ابن ماجه
اِبْن ماجه، ابوعبدالله محمد بن يزيد رَبَعى قزوینى(209-22 رمضان 273ق)، محدّث بزرگ و گردآورنده سنن، ششمین کتاب از صحاح سته در حديث است. ماجه لقب پدر وى بوده است. علت خوانده شدن او به ربعى، نسبت ولاء بين خاندان وى با قبيله عرب ربيعه است.
ولادت
منبع اساسى در مورد تاريخ ولادت و وفات او، دستخط شاگردش جعفر بن ادريس است که میگوید او در رمضان سال 209ق متولد شده است. تنها بخش زندگى ابن ماجه كه بيشتر بدان پرداخته شده، مربوط به سفرهاى علمى و شيوخ وى در این سفرهاست. بر اساس گزارش منابع شرح حال كه با اسانيد سنن ابن ماجة تأييد مىشود.
اساتید
ابن ماجه پس از استماع از مشايخ زادگاه خود قزوین، چون على بن محمد طنافسى و ابومحمد عمرو بن رافع، راهى سفر شد، ولى با توجه به اينكه هيچگاه تاريخ مسافرتهاى وى در منابع نيامده، تعيين ترتيب آنها نمىتواند قطعى باشد. به هر حال او مدتى در عراق به تحصيل پرداخت: در كوفه از بزرگانى چون ابوكريب محمد ابن علاء، ابوبكر و عثمان پسران ابىشيبه، محمد بن عبدالله بن نمیر و هناد بن سرى، در بصره از استادانى نظير نصر بن على جهضمى و محمد ابن بشّار بندار، در واسط از كسانى همچون احمد بن سنان قطان و تمیم ابن منتصر و در بغداد از شيوخى چون ابوخيثمه زهيربن حرب و ابوثور ابراهيم بن خالد حديث آموخت. نيز چندى در شام اقامت گزيد و در دمشق از عالمانى چون هشام بن عمار، عبدالرحمان بن ابراهيم دُحَيم و عبدالرحمان بن احمد بن بشير بن ذكوان و در حمص از محمد بن مصفى و هشام بن عبدالملك يزنى و ديگران استماع حديث نمود. همچنين سفرى به مصر داشت و از مشايخ آن ديار چون محمد بن رمح، ابوطاهر ابن سرح و يونس بن عبدالاعلى بهره برد. در مدت حضور در مكه و مدينه نيز از شمارى از شيوخ دانش آموخت.
با مطالعهاى درباره این مشايخ، مىتوان تاريخ سفر او را به غرب، در حدود 230-240ق برآورد كرد. در مورد سفر ابن ماجه به شرق، گرچه بر ما معلوم است كه گذار او به رى و نيشابور افتاده و در رى از محمد بن حمید رازى و در نيشابور از محمد بن يحيى ذهلى استماع حديث كرده است، اما تخمین جزئيات این سفر نياز به اطلاعات بيشترى دارد. سياق گفتار مورخان قزوین چون خليلى و رافعى در شرح حال ابن ماجه و نيز بررسى درباره شاگردان وى نشان مىدهد كه او پس از مسافرت خود، به قزوین بازگشته و در آنجا به تدريس و تأليف پرداخته است.
شاگردان
از جمله شاگردان وى على بن ابراهيم قطان، محمد بن عيسى صفار ابهرى، اسحاق بن محمد قزوینى، ابوعمرو احمد بن محمد مدينى و ابوالطيب احمد بن روح بغدادى را مىتوان نام برد.
وفات
ابن ماجه در قزوین درگذشت. مزار او در قزوین تا مدتها شناخته شده بود. به رغم شهرت ابن ماجه، منابع شرح حال وى بسيار اندك بوده و دانستهها درباره زندگى او ناچيز است. نگاهى ژرف به منابع مربوط به ابن ماجه نشان مىدهد كه همواره در طول تاريخ بين شهرت شخص ابن ماجه و اشتهار کتاب مهم او سنن رابطه مستقيم وجود داشته است. يعنى به موازات كم رواج بودن سنن در سدههاى آغازين، شخصيت ابن ماجه نيز كمتر معروف بوده است.
آثار
1- سنن ابن ماجة؛ ابن ماجه در قزوین سنن را بر شاگردان خود عرضه داشت و كسانى چون على بن ابراهيم قطّان قزوینى، احمد بن ابراهيم خليلى قزوینى، سليمان بن يزيد فامى قزوینى، حامد بن ليثویه ابهرى، محمد بن عيسى ابهرى و ابراهيم بن دينار همدانى آن را از وى فراگرفتند. در این میان، روايت قطان بر ديگران چيره شد و درباره سرگذشت تاریک روايات ديگر، این اندازه آگاهى وجود دارد كه روايت قزوینيان و ابهريان چندى در منطقه قزوین باقى بوده و روايت ابراهيم همدانى احتمالاً از راه همدان به عراق رسيده و بدون اينكه نشانى از رواج آن در دست باشد، نسخه آن تا سده 7ق دوام داشته است.
2- التاريخ؛ كه خليلى آن را ذكر كرده و ابن قيسرانى كه نسخه آن را ديده، يادآور شده است كه این کتاب بر اساس شخصيتها و سرزمینها مرتب شده بوده و از عهد صحابه تا زمان مؤلف را دربر مىگرفته است. رافعى نيز در مواردى از آن نقل كرده است. کتاب «تاريخ الخلفاء» روايت ابوبكر سدوسى از شخصى به نام ابوعبدالله محمد بن يزيد كه به عنوان ابن ماجه در 1979م در مجله مجمع اللغه العربيه دمشق به چاپ رسيده است، با توجه به شواهدى كه در متن آن وجود دارد، نمىتواند بخشى از «التاريخ» گم شده ابن ماجه باشد؛
3- تفسير؛ كه از قدما، خليلى از آن نام برده و تا مدتها درباره آن سكوت شده بود. در رأس سده 7ق ابن تيمیه تنها از آن در شمار تفاسير روايى نام برده و در پى او مزّى متذكر شده كه بر نسخهاى از تفسير ابن ماجه كه تنها دو جزءِ منتخب از کتاب را دربرداشته، دست يافته است. او خود در جاى جاى «تهذيب الكمال» به بررسى اسانيد آن پرداخته است. اكنون نشانى از این کتاب در دست نيست[۱].
پانویس
- ↑ پاکتچى، احمد، ج4 ص556
منابع مقاله
پاکتچى، احمد، دايرةالمعارف بزرگ اسلامى زير نظر كاظم موسوى بجنوردى، چاپ مركز دايرةالمعارف بزرگ اسلامى، تهران، دوم، 1377.