ابودرداء انصاری

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۲۳ ژوئیهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۰۸:۱۰ توسط بهرامی (بحث | مشارکت‌ها) (تعیین رده و ویرایش جزیی متن)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

عُوَیمر بن ‌زید بن ‌قیس‌ بن ‌عایشه معروف به ابودرداء خزرجى انصارى از معلمان قرآن و صحابى پیامبر.


وى واپسین فرد از خانواده خویش[۱] یا واپسین شخص از انصار[۲] است كه در جنگ بدر به اسلام گروید.[۳] بنا به نقلى، روزى عبدالله ‌بن ‌رواحه كه با او در جاهلیت عقد برادرى داشت[۴] (به همراه محمد بن ‌مَسلَمه)[۵] در غیاب وى با تیشه‌اى، بتش را در هم شكست و ابودرداء را از ناتوانى آن آگاه كرد. وى به قصد پذیرش اسلام، نزد پیامبر صلى الله علیه و آله آمد. حضرت درباره‌اش فرمود: خداوند مرا به اسلام ابودرداء وعده داد و بدین طریق اسلام آورد.[۶]

او در جاهلیت به تجارت اشتغال داشت و به گفته خود پس از اسلام از تجارت و عبادت، عبادت را برگزید.[۷] زهدورزى افراطى او و ترك همه لذت‌هاى مادى كه به شكایت همسرش به سلمان فارسى و وادارى وى به رعایت اعتدال در امور زندگى انجامید،[۸] تجلى چنین دگرگونى است تا آن‌جا كه مى‌گوید: دنیا سراى تاریكى است و جز پرهیزگاران از آن رهایى نمى‌یابند.[۹]

شاید همین روش و نگاه افراطى، سخن سرزنش‌ گونه پیامبر صلى الله علیه و آله درباره وى را در پى داشت كه فرمود: إنّ فیك ‌جاهِلیّة و او پرسید: جاهلیةُ كفر أو إسلام و پیامبر فرمود: جاهلیة كفر.[۱۰]

ابودرداء جز در بدر در دیگر جنگ‌هاى زمان پیامبر صلى الله علیه و آله حضور داشته[۱۱] و با پایمردى خویش در جنگ اُحد، نشان «نِعمَ الفارِسُ عُوَیمِر» را از پیامبر گرفته است؛[۱۲] گرچه بعضى حضور وى را نخستین بار در جنگ خندق دانسته‌اند.[۱۳] در جریان مؤاخات (پیمان برادرى)، پیامبر او را با سلمان فارسى برادر كرد؛[۱۴] گرچه برادرى سلمان با فرد دیگرى[۱۵] و برادرى ابودرداء با عوف ‌بن ‌مالك نیز نقل شده است.[۱۶]

ابودرداء پس از پیامبر صلى الله علیه و آله در نبرد یرموك و در محاصره دمشق حضور داشت.[۱۷] از حیات اجتماعى او در دوران ابوبكر، اطلاع چندانى در دست نیست ولى در دوره عمر یكى از سه نفرى است كه بنا به تقاضاى یزید بن ‌ابى‌سفیان (امیر شام) به فرمان عمر براى آموزش قرآن و معارف دینى به شام رفت؛[۱۸] سپس (به نقلى) به مقام قضاوت آنجا گمارده شد تا در غیاب خلیفه، اداى وظیفه كند[۱۹] و هنگامى كه این مقام را بدو تهنیت گفتند، گفت: آیا براى منصب قضا به من تهنیت مى‌گویید...، در حالى كه اگر مردم مى‌دانستند قضاوت چه مسئولیت بزرگى است هر آینه با بى‌رغبتى آن را به یكدیگر وامى‌گذاشتند.[۲۰] گویا از سوى عثمان نیز به قضاوت آن‌جا نصب شد.[۲۱]

از ابودرداء جمله‌اى نقل شده كه اگر درستى آن تأیید شود، از علاقه میان او و امویان حكایت دارد: لامَدینةَ بعدَ عُثمان ولا رَجاءَ بعدَ معاویه.[۲۲] شاید همین گرایش، وى را به سوى شام كشانده تا در آن‌جا سكنا گزیند.[۲۳] واگذارى مقام قضاوت دمشق بدو از سوى معاویه (بنا به قولى)[۲۴] و ماندگارى‌اش تا پایان عمر در آن ‌سرزمین در این جهت قابل توجه است.

ابودرداء از روایت‌گران پیامبر است[۲۵] و از زید بن ‌ثابت و عایشه، همسر رسول خدا صلی الله علیه و آله نیز حدیث نقل كرده است[۲۶] و افراد بسیارى چون انس ‌بن ‌مالك، فضالة ‌بن ‌عبید، أبو‌أمامه، عبدالله ‌بن ‌عمر، عبدالله‌ بن ‌عباس و... از او روایت كرده‌اند.[۲۷]

در جایگاه علمى وى، خبرِ لیث ‌بن ‌سعد از سعد كه مى‌گوید: من ابودرداء را دیدم كه داخل مسجد مى‌شد، در حالى كه همراهیان بسیارى چون پیروان سلطان با او بوده از وى دانش كسب مى‌كردند،[۲۸] شنیدنى است. ابودرداء تا پایان عمر در شام زیست و در اواخر خلافت عثمان به سال 31[۲۹] یا 32 هجرى در دمشق درگذشت.[۳۰] بنا به نقلى وى در دوران خلافت على علیه‌السلام پس از صفین وفات یافته است.[۳۱]


ابودرداء در شأن نزول

بعضى مفسران از او در شأن نزول برخى آیات نام برده‌اند:

  1. طبرى در ذیل آیه 92 سوره نساء/4 «وَ ما كانَ لِمؤمن أن ‌یَقتُل مؤمناً إلاّ خَطـًا» به استناد مرسله ابن ‌زید وى را یكى از افراد محتمل در شأن نزول دانسته است كه در سریه‌اى، چوپانى را ـ با این‌كه به اسلام اقرار كرده بود ـ كشته با گوسفندان وى بازگشت و ‌با پشیمانى از این عمل، نزد پیامبر رفت.

    حضرت از كار وى انتقاد كرد و آیه پیشین درباره وى نازل شد.[۳۲] با این‌كه طبرى نزول آیه را درباره عیاش بن ‌ابى ‌ربیعه نیز محتمل دانسته،[۳۳] این احتمال را هم ذكر مى‌كند كه ممكن است آیه هم درباره عیاش ‌بن ابى‌ربیعه و كشته وى و ‌هم درباره ابودرداء و مقتول او باشد.[۳۴] با همه این احتمال‌ها طبرى از یك امر برتر غفلت نمى‌كند كه به ‌هر حال شأن نزول آیه آموزش یك حكم دینى در باب قتل است كه با هر یك از احتمال‌ها سازگار است.

    مفسران بعدى احتمال پیش گفته را از طبرى نقل كرده و بى‌تأیید از كنار آن گذشته بلكه به گونه‌اى آن را ضعیف شمرده‌اند. طبرسى نزول آیه را ابتدا در شأن عیاش ‌بن ‌ابى‌ربیعه مخزومى دانسته كه حارث بن ‌یزید بن انسة العامرى را بى‌آن ‌كه به اسلام او آگاه باشد، كشته است؛ سپس به قول طبرى نیز اشاره مى‌كند.[۳۵]

    قرطبى به وجه جمع طبرى روى آورده و اشاره كرده است كه شاید در زمان‌هاى نزدیكى، جریان‌ها (قتل‌ها)ى مشابهى رخ داده و آیه درباره همه آن‌ها نازل شده باشد.[۳۶]

  2. در ذیل آیه 94 سوره نساء/4 نیز كه ادامه ماجراى پیشین است: «یأیّها الّذین ءامَنوا إذا ضَربتُم فى سبیلِ‌اللَّهِ فتَبیّنوا ولاَتقولوا لِمَن ألقى إلیكم السّلمَ لَستَ مؤمناً تَبتَغون عَرَضَ الْحیوةِ الدُّنیا».طبرى ضمن احتمال‌هاى چندى از ابودرداء نیز سخن به میان آورده است. دیگر مفسران نیز بدین ‌گونه نگریسته و وجوه محتمل در آیه پیشین را در این‌جا نقل كرده‌اند. علامه طباطبایى احتمال نزول آیه درباره اسامة بن ‌زید را به واقع نزدیكتر مى‌بیند؛ گرچه مى‌گوید: در داستان ابهام‌هایى وجود دارد.[۳۷]
  3. سیوطى در ذیل آیه 65 سوره توبه/9 از ابونعیم نقل مى‌كند كه فردى به تمسخر به ابودرداء گفت: اى گروه قاریان! چیست شما را كه ترسوتر از ما هستید و هرگاه چیزى از شما پرسیده مى‌شود، بخل مى‌ورزید و هنگام غذا خوردن، لقمه‌اى بزرگ برمى‌دارید؟ ابودرداء بى آن كه چیزى بگوید، روى برگرداند و خبر به عمر رسید. وى گریبان آن مرد را گرفت و نزد پیامبر برد و آن مرد به پیامبر عرض كرد: «كنّا نَخوضُ و نَلعب» و خداوند این آیه را فرو فرستاد:[۳۸]«و ‌اگر از ایشان بپرسى (چرا ریشخند مى‌كردید) بى‌گمان خواهند گفت: ما فقط حرف مى‌زدیم و خود را سرگرم مى‌كردیم. بگو آیا خداوند و آیات او و پیامبر او را ریشخند مى‌كردید؟» سیوطى احتمال‌هاى دیگرى را نیز درباره نزول آیه ذكر مى‌كند.[۳۹]
  4. میبدى در ذیل آیه 29 سوره مطففین/83 «إنّ الَّذِین أجرَمُوا كانوا مِنَ الَّذِین ءَامَنوا یَضحَكون» ابودرداء را یكى از مؤمنانى برشمرده كه مورد تمسخر و استهزاى مجرمان و كافران قرار گرفتند؛[۴۰] بى آن كه وى به زمان نزول آیه (ظاهراً مكّى است) و زمان اسلام ابودرداء كه واپسین فرد از انصار است، توجه كند. اگرچه در ادامه، از قول مقاتل و كلبى نزول آیه را درباره على علیه‌السلام نیز ذكر ‌مى‌كند.

پانویس

  1. الطبقات، ج‌ 7، ص‌ 274.
  2. تاریخ دمشق، ج‌ 47، ص‌ 105.
  3. تهذیب التهذیب، ج‌ 8‌، ص‌ 151.
  4. الطبقات، ج‌ 7، ص‌ 274.
  5. تاریخ دمشق، ج‌ 47، ص‌ 106.
  6. همان، ص‌ 105؛ سیر اعلام النبلاء، ج‌ 2، ص‌ 340.
  7. الطبقات، ج‌ 7، ص‌ 275؛ تذكرة الحفاظ، ج‌ 1، ص‌ 25.
  8. تاریخ دمشق، ج‌ 47، ص‌ 115.
  9. الاستیعاب، ج‌ 3، ص ‌300.
  10. حاشیه شیخ‌زاده، ج‌ 6‌، ص‌ 634‌.
  11. الاستیعاب، ج‌ 3، ص‌ 299.
  12. المغازى، ج‌ 1، ص‌ 253.
  13. اسدالغابه، ج‌ 4، ص‌ 307.
  14. سیره ابن ‌هشام، ج‌ 2، ص‌ 506‌؛ اسدالغابه، ج‌ 4، ص‌ 307.
  15. سیره ابن ‌هشام، ج‌ 2، ص‌ 506‌.
  16. تهذیب التهذیب، ج‌ 8‌، ص‌ 151.
  17. تاریخ دمشق، ج‌ 47، ص‌ 93.
  18. رجال انزل الله فیهم قرآناً، ج‌ 2، ص‌ 19.
  19. الاستیعاب، ج‌ 3، ص‌ 300.
  20. الطبقات، ج‌ 7، ص‌ 275.
  21. الاستیعاب، ج‌ 4، ص‌ 211.
  22. تاریخ دمشق، ج 47، ص 105.
  23. الاستیعاب، ج‌ 3، ص ‌299.
  24. همان، ص‌ 300.
  25. الطبقات، ج‌ 7، ص‌ 275.
  26. تهذیب الكمال، ج‌ 22، ص‌ 470.
  27. تاریخ دمشق، ج‌ 47، ص‌ 93.
  28. تذكرة‌الحفاظ، ج ‌1، ص‌ 25.
  29. الاستیعاب، ج‌ 3، ص‌ 300.
  30. الطبقات، ج‌ 7، ص‌ 276.
  31. الفتوح، ج‌ 3، ص‌ 61ـ63‌.
  32. جامع‌البیان، مج ‌4، ج‌ 5‌، ص‌ 278.
  33. همان، ص‌ 277.
  34. جامع‌البیان، مج‌ 4، ج‌ 5‌، ص‌ 278.
  35. مجمع‌البیان، ج‌ 3، ص‌ 138.
  36. قرطبى، ج‌ 5‌، ص‌ 202.
  37. المیزان، ج‌ 5‌، ص‌ 44.
  38. الدرّالمنثور، ج‌ 4، ص‌ 229 و 230.
  39. الدرّ المنثور، ج ‌4، ص‌ 230.
  40. كشف‌الاسرار، ج ‌10، ص‌ 419.

منابع

سید علیرضا واسعى، دائرة‌المعارف قرآن کریم، جلد 1، صفحه 661-664.