عجله
این مدخل از دانشنامه هنوز نوشته نشده است.
(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)
شتابزدگى در منابع اخلاق اسلامی با عناوینی چون عجله[۱] و تسرّع (که به معنى درنگ نداشتن و عدم طمأنينه در کارها است.)[۲] مطرح شده است.
از امام صادق علیه السلام نقل شده است كه هر یک از عقل و جهل را داراي هفتاد و پنج سرباز هستند.[۳] كه در آن روايت، شتابزدگى و بىثباتى و بىقرارى را از سربازان جهل معرفي ميكند و ضد آن كه تأنّى و تثبّت باشد را از صفات عقل ميداند.[۴]
شتابزدگی، روحیهای است ثابت و دائمى در دل كه باعث مىشود انسان به هر كارى كه به خاطرش خطور كند بىدرنگ اقدام كند و اين نيز از نتايج ضعف نفس است و ضدّش درنگ، تأنّى (آهستگى)،[۵] توقف و وقار است.[۶]
محتویات
شتابزدگی در قرآن و روایات
خدای متعال در قرآن میفرماید: انسان از عجله آفريده[۷] شده است.[۸] و انسانها در بدست آوردن «خوبى»ها عجله دارند.[۹] و بلکه میفرماید: انسان (بر اثر شتابزدگى)، بديها را طلب مىكند آن گونه كه نيكيها را مىطلبد و انسان، هميشه عجول بوده است![۱۰]
زیرا بشر به خاطر همين عجلهاش ميان خير و شر فرق نمىگذارد بلكه هر چه برايش پيش بيايد همان را مىخواهد و در طلبش برمىخيزد، بدون اين كه خير و شر را از هم جدا نموده و حق را از باطل تشخيص دهد. در نتيجه با همان علاقه شديدي كه عاشق خير است شر را نيز به همان شکل طلب مىكند.[۱۱]
پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله فرمود: شتاب در كارها از جانب شيطان است و تأنّى در كارها از جانب خداوند است.[۱۲] و فرمود: تنها عامل (اساسی) نابودی مردم، عجله است و اگر عجله نمیکردند هیچکس نابود نمیشد.[۱۳]
از روایات چنین استفاده میشود که در اکثر قریب به اتفاق موارد، عجله انسان را به بیراهه میبرد و درنگ و تانّی به راه درست رهنمون میگردد.[۱۴] روايت است كه چون حضرت عيسى علیه السلام متولد شد شياطين از پرستش بتها (در بین مسیحیت) ناامید شدند و ابلیس به آنان گفت از این پس راه فرزندان آدم را به شتابكارى و سبُكسَرى بزنيد.[۱۵]
«وقار و تأنّى» ضد شتابزدگی
ضدّ عجله «توقف، وقار و تأنّى» است؛ تأمل نمودن پيش از شروع را «توقف» گويند و تأمل بعد از آن را «تأنّى» و «انائت» نامند. پس وقار، شامل اين هر دو است و معنی مشترک این صفات اين است كه انسان در گفتار، كردار، حركات و سكنات، داراي اطمينان نفس و آرامش باشد؛ هم پيش از آن كه شروع در گفتار يا حركت يا سكوني كند و هم بعد از شروع آنها تا هر جزئى از آن كار را به موافق فكر و تدبير به جای آورد.[۱۶]
شتابزده نبودن، نتيجه قوت نفس بوده و از صفات ارزشمند است و به اين جهت انبياء، اصفيا و برگزيدگان خدا را به اين صفت مدح مىكنند و در ستایش سرور پيغمبران صلی الله علیه و آله مىگويند: صاحب الوقار و صاحب السكينه.[۱۷]
همچنین شتابزده نبودن از صفات الهي است چنانچه در دعا وارد است که خداوند در انتقام خود عجله نمیکند.[۱۸] و به پیامبرش که بر خُلق عظیم الهی است نیز توصیه میفرماید: پس صبر كن آن گونه كه پيامبران «اولوالعزم» صبر كردند و براى (عذاب) آنان شتاب مكن.[۱۹] و میدانیم که غايت و هدف نهايي اخلاق نيز تخلّق به اخلاق الهي است.[۲۰] پس برای رسیدن به قرب او باید رذایل از جمله عجله و شتابزدگی را از خود دور نمود.
ريشهی شتابزدگی
همانطور که گذشت خدای متعال در قرآن کریم، نوعی ریشهی سرشتی[۲۱] برای عجله در انسان قائل است. علاوه بر ریشهی سرشتی مذکور، عللی دیگر برای این صفت وجود دارد که برخی خود ریشه برای دیگری هستند:
- کوچکی نفس و حقارت روحی.[۲۲]
- ترس از فروماندن از لذات: بدون شك تمام عجلهها و شتابزدگيها و بىثباتيها و بىقراريها، از ترس نداشتن يا دست نيافتن به خواستههاي نفساني و لذات و شهوات حيوانيّه در آينده است.[۲۳] حتی عموم مردم چون اسير مقاصد نفسانيّه هستند، در دعا نيز شتابزده هستند كه مبادا مقاصد دنياوى يا حيوانى از دست آنها برود.[۲۴]
- حب دنیا: که ریشهی عجله (و بلکه هر رذیلهای) است و خداوند در قرآن كريم، آن را «عاجله» ناميده است.[۲۵] و معناي اين تعبير اين است كه نعمتهاى دنيا زودگذر است.[۲۶]
- تهی بودن دل از تعلّقات الهی: دلى كه از معرفت به اینکه مجارى امور به قدرت خدای متعال است، تهی باشد و تنها خود و جدّيت و حركت و سكون خود و موجودات را ببیند. در حجابهاى خودبينى و شهوات و لذّات حيوانى است، از واماندن از لذّات حيوانى هراسان است. چنين شخصى طمأنينه قلب را از دست داده و در كارها با عجله و شتابزدگى اقدام مىكند.[۲۷]
آثار منفي شتابزدگی
سرّ اينكه اين صفت تا اين اندازه سرزنش شده اين است كه كارها بايد از روى بصيرت و معرفت باشد و اينها به تأمّل و تأنّی بستگى دارند و شتابكارى مانع تأمّل است و كسى كه در كارى عجله مىكند شيطان مكر و شرّ خود را - به طورى كه آدم شتابزده نفهمد - بر او مىافكند و تجربه گواه است كه هر كارى كه بىتأمّل و با شتابزدگى از آدمى سرزده، موجب پشيمانى، زيان و خسران شده و هر چه از روى تأمّل و تأنّى و درنگ انجام گرفته پشيمانى به دنبال نياورده بلكه همواره مورد رضايت واقع شده است.
در نكوهش اين صفت همين بس است كه هر عجول سبكى در چشم مردمان خوار و در دلها بىارزش است و كسى كه در كارها تأمّل مىكند، مىداند كه سبب بزرگ در فروختن آخرت و حيات جاويد به مزخرفات پست دنيا شتابكارى است.[۲۸] زیرا بیچاره فرزند آدم، چون عجول و شتابكار خلق شده است شيطان لعين از اين راه برآمده و به عجله - كه مقتضاى طبع انسان است - متوسل شده و خوشیهای حاضر را در نظر او زينت داده و آخرت را با اميدوارى فریبآلود که انشاءالله درست میشود از او گرفته است.[۲۹] به همین جهت است که علمای اخلاق گفتهاند شتابزدگی از درهاى مهم ورود شيطان است.[۳۰] و منشأ خسران در دنيا و آخرت است.[۳۱]
شتابزدگی مذموم
گرچه منابع اخلاقی به طور عموم از هر نوع شتابزدگی (جز مواردی که ذکر خواهند شد) منع کردهاند، اما مواردی خاص وجود دارد که عجله در آنها به طور ویژه مورد نهی قرار گرفته است: عجله قبل از فراهم شدن فرصت مناسب هر کار: که سبب غصه میشود.[۳۲]
عجله در بدست آوردن مال و روزي: روايت است كه رسول خدا صلی الله علیه و آله در حجة الوداع فرمود: خداوند روزى را به طور حلال، بين مردم تقسيم كرده نه به طور حرام. بنابراين هر كس از خداى عزوجل بترسد و صبر كند، خداوند از راه حلال روزى او را مىدهد و هر كس پرده حرمت را بدرد، عجله كند و از راه حرام روزى بدست آورد، خداوند از روزى حلال وى به همان اندازه بكاهد و در روز قيامت از او حساب كشيده شود.
عجله در غذاخوردن؛ مثلاً هنوز لقمه را قورت نداده دست به لقمهی دیگر بردن، شتاب در غذا خوردن است.[۳۳]
عجله در راه رفتن: که البته نباید به حدی آهسته و یا خرامان را رفت که ناشی از تنبلی یا تکبر باشد.[۳۴]
عجله در کیفردهی: امام علی علیه السلام فرمود: از کمال بردباری، پس انداختن کیفر است.[۳۵]
عجله در امر به معروف و نهى از منكر؛ كه مخالف وظيفه هاديان إلى اللّه است.[۳۶]
عجله در خواندن اذكار: زیرا از ذكر بى آرامش دل و با عجله و اضطراب اثرى در قلب حاصل نمیشود.[۳۷]
عجله كردن در طلب برآورده شدن حاجت در دعا.[۳۸]
عجله كردن در قرائت دعاهاي رسيده از معصومين؛ كه در همين باره علماي اخلاق توصيه نمودهاند كه: «لازم نيست يك دعاى طولانى را يك دفعه با عجله و شتاب بخوانى و تفكر در معانيش نكنى، بنده و شما حال سيد سجّاد علیه السلام را نداريم كه آن دعاى مفصل را با حال بخوانيم، شبى يك ربع آن را يك ثلث آن را با حال بخوان و تفكر كن در فقراتش شايد صاحب حال شوى».[۳۹]
شتاب در قرائت قرآن؛ زيرا خواندن آيات به آرامى، تأمّل و تدبّر در آنها را بيشتر ممكن مىسازد.[۴۰]
شتابزدگی در ترقیات معنوی: زیرا سرعت در این امور پسندیده نیست و درنگ، باعث پختگی میگردد.[۴۱]
حافظ میگوید:
طریق عشق پرآشوب و فتنه است ای دل بیفتد آن که در این راه با شتاب رود
شتابزدگی ستوده
همان طور که گفته شد، عجله در همه چیز بد است جز در مواردی خاص: غذادادن به مهمان، خاکسپاری مرده، شوهردادن دختر، بازپرداخت بدهی، توبه از گناه؛ که عجله در این پنج مورد از سنن نبوی صلی الله علیه و آله است.[۴۲]
نماز اول وقت.[۴۳]
انفاق: چنانکه امام صادق علیه السلام مىفرمايد: انفاق جز با سه خصلت صلاحيت قبول پيدا نمىكند و يكي از آن سه را عجله كردن در انجام آن ميدانند.[۴۴]
هر جا كه رفق و مدارا باعث زحمت شود، بايد آن را كنار گذاشت و عجله كرد.[۴۵]
به طور کلی در هر کار خیر؛ زیرا خدای متعال تعجیل در خیرات را دوست دارد.[۴۶] خصوصاً در فرصت هاى خوب؛ زيرا خداوند، مومنان اهل كتاب را به پيشى گرفتن در انجام كارهاى نيك ميستايد.[۴۷] و بر اساس روایات، عجله و شتاب در اين صورت پسنديدهتر است.[۴۸]
همان طور كه اميرالمؤمنين علیه السلام مىفرمايد: درنگ نمودن از عجله بهتر است مگر در فرصتهاي نيكي كردن؛[۴۹] كه درنگ باعث از دست رفتن آن فرصتها ميشود و بر همين اساس است كه حضرت موسى علیه السلام با عجله به سوي كوه طور براي مناجات با خداي متعال رفت و عرضه داشت: «و من به سوى تو شتاب كردم، تا از من خشنود شوى!»[۵۰] و به همین علت است مربیان اخلاق و سلوک، نهمین امر از ضروریات مورد توجه سالک را، مسارعت میدانند؛ يعنى در آنچه از وظایف را که (البته پس از بررسی دقیق و بدون عجله در تشخیص) برای خود تکلیف یافت و بر آن عزم نمود، در انجام دادن آن بشتابد قبل از آن كه شيطان مجال وسوسه يابد.[۵۱]
درمان شتابزدگی
معالجهی این صفت و دستیابی به تانّی و وقار و روحیّهی درنگ، دارای روشهایی است که برخی از دیگری کارسازتر است تا حدی که ریشهی این رذیله را برمیکند. این مراتب به این شرح است: فكر كردن در سوء عاقبت شتابزدگی: انسانِ اخلاقخواه بايد با توجه به آثار زشتي كه براي اين صفت نكوهيده وجود دارد و برخي از آنها پيشتر ذكر شد، سبكى و خوارى و پشیمانی و خسران اين صفت را در ذهن خود مجسم نموده و ضد آن را را كه خوى پيامبران و نيكان است به خاطر آورد. پس با خود تعهد كند كه كارى را جز با تأمّل و حوصله انجام ندهد و آرامش و سكون درونى و بيرونى را در همه احوال و حركات و سكنات از دست ندهد و چون مدتى به اين شيوه عمل كرد - گرچه با زحمت باشد - اين حالت براي او عادت خواهد شد و صفت عجله از او زايل خواهد گشت و وقار و آرامش پديد خواهد آمد.[۵۲]
تلاش برای ایجاد آرامش در ظاهر جهت سرايت اين آرامش به قلب: درنگ و تأنّى از صفات نفسانيّه است كه آثار آن در ظاهر نيز طمأنينه و سنگینی در حركت است. اگر وقار در قلب حاصل شد، متانت در افکار و عقايد نيز حاصل میشود و از آن وقار در كردار و گفتار نيز حاصل آيد، چنانچه شتابزدگى و تسرّع نيز از قلب سرايت به ظاهر كند.
زیرا اخلاق نفسانيّه، ظهور حقايق و سراير باطنيّه روحيّه است، چنانچه اعمال ظاهريّه، ظهور ملكات و اخلاق نفسانيّه است و از شدّت اتصال و وحدت مقامات نفسانيّه، تمام احكام باطن به ظاهر و ظاهر به باطن سرايت میكند. از اين جهت در شريعت مطهره به حفظ ظاهر و صورت، خيلى اهميت داده شده است حتى در كيفيت نشستن و برخاستن و راه رفتن و گفتگو كردن دستوراتى داده شده است؛ زيرا از تمام اعمال ظاهريه در نفس و روح وديعههائى گذاشته مىشود كه روح به واسطه آنها تغييرات كلى حاصل مىكند.
بنابراین، اگر انسان در راه رفتن شتابزدگى كند در روح او نيز توليد شتابزدگى شود، چنانچه روح شتابزده نيز ظاهر را شتابزده كند و همين طور انسان اگر در اعمال ظاهريّه وقار و سكينه و طمأنينه را اعمال كند - گرچه با تكلف - كم كم در باطن روح، ملكه شريفه طمأنينه و حاصل میشود و اين ملكه شريفه، مبدأ بسيارى از خيرات و كمالات است.[۵۳]
گسسته نمودن قلب از تعلقات دنيوي و رسيدن به نور توحيد: قلبى كه در آن نور توحيد و معرفت كمال مطلق تابيده شده باشد، داراى طمأنينه و ثبات و تأنى و قرار است. دلى كه نورانى به معرفت حق جلّ و علا شده باشد، مجارى امور را به قدرت او مىداند و خود و جدّيت و حركت و سكون خود و همه موجودات را از او مىداند و زمام امر موجودات را بدست خود آنها نمىداند. چنين قلبى اضطراب و شتابزدگى و بىقرارى ندارد.[۵۴]
پانویس
- ↑ نراقى، ملا احمد؛ معراج السعادة، انتشارات هجرت، چاپ پنجم، 1377، ص 228.
- ↑ امام خمينى؛ شرح حديث جنود عقل و جهل، مؤسسهى تنظيم و نشر آثار امام خمينى، چاپ سوم، 1378، ص 357.
- ↑ برقى، ابوجعفر، احمد بن محمد بن خالد؛ المحاسن (للبرقي)، دارالكتب الإسلامية، قم، چاپ دوم، 1371 ق، ج1، ص 196.
- ↑ امام خمينى؛ شرح حديث جنود عقل و جهل، پیشین، ص 362.
- ↑ نراقی ملامحمدمهدی؛ علم اخلاق اسلامى (ترجمه جامع السعادات)، ترجمهی سيد جلال الدين مجتبوی، انتشارات حكمت، چاپ چهارم، 1377، ج1، ص 114.
- ↑ نراقى، ملا احمد؛ پیشین، ص 231 و 232.
- ↑ باید توجه نمود که شتابکاری در سرشت انسان به عنوان ودیعهای خام و به عنوان یک نیرو و توانایی (چون سایر غرایز و امیال نهادی بشر) است که قابل استفاده در فرصتهای مناسب است؛ زیرا همانطور که مواردی ذکر خواهد شد که در آنها دستور به شتابکاری داده شده است و اگر این نیرو در فطرت ما وجود نداشت، به آن خوبیها نیز نمیرسیدیم. بنابراین نباید خیال کرد این نهادهی درونی بیهوده خلق شده است یا خدای نکرده خدای متعال ما را بر سرشتی شرارتزا خلق نموده است!
- ↑ سوره انبياء: 37.
- ↑ سوره يونس: 11.
- ↑ سوره اسراء: 11.
- ↑ طباطبایی سید محمدحسین؛ تفسير الميزان ترجمهی موسوى همدانى سيد محمدباقر، دفتر انتشارات اسلامى جامعهى مدرسين حوزه علميه قم، قم، چاپ پنجم، 1374 ش، ج13، ص 67.
- ↑ مكى، ابوطالب؛ قوت القلوب، دارالكتب العلمية، بيروت، چاپ اول، 1417 هجرى قمرى، ص 313.
- ↑ برقى احمد بن محمد بن خالد، پیشین، ج1، ص 215.
- ↑ ریشهری محمد، میزان الحکمه، انتشارات دارالحدیث، چاپ اول، 1422، ج 6، ص 2418.
- ↑ نراقی ملا محمدمهدی؛ پیشین، ج1، ص 335.
- ↑ نراقى، ملا احمد؛ پیشین، ص 231 و 232.
- ↑ همان.
- ↑ ابن طاووس، سید رضى الدين على؛ جمال الأسبوع بكمال العمل المشروع، دارالرضي، قم، چاپ اول، ق، ص 198.
- ↑ سوره احقاف: 35.
- ↑ سعادتپرور، علي؛ سرالاسراء في شرح حديث المعراج، انتشارات تشيع، قم، 1374، چاپ اول، ج1، ص5.
- ↑ در پاورقیهای قبل، توضیحی دربارهی سرشتی بودن این صفت ذکر شد که شایستهی دقت و توجه است.
- ↑ نراقی، ملا محمدمهدی؛ پیشین، ج1، ص 335.
- ↑ امام خمينى؛ شرح حديث جنود عقل و جهل، پیشین، ص 362.
- ↑ امام خمينىَ؛ شرح حديث جنود عقل و جهل، پیشین، ص 364.
- ↑ سوره اسراء: 18.
- ↑ مكارم شيرازى، ناصر؛ تفسير نمونه، دارالكتب الإسلامية - تهران، چاپ اول، 1374 ش، ج12، ص 63.
- ↑ امام خمينى، شرح حديث جنود عقل و جهل، پیشین، ص 363.
- ↑ نراقی ملا محمدمهدی، پیشین، ج1، ص 336.
- ↑ نراقى، ملا احمد؛ پیشین، ص 229 و 230.
- ↑ فیض کاشانی؛ راه روشن (ترجمه المحجة البيضاء)، ترجمهی سيد محمدصادق عارف، مؤسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوى، چاپ اول، 1372 هجرى شمسى، ج 5، ص 86.
- ↑ نراقی، ملامحمدمهدی؛ پیشین، ج1، ص 339.
- ↑ آمدى، عبدالواحد بن محمد تميمى؛ غررالحكم و دررالكلم، انتشارات دفتر تبليغات اسلامى قم، 1366 ش، ص 267.
- ↑ فيض كاشانى، ملا محسن؛ المحجة البيضاء، چاپ دفتر انتشارات اسلامى، چاپ چهارم، 1417 هجرى، ج 4، ص 13.
- ↑ طوسی، خواجه نصیرالدین؛ اخلاق ناصری، انتشارات علمیه اسلامیه، تهران، چاپ اول، 1413 ق، ص 192.
- ↑ آمدى، عبدالواحد بن محمد تميمى؛ پیشین، ص 286.
- ↑ امام خمينى؛ شرح حديث جنود عقل و جهل، پیشین، ص 316.
- ↑ امام خمينى؛ آداب الصلاة، قم، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى، چاپ هفتم، 1378، ص 18.
- ↑ ملکی تبریزی میرزا جواد آقا؛ المراقبات، ترجمهی محدث بندرريگى، ابراهيم، انتشارات اخلاق، 1376، ص 242.
- ↑ امام خمينى؛ چهل حديث، مؤسسهى تنظيم و نشر آثار امام خمينى، چاپ بيستم، 1378، ص 22.
- ↑ فیض کاشانی؛ راه روشن (ترجمه المحجة البيضاء)، پیشین، ج 1، ص602.
- ↑ حسن حسن زاده آملى؛ ولايت تكوينى، قيام - قم، چاپ اول، 1387 ش، ص 25.
- ↑ فيض كاشانى، ملا محسن؛ المحجة البيضاء، پیشین، ص 39.
- ↑ ریشهری محمد؛ میزان الحکمه، انتشارات دارالحدیث، چاپ اول، 1422، ج 6، ص 2420.
- ↑ صدوق، محمد بن على بن بابويه؛ من لايحضره الفقيه، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم، قم، دوم، 1413 ق، ج 2، ص 621.
- ↑ امام خمينى؛ شرح حديث جنود عقل و جهل، پیشین، ص 314.
- ↑ كلينى، ابوجعفر، محمد بن يعقوب؛ الكافي، دارالكتب الإسلامية، تهران، چاپ چهارم، 1407 ق، ج2، ص142.
- ↑ سوره آل عمران: 114.
- ↑ مهدوى كنى محمدرضا؛ نقطههاى آغاز در اخلاق عملى، چاپ دفتر نشر فرهنگ اسلامى، چاپ هفتم، 1376، ص 472.
- ↑ نورى، محدث، ميرزاحسين؛ مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، مؤسسه آل البيت عليهمالسلام، بيروت، چاپ اول، 1408ق، ج 12، ص 142.
- ↑ سوره طه: 83 و 84.
- ↑ سيد بحرالعلوم؛ رساله سير و سلوك (تحفة الملوك)، انتشارات علامه طباطبايى، چاپ چهارم، 1418 ق، ص 152.
- ↑ نراقی ملا محمدمهدی؛ پیشین، ج1، ص 339.
- ↑ امام خمينى؛ شرح حديث جنود عقل و جهل، پیشین، ص 357 و 358.
- ↑ امام خمينى؛ شرح حديث جنود عقل و جهل، پیشین، ص 363.
منابع
مصطفی همدانی، شتابزدگی، دانشنامه پژوهه، تاریخ بازیابی: 14 بهمن 1391.