غزوه حنین
غروه حنین در سال هشتم هجری و بلافاصله پس از فتح مکه اتفاق افتاد. این غزوه برای مقابله با قبیله هوازن بود که قصد داشتند به سپاه اسلام حمله کنند.در این غزوه نیز مانند غزوه احد ، مسلمانان رسول خدا(ص) را تنها گذاشته و فرار کردند ولی با پایداری برخی اصحاب و خاندان پیامبر (ص) دشمن شکست خورد و غنایم بسیاری به دست آمد.
سپاه دشمن
پس از انتشار خبر فتح مكّه، قبایل «هوازن» (جز كعب و كلاب) ، ثقيف، نصر و جشم همگى و «سعد بن بكر» و 100 مرد از «بنى هلال» فراهم شدند و سر به طغيان برداشتند و گفتند: محمد با قومى بر نخورده است كه بتوانند به خوبى جنگ كنند، اكنون شما هماهنگ شويد و پيش از آنكه او به سوى شما بيايد، شما به سوى او برويد.[۱]
فرماندهان دشمن
رهبرى هوازن در دست مالك بن عوف نصرى بود كه سى سال بيشترنداشت و فردى متكبر بود.[۲].
قبيله ثقيف در آن هنگام دو سالار داشت، يكى قار بن اسود بن مسعود كه سالار هم پيمانان (خاندان احلاف) ايشان بود، و به آنها فرماندهى داشت، و ديگرى ذو الخمار سبيع بن حارث كه نام او را احمر بن حارث هم گفته اند، و او از خاندان بنى مالك بود و ثقيف فرماندهى او را پذيرفته بودند، و همگى با هوازن هماهنگ شده و تصميم به حركت به سوى محمد گرفتند.[۳]
دريد بن الصّمّه همراه بنى جشم به يارى هوازن آمد. او در آن هنگام يكصد و شصت سال عمر داشت و پير مردى سخت فرتوت بود، و از او فقط براى فرخندگى و شناسايى به فنون جنگ استفاده مى شد.
آوردن زنان ، فرزندان و اموال به همراه سپاه
مالك بن عوف دستور داد تا همه سپاهيان، زنان و كودكان و نيز شتران و گاوان و گوسفند خود را به همراه بياورند. دليل او براى اين اقدام آن بود تا همه بدانند كه از جان و ناموس و مال خود دفاع مى كنند. [۴]
دريد در واکنش به این اقدام مالک دست بر هم زد و گفت: اين بزچران را چه به جنگ؟ مگر كسى كه بگريزد چيزى مانع گريزش مىشود؟ اگر جنگ به نفع شما باشد جز مردان و شمشير و نيزهشان چيز ديگرى مفيد نيست، و اگر به زيان شما باشد در مورد مال و خاندان خود رسوا مى شويد. [۵]
به هر حال مالک ، بر خلاف توصيه پيران قبيله و على رغم تخلف برخى طوايف هوازن، اقدام به تشكيل سپاهى در منطقه اوطاس كرد.[۶]
سپاه مسلمانان
حرکت سپاه مسلمانان
رسول خدا(ص) روز شنبه، شش شب از شوال گذشته از مكه بيرون آمد.ایشان عتّاب بن اسيد را در مكه براى اقامه نماز، و معاذ بن جبل را براى تعليم فقه و سنت اسلامى باقى گذاشت.[۷]
پيامبر (ص) همراه دوازده هزار نفر از مسلمانان از مكه بيرون آمدند، ده هزار نفر از اهالى مدينه و دو هزار نفر اهل مكه. همينكه از مكه بيرون آمدند.[۸]
در غزوه حنين مردم مكه نيز همراه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم بودند. آنان چندان علاقمند به پيروزى آن حضرت نبودند بلكه براى ديدن نتيجه اين جنگ و بهره مندى از غنايم، سپاه را همراهى مىكردند.[۹] اين مسأله مشكل مهمى براى سپاه بود. كافى بود تا شمارى از اينان از صحنه نبرد بگريزند، در آن صورت تمام سپاه از هم متلاشى مىشد.
حادثه ذات النواط
شمار فراوانى از اين مسلمانان، نومسلمانانى بودند كه طى دو سال پس از حديبيه ايمان آورده بودند و طبعاً آشنايى با معارف دينى و عمق نگرش توحيدى نداشته و از لحاظ روحى نيز آمادگى كافى براى انجام رسالت دينى خود نداشتند. شاهد آن، واقعه اى است كه در مسير حُنَين پيش آمد. يكى از مقدسات مشركان در جاهليت، درختى بود كه آن را «ذات انواط» مىناميدند. دليل نامگذارى آن به «انواط» اين بود كه مشركان به دليل قداستى كه داشت، اسلحه خود را بر آن مى آويختند و در اطراف آن اعتكاف مى كردند.
زمانى كه مسلمانان در راه حنين بودند، درخت بزرگى پديدارشد.به رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) عرض كردند: همانطور كه براى مشركان ذات انواط بود، براى ما نيز ذات انواطى قرار ده. رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم در برابر اين درخواست دو بار تكبير گفتند و فرمودند: سوگند به كسى كه جانم دركف اختيار اوست، چيزى گفتيد كه قوم موسى به او گفتند.نگاه اين آيه را تلاوت كردند: «و بنى اسرائيل را از دريا گذرانيديم. آنگاه بر قومى گذشتند كه به پرستش بتهاى خود دلبسته بودند: گفتند: اى موسى همان طور كه آنهارا خدايانى است براى ما هم خدايى قرار ده [اجْعَلْ لَنا إِلهاً كَما لَهُمْ آلِهَةٌ] گفت: شما مردمى بى خرد هستيد». [۱۰]
بزرگان مکه به دنبال غنیمت
تقريبا بدون استثناء مردان بزرگ مكه، كه هنوز كافر هم بودند، پياده و سواره همراه پيامبر (ص) راه افتادند تا ببينند كدام طرف پيروز مى شود تا در هر صورت از غنايم بهره مند گردند، در عين حال بدشان نمىآمد كه صدمه و شكست از محمد (ص) و اصحاب او باشد.
ابوسفيان بن حرب هم از پى لشكر روان شد و اگر به زره يا نيزه يا چيزهاى ديگرى بر مى خورد كه از سپاه رسول خدا (ص) افتاده بود جمع مى كرد و تيرها را هم در تيردان قرار مى داد و بر شتر خود مىنهاد آنچنان كه بار سنگينى بر شترش جمع شد. [۱۱]
نبرد حنین
سیاهی لشگر سپاه دشمن
سپاه هوازن به فرماندهى مالك بن عوف در وادى حنين- در فاصله سى كيلومترى مكه- مستقر شد. انس بن مالك يكى از روايان اخبار حنين گويد: مردان هوازان جلو، و پشت سر آنان شتران و گوسفندان و زنان نيز سوار بر شتران بودند و از اين طريق سياهى لشكر بزرگى را تدارك ديده بودند. او مى گويد: وادى حنين، منطقه پر شِعب بود و تنگه هاى فراوانى داشت. گروه هاى مختلفى از هوازن در اين شعب ها و تنگه ها پنهان شده بودند.
هجوم ناگهانی هوازن و فرار مسلمانان
پيامبر (ص) همان روزى كه از مكه حركت كردند افراد قبيله سليم را به عنوان مقدمه سواران اعزام فرمودند و خالد بن وليد هم فرمانده مقدمه بود. ناگهان از ميان شعب ها، حمله متحدى آغاز شد.بنی سلیم روى به فرار نهاد و پس از ايشان مردم مكه و سپس عموم مسلمانان بدون اينكه به هيچ چيز توجه كنند رو به گريز نهادند.حمله مشركان پيش از طلوع آفتاب در آخرين ساعات شب بوده است.[۱۲]
ام حارث مى گويد: ديدم عمر از كنار ما در حال گريز است. گفتم: اى عمر! اين چه حال است؟ عمر گفت: قضاى الهى است![۱۳] ابوسفيان در حال گريز مردم مى گفت: فرار اينان تا كنار دريا ادامه خواهد داشت.[۱۴]
پایداری خویشان رسول خدا(ص)
زمانى كه مردم در حنين گريختند،عباس بن عبد المطلب می گوید كه ما تنها نُه نفر بوديم كه در كنار رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) مانديم و ديگران گريختند[۱۵]
شیخ مفید می نویسد: بغير از ده نفر كه نه تن از بنى هاشم و دهمى هم ايمن فرزند ام ايمن بود كه در آن جنگ كشته شد و بالاخره هاشمي هائى كه در ركاب پيغمبر ص مانده بودند آنقدر پافشارى و جانبازى نمودند تا لشكرهاى شكست خورده و فرارى رسول خدا ص يكى پس از ديگرى برگشت.
در آن هنگام عباس بن عبد المطلب طرف راست رسول خدا و فضل بن عباس طرف چپ و ابو سفيان بن حرث در وقت كوچ كردن استر آن جناب زينش را گرفته بود و على ع با شمشير پيشاپيش رسول خدا ص بمدافعه مىپرداخت و نوفل بن حارث و ربيعة بن حارث و عبد اللَّه بن زبير و عتبه و معتب دو فرزند ابو لهب اطراف آن حضرت را گرفته بودند.[۱۶]
بازگشت مسلمانان و پیروزی آنها
زمانى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم ديد همه در حال گريزند به عباس بن عبدالمطلب دستور داد تا آنها را صدا بزند آنگاه فرمود بگو: اى گروه انصار، اى «اصحاب سمره». [۱۷] در اين لحظه آنان به سرعت بازگشتند، همانگونه كه ماده شتران به سوى بچه خود مى آيند.[۱۸] اميد رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم نه به نومسلمانانِ پس از حديبيه بلكه به اصحاب شجره و انصار بود.
پايدارى تنى چند و بازگشت شمارى از مهاجران و انصار و مقاومتشان،هوازن را به شكست كشانده، شمارى از آنان به اسارت در آمدند.
سپاه الهی
خداوند درباره نصرت خود به مسلمانان در آن روز، مى فرمايد: «خدا شما را در بسيارى از جاها يارى كرد، و در روز حُنَين، آنگاه كه انبوهى لشكرتان شمارا به شگفت آورده بود ولى براى شما سودى نداشت و زمين باهمه فراخيش بر شما تنگ شد و بازگشتيد و به دشمن پشت كرديد. آنگاه خدا آرامش خويش را بر پيامبرش و برمؤمنان نازل كرد و لشكريانى كه آنها را نمى ديدند فرو فرستاد و كافران را عذاب كرد، و اين است كيفر كافران.» [۱۹] بحير بن زهير در شعرى گفت: اگر حمايت الهى نبود مسلمانان شكست خورده بودند.[۲۰]
غنیمت های جنگی و تقسیم آن
از آنجا كه مشركان هوازن زنان و فرزندان و اموالشان را به همراه آورده بودند، پس از گريزشان، همه به تصاحب مسلمانان درآمد. غنايم مزبور و اسيران به جِعرانه فرستاده شد.سپس رسول خدا(صل الله علیه و آله و سلم) راهی غزوه طائف شدند.پس از بازگشت رسول خدا(صل الله علیه و آله و سلم) غنایم به دست آمده توسط ایشان بین شرکت کنندگان در غزوه حنین تقسیم شد.
آزاد کردن اسیران
قريب شش هزار اسير زن و كودك و بزرگ به علاوه 24 هزار شتر و تعداد بى شمارى گوسفند[۲۱] كه هوازن همراه خود به صحنه جنگ آورده بودند.
رؤساى فرارى هوازن كه وضع را چنين ديدند، به صورت هيئتى نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم آمدند و از آن حضرت درخواست عفو و بخشش و آزادى اسرايشان را كردند. رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) آنان را ميان بازگرداندن اموال يا اسرايشان مخيّر كرد و آنها به طور طبيعى اسرا را انتخاب كردند.
آنگاه حضرت فرمود: درباره اسرا آنچه حق من و فرزندان عبد المطلب است بر شما بخشودم، پس از نماز ظهر برخيزيد و اعلام كنيد: ما درباره زنان و فرزندانمان رسول خدا را نزد مردم شفيع قرار مى دهيم و مسلمين را نزد پيامبر. پس از نماز ظهر چنين كردند و رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم بخشودگى سهم خويش را اعلام كرد، به دنبال آن مهاجران و انصار نيز سهم خود را بخشودند. [۲۲]
تقسیم اموال به دست آمده از غزوه حنین
پس از آن كه اسراى حنين به قبيله شان ملحق شدند، رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) حركت كرد، اما مردم مكرر از او خواستند تا آنچه شتر و گوسفند مانده ميان آنان تقسيم كند. اين اصرار تا اندازهاى بود كه رداى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) از دوشش برداشته شد. به هر روى حضرت ايستاد و فرمود: او مالك چيزى جز خمس نيست و هر كسى چيزى برداشته، هر چند كوچك، آن را سر جايش بگذارد.[۲۳]
مؤلفة القلوبهم
آن حضرت اموال را ميان مردم تقسيم كرد و براى كسانى از مشركان يا نو مسلمانانى كه درونشان شرك حكومت مى كرد، سهمى خاص قرار داد، اينان به عنوان مؤلفة قلوبهم شناخته می شدند.ابوسفيان، و دو فرزندش يزيد و معاويه، حُوَيْطب بن عبد العزى، عيينة بن حصن، حكيم بن حزام و صفوان بن اميه، در شمار مؤلفة قلوبهم مىباشند.[۲۴] سهم هر يك از اين افراد يك صد شتر با مقدارى طلا بوده است.
پانویس
- ↑ مغازى/ترجمه،متن،ص:677
- ↑ درباره او گفته شده: كان مسبلًا؛ يعنى كسى كه لباسهاى بلندى مى پوشيد بطورى كه لبايش بر زمين مىكشيد. او اين كار را بخاطر تكبرى كه داشت انجام مى داد.
- ↑ مغازى/ترجمه،متن،ص:677
- ↑ مغازى/ترجمه،متن،ص:677
- ↑ مغازى/ترجمه،متن،ص:679
- ↑ اوطاس منطقه مسطحى است كه در شرق مكه درفاصله يكصد و نود كيلومترى قرار دارد. بنابراين اين محل نبايد به حنين كه در فاصله سى كيلومترى مكه- در راه طائف قرار دارد ارتباطى داشته باشد و ضرورتاً نمىتواند« اوطاسى» باشد كه مكرر در اخبار جنگ حنين از آن ياد شده است.
- ↑ مغازى/ترجمه،متن،ص:680
- ↑ مغازى/ترجمه،متن،ص:680
- ↑ المغازى، ج 3، ص 895- 894
- ↑ اعراف، 138؛ المغازى، ج 3، صص 891- 890؛ سبل الهدى والرشاد، ج 5، ص 465؛ السيرة النبويه، ابن هشام، ج 4، ص 442
- ↑ المغازى/ترجمه،متن،ص:684
- ↑ المغازى/ترجمه،متن،ص:686
- ↑ المغازى، ج 3، ص 904؛ ابوقتاده نيز در برخورد با عمر، از او دليل گريز مردم را پرسيد، و او گفت: قضاى الهى است. نك: همان، ص 908؛ سبل الهدى والرشاد، ج 5، ص 487؛
- ↑ السيرة النبويه، ابن هشام، ج 4، صص 444- 443؛ المغازى، ج 3، ص 910؛ سبل الهدى والرشاد، ج 5، ص 472؛ و نك: ص 473
- ↑ سبل الهدى والرشاد، ج 5، ص 511
- ↑ ترجمه الإرشاد ،ص:126
- ↑ درختى كه بيعت رضوان در زيرآن انجام شد.
- ↑ المغازى، ج 3، ص 899- 898؛ سبل الهدى والرشاد، ج 5، صص 477- 476؛ السيرة النبويه، ابن هشام، ج 4، ص 445
- ↑ توبه، 26- 25.
- ↑ . السيرة النبويه، ابن هشام، ج 4، ص 459؛ سبل الهدى والرشاد، ج 5، ص 502 لولا الاله وَ عَبْدُهُ ولّيْتُمُ حين استخفّ الرُّعبُ كلّ جبان
- ↑ المغازى، ج 3، ص 943
- ↑ السيرة النبوية، ابن هشام، ج 4، ص 489؛ المغازى، ج 3، ص 951
- ↑ المغازى، ج 3، ص 943
- ↑ طبقات الكبرى، ج 2، صص 153- 152