهل سنت همچون ابوحنیفه اشاره داشت، گفته شده زید نامهای برای ابوحنفیه فرستاد و او را به کمک خود و جهاد بر ضد حکومت بنیامیه دعوت نمود، ابوحنیفه نیز برای زید کمک مالی فرستاده با امکانات خود او را یاری داد.[۱۵]
بعد از چند ماه و با فراهم شدن مقدمات قیام، زید آشکارا آماده قیام شد[۱۶] و به یارانش دستور آمادگی و تهیه لوازم نبرد داد.[۱۷] در این هنگام مردی به نام «سلیمان بن سراقه»، یوسف بن عمر را از موضوع آگاه ساخته،[۱۸] رفت و آمدهای زید به خانههای دو تن از یارانش به نامهای «عامر» و «طعمه» را به او گزارش کرذ.[۱۹] خبر قیام به هشام نیز مخابره گردید؛ نامههای مکرر هشام به یوسف بن عمر در پیگیری این مسأله سبب شد که وی با جدیت تمام اوضاع کوفه را تعقیب کند. از اینرو به حکم بن صلت نامه نوشته و به او تأکید میکند که مراقب اوضاع باشد و دستور داد تا مأموران حکومتی زید را در خانه آن دو نفر بجویند؛ اگرچه عمال حکومتی در این جستجو به زید بن علی علیه السلام دست نیافتند؛[۲۰] اما لورفتن مقر زید و دستگیری و شهادت این دو یار نزدیک زید و احتمال حمله غافلگیرانه دشمن سبب شد که زید و یارانش زودتر دست به کار شوند و قبل از هجوم دشمن مواضع خود را مستحکم کنند و رسماً آماده نبرد گردند.[۲۱]
آنان شامگاه سهشنبه (مصادف با شب اول صفر) از شهر خارج شدند و خود را برای جنگ مهیا ساختند.[۲۲] یک روز قبل از خروج زید؛ (یعنی روز سهشنبه) از طرف حکم بن صلت عامل یوسف بن عمر در کوفه حکومت نظامی اعلام شده، رهبران طوایف و نگهبانان و بزرگان و جنگاوران قوم[۲۳] و به نقلی همه مردم کوفه[۲۴] را در مسجد اعظم کوفه جمع نمودند. او دستور داد که منادی در شهر ندا دهد که «هر که به این دستور سرپیچی کند، حرمت از او برداشته میشود (و خونش هدر است)».[۲۵]
درهای مسجد و بازار بسته شدند و مردم در آنجا زندانی شدند.[۲۶] زید در این شب در بیرون کوفه به سر میبرد، آن شب زید به همراه همراهان خود در بیابان آتش افروختند و دستههای نی آتش میزدند و با صدای یا «منصورُ اَمِت» شب را صبح کردند.[۲۷] اما از آن پنجاه هزار نفری که با او بیعت کردهاند، تنها دویست و هشتاد نفر[۲۸] و به نقلی سیصد نفر اطراف او را گرفته بودند.[۲۹] صبحگاه او نگاهی به یاران اندکش کرد و گفت: «سبحان الله؛ فأین الناس؟» گفتند: «ای پسر پیغمبر صلی الله علیه و آله مردم را در مسجد زندانی کردهاند».
او با حالت تأسف و ناراحتی گفت: «به خدا سوگند این برای آنان که با ما بیعت کردهاند، عذر نمیشود؛[۳۰] مگر چند نفر در مسجد محصورند، پس بقیه چرا به سوی ما خارج نمیشوند؟ به درستی که آنان اهل اهمال و نیرنگند».[۳۱]
آغاز قیام مسلحانه
خبر این شب و شعارهای زید و همراهان به یوسف بن عمر که در حیره بود، رسید. پس تصمیم گرفت که شخصاً به کوفه بیاید و برای سرکوبی نهضت بکوشد. او عدهای را برای آگاهی از اوضاع و نفرات زید به کوفه فرستاد. آنها بعد از اطلاع از وضعیت او به نزد یوسف برگشتند.[۳۲]
صبح چهارشنبه زید به دو نفر از شیعیان دستور داد تا به کوفه بروند و فریادشان را به شعار انقلاب بلند کنند؛ اما این دو در نزدیکی کوفه به گروهی از دشمنان برخوردند و به شهادت رسیدند.[۳۳] پس زید، سعید بن خیثم را که در داشتن صداییرسا معروف بود، برای این کار فرستاد و او این کار را انجام داد.[۳۴]
در روز چهارشنبه اول صفر سال صد و بیست یک (یا دو) هجری، جنگ آغاز شد.[۳۵] زید لشکر خود را به سوی شهر حرکت داد و آنان را به جنگ تحریض کرد. امویان نیز خود را برای دفاع آماده کردند، نخستین برخورد در اطراف کوفه در منطقه صیادین (صائدین) انجام شد که به پیروزی یاران زید انجامید.[۳۶] با پیشروی یاران زید جنگ به کوفه کشیده شد، زید و یارانش به سوی کُناسه حرکت کردند.[۳۷]
در این هنگام زید با دیدن یاران اندکش رو به نصر بن خزیمه کرده گفت: «آیا نگران نیستی که کوفیان مرا نیز بمانند، جدم حسین علیه السلام تنها بگذارند؟» نصر گفت: «خدا مرا فدایت کند، آن قدر در رکابت شمشیر میزنم تا جان دهم».[۳۸] سپس پیشنهاد میکند که جهت آزادی مردم در مسجد به سوی مسجد بروند، زید به همراه دو افسر رشید خود نصر بن خزیمه و معاویه بن اسحاق به همراه تنی چند از یاران خود تصمیم گرفتند، خود را به مسجد برسانند تا شاید بتوانند حلقه محاصره را شکسته، مردم گرفتار شده در مسجد را از محاصره امویان نجات دهند.[۳۹] زید و یارانش در راه به منزل انس بن عمرو رسیدند، زید ندا در داد: «ای انس خارج شو؛ جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل کان زهوقا»؛ اما او به سخنان زید توجهی نکرده، بیرون نیامد. زید گفت: «بر آنچه بر آن خلق شدهاید، بمانید که خدا شما را کفایت میکند».[۴۰]
زید و یارانش توانستند، خود را تا در مسجد برسانند آنان به دستور زید پرچمها و علمهای خود را به اهتزاز درآورده، داخل مسجد کردند تا مردم داخل مسجد پرچمها را ببینند.[۴۱] در این زمان نصر بن خزیمه فریاد زد: «ای اهل مسجد از خواری و ذلت به عزت درآیید، خارج شوید به سوی دین و دنیا چرا که اکنون نه دنیایی دارید و نه دینی».[۴۲]
اما کوفیان به این ندای او پاسخی ندادند و حرکتی از خود نشان ندادند، مأموران اموی نیز از بالای مسجد با پرتاب سنگ مانع پیشروی بیشتر زید و یارانش میشدند.[۴۳] در این زمان لشکر تازه نفس یوسف بن عمر از راه رسیدند و به سوی مسجد آمدند و با زید و یارانش به نبرد، پرداختند. جنگ شدیدی در اطراف مسجد و بازار درگرفت.[۴۴] زید و یارانش خود را به محلهی دیگر شهر (دارالرزق) رساندند،[۴۵] زید در آنجا نیروهای خود را سر و سامان داده، فرمان نبرد میداد.
نبرد در این منطقه نیز با پیروزی زید و یارانش همراه بود.[۴۶] بدین ترتیب اولین روز جنگ با موفقیت نسبی یاران زید به پایان رسید. شب هنگام یوسف بن عمر جلسه نظامی تشکیل داد و در آن شب تصمیم گرفتند، فردا با لشکری مجهز هر طور که شده به غائله خاتمه دهند.[۴۷] در دومین روز جنگ، نصر بن خزیمه بدست نایل بن فروه به شهادت رسید.[۴۸]
شهادت او در روحیه زید بسیار اثر گذاشت و او را به شدت متأثر کرد.[۴۹] نبرد سخت زید و یارانش در صبح این روز نیز با پیروزی زید و یارانش تمام شد.[۵۰] یوسف بن عمر لشکری دیگر تهیه دید تا به یاران زید حملهور شود؛ اما زید و یارانش با درهم شکستن سپاهش آنان را تا منطقه «شورهزار» تعقیب کردند.[۵۱] سپس از آنجا به محله «بنیسلیم»[۵۲] و از آنجا تا «راهبند» در پی امویان رفته[۵۳] در منطقه «بارق و رؤاس» بر آنها حمله برده بر آنان غلبه یافتند.[۵۴] عمال اموی چون دیدند که سواران و پیادگان آنها را یارای نبرد با سواران و پیادگان زید و یارانش نیست، از یوسف بن عمر تقاضای تیرانداز کردند.[۵۵]
با اعزام گروههای تیرانداز به صحنه جنگ و آغاز تیراندازی کار بر زید و یارانش دشوار گردید، در این روز معاویه بن اسحاق فرمانده دیگر زید نیز به شهادت رسید.[۵۶] و او را غرق در اندوه کرد. غروب این روز زید نیز بر اثر اصابت تیری که به پیشانی او اصابت کرد، به شدت مجروح گردید.[۵۷]
شهادت زید
یارانش او را به منزل یکی از اصحابش به نام حران بن ابیکریمه برده،[۵۸] برای معالجهاش طبیب آوردند؛ اما متأسفانه تلاش طبیب برای مداوای زید ثمری نداشت و او پس از بیرون کشیده شدن تیر از پیشانیاش،[۵۹] در روز جمعه سوم صفر سال صد و بیست و یک هجری،[۶۰] در سن چهل و دو[۶۱] یا چهل و شش سالگی به شهادت رسید.[۶۲]
یاران زید پس از مشورت با یکدیگر تصمیم گرفتند، برای اینکه جسدش بدست مأموران اموی نیفتند او را تا «عباسیه» ببرند و در آنجا دفن کنند.[۶۳] آنها کنار جوی آبی فرود آمدند و پس از انحراف آب نهر از مسیرش جسد زید را در بستر نهر دفن کردند، سپس آب را در مسیر خود جاری ساختند تا دشمن متوجه بدن نگردد؛[۶۴] اما غلامی سندی که همراه آنان بود، حکم بن صلت را از موضوع باخبر کرده، آنان را به محل قبر راهنمایی کرد.[۶۵] امویان جسد را بیرون کشیده سرش را بریدند و نزد یوسف بن عمر فرستادند، سپس به دستور یوسف بن عمر بدن زید و تنی چند از یارانش را در محله کناسه به دار زدند.[۶۶] سر زید را هم برای هشام فرستادند، آن سر بر دروازه شام آویخته[۶۷] و بعد از آن به مدینه فرستاده شد[۶۸] و یک شبانه روز سر زید را نزدیک قبر مقدس پیامبر صلی الله علیه و آله نصب کردند.[۶۹] بر اثر اعتراض مردم والی مدینه سر را به مصر فرستاد تا در مسجد جامع مصر نصب شود؛ اما مردم مصر آن سر را شبانه دزدیدند و با احترام دفن کردند.[۷۰]
بدن زید چهار سال بر سر دار ماند[۷۱] تا اینکه هشام درگذشت و ولید بن عبدالملک به حکومت رسید، به دستور او بدن مطهر زید را پایین کشیده آتش زدند و خاکسترش را در فرات ریختند.[۷۲]
نتایج قیام
قیام زید و بعد از او قیام یحیی بن زید، مقدمات سقوط حکومت بنیامیه را بیش از پیش فراهم آوردند. یعقوبی در این باره مینویسد: «چون زید به شهادت رسید و کار او به هر صورتی که بود، به انجام رسید. شیعیان خراسان به جنبش درآمدند و این حرکت روز به روز آشکارتر و سریعتر شد و دوستان و شیعیانشان بسیار شدند. آنان مرتب جنایات و بدکرداری بنیامیه را برای مردم متذکر میشدند و ظلم و ستمهایی را که نسبت به خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله روا میداشتند، باز میگفتند. دیگر جایی نبود که از جنایات بنیامیه بیخبر باشند؛ مگر آنکه این خبر در آن آشکار گشت...».[۷۳] شیعیان و انقلابیون پس از شهادت زید و یحیی شدیداً بر ضد دستگاه اموی دست به کار شدند تا اینکه سرانجام موفق شدند، موجبات تشکیل دولت عباسیان را فراهم آورند.
خبر شکست ظاهری قیام زید و فاجعه جانگداز وی و یاران فداکارش در تمام بلاد اسلامی آن روز موجب تأثر عمیق مسلمانان آگاه و بیدار شد. در تمام محافل اسلامی آن روز، بحث از نهضت و شهادت زید بود و در اقصی نقاط اسلامی از کوفه و مدینه گرفته تا ری و خراسان و... عکسالعمل تندی به همراه داشت؛ ملت اسلام شهادت زید و از دست دادن قهرمان فداکار و بافضیلتی چون او را فاجعهای بزرگ و ثلمهای جبران ناپذیر در عالم اسلامی میدانستند. خبر شهادت زید و یاران او در مدینه اثری عمیق و ناگوار داشت و پیش از همه، امام صادق علیه السلام را از این واقعه متأثر نمود.[۷۴]
پس از شهادت زید، امویان و طرفدارانشان که از پیآمد آن قیام بیمناک شده بودند، میکوشیدند تا قیامش را وارونه جلوه دهند و از نشر اخبار صحیح درباره این قیام جلوگیری کنند. آنان جعالان و کذابان و قلم به مزدان را به جعل اخبار نادرست واداشتند تا بدین طریق از قداست و اهمیت این قیام بکاهند. البته برخی قراء و فقهای ایشان نیز در این جنایت هولانگیز آنها را یاری دادهاند.[۷۵]
فضل بن شاذان در کتاب الایضاح در این باره مینویسد: «حسین بن علی علیه السلام بر بنیامیه خروج کرد و زید بن علی علیه السلام پس از او، سپس بر قتل آن دو اجماع کردند و در این زمان قراء و فقهای ایشان (بنیامیه) یا قاتل بودند یا ترک نصرت کننده و یا راضی به لعن علی علیه السلام و برائت از او و یا در آن باب مداهن و ظاهر سازند».[۷۶]
به هر حال قیام زید و بعد از او قیام یحیی بن زید، مقدمات سقوط حکومت بنیامیه را بیش از پیش فراهم آوردند. یعقوبی در این باره مینویسد: «چون زید به شهادت رسید و کار او به هر صورتی که بود، به انجام رسید. شیعیان خراسان به جنبش درآمدند و این حرکت روز به روز آشکارتر و سریعتر شد و دوستان و شیعیانشان بسیار شدند، آنان مرتب جنایات و بدکرداری بنیامیه را برای مردم متذکر میشدند و ظلم و ستمهایی را که نسبت به خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله روا میداشتند، باز میگفتند دیگر جایی نبود که از جنایات بنیامیه بیخبر باشند؛ مگر آنکه این خبر در آن آشکار گشت...».[۷۷]
شیعیان و انقلابیون پس از شهادت زید و یحیی شدیداً بر ضد دستگاه اموی دست به کار شدند تا اینکه سرانجام موفق شدند، موجبات تشکیل دولت عباسیان را فراهم آورند.
پانویس
- ↑ طبری، محمد بن جریر؛ تاریخ الطبری، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، 1967، ج7، ص166-168 و اصفهانی، ابوالفرج؛ مقاتل الطالبیین، تحقیق احمد صقر، بیروت، دارالمعرفه، بیتا، ص131.
- ↑ تاریخ الطبری، پیشین، ص167 و مسکویه، ابوعلی؛ تجارب الامم، تحقیق ابوالقاسم امامی، تهران، سروش، چاپ دوم، 1379ش، ج3، ص135-136 و بلاذری، احمد بن یحیی؛ انساب الاشراف، تحقیق محمدباقر محمودی، بیروت، دارالتعارف، چاپ اول، 1977، ج3، ص240-241.
- ↑ تاریخ الطبری، پیشین، ص169-172 و تجارب الامم، پیشین، ص136.
- ↑ در این ایام یوسف بن عمر ثقفی در حیره بسر میبرد و مردی به نام حکم بن صلت جانشین وی در کوفه بود.
- ↑ تاریخ الطبری، پیشین، ص167.
- ↑ تاریخ الطبری، پیشین، ص166 و مقاتل الطالبیین، پیشین، ص131.
- ↑ همان.
- ↑ تاریخ الطبری، پیشین، ص167.
- ↑ تجارب الامم، پیشین، ص137.
- ↑ تاریخ الطبری، پیشین، ص172 والفتوح، پیشین، ابن اعثم کوفی؛ الفتوح، تحقیق علی شیری، بیروت، دارالأضواء، چاپ اول، 1991، ج8، ص288 و ابن اثیر، علی بن ابی الکرم؛ الکامل فی التاریخ، بیروت، دارصادر - داربیروت، 1965، ج5، ص233 و تجارب الامم، پیشین، ص137.
- ↑ انساب الاشراف، پیشین، ج3، ص237-238 و تاریخ الطبری، پیشین، ص172-173 و الکامل فی التاریخ، پیشین، ص234.
- ↑ الفتوح، پیشین، ص290 و مقاتل الطالبیین، پیشین، ص132 و الکامل فی التاریخ، پیشین، ص234.
- ↑ همان.
- ↑ مقاتل الطالبیین، پیشین، ص132 و تجارب الامم، پیشین، ص137 و انساب الاشراف، پیشین، ص237.
- ↑ مقاتل الطالبیین، پیشین، ص141 و انساب الاشراف، پیشین، ص239 و حنبلی، ابن عماد؛ شذرات الذهب، تحقیق الأرناؤوط، دمشق - بیروت، دارابن کثیر، چاپ اول، 1986، ج2، ص92.
- ↑ مقاتل الطالبیین، پیشین، ص133.
- ↑ همان و تاریخ الطبری، پیشین، ص173.
- ↑ الفتوح، پیشین، ص287 و مقاتل الطالبیین، پیشین، ص132 و الکامل فی التاریخ، پیشین، ص242 و تاریخ الطبری، پیشین، ص180.
- ↑ تاریخ الطبری، پیشین، ص180.
- ↑ همان.
- ↑ تاریخ الطبری، پیشین، ص180 و مقاتل الطالبیین، پیشین، ص132 و الکامل فی التاریخ، پیشین، ص242.
- ↑ تاریخ الطبری، پیشین، ص181 والفتوح، پیشین، ص289 و مقاتل الطالبیین، پیشین، ص132.
- ↑ تاریخ الطبری، پیشین، ص181.
- ↑ تاریخ الطبری، پیشین، ص181 و تجارب الامم، پیشین، ص142 والفتوح، پیشین، ص289 و الکامل فی التاریخ، پیشین، ص243 و مقاتل الطالبیین، پیشین، ص132.
- ↑ تاریخ الطبری، پیشین، ص181 و تجارب الامم، ص142 و مقاتل الطالبیین، پیشین، ص132.
- ↑ تاریخ الطبری، پیشین، ص182 و تجارب الامم، پیشین، ص142 و الفتوح، پیشین، ص290.
- ↑ تاریخ الطبری، پیشین، ص182 و تجارب الامم، پیشین، ص142 و الکامل فی التاریخ، پیشین، ص243 و مقاتل الطالبیین، پیشین، ص133.
- ↑ الفتوح، پیشین، ص290 و انساب الاشراف، پیشین، ص244 و مقاتل الطالبیین، پیشین، ص134.
- ↑ انساب الاشراف، پیشین، ص244.
- ↑ تاریخ الطبری، پیشین، ص132 و تجارب الامم، پیشین، ص143 و الکامل فی التاریخ، پیشین، ص244.
- ↑ الفتوح، پیشین، ص290.
- ↑ تاریخ الطبری، پیشین، ص182 و تجارب الامم، پیشین، ص143 و الکامل فی التاریخ، پیشین، ص243.
- ↑ تاریخ الطبری، پیشین، ص182 و تجارب الامم، پیشین، ص142 و الکامل فی التاریخ، پیشین، ص243.
- ↑ مقاتل الطالبیین، پیشین، ص133.
- ↑ تجارب الامم، پیشین، ص142.
- ↑ تجارب الامم، پیشین، ص243 و الکامل فی التاریخ، پیشین، ص 244 و مقاتل الطالبیین، پیشین، ص134.
- ↑ تجارب الامم، پیشین، ص144 و الکامل فی التاریخ، پیشین، ص244 و مقاتل الطالبیین، پیشین، ص134.
- ↑ تاریخ الطبری، پیشین، ص184 و تجارب الامم، پیشین، ص144 و الکامل فی التاریخ، پیشین، ص 244-245 و مقاتل الطالبیین، پیشین، ص135.
- ↑ همان.
- ↑ انساب الاشراف، پیشین، ج3، ص246 و تاریخ الطبری، پیشین، ص183 و تجارب الامم، پیشین، ص143-144 والکامل فی التاریخ، پیشین، ص244.
- ↑ تاریخ الطبری، پیشین، ص184 و مقاتل الطالبیین، پیشین، ص135.
- ↑ تاریخ الطبری، پیشین، ص184 و الفتوح، پیشین، ص291 و الکامل فی التاریخ، پیشین، ص245 و ابن کثیر، ابوالفداء اسماعیل بن عمر؛ البدایه والنهایه، بیروت، دارالفکر، 1986، ج9، ص330.
- ↑ تاریخ الطبری، پیشین، ص184 و تجارب الامم، پیشین، ص145 و الکامل فی التاریخ، پیشین، ص245 و مقاتل الطالبیین، پیشین، ص135.
- ↑ تاریخ الطبری، پیشین، ص184 و مقاتل الطالبیین، پیشین، ص135.
- ↑ همان و تجارب الامم، پیشین، ص145.
- ↑ تاریخ الطبری، پیشین، ص185 و تجارب الامم، پیشین، ص145 و مقاتل الطالبیین، پیشین، ص135.
- ↑ تاریخ الطبری، پیشین، ص185 و مقاتل الطالبیین، پیشین، ص135.
- ↑ تاریخ الطبری، پیشین، ص185 و تجارب الامم، پیشین، ص146 والفتوح، پیشین، ص291 والکامل فی التاریخ، پیشین، ص245 و مقاتل الطالبیین، پیشین، ص136.
- ↑ مقاتل الطالبیین، پیشین، ص136.
- ↑ الکامل فی التاریخ، پیشین، ص135.
- ↑ تاریخ الطبری، پیشین، ص185.
- ↑ تاریخ الطبری، پیشین، ص185 و تجارب الامم، پیشین، ص146 و مقاتل الطالبیین، پیشین، ص136.
- ↑ تاریخ الطبری، پیشین، ص185.
- ↑ تاریخ الطبری، پیشین، ص185 و تجارب الامم، پیشین، ص146 و مقاتل الطالبیین، پیشین، ص136.
- ↑ تاریخ الطبری، پیشین، ص185-186 و تجارب الامم، پیشین، ص146 و مقاتل الطالبیین، پیشین، ص137.
- ↑ تاریخ الطبری، پیشین، ص186 و تجارب الامم، پیشین، ص146 والفتوح، پیشین، ص292.
- ↑ تاریخ الطبری، پیشین، ص186 و تجارب الامم، پیشین، ص146 و مقاتل الطالبیین، پیشین، ص137.
- ↑ مقاتل الطالبیین، پیشین، ص137 و تاریخ الطبری، پیشین، ص186.
- ↑ انساب والاشراف، پیشین، ص251 و مقاتل الطالبیین، پیشین، ص137 و تاریخ الطبری، پیشین، ص186.
- ↑ مقاتل الطالبیین، پیشین، ص139.
- ↑ ابن سعد؛ الطبقات الکبری، تحقیق محمد بن صامل السلمی، طائف، مکتبة الصدیق، چاپ اول، 1993، ج5، ص251 و شیخ مفید؛ الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، قم، کنگره شیخ مفید، 1413، ج2، ص174 و مقاتل الطالبیین، پیشین، ص127.
- ↑ محلی، حمید بن احمد؛ الحدائق الوردیة فی مناقب الأئمة الزیدیه، مکتبة بدر، صنعاء، چاپ اول، 1423 و زید بن علی؛ مسند امام زید علیه السلام، بیروت، دارمکتبة الحیاة، ص10.
- ↑ تاریخ الطبری، پیشین، ص186 و تجارب الامم، پیشین، ص147 و مقاتل الطالبیین، پیشین، ص137.
- ↑ همان.
- ↑ انساب الاشراف، پیشین، ص250 و تاریخ الطبری، پیشین، ص187.
- ↑ تجارب الامم، پیشین، ص147 و الکامل فی التاریخ، پیشین، ص246 و مقاتل الطالبیین، پیشین، ص138.
- ↑ تجارب الامم، پیشین، ص147 و الکامل فی التاریخ، پیشین، ص246.
- ↑ همان.
- ↑ ابنعنبه؛ عمدة الطالب، تحقیق و تصحیح محمدحسن آل الطالقانی، چاپ دوم، 1961، نجف، منشورات حیدریه، ص258.
- ↑ زرکلی، خیرالدین؛ الاعلام، بیروت، دارالعلم للملایین، چاپ هشتم، 1986، ج3، ص59.
- ↑ ابن عساکر؛ تاریخ مدینه دمشق، بیروت، دارالفکر، 1415، ج19، ص479 والبدایه والنهایه، پیشین، ص331 و ذهبی، شمس الدین محمد؛ تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر والأعلام، تحقیق عمر عبدالسلام تدمری، بیروت، دارالکتاب العربی، چاپ دوم، 1993، ج8، ص106.
- ↑ تاریخ الطبری، پیشین، ص189 والکامل فی التاریخ، پیشین، ص246 و مقاتل الطالبیین، پیشین، ص139.
- ↑ تاریخ الیعقوبی، پیشین، ج2، ص326.
- ↑ الارشاد، پیشین، ص173 و اعلام الوری، پیشین، ج1، ص495.
- ↑ کریمان، حسین؛ سیره و قیام زید بن علی علیه السلام، تهران، علمی - فرهنگی، 1364، ص163.
- ↑ ازدی، فضل بن شاذان؛ الایضاح، تحقیق سید جلال الدین حسینی ارموی، بیجا، بیتا، ص53.
- ↑ تاریخ الیعقوبی، پیشین، ج2، ص326.
منابع
قیام زید بن علی، سید علی اکبر حسینی، سایت پژوهه، بازیابی: 18 بهمن 1391.