الواح موسی علیه السلام
صفحههایی حاوی دستوراتی از سوی خداوند به حضرت موسی علیه السلام
محتویات
واژه شناسی الواح
الواح جمع «لوح» از «لاحَ یَلوُحُ» به معنای ظاهرشدن و درخشیدن است و چون با نوشتن بر روی یک صفحه مطالب آشکار و روشن میگردد، به هر چیز پهن مانند سنگ، چوب، استخوان، پوست و فلز که بر آن چیزی مینگارند، لوح گویند.[۱]
این واژه در قرآن به دو معنای متمایز بکار رفته است: در آیه 13 سوره قمر/54 به الواح و تختههای کشتی حضرت نوح علیه السلام(=> کشتی) و در آیات 145، 150 و 154 سوره اعراف/7 به الواح نازل شده بر حضرت موسی علیه السلام اطلاق شده و در آیه 22 سوره بروج/85 به معنای «لوح محفوظ» آمده است. در زبانهای خویشاوندِ عبری، آرامی و سریانی نیز این واژه همان دو معنا را دارد.[۲]
جریان الواح موسی علیه السلام
هنگامی که خداوند حضرت موسی علیه السلام را به میعادگاه خود فراخواند با برگزیدن وی به پیامبری، مجموعهای از دستورات خویش را در الواحی برای او فرستاد تا قوم خود را به عمل به فرمانهای خداوند و محتوای آنها فراخواند: «قالَ یموسی اِنّی اصطَفَیتُکَ عَلَیالنّاسِ بِرِسلتی وبِکَلمی فَخُذ ما ءاتَیتُکَ و کُن مِنَ الشّکِرین». (سوره اعراف/7، 144)
در کتاب مقدس نیز آمده است که خداوند از حضرت موسی علیه السلام خواست تا بر کوه بالا رفته، قوانین و دستوراتی را که بر لوحهای سنگی نوشته شده، فراگرفته و آنها را به بنیاسرائیل بیاموزد. موسی نیز به همراه یوشع به سوی کوه حرکت کرده به بزرگان قوم خود فرمان داد همانجا منتظر او بوده و در مشکلات با هارون مشورت کنند.[۳]
درباره ویژگی ها، شمار و جنس الواح و زمان و مکان اعطای آن به موسی علیه السلام در قرآن چیزی نیامده است؛ ولی مفسران شمار آنها را دو، 7 یا 10[۴] و جنس آنها را از زمرّد سبز، زبرجد، یاقوت سرخ یا سنگی سخت ذکر کردهاند.[۵] در برخی از روایات نیز به نقل از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله جنس الواح از درخت سدر بهشت دانسته شده است.[۶]
بیشتر مفسران محتوای الواح را به زبان عبری دانسته[۷] و گفتهاند: خداوند آن را روز عید قربان به وسیله جبرئیل در میقات بر حضرت موسی علیه السلام فروفرستاد.[۸]
روایات فراوانی نیز به بیان جنس، شمارگان، درازا و پهنا، کیفیت کتابت و ویژگیهای دیگر الواح پرداخته است که بیشتر آنها اعتبار چندانی ندارد.[۹]
الواح و تورات
از آیات قرآن چنین برمیآید که خداوند نوشتههایی را به عنوان الواح برای حضرت موسی علیه السلام فرستاد؛ ولی مفسران درباره این که آیا این الواح همان تورات مشهور است یا غیر آن اختلاف نظر دارند؛ بیشتر مفسران بر این باورند که الواح همان تورات است.[۱۰] گروهی دیگر ارسال الواح را پیش از نزول تورات میدانند.[۱۱] برخی دیگر نیز تورات را بخشی از الواح دانستهاند.[۱۲]
محتوای الواح
محتوای الواح پند و اندرز و بیان همه امور معرفی شده است: «و کَتَبنا لَهُ فِی الاَلواحِ مِن کُلِّ شَیء مَوعِظَةً و تَفصیلاً لِکُلِّ شَیء...». (سوره اعراف/7، 145) مفسران درباره نسبت کتابت به خداوند در این آیه گفتهاند: این نسبت یا بدین جهت است که کتابت به صورت نقش در الواح به قدرت خداوند بوده است.[۱۳]
یا این که این کار به امر و وحی خدا صورت گرفته و کاتب آن فرشتهای بوده است.[۱۴]
در کتاب مقدس نیز آمده است: هنگامی که خدا در کوه سینا گفتگوی خود را با موسی به پایان رسانید آن دو لوح سنگی را که با انگشت خود ده فرمان بر روی آنها نوشته بود، به موسی داد.[۱۵]؛ ولی به نظر میرسد نسبت «کتابت» در این آیه به خداوند، مانند دیگر مواردی که در قرآن خداوند کارها را به خود نسبت میدهد به معنای وقوع این کار به امر الهی است.
اما در تفسیر «...مِن کُلِّ شَیء مَوعِظَةً و تَفصیلاً لِکُلِّ شَیء...» برخی از مفسران به بیان مصادیق «کُلِّ شَیء» پرداخته و آن را شامل دستوراتی مانند شرک نورزیدن به خداوند، خودداری از سوگند دروغ و بزرگداشت والدین، میدانند.[۱۶]
گروهی دیگر گفتهاند: «مِن کُلِّ شَیء» عبارت از هر چیز مورد نیاز در امر دین موسی و «مَوعِظَة و تَفصیلاً لِکُلِّ شَیء» تفسیر «کُلِّ شَیء» است؛ یعنی خداوند همه اوامر و نواهی، حلالها و حرامها، عبرتها و اخبار و جز آنها را برای موسی فرستاده است؛[۱۷] اما ظاهراً خداوند محتویات الواح را در دو بخش تنظیم کرده است:
بخشی پند و اندرز: «موعظة...» و بخشی دیگر تفصیل هر آنچه دانستن آن لازم است: «... و تَفصیلاً لِکُلِّ شَیء...» زیرا کلمه «مِن» در تعبیر «مِن کُلّ شَیء» با توجه به سیاق جمله تبعیض را میرساند و واژه «مَوعِظَةً» بیان «کُلِّ شَیء» بوده و جمله «و تَفصیلاً لِکُلِّ شَیء» عطف بر آن است و بکارگیری «تَفصیلاً» به صورت نکره، برای افاده ابهام و تبعیض است چون نه موسی، خاتم انبیا و نه آیینش، آخرین و کاملترین آیین بوده و مسلماً در آن هنگام به مقدار نیاز و استعداد مردم احکام الهی نازل شده است، از این رو میتوان معنای آیه را چنین دانست که ما برای حضرت موسی علیه السلام در الواح گزیدهای از هر چیز نگاشتیم؛ یعنی برای او مقداری موعظه و مقداری لازم از هر مطلب اعتقادی و عملی فروفرستادیم، پس اگر مراد از الواح، تورات باشد آیه به خوبی بر نقص و ناکافی بودن این کتاب نسبت به معارف و شرایع مورد نیاز بشر، دلالت دارد.[۱۸]
و به همین سبب خداوند در آیهای دیگر، قرآن را مهیمن و کامل کننده تورات و انجیل دانسته است: «و اَنزَلنا اِلَیکَ الکِتبَ بِالحَقِّ مُصَدِّقًا لِما بَینَ یَدَیهِ مِنَ الکِتبِ و مُهَیمِنًا عَلَیهِ...». (سوره مائده/5، 48)
برخی از روایات نیز در ذیل این آیه گفتهاند: خداوند همه چیز را برای موسی ننوشت. درباره حضرت عیسی علیه السلام نیز میفرماید: «ولَمّا جاءَ عیسی بِالبَیِّنتِ قالَ قَد جِئتُکُم بِالحِکمَةِ ولاُِبَیِّنَ لَکُم بَعضَ الَّذی تَختَلِفونَ فیهِ...» (سوره زخرف/43، 63)، از این آیه برمیآید که شریعت عیسی نسبت به آیین موسی نقش مکمل داشته یا به عبارت دقیقتر پارهای از عقاید و احکام دینی مورد اختلاف یهود را اصلاح و تصحیح کرده است، در حالی که در مورد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله میفرماید: «...و جِئنا بِکَ شَهیدًا عَلی هؤُلاءِ و نَزَّلنا عَلَیکَ الکِتبَ تِبینًا لِکُلِّ شَیء وهُدًی و رَحمَةً و بُشری لِلمُسلِمین» (سوره نحل/ 16، 89)، از این آیه میتوان برداشت کرد که قرآن به شکل کاملتر و جامعتری نسبت به تورات و انجیل به بیان عقاید، احکام و ارزشهای اخلاقی مورد نیاز برای سعادت انسان در دنیا و آخرت پرداخته است، از این رو آیات یاد شده میتواند دلیل برتری شریعت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بر آیین موسی و عیسی علیهماالسلام باشد.[۱۹]
وظیفه موسی علیه السلام درباره الواح
چون الواح دستورات الهی به موسی علیه السلام و قوم او را دربرداشته، خداوند از وی خواست تا آنها را با قوت و جدیت تمام برگرفته و به قوم خود فرمان دهد تا از میان آنها بهترین را برگزینند: «...فَخُذها بِقُوَّة و أمُر قَومَکَ یَأخُذوا بِاَحسَنِها...» (سوره اعراف/7، 145)
برخی مفسران ذیل این آیه گفتهاند: محکم گرفتن کنایه از این است که آن را شوخی و بیاهمیت نشمارند؛ بلکه آن را جدّی گرفته، با احتیاط به آن عمل کنند زیرا اگر کسی امری را جدّی بداند قهراً همه نیروی خود را در نگهداری آن بکار میگیرد.[۲۰]
گروهی دیگر گفتهاند: چون این الواح دربرگیرنده احکام و دستورات جدیدی، برخلاف احکام رایج نزد فرعونیان و قوم بتپرست بوده خداوند به حضرت موسی علیه السلام فرمود: تا در فراگیری آن عزمی قوی و ارادهای استوار داشته باشد.[۲۱] امّا درباره جمله «وأمُر قَومَکَ یَأخُذوا بِاَحسَنِها» طبرسی و برخی دیگر از مفسران معتقدند مراد از «أحسنها» واجبات و مستحبات است، زیرا این دو از مباحات بهتر است.[۲۲]
مفسرانی دیگر بدین معنا گرفتهاند که ناسخها را فراگرفته و منسوخها را رها کنید.[۲۳] گروهی نیز بر این باورند که کلمه افعل تفضیل در اینجا به معنای صفت مشبهه، یعنی «احسن» به معنای «حَسَن» بوده و به نیکی و حُسن همه دستورات آن، اشاره دارد.[۲۴]
احتمال دیگر این که در میان دستورات، اموری مانند قصاص، مباح و اموری دیگر مانند عفو و گذشت از آن بهتر معرفی شده باشد و قوم موسی علیه السلام به عمل به آنچه بهتر است، دعوت شده باشند.[۲۵]
علامه طباطبایی رحمه الله گرفتن أحسن را کنایه از حسن ملازمت در آن امور دانسته و در بیان وجه این کنایه میگوید: اگر کسی همواره در کارهایش در پی خوبی باشد، طبعاً از خوب و بد هر چیز و هر عمل، خوب آن را برمیگزیند و همچنین غریزه زیباپسند انسان او را وامیدارد تا از میان خوبها، خوبتر را برگزیند. بنابراین معنای جمله این است که به قوم خود فرمان ده تا از گناهان دوری کرده، حسناتی را که خداوند به سوی آن راهنمایی میکند، ملازمت کنند.[۲۶]
خداوند در پایان آیه وعده میدهد که بزودی جایگاه فاسقان را به موسی و قومش نشان خواهد داد: «...سَاُوریکُم دارَالفسِقین» طوسی و طبرسی به نقل از مجاهد و جبائی مراد از «دارَالفسِقین» را جهنم دانسته و معتقدند که این آیه تهدیدی است برای کسانی که با نپذیرفتن سخن موسی و عمل نکردن به دستورات الواح با فرمان خداوند مخالفت کردند.[۲۷]
برخی دیگر آن را به خانههای فرعون و فرعونیان در مصر یا خانههای عاد و ثمود یا عمالقه در شام تفسیر میکنند که برای عبرت قوم موسی نمایان خواهد شد.[۲۸] عدهای دیگر از مفسران در تفسیر آیه گفتهاند که بزودی حکومت و قدرت بدست گروهی فاسق افتاده، بر شما حکومت خواهند کرد.[۲۹]
افکندن الواح
قوم موسی پس از رفتن وی به میقات، با حیلههای «سامری» از زیورهای خود، مجسمهای به شکل گوساله ساخته و به پرستش آن پرداختند. هنگامی که حضرت موسی علیه السلام از نافرمانی و سرپیچی قومش آگاه شد، به سوی آنان بازگشت و با توبیخ و مذمت آنها از شدّت خشم الواح را افکند، موی سر برادرش هارون را گرفت به سوی خود کشید: «ولَمّا رَجَعَ موسی اِلی قَومِهِ غَضبنَ اَسِفًا قالَ بِئسَما خَلَفتُمونی مِن بَعدی اَعَجِلتُم اَمرَ رَبِّکُم واَلقَی الاَلواحَ واَخَذَ بِرَأسِ اَخیهِ یَجُرُّهُ اِلَیهِ...». (سوره اعراف/7، 150)
از ابن عباس نیز روایت شده که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: خداوند حضرت موسی علیه السلام را رحمت کند. شنیدن، چگونه مانند دیدن است؟ هنگامی که موسی از خداوند شنید که قومش در غیاب او فریب خوردهاند، الواح را از روی خشم بر زمین نکوبید؛ ولی هنگامی که به سوی آنان بازگشت و انحرافشان را به چشم خود دید، با شدت خشم الواح را بر زمین زد.[۳۰]
برخی از مفسران گفتهاند: چون موسی علیه السلام فضایل بیشمار امّت محمد صلی الله علیه و آله را از خداوند شنید الواح را افکند و از خدا خواست تا او را از آن امت قرار دهد.[۳۱] ولی این تفسیر با ظاهر آیه هیچگونه سازگاری ندارد.
گروهی شبهه منافات افکندن الواح و کشیدن موی سر برادر با عصمت را چنین پاسخ دادهاند:[۳۲] ادلّه عصمت این قبیل اشتباهات را که ریشه در اختلاف در سلیقه دارد نفی نمیکند زیرا اینگونه امور به حکم خدا مربوط نبوده بلکه با امور زندگی ارتباط دارد، از این رو مفسران برای این برخورد موسی احتمالات ذیل را بیان کردهاند: ممکن است این کار موسی برای فهماندن عظمت خطا و انحراف قومش باشد تا بار دیگر تکرار نشود یا این که هارون را به سوی خود کشیده تا حال قومش را آهسته از وی بپرسد، از این رو وقتی هارون ماجرا را برای او بازگو کرد، عذر وی را پذیرفت و برایش دعا کرد: (سوره اعراف/7، 151)
هنگامی که آتش خشم موسی علیه السلام فرونشست الواحی را که نوشتههای آن برای خداترسان مایه هدایت و رحمت بود برگرفت: «ولَمّا سَکَتَ عَن مُوسَی الغَضَبُ اَخَذَ الاَلواحَ و فی نُسخَتِها هُدًی و رَحمَةٌ لِلَّذینَ هُم لِرَبِّهِم یَرهَبون»؛ (سوره اعراف/7، 154)
برخی علت فرونشستن خشم موسی علیه السلام را توبه قومش و برخی دیگر اعتذار هارون میدانند.[۳۳]
همچنین درباره «فی نُسخَتِها» گروهی از مفسران «نسخ» را به معنای «نقل» گرفته و بر این باورند که چون موسی علیه السلام از سر خشم الواح را افکند 6 جزء از آن شکسته و تنها یک جزء باقی ماند و «وَ فی نُسخَتِها» یعنی آنچه که از آن یک جزء نقل شده است؛[۳۴] ولی به نظر میرسد در این آیه «نسخه» از «نسخ» به معنای نوشتن و نسخه به معنای نوشته است، همانگونه که «خطبه» به معنای «خطاب» است، بنابراین «وَ فی نُسخَتِها» یعنی در نوشتههای آن الواح برای خداترسان هدایت و رحمت است.[۳۵]
الواح و تابوت
پس از موسی علیه السلام گروهی از بنیاسرائیل از پیامبر خود خواستند تا پادشاهی برای آنان نصب کند تا به فرماندهی وی در راه خدا کارزار کنند. پیامبرشان «طالوت» را به فرماندهی آنان برگزید و گفت: نشانه سلطنت وی این است که «تابوت» را به شما بازمیگرداند تا مایه آرامشتان شود:[۳۶] «و قالَ لَهُم نَبِیُّهُم اِنَّ ءایَةَ مُلکِهِ اَن یَأتِیَکُمُ التّابوتُ فیهِ سَکِینَةٌ مِن رَبِّکُم و بَقِیَّةٌ مِمّا تَرَکَ ءالُ موسی و ءالُ هرونَ تَحمِلُهُ المَلئِکَةُ اِنَّ فی ذلِکَ لاَیَةً لَکُم اِن کُنتُم مُؤمِنین». (سوره بقره/2، 248)
«تابوت» صندوقی است چوبی که در آن چیزی مینهند.[۳۷] و مراد از آن در آیه تابوت بنیاسرائیل است که موسی علیه السلام در واپسین روزهای عمر خود الواح، زره و برخی چیزهای دیگر را در آن نهاد و به جانشین خویش، یوشع بن نون سپرد و از آن پس اهمیت این صندوق در میان بنیاسرائیل بیشتر شد و در همه جنگها برای آرامش آن را به همراه خود برده و بر دشمن پیروز میشدند.[۳۸](=>تابوت بنیاسرائیل)
همچنین در تفسیر «بَقِیَّةٌ مِمّا تَرَکَ ءالُ موسی وءالُ هرونَ» از ابنعباس، قتاده، عکرمه و برخی دیگر نقل شده که مراد از آن خردههای الواح موسی و عصا و لباس اوست که در تابوت نهاده بودند.[۳۹]
سرنوشت الواح
درباره سرنوشت الواح موسی علیه السلام مانند بسیاری از پدیدههای تاریخی دیگر نمیتوان به نظری قطعی دست یافت؛ ولی با تمسّک به روایاتی که بسیاری از آنها خالی از ضعف نیست گروهی برآناند که این الواح در یکی از کوههای یمن دفن شده[۴۰] یا در زمان موسی علیه السلام سنگی آنها را در خود فروبرده و هماکنون نیز در دل آن سنگ نگهداری میشود.[۴۱]
برخی دیگر گفتهاند: پس از شکستن الواح هنگامی که خشم موسی فرونشست، خردههای آنها را جمع کرد و در تابوت نهاد و این تابوت همچنان در میان بنیاسرائیل بود، تا آنکه آن را خوار و بیارزش شمردند و خداوند به سبب این بیحرمتی آن تابوت را از آنان گرفت.[۴۲] همچنین از امام صادق علیه السلام روایت شده که ما اهل بیت علیهم السلام وارث الواح موسی هستیم.[۴۳]
پانویس
- ↑ تاجالعروس، ج 4، ص195؛ لسان العرب، ج12، ص353؛ التحقیق، ج10، ص251-252، «لوح».
- ↑ واژههای دخیل، ص366-367، «لوح».
- ↑ کتاب مقدس، خروج24: 12-15.
- ↑ مجمعالبیان، ج4، ص733؛ التفسیر الکبیر، ج14، ص236؛ تفسیرالمنار، ج9، ص190.
- ↑ تفسیر قمی، ج2، ص28؛ جامعالبیان، مج6، ج9، ص89؛ مجمعالبیان، ج4، ص733.
- ↑ الدرالمنثور، ج3، ص548؛ المیزان، ج8، ص261.
- ↑ التبیان، ج4، ص539؛ نورالثقلین، ج2، ص75.
- ↑ التفسیرالکبیر، ج14، ص236؛ البحرالمحیط، ج5، ص169.
- ↑ تفسیرالمنار، ج9، ص190.
- ↑ التبیان، ج4، ص539؛ الکشاف، ج2، ص158؛ مجمعالبیان، ج4، ص733.
- ↑ تفسیر ابنکثیر، ج2، ص256.
- ↑ الکشاف، ج2، ص668؛ تفسیر ابن کثیر، ج2، ص256.
- ↑ البحر المحیط، ج5، ص169؛ نمونه، ج6، ص363.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج14، ص236؛ البحرالمحیط، ج5، ص169؛ روحالمعانی، مج6، ج9، ص85.
- ↑ کتاب مقدس، خروج 31:18.
- ↑ جامعالبیان، مج6، ج9، ص78؛ البحرالمحیط، ج5، ص170.
- ↑ جامعالبیان، مج6، ج9، ص77؛ مجمعالبیان، ج4، ص733؛ التفسیرالکبیر، ج14، ص237.
- ↑ روحالمعانی، مج6، ج9، ص84؛ المیزان، ج8، ص245؛ نمونه، ج6، ص364.
- ↑ نورالثقلین، ج2، ص68-69؛ الفرقان، ج9، ص302؛ نمونه، ج6، ص364.
- ↑ جامعالبیان، مج6، ج9، ص78-79؛ البحر المحیط، ج5، ص171؛ المیزان، ج8، ص245.
- ↑ تفسیر مراغی، مج3، ج9، ص61؛ البحرالمیحط، ج5، ص171؛ الفرقان، ج9، ص301.
- ↑ تفسیر ماوردی، ج2، ص260؛ التبیان، ج4، ص540؛ مجمعالبیان، ج4، ص734.
- ↑ تفسیر ماوردی، ج2، ص260؛ التبیان، ج4، ص540؛ مجمعالبیان، ج4، ص734.
- ↑ مجمعالبیان، ج4، ص734؛ نمونه، ج6، ص365.
- ↑ التبیان، ج4، 540؛ روحالمعانی، مج6، ج9، ص87؛ نمونه، ج6، ص365.
- ↑ المیزان، ج 8، ص246.
- ↑ التبیان، ج4، ص540؛ مجمعالبیان، ج4، ص734.
- ↑ التبیان، ج4، ص540؛ مجمعالبیان، ج4، ص734؛ تفسیر مراغی، مج3، ج9، ص62.
- ↑ تفسیرقمی، ج1، ص242؛ مجمعالبیان، ج4، ص734؛ المیزان، ج8، ص246.
- ↑ تفسیر عیاشی، ج2، ص29؛ الدرالمنثور، ج3، ص564؛ الفرقان، ج9، ص317.
- ↑ تفسیر ماوردی، ج2، ص263؛ کشفالاسرار، ج3، ص745.
- ↑ التبیان، ج4، ص550؛ مجمعالبیان، ج4، ص742؛ المیزان، ج8، ص251.
- ↑ مجمعالبیان، ج4، ص743؛ روحالمعانی، مج6، ج9، ص104؛ تفسیر المنار، ج9، ص214.
- ↑ کشف الاسرار، ج3، ص745؛ تفسیر قرطبی، ج7، ص186؛ روحالمعانی، مج6، ج9، ص105.
- ↑ مجمعالبیان، ج 4، ص743؛ کنزالدقائق، ج5، ص191؛ الفرقان، ج9، ص324.
- ↑ مجمع البیان، ج2، ص614.
- ↑ التحقیق، ج1، ص372؛ قاموسقرآن، ج1، ص260؛ قاموس کتاب مقدس، ص237.
- ↑ التبیان، ج2، ص293؛ مجمعالبیان، ج2، ص614؛ الدرالمنثور، ج1، ص758.
- ↑ جامعالبیان، مج2، ج2، ص830؛ نورالثقلین، ج1، ص247؛ الفرقان، ج2، ص169.
- ↑ تفسیر عیاشی، ج2، ص28.
- ↑ نورالثقلین، ج2، ص71؛ المیزان، ج8، ص261.
- ↑ جامعالبیان، مج2، ج2، ص832.
- ↑ مجمعالبیان، ج2، ص614؛ بحارالانوار، ج17، ص132.
منابع
- على محمدى آشنانى، الواح موسى عليه السلام، دايرة المعارف قرآن کریم، ج4، مرکز فرهنگ و معارف قرآن.